_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran-ghalam@hotmail.com
سخنی با مریم رجوی؛ به یاد «گوهر» و «گوهر»ها ایرج مصداقی، پژواک ایران 14.12.2013
خانم مریم رجوی
سلام
بیستم آذرماه فرا
میرسد و زخمی قدیمی در من دوباره سربازکرده است.
۳۲ سال پیش در چنین روزی دختری عاصی که تنها ۲۱
بهار را پشت سر گذاشته بود در حالی که جوخههای
اعدام لحظهای نمیآسودند و کشور در لهیب
شعلههای آتشی که خمینی برافروخته بود میسوخت،
«در شهر نجواهای عاشقانهی حافظ» با عزمی راسخ از
خانه برون شد و در عصیانی که تنها در آن روزها
میشد درکش کرد «بر قامت دیو تبر زد».
اما در همان
روزهایی که «گوهر» خود را فدا کرد، نطفهی «اشرف»
فرزند شما و مهدی ابریشمچی هم بسته شد. او، متولد
نیمه دوم شهریور ۱۳۶۱ است. اجازه دهید این تاریخ
را برای شما و هوادارانتان و آنهایی که شما
معبودشان هستید تشریح کنم. امید آن که با سعهی
صدر نسبت به واقعیتهای تاریخمان برخورد شود.
این تاریخ درست نه
ماه پس از روزی است که گوهر ادب آواز با انفجار
خود، دستغیب و ۱۲ نفر از محافظان و همراهانش را
تکه تکه کرد. بیستم آذرماه ۱۳۶۰ را میگویم. ۳۲
سال از آن روز میگذرد.
درست در
همانروزهایی که «گوهر» تکه تکه شد، شما در محیطی
که نسل ما با بذل جان و مالاش برای شما و
همسرتان فراهم کرده بود به هماغوشی هم میرسیدید و
در کار تولید نسلی از خود نه بر چوبه های دار و
میدان تیر و تختهای شکنجه که بر بستر نرم و گرم
بودید.
حتماً که محافظان
شخصی و نگهبانهای شب خانههای تیمی بایستی خواب
را به چشمانشان حرام میکردند تا مبادا گزندی از
پاسداران تشنه به خون به شما و همسرتان که عضو
کادر مرکزی سازمان مجاهدین و جزو دو سه نفر اول
این سازمان در داخل کشور بود برسد.
این موضوع را در
سپتامبر ۲۰۰۲ به محسن رضایی (حبیب) و محمود احمدی
(رضوان) دو تن از مسئولان مجاهدین که خیلی ادعا
داشتند، در دفاع از زندانی سیاسی دههی ۶۰ یادآور
شدم. آنها برای دیدار و توجیه من و چند نفر دیگر
به استکهلم آمده بودند. در آن موقع من به تازگی از
پروژهی خیانتکارانهی در مرز رها کردن ناراضیان
مجاهدین و به ویژه زندانیان دههی ۶۰ آگاه شده
بودم و با نوشتن نامهای آخرین پیوندهایم را با
شما قطع کرده بودم. صدا از دیوار درآمد از آنها
در نیامد. فقط بر و بر یکدیگر را تماشا میکردند.
محسن رضایی که از پاسخگویی درمانده بود و
نمیتوانست لااقل تاریخ بسته شدن نطفه و تولد
فرزند شما را انکار کند و آن را به توطئهی وزارت
اطلاعات و توبه و ندامت و همکاری با لاجوردی و
تیرخلاص زنی و … نسبت دهد گفت: «تو جون میدهی
برای مقابله با اضداد»، با تو به سادگی نمیتوان
درافتاد. گفتم فکر میکنی وقتی به شما که میرسم
عقل و منطقم تعطیل میشود؟
با شناختی که از
این دو و روابط مجاهدین دارم، بعید میدانم جرأت
کرده باشند این بخش از گفتگویمان را به شما و
مسئولانشان گزارش کرده باشند. چون قبل از هرچیز
خودشان زیر ضرب میرفتند که چرا در مقابل من سکوت
کردهاند. موضوع را یادآوری کردم که فکر نکنید
تازه به این کشف رسیدهام.
درست در
روزهایی که اشرف ربیعی که شما او را «مادر راهگشای
عقیدتی و تشکیلاتی» خود معرفی میکنید و اسمش را
روی دخترتان گذاشتهاید خطاب به همسرش مسعود رجوی
مینوشت: «با تمام بچههامون، با تمام عزیزانم، با
تمام نورچشمانم، همانهایی که قهرمانانه شهید
میشوند همیشه با آنهام، با آنها شکنجه میشوم،
با آنها فریاد میزنم و با آنها میمیرم و زنده
میشوم. نمیدانم آتشی را که تمام وجودم را از نوک
پا تا مغز سرم از پوست تا مغز استخوانم فرا گرفته
چکار کنم، باور نمیکنم که هرگز این آتش، خاموشی
داشته باشد. چقدر مرگ در این شرایط سادهتر از
زیستن است، وای، وقتی خبر شهادتها میرسد باور کن
با یاد شهدا بخواب میروم و با یاد شهدا چشم باز
میکنم و بیاد انتقام زندهام. اشک مجالم نمیدهد
اگر بدخط و ناخواناست ببخش. نمیدونی مثل این که
دیگه این جسم قدرت کشیدن این روح عاصی رو نداره،
دلم میخواد پربزنم و برم، برم پیش بچهها،
پیش همان خواهرها که شبها جای خوابیدن نداشتن و
حالا راحت توی قبر آرمیدهاند.»
(بزرگداشت چهارمین
سالگرد حماسه اشرف و موسی- عاشورای مجاهدین،
انتشارات کتاب طالقانی، اسفند ۶۴، صفحهی ۸۳)
در زمانی که به
قول اشرف شهید، «خواهرها که شبها جای خوابیدن
نداشتن» و با ترس و لرز زیر کامیون هم خوابیده
بودند، شما جای خواب داشتید، و …
داشتن روابط جنسی
که بر اساس اصول مسلم پزشکی و روانپزشکی لازمهی
حیات و زندگی سالم(۱) است حتی در آن شرایط خطیر حق
شما بود و من برخلاف شما به خود اجازه نمیدهم در
حوزهی خصوصیتان دخالت کنم اما مشاهدهی این
امور با داستانهایی که سر هم میکنید نمیخواند.
با این چه کنم؟ عدهای جان میدادند تا شما در
امنیت نسبی باشید. این را که نمیتوان منکر شد.
وجدان آگاه و
بیدار وقتی میداند عزیزانش در چه موقعیت خطیری به
سر میبرند و چه بهایی میپردازند حس و حال چنین
اموری را ندارد.
در آن روزگار که
از در و دیوار خون میبارید شما داستان «گوهران»
را هر صبح و شام میشنیدید، قصهی زندگی فاطمه
مصباح را که در سیزده سالگی مقابل جوخهی اعدام
ایستاد فوت آب بودید. اسامی خواهران را هر روز در
روزنامهها میخواندید و در رسانهها میشنیدید.
شما از ضجههای مادران سوگوار مطلع بودید. از
دستگیری و شکنجههای وحشیانهای که مادر
کبیری(معصومه شادمانی) متحمل میشد خبر داشتید.
پیام اشرف ربیعی را که در ۳۱ شهریور ۱۳۶۰ خطاب به
«خواهران و مادران قهرمان ایران به مناسبت شهادت
دهها خواهر رزمنده» صادر شده بود خوانده بودید.
از اعدام زنان باردار با خبر بودید. آیا حق دارم
باور نکنم که تنها «با یاد شهدا بخواب» میرفتید و
«با یاد شهدا چشم باز» میکردید؟
حق دارم بپرسم
چگونه میشود باور کرد شما همچون اشرف آن «در»
کمنظیر، «آتشی» در «وجود»تان شعله ور بود که «از
نوک پا تا مغز سر»تان و «از پوست تا مغز
استخوان»تان را فرا گرفته بود؟
میدانید در آن
روزها حمیرا اشراق هم اعدام شده بود. دوم آذر ۱۳۶۰
را میگویم، در این سالها چقدر نام او را بردید و
… دهها تن از خواهرانمان در روز ۵ مهر و روزهای
بعد به جوخهی اعدام سپرده شدند.
حتماً میدانید
که داریوش سلحشور در هشتم آذرماه ۱۳۶۰ بود که با
از خودگذشتگی «دادگاه» گیلانی و لاجوردی را به
صحنهی محاکمهی رژیم تبدیل کرد و خود قهرمانانه
جان باخت.
متأسفانه مقام
قدسی شما و رهبر عقیدتیتان به خیلیها اجازه
نداده و نمیدهد که در مورد رفتارهایتان پرسوجو
کنند. چه بسا اگر شما وجه تقدس به خود نمیگرفتید
و چون انسانهای معمولی مینمودید نیاز به نوشتن
چنین مطلبی احساس نمیشد.
مهدی ابریشمچی
همسر سابقتان که در دروغگویی دست گوبلز را از پشت
بسته، و در «حمل تناقض» کسی به گرد پای او
نمیرسد، موضوع بارداریتان در آن شرایط را میکند
حماسهی شما و ادعاهایی را مطرح میکند که در تضاد
با تمامی اصول تشکیلاتی مجاهدین است و چند و چون
در آن «وادادگی» و «عشق به زندگی» که طبق
آموزههای رهبر عقیدتی شما «حرام» است، معنی
میدهد. او میگوید:
«برای مریم شکنجه
چیزی نبود. وقتی در داخل بوده و حامله هم بود گفته
بود نمیخواهم بسادگی کشته بشوم. بلکه میخواهم
بعنوان یک زن شکنجه شوم تا خمینی بیشتر افشا شود.
پبیشنهاد کرده بود که کپسول سیانورش را کنار
بگذارد و مسئولین موافقت کرده بودند. در حالی که
به این سادگی به کسی اجازه نمیدادند. اما او
داوطلب بود. »
(سخنرانی مهدی
ابریشمچی در بارهی انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین،
کتاب طالقانی، آبان ۶۴، صفحهی ۶۴)
شما در عمرتان یک
سیلی هم نخوردهاید، یک روز هم نه در زمان شاه و
نه در زمان خمینی مزهی سلول و چشمبند را
نچشیدهاید اما مهدی ابریشمچی برای اعتبار بخشیدن
کاذب به شما مدعی بود «برای مریم شکنجه چیزی
نبود»!
جلالخالق، انگار
که شما بارها تختهای شکنجه و بازجویان و جلادان
را شرمسار پایداری و مقاومتتان کرده بودید و او
به دلاوریهای شما در شکنجهگاهها اشاره میکرد.
کدام امتحان را در رابطه با شکنجه پس داده بودید
که در ارتباط با شما چنین دروغهایی مطرح میشد و
سکوت تأیید آمیز میکردید؟
مگر میشود کسی در
عمرش یک سیلی نخورده باشد و در موردش این
گزافهگوییها مطرح شود و لبخند رضایت بر لبش
بنشیند؟ حتماً یک جای کار بایستی ایراد داشته
باشد. اتفافاً برعکس غالب کسانی که پیش از دستگیری
ادعاهایی از این دست میکردند پس از دستگیری دچار
وضعیت اسفباری شدند. من تجربهی بسیاری در این
زمینه دارم.
به منظور آن که
شما را «ویژه» و با خلوص تر از همهی زنانی که در
نبرد نابرابر با رژیم تا آخرین گلوله جنگیده
بودند و به عنوان آخرین راه، نارنجک کشیده بودند،
یا برای آن که زنده به دست جلادان نیافتند توسط
رفقایشان تیرخلاص زده شده بودند و یا خود اقدام به
خوردن سیانور کرده بودند جلوه دهند از
«حاملگی»تان در آن شرایط استفاده احسن میکردند و
اعضای دفتر سیاسی و مرکزیت و … که به خوبی در
جریان امر بودند مهر تأیید بر آن میزدند و چه
داستانها که در مورد شما تولید نمیکردند.
موضوع وقتی به شما
و مسعود رجوی میرسد افراد حق دارند «به این
سادگی» دروغ بگویند و سابقه بتراشند.
یعنی شما بالاتر
از «اشرف» و همه آنهایی بودید که «بسادگی کشته»
شدند.
شما میدانید حتی
اگر چنین تقاضایی هم میکردید مورد موافقت قرار
نمیگرفت. چرا که اصل بر حفظ اطلاعات است و نه این
که «یک زن شکنجه شود تا خمینی بیشتر افشا شود.»
مگر خمینی کم «افشا» شده بود، مگر زنان کم شکنجه
شده بودند، مگر قرار بود شما «نوبرش» را بیاورید؟
در مسائل امنیتی
آنهم در شرایط مبارزه مسلحانه شوخی ندارند. شما
بهتر میدانید در فرهنگ مجاهدین کسی که زنده
دستگیر میشود واداده تلقی میشود. مجاهد خلق
نبایستی زنده به دست دشمن بیافتد. عدم استفاده از
سیانور و سلاحهای تضمینی جهت خودکشی مرز سرخ
مجاهدین است. به هیچ کس چنین اجازهای داده نمیشد
و نمیشود. اینها دروغپردازیهایی است که در
ارتباط با شما انجام میگرفت.
شما و مسعود رجوی
در سالهای گذشته همین را چماقی بر سر دیگران
کردهاید. حتی در «دوران پراکندگی» پس از فروپاشی
دولت عراق به زنان مجاهد سیانور داده بودید و دو
نفر آنها به نامهای مرضیه علی احمدی و نزهت
ارزبیگی در مقابله با نیروهای کرد عراقی از آن
استفاده کرده و جان دادند.
معلوم است وقتی از
حاملهگیتان چنین حماسههایی بیرون میکشند از
طلاق و ازدواج با کسی که بقول مسعود رجوی از سال
۵۸ عاشقاش بودید «انقلاب ایدئولوژیک» و «مهر
تابان» بیرون میکشند.(۲)
همهی حماسهای که
در دو رژیم شاه و خمینی رقمزدهاید خلاصه میشود
در طلاق از همسرتان که تحتامر مسئول اول مجاهدین
بود و ازدواج با کسی که میرفت رهبر عقیدتی شود و
مالک خون و نفس مجاهدین.
در طول عمرتان در
هیچ میدان نبردی مستقیماً حاضر نبودهاید، در هیچ
عملیاتی مشارکت نداشتهاید، در هیچ درگیریای حضور
نداشتهاید، اما «سیده النساء العالمین»، «سرور
زنان عالم» هستید و «مهر تابان آزادی».
پس از ۱۹ بهمن و
شهادت موسی و اشرف و دیگر همراهانشان شمایی که
قرار بود پس از دستگیری، شکنجه و بازجو و تخت و
کابل و … را از رو ببرید و «خمینی را بیشتر افشا
کنید» جزو اولین نفراتی بودید که فرار را بر قرار
ترجیح دادید و میدان مبارزه در داخل کشور را ترک
کردید و به ساحل امن رسیدید.
قصدم مقایسه نیست
اما برای بیان احساس آنروزهایمان میگویم. احساس
کسانی که نه ردهی تشکیلاتی داشتند و نه ادعایی.
وقتی پس از
دستگیری ۶ مهرماه ۶۰ با مرارت بسیار از زندان آزاد
شدم، امکان خروج از کشور را داشتم، قاچاقچی هم در
دسترس بود، پاسپورتم نیز هنوز اعتبار داشت، و
ویزای تحصیلی معتبر آمریکا هم در آن خورده بود. به
اصرار خانواده و آشنایانم برای خروج از کشور وقعی
نگذاشتم چرا که وجدانم اجازه نمیداد در آن روزهای
سخت یارانم را ترک کنم و آنها را تنها بگذارم.
سنی نداشتم اما با خودم میگفتم من هم چون آنان به
استقبال مرگ میروم.
راستش مثل شما هم
نبودم و از شکنجه میترسیدم، مزهی آن را چشیده
بودم، اگر امکانی مییافتم که زنده دستگیر نشوم
حتماً این کار را میکردم. الان هم برخلاف شما
ادعایی در مورد قدر قدرتیام ندارم. انسانی هستم
معمولی با همهی ضعفهایی که یک بشر دارد.
خوشحالم که ماندم
و امروز روایتگر قهرمانیهای «سیاووشان» میهنم
هستم و پیامشان را پژواک میدهم. یک لحظه هم برای
آنچه در طول این سالها انجام دادم پشیمان نیستم.
آنان که همسر
سابقتان را در روزهایی که از میدان نبرد گریخته
بود، دیدهاند شهادت میدهند که چه حال و روز
نزاری داشت. حتماً خود او و شما آن روزها را به
یاد دارید.
چه خوب شد که
دستگیر نشدید وگرنه خدا میداند ما زندانیان با
توجه به این که قدرت نمایش و نقشبازیکردن
همسرتان هم خوب است مجبور به دیدن چه شوهایی با
بازیگری او نمیشدیم و افسوس نمیخوردیم.
شما و همسرتان در
دورهای میدان مبارزه در داخل کشور را -که دل شیر
میخواست ماندن در آن- ترک کردید که همچنان
هواداران سازمان بمب به کمر به نمازجمعه فرستاده
میشدند. حتماً یادتان هست که صدوقی و اشرفی
اصفهانی در ماههای تیر و مهر ۱۳۶۱ کشته شدند و
احسانبخش در فروردین ۶۱ با جراحت شدید از مهلکه
گریخت و کاندیدای عملیات انتحاری علیه ملاحسنی در
خردادماه ۶۱ به دام رژیم افتاد و پس از شکنجههای
بسیار مقابل جوخهی اعدام ایستاد و کاندیدای
عملیات انتحاری علیه واعظ طبسی در بهمن ماه ۶۱ در
صحنهی عملیات با گلولهی پاسداران و محافظان وی
کشته شد. «یادشان زمزمهی نیمه شب مستان باد»،
افسوس! چه روزهایی بود، ما به سان تاجری ناشی،
الماس و برلیان و یاقوت را با شیشه شکسته مبادله
میکردیم و دلخوش بودیم.
تاریخ این
عملیاتها را با خروج از کشور و وضع حملتان
تطبیق دهید خیلی چیزها معلوم میشود.
البته مسعود رجوی
همان چند صباحی را که شما در ایران بودید و با
خطرات احتمالی دستوپنجه نرم میکردید تا محمل
فرارتان جور شود در ایران نبود و به بهانهی تشکیل
شورای ملی مقاومت، فرار را بر قرار ترجیح داده
بود.
درست مثل همین
حالا که هر دو «جگرگوشههایتان» را در دهان گرگ
باقی گذاشتهاید و خود را به ساحل امن
رساندهاید. آیا هیچ مادری چنین کاری با
«جگرگوشههایش» میکند؟ آیا هیچ مادری حاضر
میشود «دردانههایش» را در آتش و خون و جنون باقی
بگذارد و بعد مدعی شود در کنار رود «سن» برای نجات
جان آنها میکوشد؟ مادرانی که من دیدهام همراه
«جگرگوشههایشان» تا زندان هم میآمدند و خود را
به هزار آب و آتش هم میزدند. آیا هیچ مادری
فرزندانش را به اعتصاب غذا فرا میخواند و خود در
گوشهی عافیت در حالیکه مواظب تناسب اندامش هست
آنها را تشویق به جان دادن ذره ذره کند؟ (۳)
اما از این که
بگذریم شما اگر تمایلی به استفاده از سیانور
نداشتید بر میگشت به حس واقعی مادرانهای که در
شما نضج میگرفت. شما باردار بودید. تلاش وافری
داشتید که فرزندتان را حفظ کنید. حق هم داشتید،
اقدامی بود مسئولانه و انسانی. پیشتر با سقط جنین
روبرو شده و آرزو داشتید که این بار مادر شوید که
شدید. امکانی که بعدها از خیلیها سلب کردید.
از «گوهر» گفتم و
غمم افزون شد. زندان که بودم با چه عشقی شعر
«بانوی اهورایی» شهید علی خلیلی (۴) به یاد «گوهر
ادب آواز» را از حفظ کردم. بارها و بارها به
درخواست بچهها مجبور شدم در مراسم گوناگون با شور
و هیجان بخوانماش. «آرامبخش دلها»یمان بود. به
خارج از کشور که آمدم با چه شور و شوقی آن را
برای نشریه مجاهد ارسال کردم. نه یک بار، چندین
بار در موقعیتهای مختلف آن را نوشته و برای
مسئولان نشریه مجاهد فرستادم. عاقبت در اثر
پیگیریهایم جواب آمد به خاطر «انقلاب مریم» و
«خواهران مجاهد» از درج آن معذوریم. و این شعر به
خاطر خودخواهیها و انحصارطلبیهای شما و رهبری
عقیدتی مجاهدین مهجور ماند. این بار خودم آن را
انتشار میدهم که یادگار زندان است و «علی» و
تقدیر از «گوهر»ی که تکه تکه شد.
«بانوی اهورایی
وای که چه بی
حوصله بود
آن کهنسال چناری
که ز باروی بلندش خبر از سایه نبود
که تن بختک شب را
سر برخاستن از بستر سبزینهای دشت نبود
جای تو روی تن
ناقهی زرینه روز
در سرا پردهی
زیبای کجاوه خالیست
از شگون چهرهات،
ترسی موحش به رخ
صورتک آبله رویان جهنم باقیست
که به لعلانهی
چشمانت،
هرزه خر مهرهی
بازار دنائت را
دکانکی و کسبی
نیست
گر، به تیرک سیاه
خیمهات
با شمشیر ماه نشان
سیمایت، پی کنی
کور سوی میدان
دلالتشان را تحقیر میکنی
تو، آرامبخش
دلهای دلاوران قبیلهای
که تو، طلسم رمل و
اسطرلابشان را شکستهای
عصیان تو، کنیزکان
حلقه بهگوش خانهزادشان را شوراند
از این بود که خون
کمنددار تاریخ بردهفروشان را جوشاند
روزی که در شهر
نجواهای عاشقانهی حافظ
با سبزه دختران
جوان
به آتش فشان فجر
سپید
بر قیرگون قامت
دیو تبر زدی
آن روز، روز تو شد
و من در سایه بار
آن چنار کهنسال فریاد زدم
و آنان تا
توانستند
با فلاخن دهانهای
روسپیانه
پردهی عفاف تو را
دریده نمایاندند
هیچ راهبهای تو
را یارای رقابت عصمت نیست
تو آن مریم پاکی
که کشتزار بکر نجابت از تو سیراب میشود
آی بانوی اهورایی!
کجاوه نشین
سرزمین عشقهای پاک
سیاووشان، گرچه
چاووشان کاروان تواند
اما عشق را، هرگز
به دیده نگشودند.
هر چند این عشق
شیرین تو را
سلاح تیشهی فرهاد
شایسته است
اما بدان، که
کوهسار از توحش صخره بایسته است.»
شما و مسعود رجوی
همه چیز را برای خودتان میخواستید و میخواهید.
شما حتی حاضر نبودید و نیستید کسی را در «پاکی و
نجابت» با خود همراه کنید. همه چیز متعلق به
شماست. گناه «علی» این بود که سروده بود «هیچ
راهبهای تو را یارای رقابت عصمت نیست، تو آن مریم
پاکی که کشتزار بکر نجابت از تو سیراب میشود.»
معصیت بزرگی «علی»
مرتکب شده بود که «گوهر» را «آرامبخش دلهای
دلاوران قبیله« خوانده بود.
گناه «گوهر»این
بود که «مریم پاک» خوانده شده بود و «بانوی
اهورایی».
و گناه بزرگتر آن
که از «عشق» سخن به میان آمده بود.
«عشق شیرین» و
«تیشهی فرهاد» چیزی نبود که شما آن را برتابید.
اما نگاه من به
مبارزه، به «عشق» و به «سیاووشان» از ابتدا متفاوت
از نگاه شما بود. وقتی نام پسرم را «سیاوش» گذاشتم
به «علی» و آنچه سروده بود میاندیشیدم.
میخواستم هرگاه که صدایش میکنم، تعهدم را به
خاطر داشته باشم.
بعد از سرودهی
«علی» بود که با شعر زیبای فردوسی بزرگ آشنا شدم و
با آن احساس یگانگی کردم. به ویژه آنجا که
میسرود:
«به یزدان که تا
در جهان زندهام/ به کین سیاوش دلآکندهام»
از این رو بود که
خاطرات زندانم را با این شعر آغاز کردم.
شما و رژیم هرچه
میگذرد به هم شبیهتر میشوید. میدانید مسئولان
نظام با اسم تیم فوتبال «شیرین فراز» کرمانشاه
دشمنی داشتند؟ آنها هم مثل شما «شیرین» را که
یادآور عشق «فرهاد» و «بیستون» است برنمیتابیدند.
عاقبت کمک مالی و در اختیارگذاردن امکانات به این
تیم را منوط به تغییر نام آن کردند و نام این تیم
به «راهیان کرمانشاه» که به جای «شیرین و فرهاد»
یادآور «راهیان نور» و مناطق جنگی و خون و جنون
است تغییر یافت.
شما و «انقلاب
ایدئولوژیک»تان آمده بودید تا هرچه را که رنگ و
بوی عشق و محبت و عاطفه و صفا و صمیمیت داشت محو
کنید تا درخشش «زوج» نوینی که به مراد دل رسیده
بودند بیشتر شود.
به این ترتیب بود
که هم «علی» و هم «گوهر» به تیغ سانسور شما گرفتار
شدند.
داستان آنچه را
که اتفاق افتاده بود در سال ۲۰۰۸ که به دعوت
مجاهدین برای دیدار با بهنام و حبیب (محمد
سیدالمحدنین و محسن رضایی) به پاریس آمده بودم،
تعریف کردم. حتماً که در جریان آن هستید. بهنام
خواست که شعر را برایش بخوانم، وقتی که با حرارت
میخواندم میخکوب شده بود، بعد از من خواهش کرد که
آن را برایش بنویسم که نوشتم.
محسن رضایی (حبیب)
برای آن که دلم را به دست بیاورد دست در جیبش کرد
یکی از سرودههای زندان (جان نامیرا) را که سالها
قبل در پی درخواست او برایش نوشته بودم و میخواست
از آن در یک سخنرانی استفاده کند نشانم داد و گفت
ببین من هنوز پس از گذشت یک دهه دستخط تو را در
جیبم دارم.
«گوهر»، خود را
فدا کرد چرا که فکر میکرد چه بسا تکه تکه شدن او
به آزادی میهناش راه میبرد. فکر میکرد دستغیب
یا چند تا امثال او را که بزنند کار تمام است. به
او قبولانده بودند که از میان برداشتن چند
«آیتالشیطان» راه را برای بهروزی مردم باز
میکند. «دیو» میرود و «فرشته» میآید. پیش از
او مجید نیکو در ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ و هادی علویان در
۷ مهر ۱۳۶۰ با تکه تکه کردن خودشان و سیداسدالله
مدنی و سیدعبدالکریم هاشمینژاد در تبریز و مشهد
همین تصور را داشتند.
مدعیان اسلام،
شقاوت را از حد گذرانده و در هر شهر امامان جمعه
پیشتاز خون و خونریزی و شکنجه و بیرحمی بودند. ما
متعلق به نسلی عاصی بودیم که پیش چشممان آزادی را
از ما ربوده بودند. ساده بودیم و بیتجربه و
اعتماد مطلق به رهبریای داشتیم که خود نمیدانست
به کجا میرود. وگرنه یک تار موی «گوهر»مان
میارزید به هزار دستغیب و امثال او. چه کودکانه
«در غلطان»مان را با «خذف» طاق میزدیم و شادی
میکردیم. چه سادهدلانه فکر میکردیم تاریخ با
حذف آنها ورق میخورد، ارابهی آزادی از راه
میرسد و شور و شوق و نشاط برای مردممان ارمغان
میآوریم.
جام می و خون دل
هریک به کسی دادند
در دایرهی قسمت
اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل
حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری
و آن پرده نشین باشد
آری «خون دل» نصیب
«گوهر» شد و «علی» و «جام می» در دست شما و راهبر
عقیدتی تان قرار گرفت.
آنان «پردهنشین»
شدند و شما «شاهد بازاری».
خواهر دلبندم
فاطمه کزازی هم در آن شرایط حس اشرف ربیعی را
داشت. برای همین در نامهای که شب یلدای ۱۳۶۱ برای
برادرش جلال نوشت و او در زندان نامه را به همراه
پیراهنی که فاطی دوخته بود و با ارزشترین
داراییاش بود به من هدیه داد، آورده است:
«داداش جون سلام، سلام به روی ماهت. نمیدونی امشب
که توی رختخواب خوابیدم هر چه کردم نتونستم
بخوابم. راستی میدونی همین امشب، شب یلداست.
طولانیترین شب سال. نخیر فایدهای نداشت. اصلاً
گویی خواب از کلهام پریده. خدا کنه این شب لعنتی
زودتر تمام شود و صبح بشه. خلاصه کنم بلند شدم و
دنبال ورقی گشتم و الان دارم این نامه رو در
تاریکی شب و زیر نور یک فانوس برایت مینویسم.
راستی دلم برایت تنگ شده ولی خوب هر طور شده
میگذره. راستی میدونی حدود ده- پانزده روز دیگر
یک سال هست که تو را ندیدهام. ولی خوب همیشه وقتی
عکست رو میبینم خاطرات گذشته مثل یک فیلم برام
زنده میشه. امیدوارم خستهات نکرده باشم. همه
خوبند و سلام میرسانند و من معدهام دیگر درد
نمیکنه و حالم کاملاً خوبه و از این بابت نگران
نباش. خداحافظ قربان تو خواهرت.»
میبینید فاطمه هم
نمیتوانست بخوابد. از جنس «گوهر» و «اشرف» بود.
روح عاصی او در کالبد تنگ تن نمیگنجید. شعار
نمیداد. در عمل شکنجه را به سخره گرفت و
قهرمانانه در مقابل جوخهی اعدام ایستاد و داغش
همچنان برای من زنده است و هر یلدایی که میگذرد
زندهتر میشود.
حال خونین دلان که
گوید باز
و از فلک خون خم
که جوید باز
آنچه در ۷ ماه
گذشته مرا بیش از همیشه به خود مشغول کرده، نگاه
شما و دستپروردگانتان به مقولهی عشق و محبت و
عاطفه است که فکر میکنم بدون آن مبارزه معنایی
ندارد و به فاجعه ختم میشود، چنانکه شده است.
در شما این کلمات
معنایی وارونه یافته است. در دستگاه ایدئولوژیک
شما که بر پایهی «جنسیت» بنا شده و همه چیز را بر
اساس نیازهای جنسی افراد تحلیل کرده و بیمارگونه
سعی در سرکوب آن دارید، حس زیبای انسانی یک برادر
به خواهر یا بالعکس و یا دو همرزم به یکدیگر معنا
ندارد.
به تبلیغات
چرکینتان در طول ۷ ماه گذشته نگاه کنید چگونه
برای عدم پاسخگویی و جلوگیری از آگاه شدن دیگران
هیاهو به پا کردهاید تا به خیال خود از شنیده شدن
حقایق جلوگیری کنید. متأسفانه در قرن و بیست و یکم
همان شیوههای ۱۴۰۰ پیش را که در عمل با شکست
مواجه شد به کار گرفتهاید. شما از تاریخ هم درس
نمیگیرید. حتی به آموزههای مکتبتان هم عمل
نمیکنید.
وَقَالَ الَّذِینَ
کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ
وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ( قرآن
سوره فصلت- آیه ۲۶)
کافران گفتند گوش
به این قرآن فرا ندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال
کنید شاید پیروز شوید.
با «جنجال» و
نوشتن دهها مقاله با اسامی گوناگون و صدها پیام
فیسبوکی تلاش کردید مرا لودهندهی «نامزدم» معرفی
کنید. تازه این یکی از توطئههای شما بود.
گماشتگان شما
بخشهایی از نوشتههای من در مورد یگانه خواهرم،
فاطمه کزازی را سرهم کرده و آنجایی که «عشقم» را
به او ابراز میکنم دلیل بر «نامزدی» من و او
قلمداد کرده و سپس اتهامات شریرانهشان را روی آن
سوار کردند.
توضیحی که میدهم
نه در دفاع از خودم که به منظور دفاع از شخصیت
خواهر دلبندم فاطمه کزازی است.
شما نمیتوانید
درک کنید منی که در تمام عمرم از داشتن «خواهر»
محروم بودهام چگونه و تا کجا به فاطمه علاقه
داشتم که البته داشتن چنین خواهری برای هرانسانی
بایستی آرزو باشد. شما نمیتوانید بفهمید تا کجا
او را دوست داشتم، نه به عنوان نامزد یا همسر
آیندهام بلکه همرزم و مهمتر از آن «خواهرم ».
گماشتگان شما
زلالترین و پاکیزهترین احساسات و عواطف انسانی را
از درون تاریک و تیرهی خود عبور داده و به کدورت
ذاتشان میآلایند.
البته بایستی
تأکید کنم که من در عمرم به منظور ازدواج، جز به
همسرم برای لحظهای به کسی فکر نکرده بودم، که
اگر کرده بودم هم در جایی که ازدواجهای پیدر پی
در مجاهدین مرسوم بود اشکالی نداشت.
من آن موقع که
برایم نامزد میتراشید بین ۱۹- ۲۰ سال سن داشتم و
به تنها چیزی که نمیاندیشیدم ازدواج بود. پس از
۳۰ خرداد نیز تنها به مرگ میاندیشیدم چرا که
برخلاف شما باور داشتم و داشتیم که عمر «جریک» ۶
ماه است. به ویژه من و امثال من که با شرکت در
تظاهراتهای مسلحانهی شهریور و مهر ۱۳۶۰ در واقع
به استقبال عملیات بیبازگشت میرفتیم. البته برای
کسانی که در هیچ عملیات مسلحانهای شرکت
نمیکردند، در هیچ تظاهراتی که خطر دستگیری و
شکنجه و اعدام داشت حضور پیدا نمیکردند این حس
بیمعنی است.
جوخههای اعدام
آن روزها یادتان هست؟ من در ۵ رشته تظاهرات
شهریور و مهر ۱۳۶۰ شرکت داشتم. به هر تظاهراتی که
میرفتم امید بازگشت نداشتم. بعید میدانم کسی
زنده باشد و در ۵ تظاهرات موسوم به «مسلحانه» شرکت
و در آنها مسئولیت داشته باشد.
یادش به خیر مهدی
مهرمحمدی که در ۱۲ مرداد ۶۷ در گوهردشت جاودانه
شد. وقتی در تیر و مرداد ۶۰ که مرگ از در و دیوار
میبارید بعد از اجرای هر قرار تشکیلاتی با یکدیگر
درد دل میکردیم، میخندید و میگفت «ما را باش
صبح که از خانه در میآییم به فکر اعدامیم، ظهر به
فکر دار، شب به فکر تیرباران». مرگ را به سخره
گرفته بودیم. در زندان هم که بودیم وقتی دوتایی
قدم میزدیم و من آن روزها را یادآوری میکردم،
مهدی قهقههاش تا آسمان میرفت و کسی نمیدانست به
چه چیز میخندیم. آخرین بار روز ۹ مرداد ۶۷ در
حیاط زندان گوهردشت همین موضوع را به او گفتم و از
خنده ریسه رفت.
در چنین شرایطی من
و «فاطی» و … به فکر تشکیل خانه و زندگی نبودیم که
«نامزد» برای خود اختیار کنیم. فاطمه همهی
وجودش در آن روزها در مبارزه خلاصه شده بود.
خانم رجوی چرا پند
استاد سخن سعدی را به گوش نمیگیرید که گفت:
«هندوئی نفت
اندازی همی کرد. او را گفتند ترا که خانه نئین
است، بازی نه این است.»
اگر من عشق مدنظر
شما را هم به فاطمه داشتم و یا او به من، مرتکب
گناهی نشده بودیم. هم من و هم او آزاد بودیم و
مختار. منتهی شما توان درک «عشق» را ندارید. شما
عشق «علی» به «گوهر» را نیز درک نمیکنید. برای
همین از درج شعر او در وصف «گوهر» هم خودداری
کردید.
وقتی علی از
«کجاوه نشین سرزمین عشقهای پاک» و «عشق شیرین»
میگوید و «تیشهی فرهاد» دشمنان «عشق» و «صفا»
و «صمیمیت» آن را به تأسی از شما و راهبر
عقیدتیتان گرایش و کششی جنسی تلقی میکنند. وقتی
«علی» فریاد میزند و «سیاووشان» را «چاووشان»
کاروان او قلمداد میکند حسادتتان گل میکند. شما
«عشق» را جز در کشش جنسی تجربه نکردهاید.
کما این که به
خاطر «عشقی» که بین شما و «مسعود» پیش آمده بود
نسل ما بهای سنگینی را داد و سازمان پیشتازمان به
ورطهی نابودی افتاد.
بله شما
نمیتوانستنید «عاشق» مسعود باشید و او را چون
«برادر» و «راهبر» و «معلم» و «پیر» و «مراد»
دوست بدارید. او نیز چون شما بایستی به «وصال» دل
هم میرسید. کافی نبود شما رئیس دفتر او یا یار و
همدم او باشید. تا یک جایی احساسات او ارضا میشد
که دائم دم دستش باشید. اما بایستی شرایط برای
وصال شما و تصاحب سازمان هم فراهم میشد.
شما از روی دست
خودتان به دیگران نگاه میکنید. مگر میشود کسی،
زنی را دوست بدارد و گرایش جنسی نداشته باشد و یا
برعکس.
آرزویم بود که
خواهری چون فاطمه میداشتم و این حس هنوز در ضمیرم
زنده است. به همین دلیل است که «مهتاب»، خواهرم در
ایران، جای او و جای همهی خواهرانم را گرفته است.
وقتی در نامههای برآمده از جانش، با مهر و عطوفتی
بیمانند مرا «داداشی جانم» خطاب میکند و
«میم»هایش را امتداد میدهد، انگار همهی عالم را
به من دادهاند. در نظرم «مهتاب»م، برای آنکه
همهی تیرگیهای آسمان میهنم را روشنی بخشد
کافیست. او را در کنارم احساس میکنم و با خیال
او به جنگ تاریکی میروم.
شما نمیتوانید
احساس پاک او و امثال او را درک کنید. شما و مسعود
با این حس بیگانهاید چرا که سراپای حسی که به هم
داشتید جنسی بود و کون و مکان را به هم زدید تا
بلکه به وصال هم رسید. اسماش را هم گذاشتید
«انقلاب ایدئولوژیک». به همین دلیل پاکترین و
بیشائبهترین احساسات افراد را نیز جنسی
میبینید.
با حسی که توضیح
دادم «شب لعنتی و فانوس» را به یاد خواهر دلنبد و
دردانهام فاطمه کزازی نوشتم:
۵ مهر که شد
دوباره از فاطی و جلال و این بار «شهلا خسروآبادی»
که او را نیز چون خواهرم دوست داشتم و چه لحظههای
شیرین و پرغرور سرشار از «عشق» و «عاطفه»ای
داشتیم نوشتم:
خانم رجوی! من با
«نه زیستن، نه مرگ» دوباره متولد شدم، این بار در
خانوادهای بزرگ با «خواهران» بسیار. امروز نه یک
«خواهر» که «خواهران» زیادی را در کنار خود دارم.
حسشان میکنم. لمسشان میکنم. دوستشان دارم و
دوستم دارند. دست محبت بر سرم میکشند، در آغوشم
میگیرند، کنارشان احساس آرامش میکنم. از بد
حادثه «دختر» هم ندارم. اما بعد از «نه زیستن، نه
مرگ» صاحب دختران بسیاری هم شدهام. از این بابت
احساس خوشبختی میکنم.
گیرم که «فاطمه»
نامزدم بود. در کدام مکتب، «عشق» حرام است؟
چرا به این حضیض
دچار شدهاید که همچون آخوندهای سرمنبر، با
«داستان سر بریده حسین» تلاش میکنید از چشم مردم
ناآگاه و بیخبر از همه جا اشک بگیرید؟ اول برایم
نامزد میتراشید و بعد هم به دروغ مرا لو دهندهی
او معرفی میکنید. خدا میداند چه بر سر تاریخ این
میهن آوردهاید و چه دروغها که به این مردم به
عنوان حقیقت قالب نکردهاید.
اگر عشق گناه است
در پروندهی ساخته و پرداخته شدهتان برای من
بنویسید: وقتی پس از کشتار ۶۷ ، شعر زیبای «لیلای
ابدی» را در اوین از حفظ میکردم تا روزی یادگار
زندان را به ثبت برسانم، دائم به یاد «فاطی» و
«فاطی»ها بودم به ویژه وقتی میخواندم:
«لیلا، ای خواهر
اندیشههای آبیرنگ!
در عمق چاههای
کویری
در کاسه چشمانم
اگر هنوز قطره آبی
حتا نه چندان شیرین، باقیست
تو در کاسه
میشیام ریختهای
تا تشنگان ازلی با
آن آب بیاشامند
که در قطرههای تو
دریاها غریقند
و در آبی
بیکرانهی اعتقادی که چون شاخهی گلی
به گیسو نهادهای
باران همهی فصول
تاریخ
شعلههای حریقند
لیلا!
مثل پیچکی به
دستهای تو میپیچم
با هزار زخم ژرف
به سینه و دلم
به موی و روی تو
میرسم
و چون مرواریدی
که از کهکشان کمی
قطورتر است
در گودی آبیرنگ
اندیشهات میمیرم»
خانم رجوی من عاشق
«افسانه»ام. به باور من چنانچه در همان شعر
«لیلای ابدی» آمده است:
«دروغ زیبا نیست
و لیلا افسانه است
اما دروغ نیست
اگرنه، شکوفههای
سیب، هرگز
آینهدار او
نمیشوند
یا که پروانگان در
هوای روشنش نمیپرند
عابدان عشق
جستجوگر نشانههای
آشیانهاش
کوچههای قرن را
آسیمهسر نمیدوند
چنگنوازان قصهها
با زخمههای دل
هر صبح و شام
بر پردههای او
چنگ نمیزنند
زخمداران غولهای
سرد
جز برای آتش
جاویدی که در نگاه اوست
جان را آسان
نمیدهند. »
«لیلای ابدی»،
مجموعهی سرودههای زندان، «برساقهی تابیدهی
کنف»، به کوشش ایرج مصداقی
از شاعر این شعر
زیبا و خیانتی که شما و رهبر عقیدتیتان در حق او
و مردممان کردید نمیگویم. بماند تا روزی که
ناگفتهها گفته شوند. و همگان بدانند چه
«استعدادهایی که پر پر شدند.» به زبان خودتان
میگویم «و اذالموؤدهَ سئلت بای ذنب قتلت».
نه شما و نه راهبر
عقیدتیتان و نه آنهایی که به تأسی از شما ورق
سیاه میکنند از عشقی که میان خواهران و برادران
در آن روزها به وجود آمده بود درکی ندارید، درک
شما فقط و فقط جنسی است. شما از جنس «اشرف»
نیستید. عشق مورد نظر شما هم جنسی است.
اشرف ربیعی در یکی
از آخرین نامههایی که برای همسرش مینویسد روی
«عشق» مورد نظرش تأکید میکند. او از وصیت دخترکی
میگوید که در ۱۳ سالگی در مقابل جوخهی اعدام
ایستاد و شعری که برای او سروده شده بود:
«عاشق باش، عاشق
و در میان رنگین
کمان گلوله و دود
کبوتران عاشقی را
پرواز ده
که دستآموز
خواهران کوچکی شدهاند
دختران معصومی که
با چراغی به سرخی
قلبهای کوچک خود
لبخند برلب از
تاریخ عبور کردند
…
…
همیشه خواهی گفت
بیهوده است
بیهودهاست تلاش
شبداران
دخترکی که تنها با
۱۳ بهار توشه
از تاریخ عبور کرد
قلبش را در نارنجک
برادرش به ودیعه گذاشت
قلبی که هر روز و
هر ساعت منفجر میشود
و قلبی که همیشه
فریاد خواهد زد
آزادی از آن
کبوتران عاشقی است که
افق را فراموش
نکردهاند»
(بزرگداشت چهارمین
سالگرد حماسه اشرف و موسی- عاشورای مجاهدین،
انتشارات کتاب طالقانی، اسفند ۶۴، صفحهی ۸۹)
میبینید «اشرف»
چگونه از «عشق» و «عاشقی» میگوید و «دخترکی» که
«قلبش» را در نارنجک برادرش به ودیعه میگذارد .
خانم رجوی مدتی
است گماشتگان شما به فرموده و با رونویسی از روی
دست هم گلهمند بودند که چرا در مقابل
هرزهگوییهایشان سکوت کردهام. ظاهرا تمایل
داشتند نظرات من را بدانند و مرا به «موشمردگی»
هم متهم میکردند بدون آن که بفهمند من آنها را
در حد عروسکهایی میبینم که نخشان به دست
خیمهشبباز است و هویت مستقلی برایشان قائل
نیستم. آنها درک درستی نه از من و نه از خودشان
داشتند و نمیدانستند اگر قرار باشد چیزی بنویسم
خطاب به صحنهپرداز مینویسم. گفتم به این وسیله
پاسخی هم به آنها داده باشم. البته مرا شایسته
نیست که چون آنان سخن بگویم چرا که من پند حکیم
بزرگ سعدی را به گوش آویختهام که گفت:
سگی پای صحرانشینی
گزید/ به خشمی که زهرش ز دندان چکید/ شب از درد
بیچاره خوابش نبرد/ به خیل اندرش دختری بود خرد/
پدر را جفا کرد و تندی نمود/ که آخر تو را نیز
دندان نبود؟/ پس از گریه مرد پراگنده روز/ بخندید
کای مامک دلفروز/ مرا گرچه هم سلطنت بود و بیش/
دریغ آمدم کام و دندان خویش / محال است اگر تیغ بر
سر خورم/ که دندان به پای سگ اندر برم/ توان کرد
با ناکسان بدرگی/ ولیکن نیاید ز مردم سگی.
ایرج
مصداقی ۲۰ آذر ۱۳۹۲
پانویس:
۱- ویلهلم رایش به
دنبال بررسیها و تحقیقاتش به این نتیجهرسید:
همانطوری که خورشید منبع انرژی است در وجود هر
انسان نیز یک نوع انرژی به اسم انرژی زندگی وجود
دارد. اگر این انرژی بصورت طبیعی خود از طریق
امیال جنسی بروز نماید به وظیفهی اصلی خود به
عنوان یک انرژی لذت بخش و شادی آفرین عمل
مینماید. در حالیکه سرکوب آن یا هر گونه تلاشی در
جلوگیری از بروز آن به ویژه در دوران کودکی دقیقا
در جهت مخالف آن عمل نموده و به ایجاد و تقویت
نیروی تخریبی در وجود انسان منجر خواهد شد. نیروی
تخریبی فوق امکان بروز خود را از طریق ایجاد
بیماریهای جسمانی و روانی و سوق انسان به سوی میل
به نابودی مییابد. این کشش به سوی ویرانگری
میتواند در قالب مکاتب و ایدئولوژیهای گوناگون
زمینهی عمل پیدا کند. فاشیسم، نژادپرستی و
ناسیونالیسم راست افراطی از طریق به حرکت درآوردن
این نیروی مخرب که از سرکوب امیال طبیعی انسانها
بر میخیزد، سرچشمه میگیرد.
(مقدمه مترجم کتاب
گوش کن، آدمک! نوشتهی ویلهلم رایش، ترجمه دکتر
حسین آقایاری انتشارات نوید، آلمان غربی، آذرماه
۱۳۶۵ صص ۱۲ و ۱۳)
۲- یکی از دوستان
مورد اعتماد دوران زندانم تعریف میکرد در اشرف
ویدئوی آموزشی را دیده است که مربوط به نشست مسعود
و مریم رجوی با اعضای ارشد مجاهدین بوده است. در
این نشست به مناسبتی مسعود رجوی رو به مریم کرده و
میگوید تو که از سال ۵۸ عاشق من بودی. او میگفت
از تعجب داشتم شاخ در میآوردم و هنوز که هنوز
است دلیل نشان دادن آن ویدئو برایش روشن نشده است.
۳- هنگامی که
زندانیان سیاسی اوین دست به اعتصاب غذای گسترده
زده بودند «خواهر مرضیه» یکی از مسئولان «ستاد
داخله مجاهدین» ساعت ۶ صبح به من زنگ زد و از من
خواهش کرد هر طور شده اطلاعیهای برای پایان دادن
به اعتصاب غذا بنویسم و به امضای «زندانیان سیاسی
از بند رسته» برسانم. تأکید میکرد هر کمکی که
بخواهم در امضاءگیری از «زندانیان سیاسی از بند
رسته» خواهد کرد. با خودش که تنها شود، با وجدانش
که خلوت کند حتماً یادش نرفته است که برای متقاعد
کردن من چه استدلالهایی میکرد. او روی غلط بودن
اعتصاب غذا و بیحاصلی آن و با ارزش بودن جان
زندانیان پافشاری میکرد و از دستبستگی مجاهدین
برای صدور بیانیه در این مورد میگفت.
بار بعد خاخام
دانیل زوکر و … را بسیج کردند که درخواست پایان
اعتصاب غذای زندانیان سیاسی اوین را بدهند. محمود
ائمی که این روزها تحت نامهای مستعار متعدد مطلب
علیه من و … مینویسد به خوبی در جریان این امر
هست. موضوع را همراه با سند نشاناش دادم که موجب
شرمساری و پوزش خواهیاش از من شد چرا که پیشتر
نزد من نعل وارونه زده بود و …
۴- علی خلیلی
متولد ۱۳۳۶ تهران، فرزند عزتالله خلیلی یکی از
بنیانگذاران مؤتلفه و دوستان نزدیک لاجوردی بود.
پدرش در سال ۴۳ دستگیر و به ۱۸ ماه زندان محکوم شد
و سپس در سال ۵۱ در ارتباط با مجاهدین دستگیر و تا
سال ۵۵ در زندان بود. عزتالله خلیلی بعدها به
«جنبش مسلمانان مبارز» نزدیک شد و کاندیدای این
«جنبش» در اولین انتخابات مجلس شورای ملی بود که
بعداً به اسلامی تبدیل شد.
علی با وجود سن
کمی که داشت پیش از انقلاب سالها زندان بود. در
اولین ماههای پیروزی انقلاب جزو تیمهای حفاظتی
موسی خیابانی بود. وی در پاییز ۶۰ دستگیر شد و در
بهار ۶۳ به جوخهی اعدام سپرده شد. وی در سال ۵۹
به خاطر آنکه خارج از چارچوب تشکیلاتی ازدواج
کرده بود تحت عنوان مبارزه با … تعلیق عضویت شد.
خواهر کوچکترش طیبه، در مهرماه ۱۳۶۱ به جوخهی
اعدام سپرده شد. در لیست منتشر شده از سوی مجاهدین
چنان در مورد وی برخورد شده که گویا او را
نمیشناسند. نه به تاریخ دستگیری او اشاره شده و
نه تاریخ شهادت او درست است و نه تا این لحظه نامی
از وی در جایی برده شده است. در حالی که زندانیان
اوین میدانند که او در روزهای سخت زندان چه
وزنهای محسوب میشد و چه حقی به گردان زندانیان
داشت.
منبع:پژواک ایران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ درِ قفس را باز کنید پرنده میخواد بپره!
13.12.2013
عکس دلخراشی را که
می بینید متعلق به مریم صنوبری است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یادداشت، وبلاگ آقای آرش صامتی پور آرش صامتی پور، وبلاگ صامتی پور 09.12.2013
لس آنجلس ۱۹۹۹ این تصویر بتازگی از طرف دوستی قدیمی به دستم رسیده. تاریخش مال ۱۹۹۹ و قبل از اعزام ما به اشرف است. مکان هم لس آنجلس و در میان جمعی از اعضا و هواداران مجاهدین. انمی که با دایره ی قرمز مشخص کرده ام خانم آزاده رضایی مسئول ارشد مجاهدین در ایالات متحده است اگر خاطرات و آنچه بر خودم گذشته را بتوانم در درجه نخست به فرزندم و بعد به نسل بعدی جوانان ایرانی منتقل کنم، شاید آنها تجربه ما را تکرار نکنند.”
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مجاهدین خلق چه می گویند و چه می نویسند (اول نوامبر ۲۰۱۳) 02.11.2013 بهزاد علیشاهی، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانیلینک به کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی
مجاهدین خلق چه می گویند و چه می نویسند (اول نوامبر ۲۰۱۳)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ متدولوژی متداول مجاهدین 19.07.2013 بهزاد علیشاهی، کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانیبهزاد علیشاهی- دانلود فایل متنی مطلب
مجاهدین برای پیش برد کارهایشان از یک روش ثابت وحالا دیگر نخ نما استفاده میکنند برای آنها مهم نیست که این شیوه به نتیجه میرسد یا نه , بعد از سالیان حالا دیگر استفاده از شیوه ثابت مهم تر از نتیجه است چرا که خودی ها به نتیجه بخشی آن طبق رسم تایید و تملق اذعان میکنند و غیرخودی ها هم هرچه بگویند از نظر آنان یاوه ای بیش نیست , بعد از گذشت نزدیک به نیم قرن حالا دیگر این شیوه ها تقدسی دارد که هیچ فرد تشکیلاتی نمیتواند و نباید آنها را زیر پا بگذارد , از نظرگاه دیگر هم میتوان گفت که سازمان چاره دیگری هم بجز استفاده از این شیوه ها ندارد, اما بررسی کوتاه این شیوه ها یکم –در مواقع شکست ایدئولوژیک روشها – ندیده گرفتن شکست مانور روی شکست رقبا عمیق بودن موضوع ایدئولوژیک و خارج از سطح فکر بقیه بودن مشخص شدن نتیجه سالها بعد مشخص خواهد شد اذعان افراد به پیروزی و کسب نتایج غیر قابل دید و لمس مثل تحولات درونی و روحی و غیره تحت القائات ذهنی تفسیر قرآن و پیام مسعود رجوی مبنی بر پیروزی بزرگ و فتح الفتوح و درنهایت برگزاری جشن دوم –در مواقع شکست نظامی روشها - بالابردن آمار تلفات طرف مقابل نقل قول از شگفت زدگی ناظران بیطرف و خارجی که عمده آنها جعل و دروغ است نشست مسعود رجوی و تفسیر قرآن و توجیه و اعلام پیروزیهای غیرقابل دید,فتح الفتوح ,حماسه و در نهایت جشن پیروزی سوم –در مواقع شکست سیاسی روشها – مظلوم نمایی و نالیدن از مماشات برگزاری تحصن و تظاهرات و اعتصاب غذا و خودسوزی تا جایی که اصل موضوع فراموش و خود این حرکتها اصل تلقی شود واداشتن اعضای شورا به نوشتن مقاله و سخنرانی با موضوع مظلومیت سازمان و استفاده از نمونه های تاریخ به میدان آوردن پارلمانترهای اسبق با تزریق مقادیر هنگفت پول در صورت عمیق بودن شکست قصه پردازی کشف و افشای یک مرکز هسته ای برای انحراف اذهان و نیروها جشن پیروزی بخاطر انعکاسات بین المللی و فراموش کردن اصل موضوع چهارم –روش نگه داری نیرو روشها –مغرشویی القائات ذهنی کار و نشست و اجازه ندادن به نیرو برای تفکر معلق نگه داشتن در هوا و زمین و ایجاد انتظار برای تحولات بعدی کنسروی کردن نگه داری در آب و نمک ترشی انداختن فریزری کردن در نهایت کشتن و نگه داری بصورت شهید (تاکسی درمی) پنجم – روش برخورد با منتقد روشها – ندیده گرفتن تهمتهای مزدور و بریده و مواجب بگیر مقاله نویسی تشکیلاتی و تکرار تهمت و فحاشی و ساختن و بافتن ضعفهای فردی و اخلاقی و … ساختن سند و مدرک و دستخط و اعتراف نامه و عکس زشت و سیاه وسفید و کدر کردن عکسهای شخص مربوطه یجاد مزاحمت و ضرب و جرح و کتک کاری و ترور شخصیتی و در صورت امکان فیزیکی مقطع مقطع کردن حرفهای شخص مربوطه تا جملاتی را که میخواهند به او نسبت دهند ساختن یک لقب برای او و تبلیغات روی این که به این لقب معروف است استناد کردن به نوشته هایی که برعلیه او نشر دادن بعنوان سند تهدید و شکایت و پرونده سازی ششم –روش جذب حامی خارجی روشها – درخواست استخدام با پول هنگفت تحت تاثیر قرار دادن شخص با دروغ بافی وابستگان فرقه از زندان و شکنجه و کشته شدن اقوامشان فرستادن نامه و کمک مالی از قول مردم حامی مجاهدین برای شخص مربوطه آوردن نفرات هوادار برای تشویق و تملق و چاپلوسی از فرد استخدام شده هفتم – روش نگه داری حامی خارجی روشها – تداوم اقدامات هنگام جذب گرفتن فیلم و سند هنگام پرداخت پول و درخواست سخنرانی و رائه متن دیکته شده هشتم – مقاله نویسی روشها – انتخاب نفر مقاله نویس با توجه به وابستگی یا آشنایی او با کسی که مقاله علیه او قرار است صادر شود سفارش مقاله به شخص انتخاب شده یا نوشتن با نام او استفاده ازیک بیت شعر یک ضرب المثل وکلمات توهین آمیز و کلیشه ای ثبت مقاله به عنوان یک سند نهم – راه انداختن انجمن و سایت روشها – ساختن یک اسم مستعار اغلب زنانه بعنوان مسئول انجمن ساخت یک سایت برای کپی مطالب دیگر سایت ها نوشتن نامه تبریک و تسلیت وهمدردی و امضا در صورت لزوم توسط انجمن مربوطه غالب کردن انجمن مربوطه به اعضا بعنوان حامیان مردمی و بین المللی دهم – نطق های مریم رجوی روشها – جیغ زدن و شعار دادن بجای پرسش و پاسخ و گفتگو صدور بیانیه چند ماده ای و گنجاندن نکاتی در باره زنان و آزادی و …که هیچ کدام را در اشرف عملی نکرده اند. چند جمله به زبان خارجی خواندن از روی نوشته ای با فونتیک فارسی تکرار یک جمله ای که خودش خوشش آمده سه بار پیاپی و دست زدن نفراتی که باید دست بزنند وعده پیروزی نزدیک دادن و نام بردن از مسعود رجویی یازدهم – نطق وپیام مسعود رجوی روشها – اعلام پیام با مارش نظامی و یک سمفونی کلاسیک خواندن پیام با صدای کلفت و بلند و همراهی مارش نشان دادن رفرنس و نکات اشاره شده لابلای پیام بکارگیری کلمات قلمبه سلمبه برای نشان دادن سطح آگاهی اشاره به خاطراتی از گذشته که همه بدانند مسعود زمانی مطرح بوده تمسخر بقیه برای بالا بردن شخص خودش اعتراف به اشتباه بخاطر رئوف بودن و دلرحم بودن و درخواست از بقیه که شما چنین نباشید تهدید مخالفین به افشاگری و کنارگذاشتن دلرحمی بکارگیری کلمات آهنگین ومصرف چند خط شعر شاملو تلاش برای قبولاندن زورکی که پیش بینی هایش درست از آب در آمده استفاده از قرآن برای حفظ وجه مذهبی شخصیتش که روزی قرار بود امام زمان باشد استفاده از اصطلاحات و اخبار روز برای نشان دادن زنده بودن و به روز بودنش مشخص کردن زمانی برای تعیین تکلیف شدن خیلی چیزها برای وادار کردن اعضا به سکوت تا آنموقع دوازدهم – شیوه تحلیل مسائل بین المللی روشها – اعتقاد به اینکه همه مسائل جهان بخاطر حضور مجاهدین است اعتقاد به اینکه همه مسائل جهان در جهت به قدرت رسیدن مجاهدین پیش میروند اعتقاد به اینکه هر چیز و هرکسی علیه جمهوری اسلامی است دوست مجاهدین است حتی سیل و زلزله منفی و تار دیدن جامعه ایران و مثبت و روشن دیدن مناسبات اشرف و لیبرتی سیزدهم –نحوه انعکاس خبری روشها – بایکوت خبرهایی که برایشان سودمند نیست استفاده از عکسهای جعلی برای حس دادن بیشتر به خبرهای جعلی ساختن خبرهای اعتراضی توسط خودشان و ساختن عکس و فیلم در لوکیشن های مشابه و انتشار آن انتشار خبر در یکی از سایتها و نقل قول خودشان از خودشان بعنوان منبع چهاردهم – شیوه تحلیل مسائل داخلی روشها – مردم حامی مجاهدین هستند و همه منتظر آمدن آنها نشسته اند همه به دستورالعملهای مجاهدین کاملا گوش کرده و آنها را اجرا میکنند مردمی که با مجاهدین مخالفند مزدورند وباید کشته شوند قهرمانان کشور , بازیگران و هنرپیشه ها , نوابغ و دانشمندان و همه کسانی که در انتخابات رای میدهند دشمن هستند. اعراب خلیج , اسرائیل وآمریکا وعربستان ملاک تشخیص منافع ملی و تحلیل مسائل داخلی کشورهستند پانزدهم – روش پولشویی و سفید سازی روشها – همیاری و کمک های برنامه ریزی شده هواداران انجمن خیریه و بنیاد و سازمان دست ساز نمایشگاههای هنری و فروش نمایشی آثار اداره کازینو و قمارخانه و فروشگاه در اروپا و آمریکا توسط هواداران کلاهبرداری های اینترنتی وحسابهای مجازی مبادلات بین بانکی بازار بورس شانزدهم –روش برنامه سازی در تلویزیون ورادیو روشها- برنامه ها باید به مذاق دوستان فرقه خوشایند باشد هرچند آنها فارسی بلد نباشند یا نگاه نکنند برنامه ها باید شأن و مقام و ابهت و عظمت رهبری فرقه را بالا ببرد برنامه ها باید ناقض اصول پایه ای فرقه نباشند هیچ برنامه ای نباید به اجازه انعکاس به نظرات مخالف و منتقد بدهد همه برنامه ها باید در کنترل کامل و در تایید تحلیل های روز فرقه باشند مخاطب برنامه ها مردم نیستند پس نباید انعکاس نظرات آنها یا در جهت خواست آنها باشند مخاطب برنامه ها اعضا و هواداران هم نیستند پس نباید در جهت ارتقای سواد و اطلاعات آنها باشند مخاطب برنامه ها صرفأ رهبری فرقه بوده و باید نشاندهنده پیروزی پیش بینی او وموفقیت هایش باشد هفدهم – عکس العمل در قبال پیروزی روشها – چون مورد خاصی در سابقه نیست لاجرم روش کار در اینمواقع قابل ارزیابی نبود احتمالا مارش نظامی ,تکان دادن پرچم و جیغ زدن وپیام مسعود و بکارگیری همه روشها باهم مد نظر خواهد بود. هجدهم –روش گرفتن انعکاس خبری روشها – خریدن خبرنگار یا رسانه ویا درج آگهی بجای انعکاس جازدن یکی از سایتهای خودشان بعنوان منبع خبر برای پخش انعکاس فیل هوا کردن برای فریب خبرنگاران ( مثل کشف مراکز هسته ای , خمپاره باران لیبرتی ,جلسات مریم و…) نوزدهم – روش برگزاری نشست های داخلی روشها – برنامه ریزی نشستها با شروع از لایه بالاتر برای اینکه به پایینی ها بگویند که اینها قبول کردند شما چه میگویید برنامه ریزی نشستها با شروع از لایه بالاتر برای اینکه به آنها بگویند اگر نپذیرید افت رده خواهید داشت وبه لایه پایین میروید. تهدید و شانتاژ برای تایید هر چه بیشتر و زودتر اعضای حاضر در نشست ادامه دادن نشست بصورت کسالت آور و فرسایند تا همه برای تمام شدن و نجات خود با شوق و اشتیاق مطالب نشست را تایید کنند. گره زدن وقوع یک تغییر یا یک چشم انداز را به نتایج نشست تشویق کسانی که مطالب را تایید میکنند و دادن رده و مقام تشکیلاتی به آنها برای تشویق بقیه تحقیر و توهین و حتی کتک کاری کسانی که مشتاقانه تایید نمیکنند برای عبرت گیری بقیه بیستم – روش برگزاری جلسات بزرگ روشها – جلسات بزرگ عموما در اروپا متصور است چرا که در داخل مجاهدین تعداد سالیان سال است که محدود است و مثلا در عراق سی و چند سال است بین سه تا چهار هزار نفر حاضرند وامکان نشست بزرگتر از آن نیست . پول دادن و استخدام کارگر و شرکت دادن آنها در نشست وعده غذا و هتل و تفریح مجانی در پاریس داستانسرایی برای کسانی که نه ایرانی هستند و نه از وقایع ایران با اطلاع هستند و شرکت دادن آنها شرکت دادن دانشجویان لهستانی که توان مالی مسافرت ندارند و برای مسافرت سه روزه حاضرند چند ساعت در سالن بنشینند. دعوت از کلوپهای مختلف مثل موتورسواران , همجنسبازان , ورزشکاران و.. با قول تامین بخشی از هزینه های آنان استخدام سیاهی لشکر از شرکتهایی که برای بازی در این فیلم و سریال این نفرات را در اختیار دارند استخدام مستخدم برای خدمات سالن به تعداد زیاد و بعد درخواست از آنها برای پوشیدن تی شرت عکس دار و نشستن و تکان دادن پرچم وعکس رهبران بالابردن آمار حاضرین با فرمول ضربدر ده و بیست و سی و صد به فراخور نیاز سیاسی ونه محل جلسه بیست و یکم –روش جذب نیرو روشها – کاریابی فراری دادن مجرمان با پذیرش در مکانهای فرقه ای مثل اشرف و لیبرتی درخطر انداختن هواداران سابق و خانواده هایشان برای ایجاد روحیه استیصال و ناچاری برای پیوستن آنها وعده های پیروزی و حمایت های بین المللی استفاده از آیات قرآن , مطالب مارکس و لنین و مائو , زندگینامه چگوارا , اصول دمکراسی نوین , اصول سنتی مذهبی , لائیک وسکولاریته , نشان دادن تصاویر زنان و دختران در اشرف و لیبرتی , استفاده از حس انتقام , خشم , کینه , بکارگیری کلمات غیرت و غرور و مردانگی و هرچیز دیگری که ممکن کسی را تحت تاثیر قرار دهد . دانلود فایل متنی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چرا رهبری فرقه رجوی از جدا شدگان و منتقدین متنفر است؟
حسن پیرانسر ، پاریس15یولی2013
حسن پیرانسر ، پاریس اینروزها رجوی افسارپاره کرده است ، البته مدتی است که این رهبر مالیخولیایی و دیوانه سکس !و قدرت !،افسار پاره کرده است و به لجن پراکنی و تهمت و اتهام زدن بر علیه هر جنبنده ای که دهان بر انتقاد علیه او وزنان حرم او و شهوات جنسی او بگشاید، اقدام میکند ، حالا باید دید دلیل و دلایل این مارک زدن ها چیست. رجوی چون بخوبی آگاه است و میداند که هیچ جایگاهی در بین ایرانیان ،چه در ایران و چه در خارج، ندارد میخواهد برای خود بزرگ بینی و اینکه نشان دهد که او و فرقه اش اپوزیسیون دولت وقت ایران است مجبور است بدین طریق خود را مطرح کند که تمام دنیا ماموران جمهوری اسلامی ایران و عضوی از سپاه پاسداران هستند و میخواهند فرقه رجوی را افشا و نابود کنند. و از اینطریق به خود و فرقه اش مشروعیت سیاسی و ماندگاری بدهد و بگوید که ما در بین اپوزیسیون های موجود نامبر وان هستیم چون دشمن زیاد داریم.!!!! رجوی بخوبی میداند که تنها کسانی که یک زمان با او و فرقه اش بوده اند ، تنها کسانی هستند که میتوانند مناسبات کاملا سرکوبگرانه و دیکتاتوری و فرقه ای او را افشا کنند، همین جدا شدگان با سوابق طولانی هستند. پس او ضروری میداند که با مارک زدن و تهمت و لجن پراکنی و حتی حذف فیزیکی آنها رااز صحنه حذف و دورکند، ولی رجوی باید بداند که جدا شده20 الی 25 ساله چیزی برای از دست دادن ندارد که خودش را از صحنه حذف کند چون او تمامی لذایذ زندگی و عمر مفید خود را از دست داده است. رجوی خود را امام حسین میداند و فرقه اش را حسینی و و رهرو او میداند پس هر کسی که با او و فرقه اش ستیز کند دشمن امام حسین و شهدای کربلا میداند . حالا از این مردک کلاش و مالیخولایی و زن باز باید پرسید که اگر تو امام حسین زمان هستی!! و مریم حضرت فاطمه!! است پس چرا مخفی شده ای و از ترس جان مرئی نمی شوی؟!! مگر امام حسین مخفی شد؟!! حال آدم از اینهمه شیادی و عوامفریبی بهم میخورد . تو حال آدم را بهم میزنی و آدم شرم میکند که بگوید در سازمان و فرقه تو عضو بوده است. در پایان باید بگویم که جداشده زنده است و نفس میکشد تا روزیکه مسعود و مریم رجوی در یک دادگاه به محاکمه کشیده شوند و در انروز من و سایر جدا شدگان با خوشحالی و مسرت در دادگاه شرکت خواهیم کرد و شهادت خواهیم داد و انروز دورنیست. پس به رجوی باید گفت ماامضا خون و نفس به وجدانهای خود داده ایم تا تو را به دادگاه خلق بکشانیم تا پاسخگوی اعمال خود و جنایاتت باشی و تا آنروز ما ساکت نخواهیم نشست. با افتخار حسن پیرانسر/ پاریس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فعالیت جوانان فرقه ستیز فرانسوی ، فرقه مجاهدین را در خیمه شب بازی ویلپن پاریس رسوا کرد
تحریریه ایران قلم، بیست و ششم ژوئن 2013
براساس اخبار
موثق دریافتی از افراد شرکت کننده در خیمه شب بازی
فرقه رجوی در سالن ویلپنت پاریس ، تعدادی از جوانان
شجاع فرانسوی در هنگام سخنرانی مریم رجوی اقدام به پخش
بروشورهای افشاگرانه علیه فرقه رجوی کرده اند.
http://www.youtube.com/watch?v=l_gn5rwvDGg
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مصاحبه ایران قلم با آقایان محمد حسین سبحانی بهزاد علیشاهی در آکسیون اعتراضی علیه فرقه مجاهدین در میدان تروکادرو پاریس
ایران قلم، بیست و ششم ژوئن 2013
شهروز تاجبخش:
تاجبخش:
مصاحبه ایران
قلم با آقای بهزاد علیشاهی در آکسیون اعتراضی علیه
فرقه مجاهدین در میدان تروکادرو پاریس
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مصاحبه ایران قلم با آقای مهدی خوشحال و خانم بتول سلطانی در آکسیون اعتراضی علیه فرقه رجوی در میدان تروکادرو پاریس
ایران قلم، بیست و پنجم ژوئن 2013
مصاحبه ایران
قلم با آقای خوشحال در آکسیون اعتراضی علیه فرقه رجوی
در میدان تروکادرو پاریس
مصاحبه ایران قلم با خانم سلطانی در آکسیون اعتراضی علیه فرقه رجوی در میدان تروکادرو پاریس
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بیانیه پایانی شرکت کنندگان در آکسیون اعتراضی علیه فرقه تروریستی در پاریس ( فارسی و فرانسه ) ما خواستار آزادی اسیران فرقه رجوی از اشرف و لیبرتی هستیم
ایران قلم، بیست و سوم ژوئن 2013
ما فعالین حقوق بشر و جداشدگان از فرقه تروریستی مجاهدین خلق که رهبری آن در پاریس مستقر می باشد با هدف نفی خشونت ، تروریسم و فرقه گرایی و کمک به نجات اسیران دربند رجوی در این گردهمایی شرکت کرده ایم. سازمان مجاهدین خلق مستقر در اوورسورواز فرانسه طي يك پروسه طولانی در سه دهه گذشته و با تاكيد بر دو محور ايدئولوژيك و نظامی خود ، به فرقه ای مذهبي – تروریستی تبدیل شده که بیش از سه دهه اعضای خود را در یک سیستم بسته مافیایی تحت مغزشویی قرار داده و ازاین جهت به یکی از اصلی ترین ناقضان حقوق بشر بدل گشته است که کمترین پایگاه توده ای و جایگاه سیاسی در میان ایرانیان ندارد .
این روزها
سازمان مجاهدین در تنگناهای بسیاری دست و پا میزند که
شاید به نوعی مکافات اعمال غیر اصولی سالیان گذشته اش
می باشد : رهبر این جریان آقای مسعود رجوی بیش از ده
سال است که تحت تعقیب قرار دارد و خفیفانه در خفا به
سر میبرد ، پرونده مریم رجوی بر سر قضایای ۱۷ ژوئن در
ارتباط با پولشویی و اعمال تروریستی هنوز در دادگاههای
فرانسه باز است و موج ریزش نیرو در بالاترین سطوح ،
تشکیلات مجاهدین را در بر گرفته است .
ما از کلیه انجمن ها و کانونهای مدافع حقوق بشر و کارشناسان امور فرقه گرایی و ضد تروریسم ، خانواده های قربانیان که در برگزاری این گردهمایی بزرگ فعالانه شرکت داشته اند، سپاسگذاری می کنیم و با توجه به اینکه بخش گسترده ای از حاضرین را اعضای جداشده از سازمان مجاهدین خلق ، پشتیبانان آنها و خانواده های قربانیان تشکیل می دهند ، محورهای این بیانیه مبنای هماهنگی فعالیت های امضا کنندگان خواهد بود.
۱ـ از دولت عراق ، آمریکا و کشورهای عضو اتحادیه اروپا درخواست داریم نسبت به اعضای مجاهدین که در قرارگاه اشرف حضور دارند احساس مسئولیت کرده وامکان انتقال انفرادی آنان را به کشور های ثالث فراهم آورند ، از رهبران مجاهدین می خواهیم که درخواست انتقال فوری از عراق را در راس خواسته های خود قرار داده و تمام امکانات حقوق و مالی خود را در این مسیر بکار گیرند. قربانیان فرقه رجوی می بایست امکان انتخاب سرنوشت خود را به عنوان یک انسان آزاد داشته باشند جا در هر کجا و هر طور که می خواهند زندگی کنند .
۲ـ ما ضمن حمایت از جدایی آقایان کریم قصیم و محمد رضا روحانی از شورای ملی مقاومت و ازج نهادن بر انتخاب آگاهانه و آزادانه ایشان و محکوم کردن اتهام زنی از سوی مجاهدین علیه آنان و خانم عاطفه اقبال و آقایان یغمایی و مصداقی ، از دیگر اعضای شورای فرمایشی رجوی و منتقدین نیز می خواهیم که با تأسی به دوستانشان با جداشدن از جریانی که ننگ ایران و ایرانی است ، استقلال خود را نشان داده و در راستای آزادی و آبادی ایران عزیز در قالب تشکلی دمکراتیک و اخلاق مدار به فعالیت های خود ادامه دهند .
۳ـ ضمن محکوم کردن نمایش تبلیغاتی مجاهدین در ویلپنت پاریس که قرار است روز 22 ژوئن 2013 با صرف هزینه های گزاف و پرداخت پول های باد آورده به سیاستمداران اجیر شده در ازای دقایقی سخنرانی و با جمع کردن سیاهی لشگر از گوشه و کنار شکل می گیرد تا مجاهدین را نیروی تغییر در ایران قالب کند ، خاطر نشان می کنیم که سازمان مجاهدین آلترناتیو دمکرات رژیم ایران و بدیلی برای آن نیست بلکه خود مهمترین عاملی است که روند پیشرفت دمکراسی در ایران را با اَعمال خشونت آمیز و تروریستی و سنگ اندازی های داخلی و بین المللی در این مسیر به تعویق انداخته است .
۴ـ مریم رجوی رهبر فرقه مجاهدین خلق که در اوورسورواز فرانسه مستقر می باشد ، در صدد است به هر قیمت وهمچنان ساختار این فرقه تروریستی را حفظ کند در این راستا و پس از انتقال اولین دسته از نفرات مستقر در لیبرتی به کشور آلبانی ، با اعزام سرسپردگان تشکیلاتی اش از قلعه اوورسورواز در فرانسه تلاش دارد که همچنان نفوذ فرقه ای را بر افرادی که به دنیای آزاد رسیده اند ادامه دهد و حفظ کند ، ما ضمن محکوم کردن این تلاشهای ضد بشری از مجامع جهانی ذیربط از جمله کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و اداره پناهندگان کشورآلبانی خواهان جلوگیری از این اِعمال فشارهای مجرمانه هستیم و درخواست داریم که امکان ارتباط آنها با خانواده هایشان و نیز دسترسی آزاد و بی قید و شرط به اطلاعات و اخبار را برایشان فراهم نماید .
در پایان بار دیگر ضمن محکوم کردن فعالیتهای ضد ایرانی مجاهدین خلق در عرصه بین المللی وسرکوبی و اِعمال فشار براعضای اسیر در اشرف و لیبرتی ، خواهان آزادی تمام ناراضیان فرقه رجوی و حفظ کرامت منتقدین بی عدالتی و ظلم می باشیم و در این راه تا محقق شدن اهداف انسانی مان از پای نخواهیم نشست.
کمیته برگزار کننده گردهمایی پاریس 21.06.2013
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
La déclaration des participants à l'action et de la Convention de Paris
Nous demandons la liberation des otages d 'ashraf et la camp de libertee
Nous les activistes de droit de l'homme et les anciens membres de MKO, qui est basée à Paris, avec l'objectif de la violence, et le terrorisme, le sectarisme et aider à sauver les captifs captive.Radjavi ont participé à cette réunion. MKO Basé à Auvers-sur-Oise au cours d'un long processus, au cours des trois dernières décennies l'accent mis sur la base idéologique et militaire est devenu une Culte religieux - terroriste, dans un système fermé qui a plus de trois décennies de lavage de cerveau de cette façon est devenu l'un des plus grands violateurs des droits de l'homme et au statut politique parmi les plus bas. Ces jours-ci de nombreux membres de MKO cherche un moyen pour effacer le sombre passé. M. Massoud Radjavi, leader au cours des dix années a été poursuivis il est dans la clandestinité. Cas juridique de Mariam Radjavi le 17 Juin dans le cadre d'affaires de blanchiment d'argent et le terrorisme est toujours en cours, Et perte des membres le plus haut niveau. Nous remercions des associations et des organisations des droits de l'homme et les experts de sectarisme et les Familles des victimes qui a participé activement à ce grand événement. Et étant donné qu'une grande partie des membres sont des anciens membres et familles des victimes les sujets seront signataires de la présente les activités de coordination à base.
1-.Nous demandons de l’Irak et l’Amériques et l'Union Européenne, vis à vis des membres du MKO dans le camp d'Ashraf donne la possibilité de les transférer vers des pays tiers et nous demandons des leaders Moudjahidins de transfert immédiat et tous les équipements financier et juridique Les victimes de sectes devraient avoir l’autorité de choisir leur propre destin comme un homme libre ou ils le veulent vivre.
2-Nous soutenons la séparation de Monsieur Ghasim et Monsieur Rohani du Conseil Résistance Nationale et de respecter leur choix libre et éviter des accusations par Moudjahidine. Nous soutenons la séparation de Mohammad Reza Rohani de NCIR et Dr. Ghasim et nous appuyons sur leur choix libre et éclairé et de condamner des accusations par les moudjahidines et aussi par Mariam Radjavi. Et nous exigeons la libération de tous les dissidents, et nous demandons aussi de Madame Atefé éghbali et Monsieur Yaghmai et Monsieur Mesdaghi et d'autres membres du Conseil montrent leur indépendance et pour la liberté et la prospérité de l'Iran.
3_Nous condamnons la réunion des moudjahidin à Paris est prévue pour le 22 Juin, 2013, par des dépenses exorbitantes. Pour Les politiciens engagés, seulement pour leurs présences ou deux minutes de discours. Nous vous rappelons que le MKO n’est pas une alternative démocratique pour l’avenir de l’Iran au contraire ils peuvent empêcher la route de la démocratie.
4-Chef MKO Mariam Radjavi, qui est basé en France Auvers-sur-Oise veulent garder et entretenir cette secte et pour cela transfert leur membres en Albani pour déployé en Albani. L’organisation a envoyé ses membres à l’Albani pour continuer la garde de ce culte. Nous condamnons ces efforts inhumains et nous demandons de la communauté internationale, de faire pressions sur ses organismes criminels. Nous demandons que ses otages puissent contacter librement leur famille et ainsi aux informations des journaux la télévision et l’internet et l'accès libre et aux informations.
Nous condamnons une fois de plus les activités de MKO sur la scène internationale et la pression sur les captives dans les camps d’Ashraf et la liberté. Mariam Radjavi tente de maintenir à tout prix la structure de la secte terroriste et nous condamnons ses efforts inhumains et nous demandons de l’agence des refugies du HCR des nations unies et aussi le centre des refugies en ALBANI. Une fois de plus nous condamnons les activités inhumaines de cette secte et aussi leurs activités anti-iraniennes des MKO sur la scène internationale et aussi la répression sur les membres qui sont considérée comme les otages dans les camps d’Ashraf et Liberté et nous exigeons aussi les libérations de toutes les dissidentes de cette secte et pour arriver à notre objectif nous ne cesserons pas.
La réunion du Comité d'Organisation à Paris 21.06.2013
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برگزاری اکسیون اعتراضی و افشاگرانه علیه فرقه مجاهدین در میدان تروکادرو پاریس
ایران قلم، بیست و دوم ژوئن 2013
به دنبال سلسله آکسیون های افشاگرانه اعضای سابق و منتقدان فرقه تروریستی مجاهدین خلق، روز جمعه ۲۱ یونی ۲۰۱۳ در میدان تروکادرو شهر پاریس تجمع اعتراضی بزرگی توسط ایرانیان آزاده و جدا شدگان از این سازمان و خانواده های قربانیان فرقه رجوی برگزار گردید .
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مصاحبه با خانمها بتول سلطانی و زهرا میرباقری در آکسیون کلن - آلمان
ایران قلم، بیست و یکم ژوئن 2013
روز چهارشنبه ۱۹ یونی ۲۰۱۳ درشهر کلن آلمان آکسیون افشاگرانه و اعتراضی منتقدان ،اعضای جداشده مجاهدین برگزار شد .در این گردهمایی که با استقبال شهروندان آلمانی روبرو گشت ، با برپایی میز کتاب و توزیع بروشورهای روشنگرانه میان شهروندان ، سیاست های مخرب رهبران فرقه رجوی افشاء و به نقد عموم گذاشته شد .
مصاحبه خانمها بتول سلطانی و زهرا سادات میرباقری حول این آکسیون و وضعیت اخیر فرقه رجوی
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مصاجبه با آقایان محمد سحانی و مهدی خوشحال و مهدی سجودی و شهروز تاج بخش در آکسیون کلن - آلمان
ایران قلم، بیست و یکم ژوئن 2013
روز چهارشنبه ۱۹ یونی ۲۰۱۳ درشهر کلن آلمان آکسیون افشاگرانه و اعتراضی منتقدان ،اعضای جداشده مجاهدین برگزار شد .شرکت کنندگان در این آکسیون با انجام مصاحبه هایی به توضیح پیرامون وضعیت کنونی فرقه رجوی در سراشیب سقوط و سرنگونی پرداختند .
مصاحبه آقایان
سبحانی ، خوشحال ، سجودی و تاج بخش
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آکسیون
اعتراضی علیه فرقه تروریستی مجاهدین در شهر کلن آلمان
تحریریه ایران قلم، بیستم یونی 2013
بنا به گزارش خبرنگار ایران قلم ،روز گذشته شهر کلن آلمان شاهد آکسیون افشاگرانه و اعتراضی منتقدان ،اعضای جداشده مجاهدین و نمایندگان خانواده های اعضای اسیرمجاهدین خلق در کمپ لیبرتی بود . در این آکسیون که با شرکت انجمن های حقوق بشری و فعالان سیاسی و منتقد سازمان مجاهدین برگزار گردید ، با برپایی میز کتاب و توزیع بروشورهای روشنگرانه میان شهروندان آلمانی ، سیاست های مخرب رهبران فرقه رجوی افشاء و به نقد عموم گذاشته شد .
شرکت کنندگان در این آکسیون با انجام مصاحبه هایی به توضیح پیرامون وضعیت کنونی فرقه رجوی در سراشیب سقوط و سرنگونی پرداختند .
همانطور که می دانید طی روزهای آینده مجاهدین برآنند که همچون سالهای پیش با به راه انداختن نمایش تبلیغاتی دیگری در ویلپنت پاریس بار دیگر با کشاندن سیاهی لشگرغیر ایرانی و هزینه های هنگفت برای خرید سیاستمداران بازنشسته جهت سخنرانیهای چند دقیقه ای، به زعم خود قدرت پوشالی تشکیلاتشان را به نمایش بگذارند و بار دیگر خود را به جریانهای جنگ طلب آمریکایی عرضه کنند .
از سوی دیگر موج فزاینده ریزش نیرو در تشکیلات فرقه و شورای موسوم به ملی مقاومت ، بحران بی سابقه ای را رودرروی رهبران فرقه قرار داده است ، بحرانی که راه خلاصی از آن نیست و به فروپاشی محتوم مجاهدین راه خواهد برد .
افراد و انجمن های شرکت کننده با تاکید بر ضرورت توجه سازمانهای بین المللی به مسئله اعضای اسیر در لیبرتی و انتقال آنها به کشورهای ثالث به ادامه تلاشهای خود تا آزادی یکایک اسیران تشکیلات رجوی پای فشردندوشهروندان المانی ازاین اکسیون واهداف انجمن های برگزارکننده اکسیون حمایت کردند
خبرهای تکمیلی و فیلم های ویدیویی این آکسیون در روزهای آینده به اطلاع می رسد .
تحریریه ایران قلم
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نامه دفتر کانون ایران قلم در پاریس به نخست وزیر آلبانی پناهجویان پناهنده به کشورتان را دریابید
دفتر کانون ایران قلم، اول یونی 2013، پاریس
جناب آقای سالی بریشا نخست وزیر محترم کشور آلبانی، با احترام ما گروهی از جدا شدگان از سازمان مجاهدین خلق ایران که از مقرهای این سازمان در عراق و مشخصا اشرف و لیبرتی بیرون آمده ایم و اکنون در فرانسه هستیم نگران وضعیت دوستانمان که اخیرا در دو سری از کمپ لیبرتی به کشور شما منتقل شده اند هستیم. رهبری سازمان مجاهدین خلق ابران با ترفندها و بهانه های مختلف از اعلام اسامی افرادی که از کمپ لیبرتی در عراق به کشور شما منتقل می شوند خودداری می کند و مانع اعلام آن از سوی سازمان ملل و طرفهای درگیر موضوع می شود در حالیکه خانواده های ساکنان لیبرتی در ایران و خارج حق دارند از سرنوشت فرزندانشان بعد از دهها سال بی خبری مطلع شوند و هدف رهبری سازمان از جلوگیری از انتشار اسامی محروم کردن خانواده ها از ارتباط با فرزندانشان برای بیرون آوردن آنان از اسارت این سازمان می باشد سازمانی که مدتها است که دیگر نه یک نیروی سیاسی بلکه یک سکت و فرقه به شمار می رود. از طرف دیگر رهبری سازمان مانع دستیابی افراد منتقل شده به وسایل ارتباطی و تماس با خانواده هایشان می شود و تنها که خودسان را از تشکیلات این سازمان جدا کرده اند توانست اند به وسایل ارتباطی دست یابند. ما با دوستانمان در آلبانی که مخالف رهبری این سازمان بودند و بلافاصله بعد از رسیدن به آلبانی از این سازمان جدا شده اند در تماس هستیم. آنها می گویند که رهبری سارمان شخصی به نام حسن نایب آقا را به عنوان نفر در تردد و فردی به نام محمود هاشمی را به عنوان نفر ثابت ار فرانسه به آلبانی برای اداره امور تشکیلاتی آنجا فرستاده و آنها هرگونه ارتباط با خانواده و بیرون را برای افراد تشکیلاتی که می خواهند همچنان در تشکیلات سازمان باشند ممنوع کرده اند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نامۀ مسئولین دفتر کانون ایران قلم در پاریس به آقای پاسکال دگویم نمایندۀ پارلمان فرانسه
تحریریه ایران قلم، اول یونی 2013
جناب آقای پاسکال دگویم Pascal Deguilhem نمایندۀ مجمع ملی فرانسه،
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نگاهی به گردهمایی آتی مجاهدین در ویلپنت پاریس ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ یک سرفصل تاریخی ضد تروریستی است که ماسک حقوق بشر مجاهدین را از چهره آنها برداشت
تحریریه ایران قلم، بیست و نهم مای 2013
سقوط صدام حسین ، خلع سلاح و خنثی سازی مجاهدین توسط نیروهای ائتلاف در عراق و در پی آن حمله پلیس فرانسه به مقر اصلی مجاهدین در اوورسوراوآز(۱۷ژوئن ۲۰۰۳ ) فصل جدیدی را در تاریخچه فرقه مجاهدین خلق به ثبت رساند.اخطاری که کشورهای غربی با پیشآهنگی دولت وقت فرانسه بر تحمل ناپذیری اعمال تروریستی تاکید کرده و آنها را درمسیر قوانین اجتماعی_سیاسی کشورهای اروپایی قرار دادند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیدار هیأتی از کانون ایران قلم با مسئولین دفتر کمیساریای عالی ملل متحد در پاریس
ایران قلم، بیست و هشتم مای 2013
روز گذشته
هیأتی از کانون ایران قلم شامل آقایان قربانعلی حسین
نژاد و غفور فتاحیان ضمن دیدار با مسئولین دفتر
کمیساریای عالی امور پناهندگان ملل متحد در پاریس در
محل این دفتر در پایتخت فرانسه نامه اعضای این کانون
شامل گروهی از جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق و
خانواده های برخی ساکنان کمپ لیبرتی در عراق به رئیس
کمیساریای عالی امور پناهندگان ملل متحد در ژنو آقای
آنتونیو گوترز را مبنی بر درخواست اعمال فشار بر رهبری
این سازمان بویژه مریم رجوی در پاریس برای لغو دستور
داخلی خود مبنی بر تحریم مصاحبه با کمیساریا توسط
ساکنان کمپ لیبرتی در بغداد و فکر کردن به انتقال به
کشور ثالث تسلیم مسئولین دفتر کمیساریا در پاریس
کردند. مسئولین دفتر ضمن استقبال از اعضای هیأت کانون
ایران قلم قول دادند که نامه را به رئیس کمیساریا در
ژنو آقای گوترز برسانند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تبریک کانون ایران قلم بمناسبت تشکیل کانون ایران ستارگان
ایران قلم
بدنبال گسترش
انجمن های حقوق بشری توسط فعالین حقوق بشری و رها
شدگان از فرقه رجوی که در راستای رهایی سایر قربانیان
گرفتار در فرقه رجوی و افشاگری در مورد عملکرد فرقه
گرایانه این فرقه تشکیل گردیده اند، انجمن ستارگان
ایران نیز در کشور سوئیس آغاز بکار کرد.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نامه سرگشاده کانون ایران قلم به آقای رمی پاگانی شهردار ژنوـ سوئیس
ایران قلم
آقای رمی پاگانی شهردار ژنو
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |