_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
شکاف و ریزش در فرقه مجاهدین 18.07.2013 ناصر سید بابایی ( عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق )، سایت نیم نگاه http://www.nimnegah.org/farsi/?p=5394 ایران ـ خوی به تازگی اخبار و جریاناتی که از وضعیت درون تشکیلاتی مجاهدین در خبرگزاریها و سایت های خبری منتشر می گردد حاکی از شکاف و شقه شدن در تشکیلات مجاهدین است این امر سقوط آزاد درون سازمانی را بوضوح نشان می دهد. شکاف عمیق بین اعضای شورای ملی مقاومت و جدایی چند عنصر باسابقه و بلندپایه از شورا و افشای حقایق و اختلافات آنها به رهبری رجوی به خوبی معلوم می کند ، نوک پیکان انتقادات حتی از درون تشکیلات مجاهدین به سمت شخص مسعود رجوی سوق پیدا کرده است. در نتیجه این بزرگترین جراحی و شقه ی آشکار در ساختار سازمان را به خوبی نشان می دهد. موضعگیریهای اخیر مسعود رجوی علیه منتقدان و جداشدگان ، تنش آشکار و تشتت درون تشکیلاتی سازمان را به نحوی بیسابقه ای تشدید و روند تجزیه و فروپاشی گروه رجوی را شتاب می بخشد. موضع گیری های اخیر رهبری سازمان و القابی که برای منتقدانش بکار می برد نشان از بی تدبیری و سردرگمی محض و اختلالات رفتاری شدید در تصمیم گیری ها را به خوبی نشان می دهد. اگر با دقت به تهمت ها و انگ هایی که رهبری مجاهدین به منتقدان و جدا شدگان از شورای ملی مقاومت طی روزهای اخیر زده است ، بنگریم بدون شک به ماهیت واقعی شخص رجوی بیشتر نزدیک شده ایم. شما خود قضاوت کنید : ۱- اطلاعاتی : مسعود رجوی خود مزدوری آشکار و عنصر اطلاعاتی حزب بعث و صدام حسین بود و از وقتی اربابش عوض شد رجوی سیاستمداران افراطی امریکایی را جایگزین کرد. ۲- زهر یا ویروس : تمامی افکار شخص رجوی ویروسی است که همتا ندارد و نشانه بارز آن ۳۲۰۰ نفری است که در کمپ لیبرتی به آن آلوده اند و تنها راه دفع ویروس وادار کردن مسعود رجوی به پاسخگویی است. ۳- جاسوس : صفت مشخصی که رجوی خود بیشتر شایسته آن است تا دیگران ۴- سگ های زنجیری : رجوی با چنین لجن پراکنی علیه جداشدگان و منتقدین تشکیلاتش چه چیزی را ثابت می کند اینکه یک لمپن تمام عیار است و یک بزدل که در سوراخ موشی از ترس جانش پنهان شده است. ۵- خانواده الدنگ : این توهین به خانواده هایی است که سالها از سران مجاهدین خواستند تا به درخواست قانونی آنها اهمیت دهند و اما هیچ پاسخی نشنیدند. واقعا سرانجام رجوی و همسرش چه شد؟ یکی در آن سو در فرانسه ( مریم عضدانلو ) در سودای ریاست و شهرت و دیگری در غاری تنگ و تاریک و ژرف و نمناک که دچار توهم شده است . با نگاهی گذرا به تحولات اخیر ، منزوی شدن شخص رجوی در میان یاران سابق خود حتمی است. ۱- جدایی اعضای باسابقه سازمان از عضویت در شورای ملی مقاومت ۲- فرار نفرات از کمپ لیبرتی ۳- فشار مجامع بین المللی برای خروج از عراق ۴- خروج نفرات و انتقال به کشورهای اروپایی تحت نظارت سازمان ملل ۵- تشکیل جبهه های جدید علیه شخص رجوی و زیر سوال قرار گرفتن وی در جایگاه رهبری مجاهدین ۶- کسی که تا بحال حاضر نبود کوچکترین انتقادی را بشنود اکنون زیر تیغ انتقاد بسیاری از یاران سابق خود رفته است و بایستی که جواب انتقادات را بدهد. یعنی به قولی سوژه در عملیات جاری جهانی… مسلما آخر الامر رجوی دیوانه خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مرضیه قرصی ( عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ) : سران مجاهدین ، تضاد در شعار و عمل ـ بخش چهارم
نیم نگاه، سیزدهم ژوئن ۲۰۱۳
مرضیه قرصی ( عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ) : سران مجاهدین ، تضاد در شعار و عمل ـ بخش چهارم دست نوشته های خانم مرضیه قرصی ( عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ) سران مجاهدین ، تضاد در شعار و عمل ـ بخش چهارم
خانم مرضیه قرصی در حال حاضر ساکن کشور ترکیه است ـ در مصاحبه با شبکه تلویزیونی مردم تی وی مرضیه قربانی اصرار داشت لباس بپوشم و به همراه وی به دفتر فهیمه اروانی بروم و بعداً نهارم را بخورم به قربانی گفتم محال است که دیگر به دفتر فهیمه بروم اما قربانی ول کن نبود وی گفت : بالای سر تو می ایستم غذایت را بخوری بعد به دفتر فهیمه برویم به قربانی گفتم غذا را که خوردم باید بخوابم سرم بشدت درد می کند من با فهیمه هیچ کاری ندارم. قربانی همچنان بالای سرم ایستاده بود و به من خیره شده بود. نهارم را خوردم بدون اینکه با قربانی حرفی بزنم روی تختم دراز کشیدم انگار کسی در اتاق نبود. قربانی گفت: رفتارت با خواهر فهیمه (اروانی) خیلی بد بود لبخند تلخی زدم به او گفتم : از حرفت تعجب می کنم فهیمه اروانی که مدت سه سال است اجازه خروج از اشرف را به من نمی دهد رفتار بدی دارد من که به فرزندم سعید عشق می ورزم رفتار درست و خوبی دارم مگر مسعود و مریم نمی گفتند ما مجاهدین پر عاطفه ترین انسانها هستیم تو این مدت سه سال برایم ثابت شد اتفاقاً بی عاطفه ترین انسانها مجاهدین هستند چطور مادری که می خواهد بچه اش را ببیند با هزار ترفند مانعش می شوند آخر کجای دنیا چنین رفتار زشتی را با یک مادر می کنند!؟
خانم مرضیه قرصی و فرزندش سعید ـ پس از بازگشت به ایران ـ ارومیه
مگر مادران و بچه ها چه گناهی کردند که شما مجاهدین آنها را برای سالیان دراز از همدیگر جدا می کنید به طوری که هیچ خبری از هم نداشته باشند؟ قربانی سرش را پایین انداخت و هیچ حرفی نزد ، ادامه دادم : سران مجاهدین همان آدمهایی بودند که روز اول ورودمان به عراق فرزند شیرخواره ام سعید را از من جدا کردند در حالیکه به خوبی یادم است سعید بشدت گریه می کرد ، مسعود و مریم بحث صداقت را می کنند و ادعا دارند بالای سردرب مجاهدین فدا و صداقت نوشته شده و کسی نباید دروغ بگوید ولی آنها چطور به خودشان اجازه می دهند به راحتی دروغ بگویند سالهاست وعده سرنگونی رژیم ایران و بازگشت مجاهدین را به کانون خانواده هایشان می دهند وعده هایی که سالهاست به بچه ها می دهند امسال به ایران می رویم سال بعد می رویم بعد از جنگ آمریکا می رویم ، چی شد؟ چه کسی دروغگو است فریبکاری و دروغگویی مسئولین مجاهدین وقتی پس از سه سال اصرار مداوم و تنش ، مجاهدین ناچار شدند اجازه خروج از اشرف را به من بدهند به آنها گفتم شناسنامه ، مدارک و طلاهایم را که ۱۰ سال پیش هنگام ورود به عراق از من و همسرم گرفته اید را پس بدهید طبق قولی که آن موقع به ما دادید. ـ بتول رجایی یکی از مسئولین رده بالای مجاهدین خلق به دروغ گفت تو برو کمپ امریکا ما شناسنامه و بقیه مدارک و طلاها را برایت می آوریم سپس با اصرار از من خواستند قبل از خروج از اشرف برگه هایی که در آن نوشته شده بود مدارک شناسایی ، پول و طلاهایم را از مجاهدین گرفته ام را امضاء کنم به آنها گفتنم شما که اینها را به من نداده اید؟ آنها گفتند تو امضاء کن بزودی در کمپ امریکا تحویلت می دهیم بناچار برگه ها را امضاء کردم در آن موقع فقط می خواستم از اشرف خارج شوم ولی پس از اینکه وارد کمپ امریکا شدم و چند روز گذشت و خبری نشد به مقامات ارتش امریکا شکایت کردم در نهایت مجاهدین با بیشرمی و گستاخی تمام به مقامات امریکایی گفتند: ما طلاها و پولهای مرضیه قرصی را پس داده ایم آنها به دروغ گفتند مرضیه قرصی مدارک ، پول و طلاهایش را با خودش برده است و برگه هایی که امضای من در آن بود را به امریکائیها نشان دادند.!
خانم مرضیه قرصی و آقای غلامرضا شیردم دو عضو سابق مجاهدین خلق پس از بازگشت به ایران با هم ازدواج کردند ـ میزگرد بررسی موارد نقض حقوق بشر در فرقه مجاهدین ـ ارومیه
سران سازمان مجاهدین و مسئولین قرارگاه اشرف دروغگویان حرفه ای هستند وقتی در اشرف خواسته خود مبنی بر خروج از اشرف را طی گزارش کتبی به مسئولین مجاهدین دادم آنها سه سال مداوم مرا تحت فشارهای گوناگون گذاشتند تا از تصمیمی که گرفته بودم منصرف شوم ولی وقتی موفق نشدند با بیشرمی به من گفتند اینجا در اشرف به تو زندگی می دهیم تا به همراه فرزندت سعید باشی فرزندت را از ایران به اشرف می آوریم. این ها وعده های دروغین و معمول مجاهدین بود در صورتی که اگر مجاهدین قصد داشتند به خانواده ام احترام بگذارند چرا پس از انتقال به عراق من ، همسر و فرزند شیرخواره ام را از همدیگر جدا کردند و گفتند ما اینجا زندگی نداریم ما مبارزه می کنیم واقعا معلوم نیست که سران مجاهدین خلق کدام حرفشان راست است؟
ادامه دارد …
لینک های مرتبط http://www.nimnegah.org/farsi/?p=4609 مرضیه قرصی ( عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ) : سران مجاهدین ، تضاد در شعار و عمل ـ بخش سوم http://www.nimnegah.org/farsi/?p=4519 مرضیه قرصی ( عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ) : سران مجاهدین ، تضاد در شعار و عمل ـ بخش دوم http://www.nimnegah.org/farsi/?p=4323 مرضیه قرصی ( عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ) : سران مجاهدین ، تضاد در شعار و عمل ـ بخش اول
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نامه آقای علی جعفری پدر یعقوب جعفری ( ساکن کمپ لیبرتی ) به مسعود و مریم رجوی ، نهادهای بین المللی و حقوق بشری
نیم نگاه، دوازدهم ژوئن ۲۰۱۳
آقای علی جعفری پدر یعقوب جعفری ( ساکن لیبرتی ) ایران ـ سلماس این جانب علی جعفری پدر یعقوب جعفری ( ساکن کمپ لیبرتی ) می باشم. پسرم در سال ۱۳۶۴ که جمعی لشگر ۷۷ خراسان و سرباز وظیفه بود در منطقه عملیاتی اندیمشک ـ فکه اسیر عراقی ها شد چند سال بعد بر اثر تبلیغات دروغین مجاهدین به کمپ اشرف منتقل گردید. در سال ۱۳۸۲ پس از سرنگونی رژیم صدام به وسیله امریکاییها به دلیل اینکه طی سالهای طولانی از پسرم هیچگونه اطلاع و خبری نداشتیم عازم عراق شدیم ، و موفق شدم به همراه دیگر پسرم غلامعلی جعفری در کمپ اشرف چند ساعت ملاقات کنم که دو تن از مسئولین مجاهدین در آن ملاقات نیز حضور داشتند و نظاره گر گفتگوی ما بودند. در آن ملاقات پسرم یعقوب هنگام خداحافظی متاثر شد و گریه کرد آرزوی قلبی من این بود که پسرم را از چنگ مجاهدین برهانم اما چنین امکان و اختیاری نداشتم زیرا سران مجاهدین مانع تحقق آرزوی من می شدند.
آقای علی جعفری بی صبرانه خواهان ملاقات و تماس با فرزندش یعقوب جعفری ساکن کمپ لیبرتی است اما سران مجاهدین اهمیتی به خواسته وی نمی دهند ، چرا؟ حال ۱۰ سال است و من که پدری چشم انتظار و بیمار هستم متاسفانه در طی این ۱۰ سال و تمام ۲۸ سال تنها دو ساعت با پسرم در شرایط بسیار سخت و ناجور ملاقات کردم. از سال ۸۲ به بعد سران مجاهدین اجازه هیچگونه تماس به پسرم و من و تنها خواهرش و چهار برادرش نداده اند. حال که پسرم به همراه سایرین به کمپ لیبرتی منتقل شده است و مجاهدین تحت نظارت کمیساریای عالی امور پناهندگان قرار دارند تقاضای عاجل دارم که رهبران مجاهدین اجازه ملاقات و تماس به من و برادران و خواهرش با پسر عزیزم یعقوب بدهند و یا امکان تماس تلفنی را بین من و فرزندم برقرار کنند و اگر چنین امکانی را فراهم نکنند در واقع حقوق انسانی خانواده ی ما را پایمال می کنند. و این کار اخلاقی و انسانی نیست. من پدر بیمار و چشم انتظار فرزند عزیزم هستم. مادر فرزندم بر اثر دوری و فراق یعقوب ، جان به جان آفرین تسلیم کرد ، رهبران مجاهدین باید احساسات و عواطف خانوادگی را درک کنند زیرا به دست آوردن قدرت و حفظ سازمانشان به بهای نابودی خانواده ها کاری درست و صحیح نیست. باید رهبران مجاهدین به درخواست پدر بیمار و چشم انتظار پاسخ مثبت بدهند و این انتظار من از آنها است.
علی جعفری ۱۸/۳/۱۳۹۲
رونوشت به : ۱- آقای احمد شهید نماینده حقوق بشر سازمان ملل متحد ۲- آقای مارتین کوبلر نماینده ویژه دبیر کل سازمان ملل متحد در امور عراق ۳ – کمیته بین المللی صلیب سرخ دفتر تهران و ژنو ۴- سازمان دیده بان حقوق بشر ۵- سازمان عفو بین الملل
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آخرین وضعیت علیرضا امیری ساکن کمپ لیبرتی نگاهی به سومین نامه خانم فاطمه امیری خطاب به سران مجاهدین خلق (فرقه رجوی)
نیم نگاه، چهاردهم می ۲۰۱۳
از وقتی که
آقای علیرضا امیری در ترکیه به تور رابطین مجاهدین
افتاد و با وعده اخذ پناهندگی به قرارگاه اشرف مستقر
شد بیش از ده سال می گذرد . خانواده محترم امیری در طی
این سالها در تلاش برای ملاقات و دیدار با علیرضا
امیری بودند که به دلیل مخالفت و ممانعت سران مجاهدین
تاکنون موفق به دیدار با او نشده اند. علیرضا امیری از
ساکنین فعلی کمپ لیبرتی است. متاسفانه سران مجاهدین
همه راههای ارتباطی ساکنین کمپ لیبرتی را با دنیای
پیرامونی و خانواده هایشان بسته اند. در دو ماه اخیر
سه نامه از سوی دو خواهر آقای علیرضا امیری به آدرس
سایت نیم نگاه ایمیل شد و از تیم مدیریت سایت خواسته
شد نامه های ارسالی در سایت انتشار یابد شاید سران
مجاهدین با مطالعه آن به خود آیند و بیش از این مانع
تماس و دیدار اعضای خانواده با علیرضا نشوند و ضمنا
نهادهای بین المللی و حقوق بشری نیز در جریان ستمی که
سران مجاهدین بر خانواده های ساکنین کمپ لیبرتی روا می
دارند قرار گیرند. پس از درج سومین نامه خانم فاطمه
امیری در “سایت و صفحه فیس بوک نیم نگاه” یکی از
کادرهای تشکیلاتی جداشده مجاهدین و دوست و همرزم سابق
علیرضا طی جمعبندی نقطه نظرات خود در باره آخرین شرایط
و وضعیت علیرضا امیری و درج آن در بخش دیدگاههای صفحه
فیس بوک نیم نگاه این اجازه را به ما داد تا جهت اطلاع
و آگاهی مخاطبین سایت نوشتار ایشان را در معرض دید
مخاطبان نیم نگاه و شهروندان ایرانی داخل و خارج کشور
قرار دهیم و از ایشان سپاسگذاریم.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مرضیه قرصی ( عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق ) : سران مجاهدین ، تضاد در شعار و عمل ـ بخش دوم
نیم نگاه، نهم می ۲۰۱۳
دست نوشته های خانم مرضیه قرصی سران مجاهدین ، تضاد در شعار و عمل ـ بخش دوم حرف های فهمیه اروانی را باور نکردم به او گفتم اجازه خروج از اشرف را به من بدهید دیگر نمی خواهم عضو سازمان باشم باید به ایران برگردم خشم در چشمهای فهیمه موج می زد. برگه کاغذی آورد و گفت : بیا و ببین من تو این برگه می نویسم و تاریخ می زنم که تو یک ماه دیگر آزادی از اینجا بروی. فهمیه می خواست حرف او را باور کنم هر لحظه رنگ عوض می کرد گاه از طریق عاطفی وارد می شد ناگهان ادامه داد: مرضیه بیا تو اطاق خوابم هر کدام از این پیراهن ها را که می خواهی بردار اینها را دوستانم از اروپا و امریکا برایم فرستاده اند. اصرار داشت تا کادویی از او بگیرم . در اون لحظات حالت عجیبی داشتم شگرد فهیمه و مسئولین سازمان را حفظ بودم واقعا خسته شده بودم دیگر نمی خواستم فریب سازمان را بخورم از فریبکاری هایشان بیزار بودم به فهمیه گفتم دو سال است که رنج می کشم بیتاب فرزندم سعید هستم اصرار دارم از اشرف خارج شوم شما حالا به من کادو می دهید؟ من که از شما لباس نمی خواهم من کمبودی ندارم من فقط پسرم را می خواهم که ببینم ، می خواهم به ایران بروم . فهیمه خیلی روباه صفت بود بالاخره با حیل و ترفند خاصی موفق شد از تصمیمی که گرفته بودم منصرفم کند و رده فرماندهی در پذیرش را به من داد. او بچه های پذیرش و مرا به محل کارش دعوت کرد برایمان کادو داد سپس مرا به بچه های پذیرش معرفی کرد کلی تعریف و تمجید از من کرد و گفت: مرضیه بین شما بهترین است و تعاریف آنچنانی از من کرد تا اینکه فردای آن روز یکی از بچه های پذیرش از من پرسید شما فامیل خواهر فهیمه هستید یا قبلا در کنار فهیمه کار می کردید؟
بعد از چند ماه دوباره محبت سعید در درونم لانه کرد همه ذهنم را به خود مشغول کرده بود دیگر تاب دوری سعید را نداشتم باز به نقطه اول برگشتم باید از اشرف خارج شوم درخواست خروج دادم. نشست انتخاب مسئول اول سازمان شروع شده بود. هم رده های مرا برای نشست لایه و بالاتر از لایه بردند. مثل همه بچه ها لباس هایم را پوشیده و درماشین ” ون ” نشستم. ناهید ستارالعیوب فرمانده FG ما ، تو گوشم گفت : تو باید پیاده شوی. با تو کار دارم دنبال من بیا. وقتی پیاده شدم و کنار او به طرف ستاد رفتیم به من گفت : تو نباید به نشست بروی. دلیلش را از وی نپرسیدم چون برایم مهم نبود. به آسایشگاه رفتم و در تختم دراز کشیده و خوابیدم. بعد از نیم ساعت ژاله F مقرمان به آسایشگاه آمد بیدارم کرد و گفت : تو چرا به نشست نرفتی؟ انگار فهمیده بود دوباره می خواهم بهانه بگیرم و باز برنامه خروج از اشرف را پیاده کنم ژاله اصرار کرد سوار ماشینش شوم و با او به نشست بروم . به ژاله گفتم من که مسخره شما نیستم از دستورش سرپیچی کردم اما او ول کن نبود تا اینکه مجبورم کرد و به زور به نشست برد. در نشست با هیچکس حرف نزدم خدا خدا می کردم زودتر به آسایشگاه برگردم. پس از بازگشت به آسایشگاه با کسی حرف نزدم تحت مسئولینم را هم ول کرده بودم کاری به کارشان نداشتم به آنها گفتم دیگر اشرف نمی مانم هر چه زودتر از اینجا خواهم رفت دلم برای پسرم سعید خیلی تنگ شده است. ناهید ستارالعیوب ول کن نبود سعی داشت آرامم کند با خودش مرا همه جا می برد که پیش بچه ها نمانم و بچه ها خیلی متوجه شرایط روحی ام نشوند. ناهید بعضاً مرا به نسرین مسیح وصل می کرد نسرین در FG دیگر بود و خودش هم FG بود. این طرحی بود که این دو پیاده کردند و موفق شدند از تصمیمی که گرفته بودم منصرفم کنند. چند ماه گذشت دوباره ذهنم درگیر شد خیال پسر نازنینم به سراغم آمد باید از اشرف بروم. در آن روزها به نسرین مسیح وصل شده بودم و تحت مسئول داشتم بیکباره آنها را ول کردم به طور مستمر به زهرا که F مقر بود گزارش خروج نوشتم و اینکه چرا مشکل مرا دنبال نمی کنید چرا به خواسته ام رسیدگی نمی کنید؟ چرا اجازه خروج از اشرف و بازگشت به ایران را نمی دهید؟
خانم مرضیه قرصی در میزگرد بررسی موارد نقض حقوق بشر از سرکوب تمایلات مادرانه در مناسبات مجاهدین می گوید ـ ارومیه
می خواستم با زهرا صحبت کنم شرایط ملاقات با زهرا را فراهم کردند . زهرا ابتدا با خوشرویی با من برخورد کرد وقتی متوجه شد در تصمیم برای خروج از اشرف جدی هستم سخت عصبانی و خشمگین شد به اصطلاح به رویم تیغ کشید و به من گفت: چرا نیروهایت را ول کردی؟ به زهرا گفتم باید از اشرف بروم. زهرا می خواست مرا تطمیع کند. گفت رده تشکیلاتی ات را میبریم بالا. ( FA ) خواهی شد. قبول نکردم به زهرا گفتم این رده شایسته کسانی است که می خواهند در اشرف بمانند من که رده نمی خواهم من فقط می خواهم از اشرف خارج شوم و پیش پسرم بروم . او خیلی تلاش کرد تا منصرفم کند اما من فهمیده بودم از این به بعد چکار کنم به حد کافی تجربه داشتم سومین بار بود که قصد داشتم از اشرف خارج شوم . زهرا طی چند جلسه نشست تلاش کرد به اصطلاح خاموشم کند. دو روز بعد به نسرین گفتم چرا زهرا تمام نمی کند چرا تعیین تکلیفم نمی کند؟ در آخرین نشست ، نسرین گفت: زهرا احضارت کرده. انگار این آخرین جلسه ای بود که با زهرا داشتم. ته دلم خوشحال بودم. وقتی به دفترش رفتم ادای آدمهای مهربان را در آورد دو سه بار گفت: الان چایی برایت می آورند و سه بار تکرار کرد اما او دروغ می گفت . به زهرا گفتم چایی نمی خورم چه تصمیمی گرفتید؟ مشخص بود زهرا خیلی ناراحت و عصبانی است بچه ها در اشرف از زهرا بیزار بودند چون وی زنی بداخلاق و بد دهن بود. او که سعی داشت خودش را کنترل کند ، گفت با بتول رجایی هماهنگ کردم وسایلت را برداری سوار ماشین شوی و از اینجا بروی. اما یکدفعه بلند شد و رفتار عجیبی کرد مثل دیوانه ها در اتاق این طرف و آن طرف رفت ، ترانه خواند و خندید … از فرط ناراحتی چنین رفتاری کرد. من چیزی نگفتم و بی خداحافظی و حرفی از اتاقش خارج شدم
ادامه دارد …
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میزگرد بررسی موارد نقض حقوق بشر درمناسبات درونی فرقه مجاهدین ـ قسمت هفدهم
نیم نگاه، چهارم می ۲۰۱۳
تاثیرات مخرب و
ویرانگر نشست عملیات جاری ، خودکشی اعضای مجاهدین خلق همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میزگرد بررسی موارد نقض حقوق بشر درمناسبات درونی فرقه مجاهدین ـ قسمت پانزدهم تاثیرات مخرب و ویرانگر نشست عملیات جاری ، خودکشی اعضای مجاهدین خلق
نیم نگاه، نهم
مارس 2013
آرش رضایی:
آقای کریمدادی ، در رابطه با خودکشی کریم پدرام ممکن
است بیشتر توضیح دهید؟ قادر رحمانی: ببخشید آرش جان ، شما که سالهای درازی در متن مناسبات مجاهدین بودی حتم دارم با موارد بیشماری از افراد معترض در درون تشکیلات و سازمان برخورد کردی که شاید بعدها منجر به خودکشی شده است به این خاطر شاید بهتر از ما بدانی رهبران سازمان و مسئولین تشکیلات معمولا عادت داشتند تا خودکشی نفرات که نتیجه فشارمداوم و همیشگی بر افراد بود را انکار و به سایر نیروها و افراد اینطور وانمود می کردند آنها تصادفی کشته شده اند‼. همه ما جداشدگان می دانیم رهبران سازمان خیلی حساسیت داشتند نسبت به اینکه خودکشی افراد در داخل سازمان و یا بیرون از آن درج کند مبادا سازمان زیر سوال برود. در حقیقت هر کدام از نفراتی را که فرماندهان می گفتند با شلیک خود به خودی کشته شده است افرادی بودند که سابقه متناقض شدن با سازمان را داشتند و این موضوعی نیست تا از دید و نگاه کسی پنهان بماند.
مهران کریم
دادی : بله ، دقیقا قادر به نکته خوبی اشاره کرد.
افرادی که در قرارگاهها و پایگاههای سازمان طی این
سالها خودکشی کردند افرادی بودند بشدت نسبت به سازمان
و مواضع آن مسئله دار شده بودند.
قادر رحمانی :
ببینید نشست عملیات جاری برای مطیع کردن افراد و وادار
نمودن آنان به اطاعت کورکورانه از رهبری عقیدتی یعنی
مسعود و مریم ، برنامه ریزی شده بود. رهبران سازمان می
خواستند از طریق نشست های روزانه عملیات جاری بر ذهن و
روان افراد مسلط بشوند. افراد معترض و خواهان جدایی را
شناسائی کنند سپس با تحقیر در جمع دوستان و همرزمانشان
و له کردن شخصیتشان اراده آنها را از بین ببرند و آنها
را مجبور کنند تا به نقطه ای برسند خودشان را زیر تیغ
ببرند و احساس گناه کنند که چرا به سازمان و رهبری
عقیدتی آن پشت پا زده و یا خیانت کرده اند‼.
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |