_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

www.iran-ghalam.de

امام موسی کاظم(ع) سمبل رنج های زندانی! و رنج های زندانی های رجوی

31.07.2007

میترا یوسفی

 

در سالروز شهادت حضرت امام موسی کاظم و یادآوری رنج هایی که بر حضرتش رفت، بازهم از فرط مسابقه به هر جنایتی، چهره هایی در مظلومیت به چنگال رجوی، یاد از جنایات رجوی می آورد و هنگام درو! محاکمات و مجازاتی که دیریا زود دامنش را خواهد گرفت. زندانی های رجوی، خوشبختانه برخی رهایی یافتند و دریغا برخی دیگر چون امام هفتم شیعیان به شهادت رسیدند.
می گویند چون پیکرنازنینش را به آرامگاه می بردند، سنگینی آن پیکر، از فرط حیرت همرهان را به گشودن روپوش واداشت: وای! سنگینی از غل و زنجیری بود که پس از به شهادت رسانیدن ایشان هم، گشوده نگشت. به سهو ابلهانه ی جلادان و یا به قساوت قلب تیره شان، هرچه بود به آنجا رسید که حضرت سمبل درد و رنج زندانی گردند
این قصه ی تلخ سر دراز در تشکیلات شیطانی رجوی ها دارد. آنجا که شکارخانگی، ناراضیان و یا دقیق تر آزاده گانی سربرداشته به الغای ارتجاع و برده داری، جریان گرفت. غالب آنان بدنبال هیجانات انقلاب و پیروی غافلانه ی باند رجوی به زندان افتاده و پس از پایان محکومیت، آزاد گشته بودند و دریغا دژخیم در کمین، پیک های مرگ خویش به طریق قاچاقی و تروریستی به دامان مام وطن فرستاد تا فرزندانش را برباید. طی یک سری توطئه های مزورانه به غالب آنها خبرموهوم از تحت تعقیب قرار گرفتن و خطرات ساختگی و منفقانه در دام بردگی نهاد و ژست ناجی گرفت که آنها را به نقاط امن غربی خواهد رسانید.
طی سفرهای مشقت بار از راه های صعب العبور مرزی، بعضی را به عنوان مسیر تعیین مقصد، مستقیم به عراق برد و بعضی را در ترکیه و پاکستان آواره و حیران رها کرد تا از روی ناچاری به ورود درخاک دشمن چنگ در چنگ میهن تن دهند، بی آنکه بدانند در هیئت یک ایرانی و ورود بدون روادید و ویزا به خاک عراق، همه ی پل های آزاده گی در پشت سر، ویران کرده و تحت تسلط صدام حسین، به بردگی مزدور و نوکرش رجوی درآمده اند. دریغا ایرانیان آزاده یی در « قادسیه » یی دیگر، به اسارت اعراب در آمدند. ( پذیرفتن دین اسلام نه ازنظروالای حضرت محمد ( ص ) و نه جانشین شایسته و بحق پیامبر، امیرالمومنین علی علیه السلام، از طریق جنگ و جدل و به اکراه میسر نیست، بلکه با عزم و اختیار، کما این که با رحلت پیامبر جنگ ها شروع و همزمان با امامت علی علیه السلام، متوقف گشت! افتخار قادسیه هم ارزانی رجوی و ارباب پیشین اش باد).
باری، به دنبال عزم جزم سرپیچی از بردگی رجوی به هر قیمتی، آزاده گان، چون رهبرشان امام موسی کاظم، از زندانی به زندان دیگر برده شده و همواره تحت آزار و شکنجه، اهانت و تهدیدها قرار گرفتند، بی آنکه خللی در عزم گسسته گان ایجاد کند. از این بدتر در پیش بینی های هولناک رجوی، حتی تحویل به حکومت ایران را هم، به هیچ گرفتند.
همره و برادر اندیشمند و دلاورم بهزاد علیشاهی، در شرح خاطرات تاریک زندان نخستین در قلعه ی بدنام اشرف، می گفت که چگونه دستیاران دژخیم، ماموران شکنجه که نیازی به نام بردن شان نیست، از آنجا که همگی سرانگشتان یک تن بودند، رجوی و لنگه اش مریم رجوی، شیطانه یی که در مجاورتش، رجوی روز بروز بدتر از دیروز شد. هر چه بود شکنجه و کتک بود و کلمات رکیک ناموسی در ره فحاشی و بهم ریختن روحیه ی زندانی. در این مقاصد شیطانی، سرانگشتان رجوی با خنده و شوخی هولناک شیوه های شکنجه پیش از انقلاب و پس از انقلاب در زندان های دو حکومت متفاوت ایران را یادآوری کرده و در انتخاب آن در حضور زندانی مشورت می کردند. بهزاد از کنجکاوی مظلومانه اش یاد می کرد که زیرباران مشت ولگد ستوران رجوی، از گوشه ی چشم بند دریافت زنان هرزه و لات رجوی هم در زمره ی شکنجه گران بوده اند. ولی به دلیلی نامعلوم از سخن گفتن و افشای نقش خویش خودداری می کردند. سپس شمار زیادی از زندانیان به زندان مخوف ابوغریب فرستاده شدند ( فرق ابوغریب و اشرف بیشتر آنست که ابوغریب درهایش به چشم های مردم گشوده شده، ولی اشرف در بازی های سیاسی، پشت دکورهای مسخره ی تخت جمشید و حافظیه و مزارع خیار و بادنجان به برکت حرام نیروی برده داری، هنوز بسته مانده است ).
تسلیم آزاده گان به زندان ابوغریب، هنوز شهوت آزار رجوی ها را برآورده نمی کرد و در آزار آنان خود را به دروازه و حصار ابوغریب هم می رساندند، در شرح زندان گسسته ی آزاده ی دیگر فرهاد جواهری یار، سخن از روزهای گرسنگی می رود و آنجا که فرهاد و یاران دیگرش برای زنده ماندن، تنازغ بقا ولذت زندگی و همچنین افشای رجوی ها، به جوشانیدن نوعی علف خودرو و خوردن آن دست یازیدند، اما بزودی دسته یی از زندانیان سودانی گرفتار در ابوغریب در چیدن علف ها پیشدستی کرده و آنها را جوشانیده، ولی دور ریختند. « فرهاد » این جریان را موشکافی نکرده و تلحویحا به کم لطفی سودانی ها واگذار کرده است. بدون تردید این نامردی از زیر سر رجوی ها بلند می شود. آنها بوده اند که به وسیله ی تحویل مواد غذایی و امکاناتی از این دست، جهت آزار رها شده گان، سودانی ها را که هزار درد و مسئله خود داشتند، به اعمالی چنین شریرانه وادار کردند. زندانیان ایرانی ابوغریب در نهایت با اسیران عراقی در ایران و طی معامله ی نابرابر تعویض شدند و برخلاف پیش بینی های رجوی، پای شان به اروپا رسید تا به نیروی حقیقت، ضربه یی بر فرق فیل ازکارافتاده ی رجوی بکوبند. و چند اسیر دیگر از جمله « قربانعلی ترابی »،« پرویز احمدی» و « داود احمدی » و... در قلعه ی رسوای اشرف به قتل رسیدند. آنجا که دژخیم به مادردلسوخته ی « داود احمدی»، مادر رضوان گرامی، اجازه طواف فرزندش نه در حرم امام حسین علیه السلام و نه کاظمین و مرقد امام موسی کاظم و امام جواد علیه السلام، نداد. مادر قربانعلی ترابی هم، دورا دور خبر شهادت فرزند رنجورش را شنید.

 

مطالبی دیگر از خانم میترا یوسفی:

ــ سینه ریز سخنگو

ــ از کوزه همان برون تراود که دراوست

ــ « آیدا در آینه »ی حوادث و حقایق  ( شاخه گلی از شقایق های زخمی )

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد