_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran_ghalam@yahoo.de
خط ماله کشی مجاهدین خلق (فرقه رجوی) بعد از توافق ژنو 03.12.2013 بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس
خط ماله کشی مجاهدین خلق (فرقه رجوی) بعد از توافق ژنو واقعیت این است که این اندازه وقاحت و … تنها و تنها در انحصار مجاهدین و رهبری خاص الخاص آن است و بس. این که چطور می شود مدعی شد جمهوری اسلامی اصرار به ادامه فعالیت های هسته ای و ساخت بمب اتم و در موضع یک نظام سرکش و تهدید بالفعل علیه صلح جهانی در مرحله سین یا همان سرنگونی باشد و هم در شرایط عکس آن یعنی عقب نشینی از مواضع هسته ای! خالق چنین معجونی که زیر عنوان تحلیل استراتژیک طبخ شده، تنها و تنها می توانند مجاهدین خلق باشند و بس. به این بخش از مقاله یکی از تئورسین های مجاهدین که بعد از خاتمه مذاکرات ژنو نوشته شده دقت کنید تا موضوع را پی بگیریم: “با تبریک به ملت ایران و تمام مبارزان و آزادیخواهان و مقاومت خونین شان که پیکار بی وقفه آنها در تمام عرصه ها سرانجام ثابت کرد که نظام در کلیتش در سراشیب سرنگونی قرار دارد و هیچ راه گریزی از این سرنوشت محتوم برای آن متصور نیست.“* و این که چطور می شود مجاهدین علیرغم اصرار به توقف فعالیت های هسته ای ایران و البته از موضع صلح طلبی و نگرانی بابت تهدید صلح جهانی، از یک سو بر متوقف شدن مسالمت آمیز فعالیت های هسته ای ایران پافشاری کنند به این ادعا که جلو خون ریزی بیشتر را می گیرد و در عین حال وقتی به اذعان خودشان این تهدید رفع می شود آن را با قرارداد ترکمنچای مقایسه و بنویسند: “با پذیرش قرارداد ژنو که ۱۰۰۰ بار ننگینتر از قرارداد ترکمنچای می باشد، جام زهر ِ تلخ اتمی را سر کشید.“ و این که چطور می شود گروهی که تا دیروز هر مخالف جنگ و حمله نظامی به ایران را مزدور و خائن به ملت ایران معرفی می کرد به یکباره تبدیل به یک سوپر صلح طلب و مخالف با جنگ شود تا جایی که خودش را در جبهه مخالفین جنگ و طرفداران راه حل سیاسی بچپاند و مدعی شود: “مخالفت با جنگ خانمانسوز و حمله خارجی، خواست ملت ایران، مقاومت و نیروهای آزادیخواه بوده و هست.” یعنی اینکه این مجاهدین از اول هم مخالف گزینه نظامی و حمله آمریکا به ایران بوده اند، و انگار نه اینکه تا همین دیروز و پریروز نه تنها هیچ صدایی در خصوص حل مسالمت آمیز مسئله هسته ای را بر نمی تابید و مرتب اراجیف نتانیاهو را واگویه می کردند! انگار نه انگار که تا دیروز مریم رجوی بالکل مذاکرات چند ماه اخیر را نه تنها بیهوده که آب ریختن در آسیاب جمهوری اسلامی تعبیر می کرده و کل جامعه جهانی را به مماشات با ایران متهم می کرد! و اینکه چطور می شود مجاهدینی که تا دیروز همه اپوزیسیون ایران را به صرف زاویه داشتن با مجاهدین وابسته و رابط و پادوی جمهوری اسلامی معرفی می کرد به یکباره خودش را میان تمامیت جبهه اپوزیسیون جا بزند و ایضا فراخوان بدهد که: “برای رقم زدن پیروزیهای بعدی، اتحاد، همبستگی و عشق و همکاری بین تمام نیروها و شخصیتهای آزادیخواه سرنگون طلب و جمهوریخواه از هر زمان دیگر ضروریتر می باشد.” و هیچ توضیحی هم ندهد که در این جبهه ادعایی آیا جایی هم برای مخالفان مجاهدین وجود دارد یا کماکان در بر همان پاشنه هژمونی پذیری رهبری ایدئولوژیک خواهد چرخید.؟ واقعیت این است که این اندازه وقاحت و فریبکاری و … تنها و تنها در انحصار مجاهدین و رهبری خاص الخاص آن است و بس، و صد البته باید تاکید کرد رهبری مجاهدین در این اوضاع و احوال چاره ای جز خودزنی اینگونه ندارد. رجوی که تا دیروز پشت حرف های نتانیاهو سنگر گرفته و می ماند تا ببیند این صاحبخانه جدید چه موضعی در قبال تحولات دارد، ظاهرا پذیرفته اگر بخواهد تا آخر خط دنبال همخون و متد جدید استراتژیک خود برود به سرنوشتی کم و بیش مشابه دنباله روی از متحد قدیمی اش یعنی صدام دچار خواهد شد و کمترین هزینه اش پاسخگویی به همان باقیمانده ساکنین لیبرتی و هواداران در غرب باشد؛ از سویی می داند ادامه خط نتانیاهو هم به این دلیل که خودش فی المجلس به مضحکه جامعه بین الملل تبدیل شده فرجام خوشی نخواهد داشت. بنابراین چاره ای ندارد که ابتدا به ساکن مریم عضدانلو از نتایج مذاکرات استقبال کند و به دنبال آن امثال آقای کارگر به ماله کشی تمام و کمال مواضع جنگ افروزانه مجاهدین مشغول شوند. از این حیث پیش بینی می شود مطلب آقای کارگر در روزهای آتی به جریان غالب نوشته های سازمان در فضای مجازی تبدیل شود تا جایی که حتی موضوع اعتصاب کنندگان لیبرتی را تحت الشعاع خود قرار بدهد. *تمامی رفرنس های این مقاله از مطلب تــــوافـــق ژنـــو گــــام بـــزرگـــی بــه ســـرنـــگـــونـــی نــزدیــکــتــر به قلم امیر کارگر عاریه گرفته شده
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شرط دولت بریتانیا برای پذیرش مجاهدین خلق (فرقه رجوی)، حقوقی یا سیاسی؟!! 02.11.2013 بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس شرط دولت بریتانیا برای پذیرش مجاهدین، حقوقی یا سیاسی؟!! وقتی که مجاهدین علیرغم نداشتن مدارک قانونی و حضور در لیست تروریستی امکان اقامت دارند، ولی در حال حاضر باوجود… نه؟!! در خبرها آمده بود معاون وزیر خارجه بریتانیا اظهار داشته در حال بررسی وضعیت هفده تن از اعضای سازمان مستقر در لیبرتی است که بنا به شروطی به آنها اجازه اقامت در انگلستان داده شود. لازم به ذکر است اظهار نظر معاون وزیر خارجه بریتانیا در پی اعلام درخواست ۵۲ نفر از ساکنین لیبرتی برای انتقال به انگلستان صورت گرفته است. اما معاون وزیر خارجه در واکنش به این درخواست گفته است: “قبول آنها بستگی خواهد داشت به گزارش و برآورد کمیساریای عالی پناهندگی در مورد فرد به فرد این متقاضیان و مشخص شدن این که هیچ کدام از آنها در فعالیت های تروریستی و یا فعالیت های دیگری که باعث لغو موقعیت پناهندگی می گردد شرکت نداشته اند. تاکنون هفده پرونده از طرف سازمان ملل به وزارت کشور ارائه شده است ولی وزارت کشور هنوز نتیجه تصمیم خود را اعلام نکرده است.” وی همچنین تصریح کرده علیرغم این که این تعداد پیشتر در بریتانیا اقامت داشته، اما با این حال مدرک آنها فاقد اعتبار برای دادن اقامت در انگلستان است. این اظهارات در شرایطی بیان می شود که نام سازمان مجاهدین بیش از دو سال است از لیست تروریستی وزارت امورخارجه آمریکا و اتحادیه اروپا خارج شده است. در این صورت اگر به زعم وزارت خارجه و اتحادیه خروج مجاهدین از لیست های تروریستی به منزله رفع اتهام و تبرئه آنها و در نتیجه امکان استفاده از حقوق پناهندگی و سایر کنوانسیون های مرتبط بین المللی است دولت بریتانیا چرا کماکان اصرار به بررسی وضعیت این افراد و شرط پذیرش آنها را به عنوان پناهنده به عدم دخالت آنها در اقدامات تروریستی تعیین کرده است؟ می شود موضوع را از این زاویه نگاه کرد که مجاهدین چنانچه خود تاکید دارند اقدامات مسلحانه شان را از سال ۲۰۰۳ به بعد کنار گذاشته اند! در این صورت اگر شرط دولت بریتانیا حضور این افراد در عملیات تروریستی قبل از سال ۲۰۰۳ باشد می شود نتیجه گرفت از نظر آنها جرائم تروریستی مشمول مرور زمان نمی شود و هر زمان و هر مکانی قابل پیگیری و مجازات است. اینکه چنین نگاه و شرط و شروطی از موضوع حقوقی است یا سیاسی به صراحت نمی توان قضاوت کرد! اما به هر حال مهم این است که دولت بریتانیا علیرغم تبرئه مجاهدین از اتهامات تروریستی اما در تنظیم رابطه با مجاهدین همچنان به ملاحظات خود متکی است. این موضع گیری از این جهت نیز حائز اهمیت است که این تعداد پیشتر به عنوان پناهنده در انگلستان اقامت داشته اند. هر چند معاون وزیر تصریح می کند مدارک آنها قانونی و مستند نیست. با این فرض این سوال پیش می آید چگونه است وقتی مجاهدین علیرغم نداشتن مدارک قانونی و معتبر و در عین حال که در لیست تروریستی قرار دارند امکان اقامت دارند، اما در زمانی که از لیست تروریستی بیرون آمده و خواهان بازگشت به بریتانیا هستند اینچنین با مانع و محذوریت و ملاحظات روبرو می شوند. اینکه چرا دولت بریتانیا برای پذیرش این افراد مانع تراشی می کند قابل درک است؛ اما این که به چیزهایی استناد می شود که در تعارض با شرایط موجود مجاهدین یعنی تبرئه از لیست تروریستی است قابل فهم نیست!؟ البته به لحاظ حقوقی، و الا از لحاظ سیاسی حساسیت های دولت بریتانیا قابل فهم است. این تعارض البته در اشلی دیگر در مورد خود آمریکایی ها هم صدق می کند. آنها در حالی که نام مجاهدین را از لیست تروریستی خود حذف کرده و در شرایطی که سالیانه حداقل ۳۰۰۰۰ پناهنده می گیرند اما معلوم نیست چرا بالکل از پذیرش مجاهدین امتناع می کنند. به این تناقضات باز هم خواهیم پرداخت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ملل متحد و رجوی (گزینه های مجاهدین خلق در قبال اجماع ملل متحد)
30.10.2013 بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس ملل متحد و رجوی رجوی چاره ای جز این ندارد که یا به اجماع ملل متحد پاسخ مناسب بدهد و یا کماکان به هزینه های قبلی بیافزاید. آخرین موضع گیری و اظهارات دبیر کل سازمان ملل درباره لیبرتی از شرایط قابل قبول استانداردها در لیبرتی حکایت می کند. اختصاص صندوق کمک به انتقال مجاهدین از سوی سازمان ملل و کمک بلادرنگ یک میلیون دلاری آمریکا در این رابطه و همچنین تاکید بان کی مون بر تسریع روند انتقال ساکنین لیبرتی به کشور یا کشورهای ثالث حاکی از ادامه سعه صدر و خویشتن داری و بالمال حسن نیت ملل متحد برای پایان دادن مسالمت آمیز به سرنوشت ساکنان لیبرتی است. این در حالی است که مجاهدین هفته ها است بی اعتنا به توجه و تلاش های ملل متحد کماکان بر سیاه نمایی اوضاع و دعوی ناامن بودن لیبرتی و پیگیری سرنوشت هفت مفقود ادعایی و تهدید به اعتصاب و ادامه آن مسیر معکوس با تلاش های ملل متحد و نهادهای ذی ربط را دنبال می کنند. به نظر می رسد تاکنون و پس از این همه سال مجادله افکار عمومی و فعالان سیاسی و حقوق بشری دریافته باشند منشاء و مسبب واقعی اتفاقات و مشکل کجا و چه کسی است. و اگر تاکنون هم مجاب نشده آخرین پیام رجوی در ۲۷ شهریور به اندازه کافی روشنگر و گویا است. در چنین شرایطی موضع گیری و اظهارات دبیر کل را می توان پاسخی رسمی و قانع کننده و از موضع مسئولانه هم به حامیان احتمالا ناآگاه مجاهدین و هم به هیاهو و جنجال رسانه ای مجاهدین بر علیه ملل متحد تلقی کرد. تاکید بان کی مون به تسریع روند انتقال ساکنین لیبرتی به کشورهای ثالث و از سویی اختصاص بودجه یک میلیون دلاری آمریکا به انتقال مجاهدین و همچنین درخواست دبیرکل به مشارکت و همکاری بیشتر کشورها حاکی از حسن نیت ملل متحد و تلاش برای پایان دادن هزینه های انسانی و یا به حداقل رساندن آن است. روندی که ملل متحد علیرغم کارشکنی های مجاهدین از ابتدای انعقاد توافق نامه ۲۵ دسامبر اتخاذ و تاکنون دنبال کرده است. این روند نشان داده علیرغم هدف طراحی شده و بیان شده رجوی برای بی اعتبار کردن و مخدوش کردن جایگاه حقوقی و سیاسی ملل متحد اما نتیجه ای معکوس برای وی رقم زده است. امروز بسیاری فعالان حقوق بشری و حامیان در سایه رجوی مسئولیت وقایع اخیر و اتفاقات احتمالی را متوجه رجوی می دانند، این اجماع بواقع نتیجه سعه صدر ملل متحد و در نقطه مقابل حملات بی دنده و ترمز مجاهدین علیه ملل متحد و بخصوص نماینده آن در عراق است. رجوی سه سال پیش در پیامی گفته بود چالش آینده مجاهدین با ملل متحد و بالکل جامعه بین الملل خواهد بود. این پیش بینی اگر چه امروز به نوعی محقق شده اما بی تردید نتایج حاصل از این چالش نه به سود رجوی که به افشای ماهیت خشونت طلب، ضدمدنی و هرج و مرج گرای او منجر گردیده است. حالا رجوی چاره ای جز این ندارد که یا به اجماع ملل متحد پاسخ مناسب بدهد و یا کماکان به هزینه های قبلی بیافزاید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با آقای رحمان کریمی و درباره قهرمانان اش؟! باز هم گاف پشت گاف 22.10.2013 بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس
با آقای رحمان کریمی و درباره قهرمانان اش؟! باز هم گاف پشت گاف این آقای رحمان کریمی هر بار که در دفاع از مجاهدین دست به قلم می برند و می نویسند به نوعی حرف هایی می زنند و ادعاهایی مطرح می کنند که به قول مجاهدین مرغ پخته را به خنده می اندازد. ایشان که ظاهرا وظیفه ای جز مدیحه سرایی مسعود و مریم و هم هندوانه گذاشتن زیر بغل اشرفی ها مسئولیت دیگری ندارند هر وقت در این حوزه ها چیزی نوشتند کلی گاف دادند. در آخرین نوشته شان با عنوانی از مولوی در اثبات این که این اشرف نشان ها چقدر آنلاین و به روز هستند، نوشته: “این چند هزار جان برکف ازهمه چیز خبر دارند، از اوضاع ایران گرفته تا جهان و منطقه و امثال شمایان و ادعاهای مزورانه تان. من با تنی چند از این قهرمانان، اخیرا به دقت به صحبت نشستم. دیدم درمسیر اطلاعات سیاسی روز و ماه و سال و سالیان از آنان عقبم. حالا شما بگویید آنها را از دنیا بی خبر گذاشته اند.“ آقای رحمانی برای اثبات ادعاهای اش روی کلمه اخیر تاکید می کند یعنی که حداکثر همین چند هفته گذشته با این قهرمانان صحبت کرده است. اما هیچ توضیحی نمی دهد که در این بلبشوی حاکم بر اشرف و لیبرتی و بر اساس ادعای مجاهدین ممنوعیت تردد و نزدیکی به لیبرتی حتی برای ناظران و خبرنگاران و آن هم برای چنان امر خطیری، ایشان چطور توانسته اند با این قهرمانان و آن هم به آن دقت مورد تاکید همکلام شوند! مگر اینکه منظورشان قهرمانان اروپا نشین مجاهد باشد که آن هم با فرض اینکه ایشان راست بگویند هیچ دخلی به قهرمانان!! مستقر در عراق ندارد؛ گو اینکه به اذعان اعضای مستعفی شورای ملی مقاومت در همین اروپا هم آش همانا و کاسه همانی است که بر تشکیلات مجاهدین در عراق حاکم است. آقای رحمانی آنقدر پرت هستند یا آنچنان از هول حلیم توی دیگ افتاده که خبر ندارند آن قهرمانان نستوه مورد ستایش ایشان سالها اعتراف می کنند دلیل مهم آن صدق و فدای ایدئولوژیکی اشرف نشان ها نتیجه همین ایزوله بودن و قطع ارتباط با دنیای بیرون و رسانه ها و دستاوردهای ارتباط جمعی دنیای بورژوازی است. آن مجاهد خلقی که مثل نتانیاهو ادعا می کند برای نجات مردمی به مجاهدین ملحق شده یا به ایران حمله خواهد کرد که نمی توانند شلوار جین بپوشند و یا نمی دانند کامپیوتر و موبایل چیست؟ منبع خبری اش چیست. این است نتیجه همه آن اطلاعات سیاسی که مجاهد خلق شما در روز و ماه و سال دنبال می کند. این است آن عالم خبری که مجاهد خلق مورد ادعای شما از آن بهره مند می شود. اینکه آقای رحمان کریمی این ادعاها را به دلیل بدهکاری به رجوی مطرح می کند یا چنانچه خودش می گوید از سر اخلاص و ارادت قلبی به مجاهدین، خود بهتر می دانند. البته در همین نوشته با ستایش یک خط در میان از قهرمانی های مریم و مسعود نشان می دهند به طور واقعی به کدام انگیزه دست به قلم می شوند؛ اما یقین دارم می دانند مخاطبان او حتی از میان خود مجاهدین هم این ادعاها را به سخره می گیرند و در خلوت به ریش نداشته ایشان می خندند. به این دلیل که این ادعاها آنقدر نچسب و مضحک است که خود مجاهدین هم تا به حال جرات بیان آن را و با این شدت و حدت و تعصب نداشته اند. اگر آقای کریمی موردی سراغ دارند که مجاهدین چنین ادعایی مطرح کرده باشند، آدرس بدهند بسیار مایه امتنان خواهد بود. واقعا مایه تاسف است که جیره خواری و ریزه خواری تا این اندازه منزلت و عزت نفس انسان را تباه کرده باشد که کاتولیک تر از پاپ شود. آقای کریمی در پایان نوشته شان ضمن یک فقره دفاعیه ایدئولوژیک – سیاسی برای اثبات وفاداری شان به قهرمانان نستوه یعنی مسعود و مریم می نویسند: “ما هواداران سازمان پر افتخار مجاهدین خلق ایران، با ارج و احترام به دو قهرمان نستوه خود مریم و مسعود؛ اعلام می داریم که تا آخرین نفس به افتخار و سربلندی دراین سنگر خواهیم ماند و خرسندیمان همین که تن به تسلیم یا سکوت و خاموشی نمی دهیم.“ مایه خرسندی خواهد بود اگر آقای رحمانی توضیح بدهند بابت ماندن در این سنگر تاکنون چقدر نقدا هزینه کرده اند. مگر اینکه بخواهند مقاومت آن نگون بخت هایی که تا همین امروز هم با قلم ایشان و امثال ایشان به ادامه اعتصاب غذا و مرگ تدریجی تشویق می شوند به حساب شخصی واریز کنند! من اگر به جای آقای کریمی بودم حداقل برای این که ثابت کنم یک جو از اخلاص و جرات و غیرت آن قربانیان را دارم، از همین فردا در حمایت از ساکنین لیبرتی برای یک هفته و نه بیشتر دست به اعتصاب غذا می زدم. آن هم نه در خلوت، که با اعلام قبلی می رفتم گوشه ای می نشستم و خالصانه در حمایت از ساکنین لیبرتی با اعتصاب اعتراض می کردم. آقای کریمی شرم چیز خوبی است، البته برای کسانی که حداقل احساس آن را در خود زنده نگه داشته باشند. من اگر واقعا جای آن مجاهدی بودم که قرار بود امثال تو همه رنج و شکنج و بدبختی اش را به حساب دو قهرمان نستوه واریز کنید و کک اش نگزد که امثال من در لیبرتی چه می کشم، و در ینگه دنیا کنگر بخورد و لنگربیندازد و حرف از مقاومت تا آخرین نفس بزند، ترجیح می دادم به دیوار همان آشغال های استعمار و ارتجاع تکیه بزنم تا به لاف و گزاف هایی که شما می بافید. حداقل اش این است که تکلیف آنها روشن است. به تصریح قهرمان نستوه شما آنها هم یک پا مخالفین ایدئولوژیک هستند. با جان و دل تن به خطر و ابتلاء و مبارزه واقعی می دهند. نه مثل شما از کنار تشک لنگ اش کنند. آقای کریمی شما از همه قافله ها عقب مانده اید. هم از قافله روشنفکری که خودتان بارها برائت نامه اش را نوشته و مهر کرده اید و هم از قافله انقلابی گری. کسی علیه روشنفکری جبهه می گیرد که از عادت لم دادن و حرافی های روشنفکرانه عبور کند، به جای شعر و شاعری حاضر باشد شرحه شرحه شود. همچنانکه کسی می تواند انقلابی باشد که از کیسه دیگران هزینه خودش نکند. کسی می تواند انقلابی و رادیکال باشد که ذره ای به سختی و رنج و شکنج جسمی که انقلابی ها می برند تن بدهد. تفاوت شما و آن به قول خودتان آشغال های ارتجاع و استعمار اگر قرار باشد در همین گزافه گویی ها و باد انداختن در آستین هزاران انسان قربانی و اسیر و برای منافع و ستایش قهرمانان نستوه شما باشد، هنری نیست. اما در مقابل اگر تنها هنر آن آشغال های ارتجاع و استعمار همین باشد که از ماهیت امثال شما پرده بردارند کافی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پیام ۲۷ شهریور مسعود رجوی، ترکیبی از بلاهت و فریبکاری 09.10.2013 بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس
رجوی: “اگر مداخله
مریم نبود بی گمان آن ۴۲ نفر هم شهید می شدند.” …این
۴۲ نفر چه ارجحیتی بر آن ۵۹ نفر داشتند؟! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مجاهدین و صحنه سیاسی موجود 02.10.2013 بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نکات مهم در پیام مسعود رجوی (دیگر هیچ کرک و پری برای رهبر مجاهدین خلق باقی نمانده)
28.09.2013 محمد ب، وبلاگ باند رجوی نکات مهم در پیام مسعود رجوی بالاخره پس از هفده روز، مسعود رجوی پیامی متنی فرستاد که توسط گوینده سیمای آزادی خوانده شد. متن این پیام هیج جا منتشر نشده است. متن خوانده شده توسط گوینده هم در هیچکدام از سایتهای رسمی و غیر رسمی مجاهدین دیده نمی شود. این رویه تنها چیزی را که می تواند در ذهن هر ناظر متبادر کند این است که کُرک و پَر رهبری عقیدتی ریخته و حتی سایتهای رسمی مجاهدین نیز حاضر نیستند پیامهای او را منتشر کنند. رجوی در پیام خود مدعی است که تا زمان حمله در اشرف بوده است. این البته بطور ضمنی پاسخی است به تمامی انتقاداتی که می گویند رهبری سازمان چرا نیروها را تنها گذاشت؟ اگر این ادعای رجوی واقعی باشد باید پرسید: آیا از راهی که او فرار کرد نمی شد سایر نفرات نیز فرار کنند تا کشته نشوند؟ رجوی برای اینکه تأخیر هفده روزه خود را توجیه کند میگوید، «در این هفده روز، رژیم به دنبال من و من به دنبال گروگانهایمان بودم» در حالی کاملا واضح و مبرهن است که رجوی پس از این کشتار هیچ حرفی برای گفتن نداشته است. فرمانی که پس از این کشتار داده شد که اشرف تخلیه شود به راحتی قبل از مرگ این ۵۲ نیز می شد داده شود. سئوال مهم از رجوی این است چرا بایستی ۵۲ نفر کشته شوند تا رجوی حاضر شود تن به خروج از اشرف دهد؟ رجوی در پیام خود بصورت کاملا واضح و روشن گفته است که احتمال کشتار وسیع و قتل عام را می داده به همین خاطر در هشتم مرداد ماه یعنی سی و دو روز قبل از کشتار، از همه ساکنان تعهد گرفته است. آیا ظرف این سی و دو روز نمیشد فرمان خروج از اشرف را صادر کرد تا مانع از کشتار شد؟ در متنهایی که از مسئولین کشته شده، تحت عنوان «نقشه مسیر» منتشر شده بخوبی نشان می دهد که رجوی احتمال قتل عام را داده است. حتی رجوی می گوید در شب قبل از حادثه از تحرکات نیروهای عراقی بخوبی میدانستیم که فردا یا پس فردا مورد حمله قرار خواهیم گرفت. اگر چنین است چرا واکنشی نشان داده نشد؟ چرا اطلاعیه ای صادر نشد و تنها اطلاعیه پس از کشتار صادر شد؟ چرا از مجامع بین المللی کمک خواهی نشد؟ چرا نماینده سازمان ملل در جریان قرار داده نشد؟ چرا تلویزیون مجاهدین پخش برنامه عادی خود را قطع نکرد تا وقوع یک حادثه را خبر بدهد؟ اینها سئوالاتی است که رجوی به آن پاسخ نداده است. پیام رجوی که آکنده از جملات احساسی است تماما روی صحبتش با اعضای تشکیلات است. با بیان جملات احساسی سعی می کند ذهن شنونده خود را منحرف کرده تا به واقعیات صحنه، نپردازد. متنهایی از کشته شدگان در حین پیام خود قرائت می کند که همگی در یک قالب و فرم و در یک روز (هشتم مرداد ـ قریب به یک ماه قبل از حادثه) خواستار ماندن در اشرف به هر قیمت و تا پای جان هستند. در قسمتی دیگر صحنه هایی از صحبتهای برخی دیگر از کشته شدگان را پخش می کند که در حالت صحبت با خود او هستند و همگی دارند بر ضرورت ماندن در اشرف صحبت می کنند. اسیر در هر صورت اسیر است. چه اسیـر در بند فیزیکی و چه اسیری که به لحاظ ذهنی در حصار یک فرقه قرار دارد. اعتراف گرفتن و تعهد گرفتن از اسیر به هیچ عنوان و تحت هیچ قانونی اعتبار ندارد. اگر قرار است اعتراف نامه و تعهدهای پی در پی یک اسیر معتبر باشد، این همه متن های امضا شده از طرف مجاهدین در بند که پخش شد و پس از گریختن از تشکیلات همه حرفهای متضاد با آنرا مطرح کردند چه می شود؟ همه ما بخوبی از تعهدگیری و امضا گیری در تشکیلات مجاهدین بخوبی آشنا هستیم. ریل کار اینطور است که رجوی از سر شب تا نماز صبح آسمان و ریسمان می بافد، اطمینان به اعضای نشست میدهد که هیچ خطری نیست ورژیم و مالکی و غیره هرگز نمی توانند دست از پا خطا کنند چون قدرت خواهر مریم در خارج بیش از اینهاست. مابه ازای هر اشرف چندین وکیل داریم و الی آخر. از کلام قرآن و نهج البلاغه تا تاریخ و فلسفه و عرفان را به کمک می گیرد. یکی دو ترانه عارفانه هم این وسط پخش میشود، و نهایتا وقت تعهد دادن می رسد. کاغذهایی در بین جمعیت پخش می شود و از آنها خواسته می شود که «نقشه مسیر» خود را بنویسند و «قدر سال آینده خود را رقم بزنند» حرفهای شعارگونه توخالی زیادی در پیام رجوی گفته می شود که همه آنها مصرف داخلی دارد و مثل همه پیامهای رجوی هیچ پایه منطقی و علمی ندارد. از جمله اینکه: «یک دو سه صد و هزار اشرف دبگر درست می کنیم» رجوی اما مشخص نمی کند که: ـ این اشرفها کجا ساخته خواهد شد؟ در عراق؟ در ایران؟ در آلبانی؟ ـ با رهبر مخفی و رئیس جمهور در حال عیش و نو ش در کنار رود سن چگونه می شود اشرف ساخت؟ ـ آیا اشرفی که ساخته و سالها به آن پرداخته بود توانست نگهدارد که می خواهد اشرف جدید بسازد؟ ـ با نیروهای وا رفته و سن های بالای ۵۰ سال، که فقط بایستی در فکر رتق و فتق امور خود باشند می شود دوباره اشرف و ارتش ساخت؟ ـ تکلیف استراتژی شکست خورده «ارتش آزادیبخش» چه میشود؟ ـ آیا بایستی دوباره به جنگ «چریک شهری» یعنی تاکتیکی که ۳۰ سال پیش شکست خورد دوباره روی آورد؟ و اگر چنین است با کدام پشت جبهه؟ با کدام نیروی رزمنده؟ ـ آیا بایستی به کارهای سیاسی روی آورد؟ اگر کار سیاسی در برابر رژیم مفید بود چرا این همه کشتار؟ چرا این همه سال این در و آن در زدن و صحبت از مبارزه قهرآمیز؟ رجوی در پیامش شعار «سرنگونی» را میدهد بدون اینکه مشخص کند با کدام استراتژی و با کدام تاکتیک؟ مثل همیشه شعارهای بی محتوا و خالی از پایه و اساس منطقی. سئوال مشخصی که اکنون برای نیروهای سازمان در لیبرتی مطرح است این است که تکلیف چیست؟ مبارزه چه می شود؟ رهبری کجاست؟ شعار «هزار اشرف می سازیم» که نشد حرف! مبارزه در چه قالب و چارچوبی ادامه خواهد داشت؟ در لیبرتی زیر بمباران و کشتار و بدون داشتن هیچ امکان دفاعی؟ عراقیان به اشرف حمله کردند و کشتار وسیع و بی سابقه انجام دادند بدون اینکه مسئولیت آنرا هم رسمی قبول کنند. آمریکا محکوم کرد و لی در پشت پرده بشدت از این امر استقبال کرد، زیرا قائله اشرف برای همیشه کنده شد. رجوی هم حساب کار خودش را کرد. دید که عراقیها شوخی با او ندارند درست است که رجوی فاتحانه می گفت که «پانزده ضرب العجل مالکی را در هم شکستیم» ولی یکبار این ضرب العجل بسیار برای او سنگین از آب در آمد. اکنون دیگر رجوی می داند که تمامی بدنه تشکیلات در لیبرتی است و هر لحظه امکان این وجود دارد بمباران سنگین و یا قتل عامی با الگوی اشرف صورت بگیرد. بنابراین: تصمیم بر ماندن در عراق یعنی تن دادن به قتل عام کامل تشکیلات و پایانی که رجوی برای مجاهدین تصویر کرده بود. تصمیم به خروج از عراق یعنی فروپاشی تشکیلات و پایان استراتژی «جنگ آزادیبخش» و پایان استراتژی مبارزه مسلحانه و روی آوردن به مبارزه سیاسی با نیروهای باقیمانده در پیام رجوی به این سئوال پاسخ مشخصی داده نشده است که آیا در عراق می ماند یا خارج میشود؟ کسانی هم که تاکنون به آلبانی و آلمان منتقل شده اند کسانی هستند که مدتها قبل خواهان خروج از تشکیلات شده بودند و سازمان آنها را راضی کرده بود که در تشکیلات بمانند «تا رژیم از آنها سوء استفاده نکند» و سپس توسط خود سازمان به خارج منتقل شوند. ولی تاکنون از بدنه تشکیلات کسی پا به خارج نگذاشته است. باید دید در روزهای آینده، واقعیت های تلخ، رجوی را به کدام سمت هدایت می کند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وقتی رجوی با عصبانیت پرده از ماهیت تروریستی مجاهدین برداشت. سندی که مجاهدین از روی سایت خود پاک کردند 20.09.2013 ایران دیدبان وقتی رجوی با عصبانیت پرده از ماهیت تروریستی مجاهدین برداشت. سندی که مجاهدین از روی سایت خود پاک کردند پس از آن که رهبری گروه تروریستی در یک اقدام نسنجیده و با عصبانیت کامل منتقدان و مخالفان خود را تهدید به ترور و عملیات انتحاری کرد و مجدداً مسئولیت قتل فجیع تعدادی از شخصیت های ایرانی را برعهده گرفت؛ دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین این اظهارات را از سایتهای خود پاک نمود. به دنبال افشاگری ایران دیدبان در باره تهدیدات تروریستی مجاهدین و پس از آن که رهبری گروه تروریستی در یک اقدام نسنجیده و با عصبانیت کامل منتقدان و مخالفان خود را تهدید به ترور و عملیات انتحاری کرد و مجدداً مسئولیت قتل فجیع تعدادی از شخصیت های ایرانی را برعهده گرفت؛ دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین این اظهارات را از سایتهای خود پاک نمود و سندی را که پیشتر در این آدرس http://www.mojahedin.org/news/135357 قابل مشاهده بود به طور کامل پاک کرد. اصل سند تهدیدات تروریستی رجوی :
گروه تروریستی مجاهدین بهتر است به جای فریب دادن دنیا و متمدن نمایی برای جلب حمایت کشورهای غربی؛ تلاش نماید تا خوی و خصلت وحشیانه خود را اصلاح کند و دست از خشونت پرستی و آدمکشی بردارد شاید بتواند اندکی دیگر به حیات نباتی فعلی خود ادمه دهد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گزارشگر هانس برنس ( برگردان مسعود جابانی ) : انتقامجوئی که اکنون ارتباطات بین فرهنگی را سازمان می دهد 14.08.2013 گزارشگر هانس برنس برگردان مسعود جابانی ـ هلند سرمایه گذاری برنقاط مشترک و آگاهی از اختلافات فرهنگی، مناسبترین راه جهت پرهیز از روشهای خشونت آمیز می باشد. احساس” در خانه خود بودن” اولین و بهترین محرک برای پیشرفتهای فرهنگی-اجتماعی درهر مکانی می باشد. مسعود جابانی ۵۸ ساله در حال حاضر مشاور و مربی آسیب های روحی – روانی و ارتباطات بین فرهنگی می باشد. http://www.dekrantvantoen.nl/vw/page.do?id=GBS-01-003-20121002&ed=00 او قبل از انقلاب اسلامی با شاه به مبارزه برخواست و مانند بسیاری دیگر از مردم ایران از آیت اله خمینی حمایت کرد ولی پس از مدتی روش و منش آنها با ایده آل های او سازگار نشدند و او وارد مبارزات مردمی برای کسب آزادی و عدالت اجتماعی گردید. جابانی در آن زمان در استخدام آموزش و پرورش بود او در آنزمان احساس کرد که دیگر نمی تواند با معیارهای دولتی با هدف اسلامی کردن همه نهادهای اجتماعی به کارش ادامه بدهد. او در سال ۱۹۸۲ به مجاهدین خلق گروهی که مسلحانه علیه رژیم ایران می جنگیدند، پیوست. چند سال بعد سه تن از برادرانش که عضو مجاهدین بودند دستگیر شده و پس از مدت کوتاهی اعدام شدند. پس از آن او مجبور به ترک کشورش شد و به پاکستان فرار کرد. از آن طریق توسط فرقه مجاهدین وارد عراق شده و سالها با احساس انتقامی که در وجودش موج می زده به همراه مجاهدین با رژیم ایران می جنگیده است. همسر و فرزندش هم در این سالها در عراق به او می پیوندند. در این سالها او در درگیری های مختلف بارها مجروح می شود که یکبار آن براثر اصابت گلوله بشدت زخمی شده و در بیمارستان بمدت سه ماه بستری می گردد. اینبار گلوله ایکه می خواست اورا به هلاکت برساند باعث نجات او می شود. زیرا در مدت سه ماهی که در بیمارستان بستری بوده است برای اولین بار فرصتی پیدا میکند تا در مورد فعالیت هائیکه در آنجا انجام میداده فکرکند. تا آن زمان فرقه ای که در آن سالها به اسارت ذهنی درآمده بوده به او فرصت فکر کردن نمی داده است. زیرا در بسیاری از موارد فکرکردن بیشتر به طرح سئوال می انجامید . سئوالاتی که فرقه از جوابگوئی به آن عاجز بوده است. در آن زمان او احساس می کرد که جنگ ، جنگ قدرت است و فرقه در درون مناسبات خویش حق و حقوق اعضا خویش را زیر پا می گذارد. آنها چگونه می خواهند منادی آزادی و دمکراسی در ایران فردا باشند؟
آقای مسعود جابانی عضو سابق مجاهدین خلق و ارتش آزادیبخش ـ نویسنده کتاب روانشناسی خشونت و ترور ، منتقد مناسبات فرقه گرایانه فرقه رجوی پس از خروج از بیمارستان مطمئن شد که جای او دیگر آنجا نیست. نامه استعفائی نوشت و به فرمانده بخش خویش داد. او آن روز را هرگز فراموش نخواهد کرد. فرمانده اورا در دفتر خویش فراخواند و برایش آیه ای از قرآن را خواند. در آن آیه آمده بود که ” ای کسانیکه پشت به انقلاب و مبارزه می کنید جای شما در قعر جهنم خواهد بود” او در آنروز با چشمانی اشکبار از اتاق فرمانده خارج شد ولی او دیگر تصمیمش را برای خروج از مناسبات فرقه گرفته بود. پس از آن او به پاکستان برگشت و سپس بعنوان پناهنده سیاسی به هلند دعوت شد. در سالهای اولی که او در هلند ساکن شده بود، زندگی برایش بسیار سخت و طاقت فرسا بود. حکم پرنده ای را پیدا کرده بود که قدرت پروازش را از دست داده باشد. انگار چیزی را گم کرده بود. ولی پس از مدتی خودش را پیدا کرد و پس از مدتی به تدریس زبان فارسی در مراکز آموزشی هلند پرداخت او همزمان به پناهندگان کمک می کرد تا آنان بهتر بتوانند خودشان را با شرایط کشور میزبان تطبیق داده و راه زندگیشان را پیدا کنند. او تجارب خویش را در دو کتاب روانشناسی خشونت و ترور به زبان فارسی و فرقه به زبان هلندی به چاپ رساند.پس از آن انجمن های پیام و رهائی را که فعالیت های فرهنگی- اجتماعی را سازمان می دادند به ثبت رسانید. در سال ۲۰۰۶ به دلیل این فعالیت ها از طرف ملکه هلند به دریافت نشان سلطنتی مفتخر گردید که توسط مراسمی به او اهدا گردید. در سال ۲۰۰۹ انجمن خویش را که او در آن بعنوان مشاور و مربی آسیب های روحی – روانی و همچنین متخصص در زمینه فرقه شناسی بوده است به ثبت رسانید. او یکی از رموز موفقیت خودش را پرهیز از دامن زدن به اختلافات بین فرهنگی و سرمایه گذاری بر روی نقاط مشترک می داند و ارتباطات و تماس و تبادل نظر را بعنوان بهترین راه حل برای نزدیکی و تفاهم با دگر اندیشان می داند.
۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟ 09.08.2013 نامه آقای رسول تقی نژاد به رهبری و سران مجاهدین خلق : ۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟ چهارمین نامه آقای رسول تقی نژاد برادرش رشید تقی نژاد (ساکن کمپ لیبرتی) و رهبری و سران مجاهدین خلق : ۳۳ سال است برادرم را ندیده ایم! چرا رجوی به خواسته مشروع و قانونی من و خانواده ام پاسخ نمی دهد؟ آذربایجانغربی ـ ارومیه سومین نامه را به سران مجاهدین می نویسم و در نامه ام از تقاضای مشروع و قانونی خودم و اعضای خانواده ام حرف می زنم . برادرم رشید واقعا یک قربانی است و متاسفانه رهبری مجاهدین آقای رجوی یک فرد سنگدل و بیرحم. سوالات زیادی در ذهنم در این چند سال نقش بسته است آیا رجوی و مجاهدین با چنین رویه ای که در پیش گرفته اند امکان موفقیت دارند؟ وقتی آقای رجوی به بدیهی ترین و طبیعی ترین نیاز انسانها که همان احساسات و علائق خانوادگی است این چنین بی اهمیت است چگونه می تواند از آزادی ملت ایران و برقراری دموکراسی سخن بگوید؟ چند سال است که از رهبری مجاهدین درخواست داریم تا به ما اجازه ملاقات و تماس با برادرم رشید را بدهد ما گویا با درب آهنین مواجه شده ایم که هیچ حسی ندارد و با اخلاق و مروت بیگانه است. چند سال پیش برای ملاقات برادر عزیزم رشید به اشرف رفتیم و جز فحش و دشنام و سنگ پراکنی از سوی مجاهدین و سران آن نصیبمان نشد. این رفتاری بود که سران مجاهدین با خانواده های چشم انتظار داشتند؟ پدران و مادران پیر و ساده دل را مزدور و دشمن و … خطاب کردند و مورد غضب رجوی قرار گرفتند. برادرم رشید در سال ۱۳۵۹ در جنگ اسیر نیروهای اشغالگر صدام شد و سپس به اشرف منتقل شد در حدود ۳۳ سال است که برادرم را ندیده ام و اما رجوی که ادعای حقوق بشر دارد چنین با احساسات من و سایر اعضای خانواده ام رفتار می کند. به ساده ترین درخواست خانواده و من پاسخ نمی دهد؟ من از مجامع جهانی از آقای احمد شهید نماینده حقوق بشر سازمان ملل متحد می خواهم تا درخواست قانونی خانواده ام را پیگیری کنند. آیا تا به حال دیده شده است و یا شنیده شده است که اعضای یک خانواده و برادری ۳۳ سال عزیزشان را که شاید یک نصف روز با او فاصله دارد ، نبیند؟ آقای رجوی اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید … با احترام رسول تقی نژاد ۱۳۹۲/۵/۱۳ رونوشت به : ۱ـ آقای احمد شهید نماینده حقوق بشر سازمان ملل متحد - کمیته بین المللی صلیب سرخ دفتر تهران ۲- دیده بان حقوق بشر ۳- وزارت امور خارجه امریکا ۴- کمیساریای عالی امور پناهندگان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آیا آقای مصداقی سرآغازی خواهد بود؟ ـ قسمت سوم 25.07.2013 نیما میهن دوست (عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق)
عنصر اعتراض و حرفهای ناگفته ایرج مصداقی ـ قسمت اول مناسبات تصمیم گیری و تصمیم سازی در شورای به اصطلاح مقاومت رجوی و عدم رعایت حداقل های انسانی به خانواده های هوادار مجاهدین به جهت موجود بودن فردی جدا شده از آن خانواده ، رفتار تثبیت شده بهتان زدن و افتراگویی ، آلت دست بودن شخص مریم رجوی از طریق رهبری سازمان ، خودکامگی و فردیت های خودمحورانه مسعود رجوی ، از دیگر مقوله های بحث شده در نامه ۲۳۳ صفحه ای آقای ایرج مصداقی می باشد. اشارات وی در خصوص بافت و ترکیب شورای دست ساز رجوی مطالبی هستند که از سال ۱۳۷۰ همواره از سوی اعضای جدا شده سازمان گفته شده است. اولا: سازمان با نگاه ابزاری یعنی آرایش فقط ویترین نمادین شورا درصدد جذب افراد مستقل یا گروههای سیاسی برآمد و سعی نداشت بعنوان یک رای با ارزش از نظرات آنان در تنفیذ احکام شورا برخوردار شود این مورد چنان برجسته شد که بلافاصله آقای بنی صدر و سپس حزب دمکرات کردستان و آنگاه جبهه دمکراتیک ملی ایران یعنی متین دفتری با سراسیمگی از آن خارج شدند و آقای سامع نیز که معرف همگان هست همانی که بخاطر انشعابات بسیار زیاد و غیرمتعارف فداییان و صد تکه شدن آنان زمانیکه به همراه همسرش زینت هاشمی فراری و آواره کوههای نوارمرزی ایران و عراق بود تحت حمایت سازمان قرار گرفته و از آن زمان نیز با تیزبینی دجالانه رجوی از عنوان فداییان تحت برنامه هویت ، در امضاهای شورا مورد سوءاستفاده قرار می گیرند و در بین گروههای چپ اروپا نشین اصلا گروهی بحساب نمی آیند. یا گروه خه بات به فرماندهی شیخ بابا که موضوعیت علی الخصوص کمی نیز درکردستان ایران و یا عراق ندارند و به جرات میتوان گفت که یک جمع ۵۰ نفره را تشکیل می دهند!!؟ و یا کانون اصناف عضو شورا که همان نقی اروانی پدر فهیمه اروانی بوده و هیچ شخصیت سیاسی را صاحب نبوده و قطعا بعنوان مترسکی در موضوع پولشویی و داستان سرایی های اجتماعی مسعود و مریم رجوی مورد سوءاستفاده قرار می گیرد. پس ماهیت و محتوای شورای رجوی همانطور که آقای مصداقی هم خوب به اذعان می نمایند همان سازمان میباشد و بس . بخاطر می آورم صحنه های ابلاغ کذایی و مسخره ریاست جمهوری مریم در جلسه شورا را که او با طنازی و قرو فر خطاب به حاضرین می گوید : من هیچی نیستم!! و اصلا نمی توانم این انتخاب شمارا درک کنم و…………. یعنی فضای نکبت جلسات شورا با تعداد ۳۰۰ نفر زن و مرد نشسته در صندلی ها همه اش بقولی کشک است و رذالت و گرنه حرف همان صحبت ها و خواست های منفعت طلبانه مسعود رجوی است. آقای مصداقی گریزی هم به ماجرای عملیات فروغ جاویدان سازمان پس از اعلام آتش بس میزند و اینکه مسعود چگونه با لجاجت و خود فریبی باعث به کشته دادن ۵۰۰۰ نفر اعضای سازمان شد و اینکه بدون نقد این تصمیم خود!! بار مارانداختن موضوع تنگه و توحید!! آن را به حساب عدم علاقه و عشق واقعی اعضا به شخص خود او منتسب نمود!!؟؟ و اینکه چگونه از آیات قرآن که در خصوص پیامبر خداست با فریب کاری برای توجیه ازدواج سومش (با مریم عضدانلو) بهره می برد. همگان را وا میدارد در تعمیق انقلاب درون سازمانی از همسر و فرزند دوری نمایند ولی خود را با وقاحت و پررویی از همگان جدا نموده و عنصر استثمار جنسیت را در خصوص خود و مریم نافذ نمی داند. آری اینها مواضع جدید آقای مصداقی است و بنظر میرسد دیدگاه خیلی از خفته گان ترسو و بزدل اعضای حاضر در لیبرتی و یا اشرف و یا هواداران اروپایی سازمان هم باشد ولیکن به دلایل عدم توانمندی در ارتباط دادن عناوین مسئله دار بودنشان امکان تجزیه و تحلیل منتج به راه حل را نداشته باشند . ادامه دارد …
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیکتاتور حقیر- در باره رجوی(۳)
17.07.2013 ایران دیدبان در باره رجوی(۲) حسود بی ادب بخیل «برای بیشتر مردم پیدا کردن فرصت دیدار تک به تک با دیکتاتورهای سیاسی بینهایت دشوار است و برای روانشناسان یا روانپزشکان انجام معاینه بالینی رودرروی این افراد اساساً غیرممکن است. بنابراین در بیشتر بررسیهای خصوصیات شخصیتی این نوع رهبران از گزارشهای افراد مطلع استفاده شده است. چنین گزارشهایی اگرچه قطعاً ایدهآل نیستند، اما با این حال حاوی اطلاعات زیادی درباره حیات ذهنی بعضی از بدنامترین رهبران جهان هستند. توجه کنید به گزارشهایی که جداشدگان از حالات و ادعاهای رجوی در نشستهای خصوصی و محرمانه ارائه کرده اند. کولیج و سگال در سال ۲۰۰۷ پنج متخصص هیتلرشناس را گرد آوردند و از آنها خواستند که او را بر اساس نشانگان روانآسیبشناختی DSM-IV و اختلالهای شخصیتی ارزیابی کنند. اجماع میان این متخصصان آن بود که هیتلر در اختلالهای شخصیتی زیر امتیاز بسیار بالایی داشت: پارانویا (paranoid)، جامعهستیزی (antisocial)، خودشیفتگی (narcissistic) و آزارگری (sadistic). شرح حال شخصیتی هیتلر که از این اطلاعات نتیجه شد نیز نشان میداد که او احتمالاً تمایلات اسکیزوفرنیک و از جمله خودبزرگبینی مفرط و خطای فکر داشت. توهم و هذیان که مهمترین نشانه های بیمار اسکیزوفرنیک است در رجوی به کرات مشاهده شده و میشود، خودبزرگ بینی نیز بارزترین شاخص گزارش شده در مورد وی به ویژه در تعابیر وفادارانش است، وضعیت پیچیده و بحران زده و به بن بست رسیده مجاهدین حاصل خطاهای فکر رجوی است. کولیج و سگال در بررسی دیگری که در سال ۲۰۰۷ انجام دادند، همین کار را در مورد صدام حسین انجام دادند. درست همچون مورد هیتلر، این بار هم آنها شرح حال شخصیتی مورد اجماع را بر اساس گزارشهای افراد مطلع که وی را از نزدیک میشناختند استخراج کردند. این بررسی نشان داد که صدام در همان اختلالهای شخصیتی امتیاز بالایی داشت: پارانویا، جامعهستیزی، خودشیفتگی و آزارگری، هرچند ویژگیهای آزارگری در حسین قویتر بود تا در هیتلر. این بررسی در حسین نیز همچون هیتلر نشانگان احتمال اسکیزوفرنی را نشان داد. میان شرح حالهای شخصیتی به دست آمده برای این دو مرد، همبستگی نسبتا بالایی وجود داشت. بی تردید منشاء تمایل رجوی به رادیکالیسم و اصرار وی بر نبرد مسلحانه تمایلات جامعه ستیزانه است، نشاندن خود در جایگاه رهبری و تصریح این که وی به هیچکس پاسخگو نیست و نماد یک ایدئولوژی تاریخی است و تعابیر دیگری از این دست نشانگر خودشیفتگی شدید وی است، آزارگری وی بیشتر در روابط تشکیلاتی و ارتباطاتی که با زیردستانش دارد، بروز می یابد. این سه ویژگی مهمترین و برجسته ترین نشانه های یک دیکتاتور است. کولیج با ترکیب نتایج این دو بررسی، به این فرضیه رسیدند که ترکیبی از شش اختلال شخصیتی میتواند شخصیت دیکتاتورها را به طور کلی نشان دهد: آزارگری، جامعهستیزی، پارانویا، خودشیفتگی، اسکیزوفرنی (schizoid) و اسکیزوفرنیگونه (schizotypal). مهمترین نشانههای اختلال اسکیزوفرنیک یا اسکیزوئید کنارهگیری از روابط اجتماعی، گوشهگیری و ترجیح فعالیتهای فردی و نداشتن دوست نزدیک است. اختلال اسکیزوفرنیکگونه یا اسکیزوتایپال نسبتاً شدیدتر است و مهمترین نشانههای آن عبارتاند از باورهای شبههذیانی و به خود گرفتن همه چیز، عقاید عجیب یا تفکرات رازآلود، تحریفهای شناختی یا ادراکی و رفتارهای غیرعادی، عاطفه نامناسب یا محدود، رفتار یا ظاهر نامانوس، فقدان دوستان نزدیک و اضطراب اجتماعی مفرط. کناره گیری از روابط اجتماعی به بهانه مخفی کاری و زندگی چریکی و نیز پنهان شدن به بهانه امور امنیتی ، همچنین بی اعتمادی به سایرین و فقدان دوست واقعی ، نشانه های مسلم دیکتاتوری رجوی است که با رفتارهای غیرعادی و تفکرات راز آلود که منجر به ساخت دستگاه ایدئولوژیکی خاص مجاهدین شده است ممزوج گردیده و به شکل روابط فرقه ای متجلی شده است سپس در سال ۲۰۰۹، کولیج و سگال پژوهشهایشان را گسترش دادند تا دیکتاتور تازه در گذشته کره شمالی، کیم جونگ-ایل را نیز در بر گیرد. شرح حال شخصیتی کیم جونگ-ایل نیز ترکیب همان شش اختلال شخصیتی را نشان داد: آزارگر، جامعهستیز، پارانوئید، خودشیفته، اسکیزوفرنیک و اسکیزوفرنیکگونه. تنها تفاوت رجوی با دیکتاتورهای مورد بررسی آن است که وی دیکتاتوری حقیر و فاقد قدرت سیاسی است که حداکثر گستره نفوذ و خودنمایی اش در میان افراد گروهش می باشد که یک جمعیت کوچک چند هزارنفری را تشکیل می دهند یک پرسش خردهگیرانه آن است که چگونه فردی با اختلالهای شخصیتی شدید – آن هم اختلالهایی که با اختلالهای روانپریشانهای همچون اسکیزوفرنی «رابطه طیفی» دارد – میتواند به چنین جایگاه بلندی در قدرت برسد و آن را حفظ کند و بر دیگران کنترل داشته باشد؟ گذشته از هر چیز، اسکیزوفرنی فرد مبتلا را از پا میاندازد. اما کولیج و سگال به این نکته اشاره میکنند که موارد شناختهشده دیگری از قاتلان اسکیزوفرنیک همچون چارلز مانسون و جیم جونز وجود دارد که به همین صورت نفوذ زیادی بر دیگران داشتند، هرچند مسلماً ابعاد آن قابل مقایسه با دیکتاتورها نیست. و در ادامه میافزایند: علاوه بر این، معیارهای کنونی DSM-IV-TR برای اسکیزوفرنی از نوع پارانوئید شامل نشانگانی همچون اشتغال ذهنی مدام به یک یا چند هذیان آزار یا عظمت است که معمولاً پیرامون یک موضوع مرتبط سازماندهی شده است. توهم توطئه مهمترین اشتغال ذهنی رجوی پس از مرور بیمارگونه به دست گرفتن قدرت سیاسی و به دست آوردن مجد و عظمت می باشد ویژگیهای همبسته عبارتاند از اضطراب، خشم، کنارهگیری و تمایل به جدال لفظی. DSM-IV-TR همچنین بیان کرده که موضوعات آزاری و هذیان عظمت ممکن است افراد اسکیزوفرنیک را مستعد خشونت کند، و اینکه چنین افرادی در تعاملات بین فردی شیوه بالادستی یا رئیسمآبی دارند و اینکه چنین افرادی ممکن است هیچ نشانهای از اختلال شناختی بروز ندهند و در حوزه کارکرد شغلی و زندگی مستقل عملکرد خوبی داشته باشند.»* تمام خصائل فوق در رجوی به بروز رسیده، خشونت را برای خود به بهانه پیشبرد اهداف مجاز می شمارد و هیچ ابایی از خودبرتر بینی ندارد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * نویسنده این مطلب جیسون گلدمن دانشجوی تحصیلات تکمیلی روانشناسی رشد در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. برگرفته از مهرنامه شماره ۱۸ دی ۱۳۹۰- ترجمه کاوه فیض اللهی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علت پخش شایعه مرگ اکرم حبیب خانی؛ ترفند رجوی برای جلوگیری از موج ریزش نیرو
ایران دیدبان، دوازدهم ژوئن ۲۰۱۳
پس از یادداشت آقای اسماعیل وفا یغمایی با عنوان «آیا اکرم حبیب خانی زنده است؟» که در آن از رهبری گروه تروریستی مجاهدین خواسته بود تا برای خارج شدن فرزندش از نگرانی به دلیل وجود شایعاتی در باره مرگ اکرم حبیب خانی ، اطلاعی در باره زنده یا مرده بودن ایشان اعلام نمایند. مجاهدین با تأخیری چند روزه ، نامه ای را با امضای حبیب خانی خطاب به کمیسر حقوق بشر منتشر نمودند که اگرچه با سبک و ادبیاتی متفاوت از سایر پاسخگویی های دیگر مجاهدین خطاب به اقوام و بستگان نگران از سرنوشت اعضایشان در عراق بود، اما خالی از ادعای توطئه و دسیسه و وابستگی یغمایی و … نبود، اما به هر حال حاکی از آن بود که اکرم حبیب خانی زنده است ! آقای یغمایی از این مطلع شدن از سلامتی مادر فرزند و همسرسابقش اظهار شادمانی و نیز از لحن نسبتاً محترمانه اظهارتعجب کرد و با این موضع گیری اکرم حبیب خانی و دست اندرکاران بیانیه کمی محترمانه تر (!!!) را به زیر تیغ برد که چرا آنگونه که موظف شده اند، حق رهبرعقیدتی شان را از حلقوم وفا بیرون نکشیده اند و به یادشان آورد که به حدلازم لجن پراکنی نکرده اند، این بود که اطلاعیه ای صادر شد و حبیب خانی وظیفه ایدئولوژیکش را اقامه نمود، در مطلع آن یادآور می شود به تاریخ ۱۸خرداد نامه ای به رجوی را امضا نموده و انگشت زده و در باره اسماعیل وفا یغمایی ( همسر سابقش) نوشته است : «هر کس که در مبارزه کم می آورد، برای اینکه مقبول شیخ بیفتد و جاده خودفروشی سیاسی را هر چه سریعتر طی کند و بتواند جبران مافات کند، تنها یک راه دارد و اینکه هر چه بیشتر درونمایه کثیف خودش را بیرون بریزد که الان با این خودفروخته خائن از دریچههای زردآب های متعفن شیخ سرریز شده است و تمامی ندارد، برادر این روزها درگیر این جنگ سیاسی کثیف هستم که یک خودفروخته دهان عفونت بارش را به هرزه درایی بازکرده و مزدوری که در هضم رابع رژیم به “یغما” رفته است .» در ادامه اشاره می کند که از اول هم میدانسته اسماعیل اهل مبارزه نبوده، در زندان شاه مترصد پادرمیانی عمویش برای آزادی بوده و بعد هم مانع مبارزه ایشان بوده است، عجبا که مجاهدین در باره وفا هم مانند تمام کسانی که از آنها جداشده اند این مهملات را تکرار می کنند و کسی نیست که از آنها بپرسد شما که از اول از این حقایق(!!) مطلعید، چرا با این آدمها کار می کنید و در این مورد مشخص بایستی از این خانم پرسید اگر ایشان مانع مبارزه شما بود چرا با ایشان ازدواج کرده و یا همان سالها طلاق نگرفتید و منتظر ماندید تا رهبرعقیدتی تان فرمان طلاق صادر کند؟! از این لجن پراکنی های ایدئولوژیک که بگذریم ترفند بقایای رجوی برای سرپوش گذاشتن بر مرگهای مشکوک و خودکشی های درون این گروه با استفاده از ادعاهای حبیب خانی – و البته زنده بودن وی – بسیار مضحک و ابلهانه است. اکرم خانی می نویسد : «شایعه مرگ چندباره من! خبر تازهای نیست، بارها قبل از آن رژیم این خبر را برای شکنجه خانوادهام به آنها داده است، اما این بار از دریچههای زرد متعفن و مشکوک منتشر شده است تا به این بهانه به بالاترین ارزشهای این خلق و میهن تاخته و درون مایه کثیف خود را بیرون بریزند. اولین بار در ۱۰/۱۰/۱۳۸۲ که مادرم با انجمن نجاست موسوم به نجات وزارت اطلاعات به اشرف آمد، در پاسخ اعتراض من که گفتم چرا خود را بازیچه دست رژیم و جنایتکاران وزارتی آن کردهای، گفت که به من تلفن کرده و گفتند تو در بمباران عراق توسط نیروهای آمریکایی کشته شدهای و مرا با این بهانه به اینجا آوردند. مادرم سپس نتیجه گرفت و اضافه کرد که هزار بار غلط کردم که گول این مزدوران از خدا بیخبر را خوردم و باعث ناراحتی تو شدم. وی گفت که پس از عملیات فروغ جاویدان هم به خانه ما زنگ زدند و گفتند که تو در عملیات فروغ جاویدان کشته شدهای… که این خبر مدتها مادرم را بیمار و خانهنشین کرده بود.» این که انجمن نجات خانواده ای را به این استدلال که فرزندتان مرده به عراق برده است، حتی مرغ پخته را به خنده وا می دارد، اگر ایشان مرده بوده است، مادرش برای ملاقات با چه کسی به عراق رفته است، وانگهی وقتی خبرکشته شدن دخترش را در سال ۶۷ به او دادند، چه دلیلی داشته است که با دریافت مجددهمین خبر به عراق برود تا بعد با دیدن دختر زنده اش هزاربار غلط بکند؟!!! اما در مورد مرگهای مشکوک لیست بلند و بالایی از افراد فوت شده که از سوی جداشدگان انتشار یافته است و حتی اسامی افرادی که خود مجاهدین با عنوان «مجاهد صدیق» خبر از مرگ آنان میدهند – که به هیچ وجه صحت و سقم عللی که مجاهدین برای مرگ آنها اعلام می نمایند، معلوم نمی شود، یک مورد آن مهدی افتخاری است که با وجود تمام علل طبیعی و سالخوردگی و بیماری، به طور قطع و یقین نمی توان عامل برخوردهای فاشیستی – ایدئولوژیک را در مرگ وی نادیده گرفت – گواهی می دهد که در این سالها تعداد زیادی از افرادی که در اردوگاههای مجاهدین در عراق به سر می بردند به طرز مشکوکی مرده اند. مرگهای مشکوک و اتخاذ موضع تهاجمی به زعم رهبری مجاهدین در این باره – امری که صحت و سقم آن فقط با یک تحقیق جامع و بیطرفانه از سوی مجامع حقوق بشر قابل تأیید است – آن هم با استناد به زنده بودن کسی (اکرم حبیب خانی) که خود رهبری مجاهدین شایعه مرگش را پخش کرد، ترفند ابلهانه دیگری است که مجاهدین برای کاستن از اثرات نامه سرگشاده ایرج مصداقی خطاب به رجوی به کارگرفته اند، نامه ای که اگرچه جمع بند تمام واقعیاتی است که سالهاست به طور جسته و گریخته در باره رهبری مجاهدین گفته می شود و گوش شنوایی برای آن یافت نمی شود، اما رجوی به حدی از آن خشمگین است که حتی جداشدن قصیم و روحانی را هم ناشی از آن میداند و به این طریق تلاش می کند افکار اعضا و هوادارانی را که اکنون مستعد بیان نهفته های درونشان هستند را نسبت به عمده مطالب مندرج در آن نامه که مجاهدین هیچ پاسخی برای آن ندارند، منحرف نموده و همچنان آنها را در تردید و بی تصمیمی برای جدایی نگه دارد
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ استعفایی فراتر از انشعاب؛ شکست حرکتهای فرمالیستی رجوی
ایران دیدبان، هشتم ژوئن ۲۰۱۳
جان کلام آقایان قصیم و روحانی، اعضای مستعفی از شورای ملی مقاومت را در این بند از متن استعفانامه ایشان می توان سراغ داد: «از میان مسائل بیشمار و موضوعات مورد اختلاف, «جبهه همبستگی ملی» برای ما اهمیّت خاصی داشته و بارها به جدّی گرفتن الزامات تحقق این طرح توجه داده ایم: مدنظرقرار دادن جامعه ایرانی خارج, درانداختن طرحی نو و تدبیری برای رفع موانع تماس, احیاء و ارتقاء اعتماد و سپس اقدام به دعوت جدّی از واحدهای گوناگون و پرشمار فرهنگی, هنری, اجتماعی. کلاً تلاش برای تدارک مقدماتی و الزامات اولیّه جبهه همبستگی …. چرا که رژیم حاکم دشمن سیاسی و فرهنگی مشترکمان بوده و هست….. ولی افسوس. در این مورد حتی یک قدم مثبت که توفیقی به حساب آید و امیدی برای ادامه کار و کوشش ما شود دیده نشد. »
اگرچه استعفای این آقایان – و درحقیقت جداشدنشان – از دار و دسته رجوی، قبل از هر چیز نشان یأس و سرخوردگی وافر مجاهدین و اطرافیانشان از وضعیتی است که این گروه در آن قرار دارد، که در جای خود و در تحلیل موقعیت کلی مجاهدین بسیار با اهمیت است. واقعیتی که اکنون چماقداران مجاهدین به طریقی وارونه آن را خطاب به منتقدان بیان می کنند که «اگر پیروزی میبود شما هیچگاه چنین انتقاداتی به رهبری مجاهدین نمی داشتید.» و هر چند این جدایی علامت تشتتی غیرقابل علاج نیز هست، آنچنان که آقایان روحانی و قصیم که نزدیکترین اشخاص به کانون رهبری کننده مجاهدین بوده، در بیان انتقاداتشان و نوع زندگی آزادی بیشتری داشته و گاهی در کسوت تئوری پرداز “مقاومت ” ظاهر می شدند، اقناع ناشده، عطای این شورا و آن سازمان را به لقایش بخشیده، چاره ای جز استعفا ندیدند، دیگر حساب و وضعیت آنان که تحت فشار تشکیلاتی، سانسور و اختناق ایدئولوژیک قرار دارند، انتقاد به رهبری خط قرمزی است که نباید از آن عبور کنند و بایستی سختی و شرایط ناامن و غیرمنطقی عراق را برای حفظ تشکیلات و موقعیت رجوی تحمل کنند، روشن و مشخص است. اما مسئله اینجاست که استعفای این آقایان، یک باره و دفعتاً پیش نیامده است، بنا به گفته ایشان پروسهای ده ساله را طی کرده است: «در عین حال ما همیشه , به خصوص طیّ دهه اخیر و بیشتر در چهارسال گذشته, در مورد تنظیم روابط درونی, روشهای برخورد به اشتباهات, فقدان پاسخگویی مناسب, نوع واکنش به انتقاد و منتقدان درون و بیرون شورا , شیوه تصمیم گیری, همچنین چگونگی طرح و بحث تحلیلهای اساسی و رویکردهای مبرم پیشنهادی و ….. با دشواریهای گوناگون و فزاینده مواجه بوده ایم. طی سالیان دراز به سبب لاینحل ماندن تناقضات و افزایش و تراکم مشکلات جدید صبر و حوصله ما هم تحلیل رفته است.» سوال این است که چرا مجاهدین که اکنون از جداشدن آنها به شدت آسیب دیده اند، جلوی آن را نگرفتند و اجازه دادند که به اینجا ختم شود ؟ پروسه ای که قهراً و بیش از همه رجوی با آن درگیر بوده است. البته پاسخ صریح آن است که رجوی تمام تلاشش را برای جلوگیری از رسیدن به این نقطه به کار برده است و اگر چه در ظاهر ژستهای دمکراتیک گرفته و آقایان را مخیر به ماندن یا رفتن ساخته است، مثلاً با تکرار این ادعای پوشالی که ما دست برای همبستگی دراز کردیم اما هیچکس حاضر به فشردن دست ما نیست و در عوض تحلیل چیستی و ماهیت واقعی امتناع سایرین از ائتلاف با مجاهدین، نبود ِ یک جریان جدی در میان صحنه را بهانه کردن و حق به جانب طلبکار شدن! یا فرمالیستی ترین روشها را با نمایش گاه و بیگاه یک خانم بی روسری در تجمع مجاهدین و یا آوردن یک خواننده لس آنجلسی آن هم با لباس نظامی در میتینگ مجاهدین… به کار گرفتن، اما در مقابل ایرانیان و سایر گروههای سیاسی غیرهمفکر با مجاهدین را سازشکار و دکاندار و استحاله چی خواندن و نفی ائتلاف با تمام کسانی که خواهان رأیی برابر با مجاهدین در یک ائتلاف هستند با بهانه هایی از این دست که بیش از آن که یک موضع عام سیاسی باشد، مصرف داخلی داشته، از جمله اقدامات رجوی برای مهار این آقایان و سایر دوستانشان که هم اکنون در شورا هستند، بوده است. ” گشایش نمایی”های رجوی و ” جبهه همبستگی ” اش هیچگاه ریشه دار و عمیق و واقعی نبود که اگرمی بود اولاً از لحاظ سیاسی آویزان شدن به دامان این و آن پارلمانتر در اروپا و آمریکا – به ویژه پس از خروج از لیست گروههای تروریستی – شدت نمی یافت و ظرفیت جدیدی ایجاد می شد که طبعاً حرکت به سمت دیگری را رقم می زد، ثانیاً از لحاظ خط مشی و استراتژی، مستلزم اعلام رسمی و آشکار تجدید نظر در سیاستهای گذشته و ایجاد تغییرات در سازمان ِ کار این گروه به نشانه آمادگی پذیرش وضعیت جدید بود و ثالثاً – و حداقل – مجاهدین بایستی از مناسک فرقهای فاصله گرفته، تظاهرات ایدئولوژیک خود را لااقل انعکاس بیرونی نمی دادند و به این وسیله بیش از پیش بر طبل افتراق و تمایز خود با سایر گروهها نمی کوبیدند. واقعیت آن است که پیشنهادات این آقایان برای راه گشایی – مثلاً در تحقق جبهه همبستگی – در کمال سادگی با اعتقاد به این اصل بیان شده است که عمل به چنان پیشنهاداتی راه کار خروج از بن بست و ادامه مبارزه است، غافل از این واقعیت که رجوی بیش از هر کسی – ولو نزدیکترین افراد به خودش- منافعش را درک می کند و بهتر ازهر کسی معنای گشایش واقعی را میداند و پیشنهادات این آقایان را نه به مثابه راه گشایی، بلکه راهی به سوی خودکشی تلقی می کند و بوی دشمنی از آن به مشامش می رسد! اصولاً چارچوب تشکیلاتی – ایدئولوژیک مجاهدین و رهبری عقدیتی رجوی در رأس آن، ظرفیت گشایش را نداشته چرا که وضعیت فعلی، فقط گاه گاهی یکی از اعضای شورای را از دست میدهد و چند حامی خارجی در یکی از پارلمانها به دست می آورد، اما برفرض ترتیب اثر دادنه به چنان پیشنهاداتی، درگام اول مجبور به نشستن برکرسی پاسخگویی و پذیرش موازنه گشایش است که سوی دیگرش، ساختار تشکیلاتش را دستخوش تغییر خواهد کرد، در آن صورت ناچار است از جایگاه خود به زیر آید… بنابراین سوال آن است که چه چیزی برای حفظ کردن خواهد داشت که ارزش آن را داشته باشد که هزینه ای چنین سنگین را به خاطرش بپردازد. اشکال این آقایان ساده لوح آن است که گمان دارند رجوی امیدی به سرنگونی دارد، رجوی مدتها است که به جنگ و آویزان شدن به جنگ طلبان می اندیشد، هیچ نیروی مخالف ایران را توانمند برای سرنگونی نمی بیند و از این خواب و خیال خوش که دیگران را به آن فرو می برد بیرون آمده و فقط و فقط بر روی عامل خارجی حساب باز کرده است و نیروهای ساکن در اردوگاه عراق را برای چنان روزی دپو کرده است تا لااقل در صورت سرنگونی به علت مداخله عامل خارجی فرصت حضور در کنار سایر بازیگران که در غرب جاخوش کرده اند را داشته باشد!
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |