_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

مصاحبه سایت ایران قلم با آقای  فرزاد فرزین فر شاعر و نویسنده ساکن سوئد ـ قسمت دوم

فرقه گرایی و خشونت طلبی پایه های ایدئولوژیک مجاهدین خلق 

03.02.2009

تحریریه سایت ایران قلم

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

 

لینک به قسمت اول مصاحبه

 

سایت ایران قلم:

شما در پاسخ به سؤال قبلی اشاره کردید که  از مهرماه سال 1366 که به سازمان پیوستید  تا سال1373  که  به  تبعیدگاه مشترک صدام و رجوی تبعید شدید ،  یعنی بمدت 5/ 7 سال مانع تماس شما با خانواده تان با تلفن یا حتی نامه شدند و سختی های دیگری که در دوران تبعید با آن مواجه بودید، آیا در پروسه جدایی خودتان از سازمان با موارد مشابه سرکوب و برخورد با  اعضای ناراضی و جداشده ها از سازمان در شهر رمادی عراق و جاهای دیگر برخورد داشتید؟

 

آقای فرزاد فرزین فر:

 اجازه میخواهم در ارتباط با سؤال شما به نکاتی بطور گذرا و مختصر به بعضی موارد اشاره کنم  که ناشنیده هاست که روی من اتفاق افتاده است و یا من شاهدش بوده ام

1 – من یکی از شاهدان زندان مخوف دبس هستم

2  -  من یکی از شاهدان کشتار کردهای عراقی در سال 1991 هستم

3  – در سازمان بدستور نمایندگان مسعود رجوی و مریم قجـر 2 بار تعرض جنسی روی من صورت گرفت  بار اول بعد از اعتراض در نشست عمومی به  مسعود رجوی  بدستور مهدی ابیشم چی و آزاده رضائی و دو تن از اعضای هیئت اجرائی که آتموقع مسئولین  ستاد 900 بودند و توسط فردی بنام مجتبی ضابطی و بار دوم در زندان بدستور مجید عالمیان و ...!

ت – در سال 1372 ( اگر بر اثر سیل حوادث دردناک و گذر زمان درست یادم باشد ) در یک اقدام ضد انسانی و وحشیانه در قرارگاه بدنام اشرف به من سم خطرناک و مرگ آور تزریق کردند که به لطف خداوند و با هوشیاری خود نجات پیدا کردم و 2 هفته پس از آن مرا در یک بنگال زندانی کردند .! این عمل ضد انسانی و ددمنشانه بدستور مسعود رجوی و زنش مریم قجر و زیرنظر شکنجه گران وحشی مجاهد خلق و اعضای شورای ملی مقاومت یعنی بتول رجائی ، مهری حاجی نژاد و امید برومند  ( ناجی ) صورت گرفت علتش مخالفت با مسعود رجوی در نشست عمومی و فاش کردن  دروغین طلاق عمومی و داستانهای پشت پرده و سری و محرمانه رجوی و رجوی چی ها و مریم قجر عضدانلو بود ! ذکر این مقدمه کوتاه ضروریست هر گونه مخالفت با مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو  با توطئه چینی  و سرکوب و با حذف فیزیکی پاسخ داده میشد و میشود  . خوب پیش زمینه های مخالفت  من با سازمان همیشه وجود داشت و بدنبال مخالفت با رجوی و زنش و باندش در جریان کودتای داخلی و جنسیتی کردن سازمان به دو بخش زنانه و مردانه علاوه به اینکه بارها مرا وحشیانه کتک زدند فشارهای غیر قابل تحمل  - حتی غیر غابل تحمل برای یک لحظه  - برای وادار کردن من به خودکشی به من وارد  میکردند و من اصلا حال خوبی نداشتم و وقتی یاد آنروزها میافتم حالم همیشه خراب میشود و دلم میخواهد گریه کنم و همیشه در درون پر از فریادم و پر از رنجم و.... از کتک زدن در خواب گرفته تا فحاشی ها و توطئه ها  ... و همه مستقیما و بطور مداوم زیر نظر اعضای شورای ملی مقاومت انجام میگرفت و  ... !

نشستهای متوالی صورت میگرفت برای زمینه چینی های کودتای درون تشکیلاتی دیگر در سازمان ، کودتا بر علیه مریدان و بردگان و اسیران، اما اینبار برای به بند کشیدن همه چیز ، همه مظاهر حیات ، از جسم و جان گرفته ، تا همه باقیمانده های ذرات بجا مانده از نداها و آواهای انسانی در اسیران و بردگان و مریدان ، تا به بند ابدی کشیده و میخکوب شوند تا نامی از انسان بر جای نماند این نقشه دو ضحاک خون آشام یعنی مسعود و مریم و پاسداران جلادش بود که در بارگاهشان به عیش و نوش و شهوترانی مشغول بودند و دربندیانی که هر لحظه بند از بندشان میگسست و تبدیل به آرواره هایی شده بودند که توسط این دو جادوگر زشت و خبیث مسحور شده بودند اما دربندیان چون از تبار ایرانی بودند سیمرغهای رهائی در بطن واژگان رها شده از ایمان باز یافته در عشق و فرهنگ ایرانی به آنها نوید پایداری و زندگی میداد برای روزی که طلسم ضحاک خون آشام  خواهد شکست و کوس رسوایی شان بر سرشان خراب خواهد شد .

 صحنه نبرد بود جنگی خونین و وحشتناک ، در هیچ کجای جهان هیچکس چنین جنگی را به خود ندیده است هیچکس نتوانسته ابعاد مرگبار و فاجعه بار آن را رپرتاژ کند ، در هیچ کتابی نمی گنجد و هیچکس قرار نیست آنرا بنویسد چون آنهایی که میبایست این تاریخ زنده را بنویسند توسط ضحاک به قتل رسیدند و آنها که زنده اند  سایه های مرگ و خشونت بر جسم و جانشان حکومت میکند و این بخش دیگری از خیانتهای بیشمار فرقه تروریستی مجاهدین خلق است که دفتر جدیدی را باید در این زمینه گشود  !

 

سایت ایران قلم:

با توجه به مطالبی که گفتید، به نظر شما باید روی چه حلقه مفقوده ای  از سازمان مجاهدین  متمرکز شد تا شناخت بیشتر و واقعی تری از این سازمان بدست آید و در نتیجه ابعاد پنهان سرکوب و شیوه های مغزشویی  در مناسبات  سازمان مجاهدین خلق بیش از پیش آشکار و عریان شوند؟

 

آقای فرزاد فرزین فر:

یک اصل بنیادین در ارتباط با فرقه تروریستی مجاهدین خلق بسرکردکی دوجلاد خون آشام یعنی مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو است که هر کس آنها را نفهمد و نادیده بگیرد دچار اشتباه تاریخی و همیشگی خواهد بود و هرگز در ارتباط با این فرقه وحشی به آگاهی و شناخت نخواهد رسید و تحلیلها و بررسیهایش بی پایه ، جزئی نگر و از پائین خواهد بود و فاقد معیارهای علمی میباشد. چرا ؟

چون فاقد درک مبنایی از این جریان هستند و این عدم درک ریشه ای از قوانین این فرقه ، سبب آن شده است که ارزیابی درستی از عملکرد خائنانه این جریان صورت نگیرد و بسیاری از وقایع جنایتکارانه طبق چهارچوب فرقه ای منعکس شود که بخشا همان امر تقدس را به این باند تبهکار افزوده است و اما این اصل مبنایی این است :

در فرقه مذهبی  -  تروریستی مجاهدین خلق مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو خدای فرقه هستند و شورای رهبری که این افراد پرونده جنایتکارانه ای دارند پیامبران فرقه هستند و کلیه عملکردهای آنها را از جمله کشتار ، شکنجه ، مغزشوئی و سلاخی خانواده ها و ... را میبایست در بستر چنین  دیدگاههای ایدئولوژیک مورد بررسی و ارزیابی قرار داد و گرنه مجرد نگری بیش نیست که به نفع این فرقه و به ضرر تاریخ ایران و مردم ایران خواهد بود . و مقوله اصلی برای هر کارشناس فهم همین ضرورت است.

 

سایت ایران قلم:

 کارکرد رهبری فرقه را در پیشبر امور فرقه چگونه می بینید؟  به نظر شما هدف مسعود رجوی از ازدواج با مریم عضدانلو و بحث های باصطلاح " انقلاب ایدیولوژیک " چه بود؟

 

آقای فرزاد فرزین فر:

شما می دانید که  مخالفت با مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو مخالفت با خدا بود و محکوم به مرگ و شکنجه و حتی مخالفت با شورای رهبری خائن و جنایتکار با شدیدترین شکنجه ها مواجه میشد و با استناد به صدها فاکت مستند و شاهد می توان به نقل این موضوع پرداخت. 

بطور مثال تا جائی که یادم هست مسعود رجوی زنش را رئیس جمهور کرده بود -  و البته این یک محمل بود و اگر حقیقت میگفت که رجوی الان وجود نداشت و حقیقت این بود که آنها همیشه میگفتند اروپا جهنم است و همه فاسدند و رجوی  میپنداشت که او و زنش دو مقدس و مقدسه هستند و از طرفی در اندیشه کثیف و بیمارگونه اش زن بعنوان یک پرتره جنسی میتواند نقش مهمتری را ایفا کند. یکی از دلایل ساخته شدن انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین توسط مسعود رجوی استفاده از این عنصر زنانه بود.  بعد ها توانست  در نتیجه کنش و واکنش جنسی لابی های حامی تروریست و سیاستمداران شل ذهن و سکسوئل را بدور خود جذب کند و مریم قجر عضدانلو پروژه ایدئولوژیک مسعود رجوی برای فتح دنیا و خلیفه گری این زن و شوهر بود یعنی بیماران مزمن شیزوفرنی یا اسکزوفرنی و خود مریم قجر بند را آب داده بود و گفته بود که مسعود رجوی را در حال نجوا کردن ... دیده است پس حال ساده تر میشود فهمید که مخالفت با رجوی و زنش یعنی مخالفت با خدا و پاسخش زندان و شکنجه و مرگ است و رجوی در ارتباط با مشروعیت شکنجه افراد بیگناه و اطفال بحثی را راه انداخته بود که در فرصت دیگری به آن میپردازم ، -  و همگی ما را بردند برای اینکه پرچمهای مسخره کاغذی را تکان بدهیم و فیلم بگیرند که ببینید چقدر دمکراتیک هستند که اعضایش رای دادند و رئیس جمهور انتخاب کردند تا برای بازار چاق کن ها و لابی تروریستها و آنهائی که خرجشان را میدهند در آمریکا و اروپا بفرستند . در یکی از این نشستها که مربوط به یک کودتای تاریخی بود و تمام مردها را خلع ید کردند و گفتند که دفتر سیاسی و هیئت اجرائی شرکای رهبری بودند و زنها را بخاطر مقاصد کثیفش و سرکوب مردها بر علیه آنها علم کرد تا جلوی انشعابات پی در پی و متلاشی شدن سازمانش را بگیرد و اسم این نشست را بدروغ گذاشته بود   « نشست هژمونی » ! همه پرچم بدست مثل رباط  و بطور مکانیکی هورا میکشیدند شعار بردگی میدادند و سوت میزدند و جیغ میزدند و میبایست هر حرف این رهبر باسمه ای را با این حرکات تصنعی و تکراری جواب میدادند !

 

سایت ایران قلم:

به عنوان آخرین سؤال می خواستم ضمن تشکر از شما برای شرکت در این مصاحبه  در مورد شرایط سخت وطاقت فرسایی که در پروسه جدایی خود طی کردید، برایمان توضیح بیشتری بدهید.  سازمان دیده بان حقوق بشر گزارش مبسوطی در مورد نقض حقوق بشر در سازمان مجاهددن در سال 2005 منتشر کرد که جای  شهادت دوستانی مانند جنابعالی در مورد ابعاد نقض حقوق بشر در فرقه مجاهیدن خلق خالیست . اگر ممکن است در این مورد برایمان بگویید؟

 

آقای فرزاد فرزین فر:

یادم هست امید برومند ( ناجی ) سر شکنجه گر مخوف رجوی همیشه کنترلم میکرد که مبادا صدای اعتراضم که بصورت آتشفشان میجوشیدم بلند شود وقتی همه میبایست کرنش میکردند از این همه شارلاتان بازی رجوی و باندش خسته شده بودم بلاخص که میدیم همه چیز این جریان دروغ است و هیچ عکس العمل نشان ندادم و پرچم تکان ندادم و در جواب رجوی که خواسته بود هر که موافق است دستش را بلند کند و من تنها نفری بودم که در اعتراض دستم را بلند نکردم همه نگاهها و بلاخص ناجی متوجه من شد  تا اینکه آمدیم به محل استقرار نظامی که اسمش را گذاشته بودند محور 2  و اینقدر مرا اذیت و آذار میکردند گه از مرگ بدتر بود تا اینکه :                                                                                         

 یک شب در خواب بودم که ناگهان متوجه شدم یک چیزی روی مچ دستم است و مچ دستم میسوزد آنهم دستم زیر پتو بود سراسیمه بیدار شدم در لحظه اول فکر کردم عقرب است و قبل از اینکه بدانم چه بلای سرم آمده و خواهد آمد و چه توطئه ناجوانمردانه برایم چیده اند ناراحت بقیه بچه ها بودم و حسابی گشتم اما بهر حال عقرب که غیب نمیشود ناگهان حواسم متوجه بغل دستم شد یعنی رضا وجدانی و این همان فردی بود که بهمراه ناصر کرمانشاهی در همان اطاق خواب ( آسایشگاه ) در وقتی که خواب بودم مرا کتک زدند و با ضرب و جرح و کتک زنان من را بردند وسط قلعه و بدستور نیره سلطانی - عضو شورای ملی مقاومت -  و مریم باغبان تا توانستند کتک کاری را ادامه دادند !                                                  

روز بعد مچ دستم ورم کرد و خواستم که به امداد – درمانگاه -  بروم  و گفتند میروی به امداد محور ! تعجب کردم چرا اینکه  تا آنموقع نشنیده بودم هر محور برای خودش امداد دارد و همان لحظه به من گفتند یعنی چی امداد : یعنی یک بنگال با 2 تخت و یک قسمت از آن که یک یخچال بود . و این امداد رجوی چی ها بود و تعجب این است در 15000 متری آن امداد قرارگاه و باصطلاح امداد اشرف بود پس وجود این امداد برای چی بود  با استناد و اطمینان کامل میگویم برای کشتن مخالفان و سر به نیست کردن اعضای مخالف !                                                                                                  

این باصطلاح امداد در محل سابق لشکر 60 بود  ( - در جاده منتهی به باصطلاح دانشکده فروغ جاویدان یعنی محل استقرار و آموزش افسران ویژه صدام حسین و ماموران بخش امنیت و جاسوسی ارتش صدام حسین برای آموزش نظامی ارتش خصوصی صدام حسین موسوم به ارتش آزادیخش رجوی - ) این محل یا لشکر 60 مدتهای مدیدی بود که خالی از سکنه بود و هیچکونه استفاده ای از آن نمیشد  یک مدت کوتاهی حدودا 1 تا 2 سال قبل سالن غذاخوری این مکان محل آموزش افسران صدام به نفرات رجوی بود ولی بعدا بلااستفاده مانده بود و آن اوایل که آنجا خالی شده بود من و ضیاء سدیدی و مرحوم ناصر جوانشیر برای آبیاری به درختها و گلها به آنجا میرفتیم و نمیدانستیم قتلگاه من و دیگر مخالفان خواهد شد .!

بله میگفتم که مچ دستم خیلی کم ورم کرده بود و سوزش داشت در اینجا یعنی در سوئد به آن میگویند التهاب معمولی و اگر همرا با قرمزی و عفونت باشد پنی سلین تجویز میشود - و البته قوانین متمدن سوئد و پزشکان انساندوستش که بسیاری از آنها ایرانی هستند  را نمیخواهم با فرقه ددمنش و خونخوار رجوی مقایسه کنم -  و از طرفی بخاطر کتک خوردنها و فشارها و نگرانی ها و اظطرابها و اینکه همیشه نگران بودم که مرا به قتل میرسانند دیگر رمق راه رفتن هم نداشتم و هیچ امیدی به رهائی و زنده ماندن نداشتم و فریادهایم در گلو شکسته میشد و بازتاب میلیونها باره آن از روانم برگشت میخورد و در هم تنیده میشد و بیشتر و بیشتر فرسوده ام میکرد چه کسی داشتم به من کمک کند هیچکس ! وقتی پیش دیگر همرزمان در وسط خواب مرا کتک زدند  هیچکس اعتراض نکرد هیچکس با من همدردی و همدلی نکرد هیچکس دست نوازش بر سرم نکشید بلکه فشارها از همه جا بر سر و رویم بارید امید برومند ( ناجی ) شکنجه گر کثیف رجوی مستقیما به اذیت و آزار من میپرداخت ناجی و معشوقه اهدائی اش از طرف رجوی بعد از داستان طلاقها یعنی مهری حاجی نژاد مستیقما مرا یک شب زندانی کردند ووحشیانه کتک زدند این دو شکنجه گر مخوف همان کسانی هستند که رجوی ددمنش در یکی از نشستهای جمعی شعری را که برای پیامبر اسلام قرائت میشود به آنها نسبت داد و ار آنها تجلیل کرد چرا که آنها در سبوعیت و شکنجه حد و مرزی را نمی شناختند و خیلی بیرحم و شقی و درنده بودند ،  و حتی یکی از همان بچه های هوادار در فاز باصطلاح سیاسی که تحت مسئولهای ما بودند  را تحریک کرده بودند تا من را کتک بزند .!

آری میگفتم که پژواک هزار باره فریادهای درون هم بیشتر من را میآزرد از اینکه چه جوری من را خواهند کشت و هیچکس حقیقت را نخواهد فهمید برایم زجر آور بود و آنهم اسم شقاوت پیشه مجاهد خلق روی من هک شود با یک وصیتنامه از روی جهل و ویرانی با یک دست نوشته دست ساز در مدح دو عنصر زالو و خونخوار یعنی رجوی و هنده جگر خواره یعنی مریم قجر ! و زجر آورتر اینکه خانواده ام هم اطلاع نداشتند که من در عراق اسیر این ظالمان و جانیان هستم و... !

هیچ دادرسی نبود فریاد خدا خدا در گلو شکسته میشد لحظه ها زجر آور بود من حتی از برگان درختان فلسفه حیات ساخته بودم از هر چیز زندگی ساخته بودم ولی بهر حال دشمن یعنی رجوی این تجربه را داشت که این انگیزه ها را بکشد و تمام آثار حیات را نابود کند و وقتی باصطلاح به این امداد کذائی من را بردند به ناگهان همه چیز جلوی چشمانم ظاهر شد که دیگر وارد قتلگاه شدم چرا که آنجا امداد و درمانگاهی نبود بلکه خط آخر زندگی بود !

( من که میتوانم هر شعری بنویسم اما تصویر آن دقایق و روزها برایم سخت ترین کار و درد است و از شما عزیزان معذرت میخواهم که بیان آن موجب رنجش شما میشود و من را ببخشید و من عادت به خاطره گویی و خاطره نویسی ندارم برای فردای وطنم دارم برای شما بیان میکنم و یکی از پارامترهایی که در این سالهای پر از درد همراه با اذیت و آزارهای اراذل و اوباش رجوی من را به تفکر واداشته است این است که چگونه میتوانم این «  تاریخ زنده » را در اختیار نسل امروز و فردا قرار بدهم و در عین حال هیچکس رنجیده نشود و حقوقی از دشمنان انسانیت هم ظایع نشود چرا که بیان این تاریخ برای ایجاد شناخت در جهت همزیستی صلح آمیز است نه جهت افشاگری و تولید خشم و کین و انتقامجوئی و برادرکشی آنهم بار دیگر ایرانی کشی بدست ایرانی  مثل  باند تبهکار مجاهدین خلق !!! )

دکتر اکبر همراه علی اشرف تنها در آنجا بودند علی اشرف یک آمپول زن سر کوچه ای بود و از دارو و طبابت باندازه یک جمله هم نمیدانست و سواد و دانش هم هیچی نمیدانست و فکر کنم از اسرای چنگی بود اهل کرمانشاه و کرد زبان بود و بیشتر از 50 سال داشت و خودش هم مریض بود و اساسا بی تقصیر بود ، دیگر همه چیز را تمام شده میدانستم و در ناامیدی و حرف آخرم را اینچنین گفتم خدا  به من کمک نمی کند چرا که نمی توانستم بگویم چرا دارید من را میکشید و اینجا که درمانگاه نیست !

دکتر اکبر – اگر اسمش به درستی در یادم بماند – گفت خدا همیشه بوده و الان کمکت میکنیم و به علی اشرف  آمپولی را داد تا به من تزریق کند وگفت این آمپول مسکن است  خودش زود رفت و علی اشرف هم بعد از تزریق آمپول هم رفت و یکی از کشنده ترین لحظه های زندگی ام است من در زندگی همه دردها را کشیده ام از کابل لعنتی گرفته تا هر چیز و .. ! ولی این یکی وحشتناک ترین لحظه و خاطره دردناک برای من هست که روحم را مدام میآزارد ! و به محض اینکه آمپول را به من تزریق کرد شوک بسیار قوی مثل جریان برق فشار بالا تمام اعضا و جوارح بدن من را فرا گرفت و لرزاند و تمام اعضاء داخلی بدنم دچار شوک شد و انگار یک چیز سریع و با فشار بالا همراه با شوک قوی تمام بدنم را فرا میگیرد و آنقدر مزه عجیب و تلخ داشت که من را داشت دیوانه میکرد  و غیر قابل تحمل بود و ...! من در تمام عمرم نه چنین دارویی دیده بودم و نه چنین مزه وحشتناک را تجربه کرده ام !

بعد از آن دیگر هیچ چیز نفهمیدم از خواب و بیداری و حالم هیچ چیز نفهمیدم فقط بیاد دارم  بسیار سرد بود و طاقت سر پا ایستادن را نداشتم و هیچ توانائی در من نمانده بود که بتوانم لباس بپوشم و دیگر قادر به راه رفتن هم نبودم ، فاصله توالت تا بنگال کشتارگاه یا امداد رجوی 6 – 7 متر بود چهار دست و پا خودم را به طرف توالت کشاندم و قدرت این را نداشتم که بدیوار تکیه بدهم و حرکت کنم چند بار سعی کردم به دیوار تکیه بدهم و راه بروم که افتادم و همین فاصله کم خیلی طول کشید تا به توالت برسم چرا که بیحال میشدم و در آن سرما روی بتون سیمانی میافتادم و توانائی پوشیدن کفش و دمپائی را هم نداشتم !

بهر نحو خودم را به توالت رساندم رساندن من همان و خونابه سیاه خارج شدن از دهان و مخرج همان ! دیگر ترس و ناامیدی تمام وجودم را گرفته بود بلاخص که آن شوک عجیب و مزه عجیب سم دیوانه کننده بود و تا امروز درد و رنج آن روح و روان من را مدام میآزارد و دوباره بیحال تر و خسته تر و ناباورانه تر از آنچیز که از بدنم خارج شده بود  کاملا چهار دست و پا بزور خودم را بیرون کشیدم ولی دیگر رمقی نمانده بود و فکر میکردم لحظات آخر زندگی است و از اینکه اینطور ناجوانمردانه

میخواستند من را بکشند سخت ملول و غمگین بود م و آنهم غم تنهایی من را میآزرد که ایکاش یکی بود دستم را میگرفت و حداقل به من در آن سرمای  کمک میکرد و ... !

وقتی از توالت بیرون آمدم در بیرون افتادم و هوا سرد بود و میلرزیدم آفتاب هم میدرخشید و گرمای چندانی نداشت و به مشکلات میافزود و من در تابش نور آفتاب نمی توانستم راه بروم مخصوصا اینکه عینک هم نداشتم  ، و عینکی هم که داشتم آفتاب گیر یا فتو کرومیک نبود بارها درخواست کرده بودم و خواهش و تمنا کرده بودم در عراق هم براحتی در همه جا امکانش وجود داشت و براحتی درست میشد و خودشان همه داشتند ولی از قصد و عمد برایم تهیه نمی کردند چون من نمی خواستم و نمی توانستم برده رجوی خائن و زن معلوم الحالش بشوم و همدست جنایتکاران مجاهد خلق در مزدوری صدام حسین ! بهر حال در حالی که میلرزیدم خیلی روی بتون سرد نشستم و بزور به همان نحو خودم را به بنگال رساندم نگرانی از سرنوشت من را رها نمیکرد و اسیر دست جلادان مخصوصا وقتی شب میشد.! غذا هم نداشتم جز کره و پنیر در یخچال ، 4 روز بدین منوال گذاشت و نمایندگان ویژه و مورد اعتماد رجوی یعنی همین منحوسهای شورای رهبری و شورای ملی کذایی مقاومت جیره خواراز دور من را کنترل میکردند که زنده هستم یا مرده ، تا جسد من را به رجوی کفتار و زن مرده خوارش بدهند  حتی از ترس میترسیدم خارج از بنگال بروم بخاطر آن توحش و خشونتی که روی من اعمال شده بود تا اینکه غروب روز سوم رفتم در محوطه و قصد رفتن به باصطلاح محور را داشتم و دلم نمیخواست اصلا آنجا بروم بخاطر اینکه 3 شکنجه گر مخوف و مخصوص رجوی یعنی مهری حاجی نژاد و جفت ایدئولوژیکش امید برومند و نیره سلطانی آنجا بودند و جفت ایدئولوژیک نیره هم حسن رودباری بود . که جلوی خروجی دیدم یک زن که نماینده ویژه رجوی در قتل و جنایت بود جلوی من را گرفت و خودش را زد  الکی به گیجی و نفهمی و دادن آدرس اشتباهی  و گفت برادر فرزاد من را میشناسی که وقتی تازه آمدی عراق من را در پایگاه ازهدی دیدی ؟ من که میدانستم این کلک است حرفی نزدم و گفتم میخواهم بروم یگان ، تعجب ندارد که این چند روز گذاشته بودند تا چه تصمیمی برایم بگیرند و تعجب هم ندارد که در آنجا هیکس بدون اجازه باصطلاح مسئول حق خواب دیدن ندارد چه برسد به آب خوردن و در این چند روز نه غذایی بود نه دکتری و نه ملاقات کننده ای و نه انسانی ! و آن روز به آن معشوقه رجوی خیلی منت و درخواست کردم تا آز آنجا بروم چرا که میترسیدم بیایند مرا بکشند و این زن خودفروخته عضو شورای جهل و جنایت و عضو شورای باسمه ای ملی مقاومت بود !

ذکر این نکته بسیار ضروری است که در اطراف این مجموعه یعنی یگان 60 تا شعاع دور هیچ چیز نبود و هیچ اشرافی روی آن وجود نداشت و از جاده هم فاصله داشت و اگر صدها نفر را هم در آنجا میکشتند هیچکس با خبر نمیشد بلاخص در مجموعه ای بنام آسایشگاه زنان که حصار بلندی دور آن کشیده بودند تا زنان دیده نشوند !

بهر روز چهارم من را بردند در محور و دو هفته در آنجا زندانی بودم و میخواستند ببینند عکس العمل من چی هست و من بسیار هوشیار بودم که سکوت مطلق کنم و در اینجا یعنی در سوئد چه از دکتر عمومی و چه از دکتر  فوق تخصص روانپزشکی و دکترهای دیگر سوال کردم و خیلی پرس و جو کردم هیچکس چنین دارویی سراغ ندارد و چنین چیزی را نشنیده است ! و بعد از آن دوباره وحشی بازیها شان شروع شد و ... ! قصه غصه هایم و غصه قصه هایم همچنان ادامه دارد ! اما من به حرکت ادامه میدهم تا مقصد خویش که در آن از بیعدالتی خبری نیست !   من هم در انتها از شما تشکر می کنم.

 

                    

مطالبی دیگر از فرزاد فرزین فر:

ــ مصاحبه با سایت ایران قلم ـ  ( قسمت اول ـ از   تقدس " خون " تا  تقدس " سلاح " )

ــ یاد واره سردار وطن میرزا کوچک خان

ــ اتحادیه اروپا ، تروریسم ، چالشها و نظرها

ــ سه سروده از آغازین فصل دوم زندگی شعری ام به تاریخ بهمن 1380- ژانویه 2002

ــ خبر اول تاریخ

ــ بمناسبت 18 مهر روز بزرگداشت حافظ

ــ بمناسبت 10 اکتبر روز جهانی مبارزه برای لغو حکم اعدام

ــ بمناسبت روز جهانی کودک و تقدیم به تمامی کودکان عزیز جهان

ــ  استمداد بین المللی برای جان نجات انسانها

ــ مدافعان حقوق بشر مواظب باشید دگر بار فریب نخورید

ــ نمونه ای جدید از بزهکاری مجاهدین خلق در سوئد

 ــ چرا دنیای مجازی، بمناسبت آغاز بکار وبلاک دنیای مجازی

 

مطالبی در ارتباط:

ــ نامه سرگشاده  به برنارد کوشنر وزیر خارجه فرانسه ( محمد حسین سبحانی )

ــ موضوعی دردسرآفرین برای آمریکا ‏ ( مجله تایم )

ــ مجاهدین فرقه هستند  ـ ژوزی دوبيه نماینده مجلس بلژیک ( روزنامه لیبر بلژیک )

ــ  نامه سرگشاده  به واتسلاو کلاوس رئیس دوره ای اتحادیه اروپا ( محمد حسین سبحانی )

ــ «مجاهدين خلق در فهرست گروه های تروريستی آمريکا باقی می ماند» ( وال استریت ژورنال )

ــ کمی حماقت چاشنی جاسوسی و تروریست ( بهزاد علیشاهی ـ وبلاگ حسن زبل )

ــ انعکاس فعالیت های اعضای جداشده از سازمان مجاهدین خلق در تلویزیون فرانسه ( بنیاد سحر )

ــ خروج از لیست سازمانهای تروریستی تغییری در سرنوشت مجاهدین خواهد کرد؟ ( هادی شمس حائری )

ــ نامه سرگشاده به واتسلاو کلاوس رئیس دوره ای اتحادیه اروپا ( علی جهانی فرد )

ــ معامله بر سر مجاهدین یا تصمیمی قضایی؟ ( رادیو زمانه )

ــ مصاحبه آقای مسعود خدابنده در مورد وضعیت مجاهدین  ( تلویزیون فارسی بی بی سی )

ــ کانون ایران قلم  خروج احتمالی سازمان مجاهدین خلق از لیست گروه های تروریستی را محکوم می کند  ( ایران قلم )

ــ مجاهدین خلق و قاعده بازی اتحادیه اروپا با ایران ( احمد زیدآبادی )

ــ مصاحبه بی بی سی با مسعود خدابنده و مهدی سامع در مورد وضعیت پادگان اشرف در عراق  ( بی بی سی )

ــ توافق مقدماتی اتحادیه اروپا در مورد تروریست نبودن مجاهدین خلق ( رادیو فردا )

ــ خطاب به نمایندگان و اعضای محترم پارلمان اروپا وشورای وزیران ( ایران باستان، آینده درخشان )

ــ مجاهدین در آلمان «ببینید ما ایرانیهای خوب هستیم » ( فایننشیال تایمز )

ــ نامه سرگشاده به  فرانک اشتاین مایر وزیر خارجه آلمان ( محمد حسین سبحانی )

ــ اطلاعیه فراکسیون سبزهای آلمان درباره مجاهدین ( ایران امروز )

ــ در مورد مسائل جدید افشا شده در سازمان مجاهدین ( بتول ملکی )

ــ اتحادیه اروپا ، تروریسم ، چالشها و نظرها ( فرزاد فرزین فر )

ــ جنگجویان خدا در پیاده رو ( استاندارد )

ــ مصاحبه  با آقای علی جهانی فرد از اعضای جداشده از مجاهدین قسمت دوم ـ نذر و نیاز های رهبری فرقه مجاهدین ( سایت ایران قلم )

ــ جزييات تازه از عقيم سازي زنان عضو فرقه رجوي براي ارتقاي سازماني ( بتول سلطانی )

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد