_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
iran_ghalam@yahoo.de
اندر سخن بزرگان
مهرداد ساغرچی،
ایران فانوس
روزگاری بود که اگر میخواستیم درباره کسی حرفی بزنیم در دنیای سیاسی که هیچ اصلا فکرش را نباید میکردیم، حتی اگر در یک مجلسی برحسب اتفاق کسی بود که خودش یک ساعت یا یک روز یا مدتی در گردونه سیاسیون چرخیده بود، باید که در محضر ایشان ساکت مینشستیم و هر چه میگفتند، سر را به علامت تایید تکان میدادیم. حال اگر حتی یکی از اقوام دور طرف هم رد پایش به رد پای سیاسیون و رجال به اصطلاح ساییده بود، همگان باید ساکت میشدند. حال بنگرید که هر کس که چند هفته ای در کنار مجاهدین پادوئی میکرده، به عنوان کارشناس خودش را نشان میدهد. البته اینجا اشاره به سیاسیون فراری از رژیم اشاره نمیکنم که هر کدام به جز چند لغت ایسم که به زور حفظ کردند و اندازه یک بچه محصل هم سر از مسائل در نمیاورند و رژیم تحت عنوان مخالف و برانداز بلغور میکند، جای بحث سخن بسیار دارد. حال بگذریم. این مانورها به جز کج کردن مسیر مبارزه و گم کردن هدف، هیچ سودی برای هیچ کس ندارد. اما خوب، بعضی ها انگار فکر میکنند این میدان، جای خوبی برای خود مطرح کردن است. این روزها، هر کس بخواهد در سایت های زیادی با عناوین مختلف، اسمش برود به راحتی میتواند چند خطی مطلب درباره شیر همیشه پنهان و یا خورشید همیشه نوران مجاهدین، چند سطری قلم بزند تا ببینید در جستجوی اینترنتی در چند سایت حضرات ظاهر میشود. اینها جدای از اینکه خوراک تبلیغاتی برای پوشاندن خیلی از مسائل از جمله حقوق بشر و اعدام و فقر و فساد و سقوط اقتصادی، درست میکنند، به هر بهانه ای درست میکنند که بسیاری از کسان دیگر جرات بیان و نوشتن نداشته باشند. حال ببنید ما در دنیای غرب، باید از مجاهدین و تهمت های آنها و قلم بدستانشان بترسیم که فلان چسب و برچسب را میزنند. البته منظور از ما، کسانی هستند که واقعا دچار چنین ترسی شده اند که اگر مجاهدین از این حرفها به آنها بزنند، چه میشود. راستی، سازمان مجاهدین به صفت تشکیلات و ارگان رهبری کننده اش از چند دولت اروپایی برای کارهایشان اخطاریه گرفتند؟ در چند کشور اروپایی، اجازه لگد اندازی از نوعی که در فرانسه دارند را نمیتوانند انجام بدهند. با چند ارگان امنیتی اروپایی و غربی در حال داد و ستد اطلاعاتی هستند؟! آنهم به قیمت اجازه برگزاری میتینگ… باور کنید، بدون هیچ مشکلی میشود میتینگ اجرا کرد. بدون هیچ مشکلی میشود انتقادات را شنید و هر کدام را قبول نداشتید، حرفی نزنید و بگذرید. هر کدام هم میل داشتید، گوش کنید. به هر حال این روزها می بینیم که کسی مقاله ای مینویسید و یک چند خطی به هواداری یا انتقاد از مجاهدین قلم میزند و عده ای هم از گوشه و کنار به دنبال آن راه میافتند که یا ردیه بنویسند یا تاییده. منظورم این نیست که باید همیشه ساکت بود و موضع گیری نداشت، بلکه برعکس، باید هوشیار بود. ولی آنچه که مسلم است هر نوشته و پاره نوشته ای درخور توجه نیست. در این روزگار، بی شمار سایت و وسایل ارتباط جمعی هست. نمیشود به دنبال هر کسی راه افتاد. پس بگذارید مدتی هر چه میخواهند بنویسند و بگویند و شاید مجاهدین هم از همین اروپا و دنیای غرب، یاد بگیرند صدای مخالف را بشنوند ولو اینکه خوششان نیاید. به لجن کشیدن سایرین، کاری بس ساده است. ولی آنجا که باید پاسخ داد، بسیار دشوار است. برای نمونه، در چند هفته گذشته مقالاتی که درباره منصور قدر خواه نوشته شد، آنقدر زیاد شد که ترس من این است این بنده خدا به یک باره فکر کند خیلی مهم است یا فکر کند حرفهایش خیلی زیبا بوده و در پاسخ آنها نه اینکه حتی یک پاسخ را نتوانسته لااقل سر هم کند، بلکه بدتر از گذشته شروع به فحش کاری کرده یعنی دقیقا همان چیزی که انتظار میرفت در مکتب مجاهدین آموخته باشد. دیگر وقتی کار به اینجا میکشد، ما را کاری به این جماعت نیست. چون دیگر چیزی به اسم گوش برای شنیدن نیست و چشمی برای دیدن. از دید این تفکر و نحوه قضاوت، همه دشمن هستند مگر عکس آن ثابت شود. پس به بسیاری از دوستان و دل سوخته گان نیز میگویم وقت برای چنین بیش از اندازه گذاشتن، باعث سوء تفاهم و خود بزرگ بینی مخاطب میشود. ما آنچه وظیفه ایجاب کرد، گفتیم و نوشتیم و بقیه را به زمان وا میگذاریم. تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. “پایان”
________________________________________________________________ سالی که گذشت (کارنامه مختصر رجوی و مجاهدین خلق)
مهرداد ساغرچی،
ایران فانوس
سالی دیگر به بهار عمرمان افزوده شد. سالی که گذشت، از هر گوشه و کنار جهان وقایعی رخ داد که میتوان گفت چهره جهان را تغییر داده و این تغییر از هم اکنون، از اوضاع در شرق اروپا یعنی اوکرائین و سایر کشورهای همجوار و همینطور در منطقه عربی خاورمیانه و سایر نقاط. ایران فانوس، سال جدید را به همه هم میهنان تبریک میگوید و امیداوریم که بتوانیم همیشه اخبار و انعکاسات خوب و امید بخش داشته باشیم. اما در عراق و لیبرتی هم شاهد تحولات مختلف بوده و خواهیم بود. آنچه مسلم است، سال جدید دیگر تعادل قوای قبل حاکم نیست وشاهد وقایع گذشته نخواهیم بود. چشم اندازی که از هم اکنون همه را به تکاپو انداخته است. بسیاری از افراد زندانی در لیبرتی، به هر زور و فشاری هم که بود توانستند از جهنم عراق خارج شوند. تمام سنگ اندازیهای رهبران فرقه مجاهدین، بی ثمر بود و نهایتا با تغییر خط کاری به فشارهای درون تشکیلاتی و بیرونی و بین المللی تن داد و با چرخش و تمرکز روی حفظ افراد در سطح هوادار، حاضر به اعزام تعدادی شد که خودش بسیار پیروزی بزرگی برای آن اسرا محسوب میشد. البته حال افرادی که در آلبانی مستقر هستند، فقط یک مرز سرخ دارند و بقیه مرز سرخهای تشکیلاتی در عراق ملغی شده است که این همه یعنی همه چیز. البته برای اطلاع، بد نیست بدانید مرز سرخ جدید و اصلی افراد مستقر در آلبانی عدم ارتباط با هر جدا شده دیگری میباشد. هر جدا شده ای که یک مصاحبه یا یک ویدئو در یوتیوب دارد و یا دست نوشته ای از دردها و رنج های سالیان رفته برخود نوشته باشد. چندی پیش، نگارنده موفق شد با یکی از این افراد تماسی خیلی کوتاه داشته باشد و همین باعث شد که متوجه شدیم که کار خیلی خراب تر از آن بوده که ما فکر میکردیم. بیچاره دوست سابق میگفت، تو مطالب خیلی خیلی سنگینی مینویسی. بعد که اصرار و اصرار که کدام مطلب را میگویی ..! با خجالت و سرافکندگی گفت، من حتی یک خط از مطالب شما را نخوانده ام و بعد که به او گفتم، خوب پس بر چه اساسی قضاوت میکنی؟ گفت، سازمان گفته من هم میگویم. به او گفتم، آخر این چه منطقی است که تو میگویی، مگر میشود بدون مطالعه و دقت، چنین چیزی را گفت! به هر روی، نهایتا گفت حقوق ما قطع میشود، نباید با تو حرف بزنم. من هم خیلی سریع از او خداحافظی کردم، گفتم تو را به خیر و ما را به سلامت. آنچه مسئولیت و وظیفه ما بود، این بود که شما از جهنم عراق بیرون بیایید و بقیه اش به شعور و خواست هر کس ربط دارد. به هر حال، من اطمینان دارم همین افراد به محض دست یابی به شغل و کاری که بتوانند هزینه های خودشان را تامین کنند، مسائلشان با سازمان را هم حل خواهند کرد. این دیگر مربوط به دنیای آزاد است و آنچه که هر فرد تصمیم میگیرد. سیاست شیطان سازی سازمان مجاهدین، دقیقا همراه و کپی برداری از رژیم بسیار کارساز بوده و توانسته است بسیاری از کسانی که دلی پر خون دارند و سری پر از خاطرات تلخ و سخت، همچنان ساکت بمانند. این هم از اختراعات اپوزسیون ایرانی است که در جای دیگری نمیشود یافت. همه گروههای سیاسی، با کسانی که از آنها جدا میشوند، بیشترین پشتیبانی و ستایش را میکنند، ولی معلوم نیست که این مدل را مجاهدین از کجا آورده اند که اینچنین مهارت بی نظیری در پاشیدن تخم تردید و کینه و دشمنی دارند که میتوانند به نام خدا و خلق قهرمان هر کس را که بخواهند یک شبه از تخت رفاقت به صندلی خیانت بنشانند و در این موضوع ذره ای هم شک به خودشان راه نمیدهند. اما دو سال پیش، ما چه پیش بینی کردیم و حال دیدید که خورشید پشت ابر نماند. حال هم زمان بهترین قاضی خواهد بود. اندکی زمان، به همین نفرات بدهید و بعد ببینید هر کدام که عقده دل باز کند، دیگر توقفی نخواهند داشت. شما هم بذر کینه بپاشید و ببینید، چه درو خواهید کرد.
____________________________________________- هنر و رسالت هنرمند
مهرداد ساغرچی،
ایران فانوس
در دنیای معاصر که جایگاه هنر و هنرمندان هر روزه مهمتر و پررنگ تر میشود، متاسفانه در کشور ما ایران و بین ایرانیان بیشتر سمت و سوی ایدئولوژِیک میگیرد و این مساله البته هنرمندان و هنر را به سمت انحراف میکشد. در تمام عرصه های هنری، مساله انتقاد و همینطور آگاهی بخشی و همینطور زیبا سازی زندگی و جهانی که در آن هستیم، از موضوعات محوری میباشند. البته هر چقدر که نقد و بررسی بیشتر باشد، طبعا محصولات بعدی بسا کیفی تر خواهد بود. این مقدمه کوتاه را بعد از دیدن ویدئوی کوتاه از آقای منصور قدرخواه که در زمینه سینما و فیلم، زمانی فعالیت داشتند نوشتم. آقای قدر خواه، تقریبا از زمانی که جوان بودم نامش را شنیدم. با یکی دو کار سینمایی شاید مطرح شد. اما بعدها با خروج از وطن، شاید اعتراض خودش را به عنوان یک هنرمند به شرایط حاکم بر اوضاع فرهنگی و هنری نشان داد. این ها همه حق مسلم هر کس و بخصوص یک هنرمند میباشد. قدرخواه بعدا با پیوستن به جرگه مجاهدین در نام شورای ملی مقاومت تلاش برای پیدا کردن یک ساپورت خوب مالی و شاید هم کسانی که بتوانند مخاطبان بیشتری برایش فراهم کنند و یا هر چیز دیگری که مد نظرش بوده و این هم باز یک عمل شخصی است و کاری با آن نیست. اما وقتی که هنرمند مجبور شود برای کاری که میکند، حرفهایی که سنخیتی با صنف و فکر او ندارد بزند، دیگر جایی برای شک نمیگذارد که انحراف شروع شده است. اصولا، قضاوت کردن در این زمینه خیلی سخت نیست. کافی است حتی آقای قدر خواه و خوانندگان، یک بار دیگر ویدئوی منتشر شده را نگاه کنند. فرهنگ لغت آقای قدر خواه این نیست که در این مصاحبه من دیدم. من عمری را درون مجاهدین گذاراندم و میدانم که تا زمانی کسی در درون تشکیلات سازمان نباشد، نمیتواند با این فرهنگ حرف بزند. آقای قدر خواه، شما اسم خودتان را گذاشتید عنصر فرهنگی! و این جمله شماست “مالکی حرامزاده ایست که پدر و مادرش خامنه ای و جرج بوش و بعد اوباماست”! حال بگذریم که این جمله بندی چیست و معلوم نیست که این همه تناقض گویی در یک ویدئو، برای چیست؟ شما هم مثل هر کس دیگر، میتوانستید فیلم خودتان را تبلیغ کنید و بعد پخش کنید و بعد از فروش آن بخش عمده هزینه را حل کنید. در مقدمه بدون دلیل به لرد کوربت و حرفهای او استناد میکنید. اگر شما کمبود بودجه دارید، چرا تا دوم فوریه وقت گذاشتید؟ خوب تمام این داستانها یک سناریوی زشت و نمایشی دیگر از بی اخلاقی هنری ست که رژیم باعث آن بوده است و شما هم از محصولات کامل آن هستید. شما اگر با مالکی و سیاستهای او مشکل دارید، با پدر و مادر او چکار دارید؟ در ضمن، بروید سخنرانیهای آخوندهای تند رو را گوش کنید، ببینید تفاوت حرف شما با آنها چقدر است. البته که چون آنها در آن لباس و طرز تفکر هستند، همان انتظار میرود. اما شما که رسالت هنری دارید، چرا؟ ای کاش، اینقدر استحکام و شهامت اخلاقی میبود که این سناریوی زشت را اجرا نمیکردید. پر واضح است که این فیلم ساخته شده است و این بامبول کمک مالی همانطور که خودتان اشاره کردید، پروژه جمع آوری امضاء حمایت از سیاستهای مجاهدین در عراق و حمایت از ماندن سایر قربانیان در لیبرتی میباشد. اما میدانید به چه قیمت؟ بله شما اسمتان میرود در سایت ها و خلاصه مدتی مطرح میشوید. مجاهدین هم میگویند این هم سندی دیگر بر درستی راه ما و دوباره خونهای بی گناه در لیبرتی ریخته میشود و بعد دوباره مجاهدین میگویند هر کس که با ما نبوده، جاده صاف کن بوده است. میبینید که در چه بازی زشتی قرار گرفتید. این فیلم که هزینه اش حتی به اندازه خرید غذای یک روز اورسورواز هم نیست، با هزینه کامل سازمان تمام شده است. سازمان هم میخواهد امضا جمع کند و شما هم وسیله آن شده اید. من میگویم، کاش می آمدید میگفتید فیلمی ساخته ام و منتشر میکنم، خواهش میکنم با خریدن یا دیدن فیلم، حمایت کنید و دیگر نیاز نبود دنبال پدر و مادر مالکی یا دشمنانی که خودتان میگوید “قرار است مرگ را نشانشان بدهید” خطاب قرار دهید. آقای قدرخواه، شما در دنیای آزاد زندگی میکنید. اگر هر کس به شما نقدی کرد و یا حرفی زد یا حتی تهمتی زد، جوابش مرگ نیست. مگرنه اینکه شما از چنین وضعی در ایران خارج شدید؟ حال چه شد که شما هم وعده مرگ به همه میدهید. کسانی که به شما نقد کرده اند و میکنند، نظراتشان را به شما گفته اند. حال خواه گوش کنید یا نه. اما شما را چه میشود و چه شده که با فرهنگ چماق و تهدید، حرف میزنید. این من را یاد تهدیدات مجاهدین و انصار حزب اله در ایران می اندازد. شما حتی در ویدئو، نگران وضع وخیمی که برای مردم آمریکا در جنگ عراق پدید آمده، هستید. شما نگران قشر هنرمند به انحطاط کشیده شده نیستید. کجا سراغ دارید سازمانی که حامی آن هستید و حامی شما هست(البته فعلا و تا وقتی جرات کوچکترین انتقادی را ندارید) یک مساله فرهنگی و اخلاقی نوین و جدیدی را به نسل جدید یاد داده باشند. سایت های مجاهدین از رسمی و غیر رسمی یعنی از انبوه دستگاه تبلیغاتی مجاهدین، به جز کشت و کشتار و بگیر و ببند و ادبیات تهمت و بی حرمتی و مارک و لجن کشیدن، چه میشود یاد گرفت. حتی یک تحلیل سیاسی، حتی یک عدد که بشود به آن استناد کرد، وجود دارد؟ هرگز وجود ندارد. حتی وقتی درباره اخبار سوریه یا کشورهای دیگر به جز ایران مینویسند، تماما جانبدارانه و یک طرفه است و هرگز نمیتوان یک خبر یا موضوع را از سایت های مختلف به عنوان منبع یا مرجع، استفاده کرد. پس معلوم شد، تبلیغ شما همچنان بی ربط هم نیست. صاحب اصلی داستان میداند که قضیه نه خواننده و نه بیننده(به جز تعدادی که باید لایک کنند و تایید کنند و پیروزی را تبریک بگویند و شکست قطعی دشمن را طنین کنند!) نخواهد بود. حال که معلوم است، خودتان هم به نتیجه کار خیلی مطمئن نیستید. اول وعده دیدار در میدان آزادی و بعد در میدان های دیگر میدهید. خوب، شاید میدان سن لوئیز یا بسیاری از میدانهای اروپا، هست که دیدار در آنها دشوار نیست! “پایان”
_____________________________________________________ درباره هوش و درایت سیاسی ایشان
مهرداد ساغرچی،
ایران فانوس
حدود بیست سال پیش اولین دیدار حضوری ام با ایشان را به خاطر میآورم که به رسم صوفیان قدیم یا نمیدانم مرتاضان یا هر چیزی که شما اسمش را میگذارید، برای غسل تعمید دادن تک به تک اعضا و نفرات سازمان و به خاطر اینکه با نفس و نگاه خودش افراد را نمک گیر یک روبوسی و احوالپرسی کند و با درست کردن هاله ای از نور به دور خودش و چرخاندن بیست یا سی نفر محافظ و خدم و حشم به خیال خودش احترام و بی انتها بخرد. نمیدانست که این احترام، نه برای مردی با آن هیبت، بلکه برای کسانی است که با خون و نام خودشان پشتوانه این مرد کوتاه اندام شده اند. بگذریم که حرف ما چیز دیگریست و این مشکل خودش است که چگونه به چنین توهمی رسیده. در همان ایام که بعداً در سازمان اسمش نشست های حوض نام گرفت، عکسی بروی پرده وایداسکرین سالن نشست و همینطور در ابعاد پوسترهای معمولی چاپ شد و بر درب و دیوار سالنها نصب شد که فکر کنم مربوط به فارسی دوره دبستان بود. این عکس، صحنه کشتی گرفتن دو بچه بود. بعد، مسعود با این عکس، یک سلسله نشست را شروع کرد که آغاز سرکوبی گسترده به لحاظ فکری و تشکیلاتی شد. در آنجا از قبل با هماهنگی افراد سرسپرده و بهتر است بگوییم توجیه شده، نشست ها را با این جمله شروع کرد، “من آن زیری (کشتی گیر) هستم. مرا بالا بیاورید”. و با این جمله، همان افراد مسخ شده با فریاد یا حسین کشته شد، به میانه سالن ریختند و گریستند و بعضی خودشان را زدند و بعضی فریادهای شیهه مانند کشیدند و مسعود، غرق غرور نگاه کرد که تا اینکه نکند که این لحظات شیرین ساختگی فدایی های خودش را ازدست بدهد. و همین شد تم بحث ده سال که هر حرفی میزدی، میگفتند تو میخواهی “برادر را بالا بیاوری نه” ؟ و اگر آره، پس سئوال نکن، بحث نکن و فرمان پذیر مطلق باش. تعریفی که تشکیلات سازمان از این مقوله می داد، مترادف با بالا آوردن مسعود شد و البته بعداً بردن مریم(به تهران) هم اضافه شد. حال این مقدمه خیلی خیلی مختصر را بخاطر این گفتم، آن وقت که این بحث آمد، سازمان بخاطر جنایت درون تشکیلاتی که درباره افراد خودش، تحت عنوان برخورد با نفوذی دشمن، این را علم کرد که افراد را مقصر بداند و بگوید، اگر شما را کتک زدیم و زندان بردیم و شکنجه کردیم، بخاطر خودتان بود که بعداً در تشکیلات خیالتان راحت باشد. یک بار یکی از همین افراد که هم اکنون در سازمان است و نمیتوانم اسمش را بگویم، وقتی میخواست از بلاهایی که سرش آمده بود حرف بزند، در فاصله یک متری هم صدایش را نمیشد شنید و وقتی گفتم بلندتر حرف بزن، میگفت، از صدای بلند حرف زدن تجربه بدی دارم و کاری میکنند که فراموش کنی اصلا چرا زنده ای …! حال، از آخرین نشست صوتی رهبرعقیدتی با گوهرهای بی بدیل نیز با این حرف شروع شده که من آن زیری هستم و هر کس میخواهد به من کمک کند تا بیرون بیایم. بعد، صحبت از جنگ صد برابر و حفظ لیبرتی و همان شعارهای سابق که اگر اشرف بایستد، جهان میایستد و بعد ماستمالی جنایت اشرف و خلاصه، اشکال را گردن ده بیست نفر جدا شده که دنبال مسائل پناهندگی و آوارگی خودشان هستند، می اندازد و اگر این افراد سیاسی و غیره نبودند، جاده صاف نمیشد که دشمن بیاید بزند و نفراتمان را نابود کند و استدلال اینکه حتما این نشانه مهم بودن ما(مجاهدین)برای دشمن است. شما ببینید تمام حرفها تکرار حرفهای بیست و اندی سال پیش تا به امروز است. شاید جز انگشت شمارترین انسانهایی که جایگاهی برای خودشان قائلند و حتی یک میلیمتر تغییر را هم قبول نداشته باشند همین رهبری بی جانشین و بی بدیل و ایدئولوژیک سازمان است. همان که اصلا کارش اشکال نداشته و هر چه بود، ضعف دیگران در نافرمانی و کم کاری بوده است. به ذهنش هم خطور نکرده شاید در جایی اشتباه کرده باشم که به هدف رسیدم. البته از نظر من به هدف رسیده و خوب هم رسیده است و تنها مشکل این است که من و شما هدف را چیز دیگری میدانیم و رجوی، چیزی دیگر میداند. هدف او، ماندن بر مسند سازمانی تمام مافیایی با ثروت هنگفت و پول پایان ناپذیر و با مناسبات کاملا رادیکال و دیکتاتوری با هرم مرکزی قدرت در دست یک شخص و این، همان هدفی بود که ازسال ۶۴ تمامی این کارها و اقدامات به واسطه آن انجام شد. حرفها تکراری است. حال، فهمیدم ضریب هوشی ایشان هم واقعا زیر متوسط است. چون لااقل میشد حرف را طور دیگری زد و همان جمله همیشگی را تکرار نمی کرد. زبان پارسی، بی پایان مثال و استعاره دارد. ولی کمی خلاقیت، آنم آرزوست! به هر روی، با همه شرایط وحشتناکی که در عراق می بینیم، من حدس میزنم در آن نشست صوتی مسعود وعده پیروزی دوستانش در الانبار عراق بر دولت نوری مالکی را داده و گفته ما دست به دست هم دو کشور برادر و دوست را آزاد میکنیم. حالا دیگران اگر حدس دیگری میزنند، کمی به اخبار سایت مجاهدین درباره درگیریهای داخلی در عراق بخوانند. “پایان”
____________________________________________________________ چرا چنین شد؟!
مهرداد ساغرچی،
ایران فانوس
نسلی که قرار بود جان فشانی کند و از همه چیز خود بگذرد، اثبات کرد که این کار در توان و ظرفیتش بود و به انجام رساند. راستی چرا رجوی که خود را رهبر اپوزسیون مشروع میداند، چنین شد. نگاهی کوتاه به سایت مجاهدین بیندازید، میبینید صفحه مربوط به مسعود رجوی آخرین پیام در سال ۱۳۸۸ است که در سایت منعکس و قابل خواندن میباشد. یعنی این چهار سال کشک. در یک کلام، مگر اشکال و اشتباه و یا اتفاقی رخ داده که انبوه حرف و موضع گیری و خط دادن و خط و نشان کشیدن در صفحه سایت مسعود رجوی، وجود ندارد. راستی چرا چنین شد؟ در چند سال گذشته به این سو، تمام موضع گیریهای رهبر مقاومت مجاهدین بدون استثناء، اشتباه از آب در آمد به جز یکی.! بله در مورد اشرف که گفت اگر بایستد جهان می ایستد و دیدیم چگونه همه جهان از شوک دیدن پیکرهای غرق بخون، ایستادند. نه به مفهموم ایستادگی، که به مفهوم بر سر جای خود خشک شدن. راستی چرا چنین شد؟ چرا آن همه خشم و کینه که از سرتاسر این ایدئولوژی ناب مشعشع میشود، به بار ننشست. چرا هر آنچه که برای خود میپسندند، برای دیگران نمیپسندند؟ مگر نبود میگفت مرز داشتن با رژیم بالاترین مرز سرخ است. چند بار در همان اشرف و محلهای دیگر خانم پارسایی و سایر مسئولین با سران وزرات اطلاعات رژیم ملاقات داشتند. راستی چرا چنین شد؟ در روزگاری که هر کس اسم سران رژِیم را با پیشوند آقا یا خانم نام ببرد، رجوی ها و سازمانشان بی درنگ انگ و ننگ به آن میچسبانند. ولی به خودشان که میرسد به ولی فقیه نامه مینویسند که اگر امان دهد، به وطن برمیگردد و بعد که میبنید از خراب خراب تر شد، میگوید دیدید گفتم که ما ریگی به کفش نداریم. راستی چرا چنین شد؟ راستی چرا یک شخص کاملا عادی و در حد مبارزین روزگار خودش بسا بی جرات تر به جایی خودش را میرساند که افراد بالایی سازمان (_دکتر یحیی_) حکم امام زمانی برای رجوی میدهد. چرا افراد را به این درجه از خواری و بی هویتی میرساند که هویت خودشان را در او میبینند. راستی با کدام رهبر انقلابی در کجای جهان میشود مقایسه کرد. کدام رهبر انقلابی، اعضای سابقش را بدون استثناء و صرفنظر از پروسه تشکیلاتی اعضایش آنها را به مزدوری دشمن متهم میکند. از کدام رهبر انقلابی این را فراگرفته اند._ چگونه است که حتی گروههای کردی بسیار کوچک تر در همین آلمان از اعضای بیست سال پیش خود نیز حمایت های مختلف میکند. راستی چرا چنین شد؟ در کجای این راه و این طرز تفکر اشتباه و اشکال هست که هیچ چیز در درون این سیستم با هیچ معیار دیگری در دنیا قابل سنجش نیست. راستی آن همه بر طبل جنگ و نفرت کوبیدن به کجا رسیده است. حال وضع نیروهای درون تشکیلات چگونه است. یک سئوال هم از آقا و خانم رجوی، یعنی کل سازمان مجاهدین این است که وضع اپوزسیون و کسانی که به نحو دیگری میاندیشند به کجا کشیده شده است. چه کسی یا چه گروهی فرش را از زیر پای هر چه اپوزسیون و گروه در خارجه کشیده است؟ آیا در خارج کشور برای فعالیت های مختلف مانع رژیم یا سپاه پاسداران هست. یا اینکه سم پاشی شبه اپوزسیون خود خواه و قداره بند. دو سال پیش فراموش نشده است. در فرانسه برای بر پا کردن بیست عدد پلاکارد مقوایی شصت سانتیمتری توسط جدا شده های سازمان، تمام مرکزیت و هواداران بهتر است بگوییم چماقدارن را جمع کرده و میدان آوردید که نکند در پاریس چند میلیونی که حتی چند نفر هم فارسی بلد نیستند و همه با بهت و حیرت نگاه میکردند، این همه پلیس ضد شورش برای چه میباشد. در همان روز مردی میان سال با لباس شخصی با ما صحبت کرد و بعد از ما خواست که دنبال او برویم، ما هم دیدیدم که همراهش پلیس هست متوجه شدیم که پلیس فرانسه از قبل گویا بهتر از ما یاران سابق و به خون تشنه گان جدید را میشناسد. من در حیرت بودم که این برای چیست. چرا از این بازیهای پلیسی در میآورند؟ مگر ما چکار میکنیم که این همه میخواهند حفاظت کنند. راستی چرا؟ بله مشکل نه در یک انتقاد و یا روش غلط کاری یا تشکیلاتی سازمان میباشد، نه در هیچ چیز دیگر. دکترین حاکم بر سازمان از سی و پنج سال بر اساس سرکوب مطلق تشکیلاتی و ایدوئولوژیکی و عنداللزم فیزیکی می باشد. حال بگذارید زمان بگذرد. تک تک کارها و نحوه اجرای آن و نوع تفکر بعد از سه دهه اکنون به نقطه نتیجه رسیده است. حاصل را نه ده سال دیگر که از هم اکنون میتوان دید. گذری به تمامی وقایع منطقه از مصر تا سوریه و عراق و افغانستان و پاکستان و همینطور ایران، نشان میدهد دوران قبلی با سیستمی که اساس آن با سرکوب و روشهای کثیف بود، پایان یافته است. کسی فکرش را میکرد که دولت پاکستان با طالبان بر سر میز مذاکراه بنشیند. آیا ارتش پاکستان و کشوری که در کلوپ اتمی جهانی هست معنی نشستنش در میز مذاکره این است که میترسد یا اینکه چیزی دارد تغییر میکند، یا بهتر بگوییم تغییر کرده است. آیا دولت سوریه از قدرت گروهها ترسید یا اینکه در سرکوب و کشتن شک کرد یا به راه و روش خودش که پای میز مذاکره، آماده است؟! حرف و کلام این است که دنیا و سمت و سیر جهانی، دیگر ظرفیت روش قبلی را ندارد. دو مساله خیلی مهم است که حتی قدرتهای جهانی و از همه مهمتر دیکتاتورها و همینطور حکومتهای استبدادی را به پای میز مذاکره کشانده است. اول، مساله اقتصادی و جهانی که به سرعت به سمت برداشتن مرزهای اقتصادی میرود. دوم، فهم همگانی و جهانی از برتری صلح. حال این صلح نه به معنی مصالحه که به معنی شنیدن سخن همدیگر در قدم اول و در قدم دوم کشیدن فرش از زیر پای تئوریهای جنگ طلبانه و قدم بعد زندگی در کنار یکدیگر علیرغم اختلاف عمیق اندیشه ها. خوب این مهم در ابتدای راه است. اما سیر جهانی به این سو رفته است و به همین دلیل است که حتی اگر کسی امروز از بازنشسته های رده چندم سیاسی دولت ها حاضر به حرف زدن با مجاهدین میشوند، به خاطر کنار گذاشتن سلاح میباشد. حال اگر ندای تغییر مسیر در درون رژیم هم به گوش میرسد، نه ترس از سرنگونی است و نه ترس از محکومیت و تحریم. باد جهانی وزیدن گرفته است. کسی حتی در ایران برای فرامین مذهبی و فرا فیزیکی، تره هم خرد نمیکند. کسی حاضر نیست دیگر تا انقلاب مهدی از مسیر کربلا به قدس برسد. جوانان به دنبال آینده ای بهتر و آرامش و شغل و پیرتر ها هم به دنبال زندگی بی تنش تر در ایام پیری هستند. حال همه چیز از جمله شعار و مداحی و ایدوئولوژِی جای خودش را به یافتن شغل مناسب و رفاه طلبی داده است. حال این خواسته نه فقط در آمریکا یا در اروپا که خواسته مردم مصر هم هست. از همه مهمتر، خواسته مردم ایران هم هست. مردم ایران در رای گیری امسال نشان دادند دیگر از شاخ و شانه کشیدن برای جامعه بین الملل خسته شده اند. به دنبال حکومتی هستند که سرمایه را به داخل کشور برگرداند، حال برایشان فرق نمیکند با عمامه یا بی عمامه. حال درون رژیم هم چشمها باز شده و یکی پس از دیگری حتی از روحانیون خواب زده قم صدا در آمده که مردم را دریابید و جوانان را دریابید. مساله هسته ای با تمام سنگ اندازیهای گروههای مخالف درون نظام به هر ترتیب تا به اینجا به پیش رفته است. اینها یک جریان یک شبه نیست که در صد روز اول انتخاب رییس جمهور جدید این اتفاقات به سرعت رخ داد. این ناشی از یک جمع بندی هشت ساله از دوران فلاکت بار احمدی نژاد میباشد که حاصل آن، چنین روند سریعی میباشد. حال که این همه در فکر تغییر و توازن خود با جهان هستند و این را باید به فال نیک گرفت. باز روی سخن به آقا و خانم رجوی میباشد. حال وقت آن فرا رسیده در یک پروسه خیلی سریع، فرهنگ و ادبیات و بیان و تفکر و شیوه عمل خود را تغییر دهید. باور کنید که این به سود خودتان نیز خواهد بود و اگر روزی پرونده شخصی هر کدام از شما در دنیای سیاست بسته شود، به هر روی میتوانید افتخار این را داشته باشید. اول سایت ها و مطالب خودتان را کاملا نرمال کنید مثل جوامع متمدن. فحش و فضیحت را کنار بگذارید و با نیروهای خودتان صادق باشید. نگویید بروید، ولی هر کس برود خون شهدا را پایمال کرده است. بگذارید افراد به راحتی تصمیم برای آینده خودشان بگیریند. مهمتر از همه اینکه هر کس که به شما انتقادی میکند، معنی اش این نیست که شما او را به لجن بکشید. بگذارید فضای اپوزسیون در خارجه نیز پاکیزه شود. بگذارید هر کس بدون تحقیر و فشار و تمهید انتخاب کند. همیشه نباید برای یک عمر روی یک حرف ایستاد. یادم میاید، پافشاری بر روی حرف را به خرفتی تشبیه میکردند. خرفت شدن در زمینه سیاسی، بسیار مخرب و اما در زمینه اعتقادی ویران کننده میباشد. جا دارد تمامی دست اندرکاران سازمان یک بار دیگر از خود بپرسند که راستی چرا چنین شد؟! “پایان”
ایران، حقوق بشر و مجاهدین
مهرداد ساغرچی،
ایران فانوس
چرا تاریخ انقضا یک ارگان یا ساختار سیاسی فرا میرسد
13.11.2013 چرا تاریخ انقضا یک ارگان یا ساختار سیاسی فرا میرسد. بدون مقدمه و صریح باید گفت که وقتی صحبت از سازمان مجاهدین میشود همیشه به یک عملکرد چندین ساله بایستی باز نگری کرد. عجیب اینکه حتی کسانی که اندک اطلاع از ماهیت فکری و ریشه ای این جریان دارند بدون مقدمه و از روی اقداماتی که به چشم دیده یا شنیده اند بلافاصله صحبت از تمام شدن مجاهدین از بیست و اندی سال قبل میکنند. اما خود نیز اقرار میکنند که این گروه با زرنگی خودش را نگاه داشته است. اما چه شد که چنین مطلبی موضوع امروز ما شده است باید به وقایع سه ماهه گذشته به طور خاص و چند سال گذشته به طور عام و چند دهه گذشته به صورت گذرا نگاهی کرد. تا اینکه قبل از اینکه مارک و انگ دشمن و خصومت با مجاهدین بخوریم در یک تحلیل و بررسی کاملا منطقی و البته در بسیاری از موارد نه تنها با اسناد زنده بلکه به گواه خود مجاهدین میتوان به نتیجه مشخص رسید. اما برای بررسی نزدیک مجبور هستیم که نگاهی گذرا به دورتر بیندازیم. اگر هر شخصی به اسناد رهبری و مواضع رسمی سازمان نگاه کند از سال ۶۱ به این سو همیشه صحبت از سرنگونی رژیم تا شش ماه آینده و حداکثریکسال آینده بوده است. تحلیلی که اولا ریشه در ناپختگی و جنون قدرت از یک سو و همینطور حفظ موقعیت در تشکیلات برای سران بالایی همیشه رکن و اساس ماندگاری بوده است. اما با اتفاقات مختلف این تحلیلها همه گی یکی پس از دیگری بی ریشه و اساس ازآب درآمد. و حتی برای نمونه یک پیش داوری مسعود رجوی و یک تحلیل که گفته باشد فلان اتفاق به دلیل علمی و منطقی و سیاسی خواهد افتاد و شده باشد. اما وقتی که کاری انجام میشود همیشه میگویند که ما که گفته بودیم. برای مثال از فاز مسلحانه و کشته شدن اعضای رهبری موسی خیابانی و سایرین گرفته تا بحث جنگ و آتش بس کلا ایشان همه را پیش بینی کرده بودند. و همه آنها از قول ایشان ناقوس سرنگونی بوده است. و بعدا تبدیل به دیده شدن دکل سرنگونی شد. کما اینکه جنگ افغانستان یا کویت یا عراق که تماما برای مجاهدین از قبل معلوم بود که از این نمد برای ایشان کلاهی حاصل نمیشود باز هم همه چیز را به فال نیک میگیرند و ادامه میدهند. حال کسانی که در خارج مثل نگارنده نشسته اند از دشمنی با مجاهدین به زعم آنها لذت میبرند. ببینید این انسانها به چه بدبختی عقلی و فکری رسیده اند که چنین می اندیشند. حال بگذارید کمی به عقب برگردیم و ببینیم هم اکنون که در لیبرتی افراد در خطر جانی هستند چه از بابت اعتصاب غذا و چه از بابت امنیتی که دولت عراق واقعا نمیتواند تامین کند چرا در چنین نقطه فکری هستند و آیا به عقل آنها نمیزند که این آقایی که رهبر عقیدتی است و ده سال است که مشاهده نشده است و مستمرا درطبل جنگ میزند و فرض محال حتی اگر در میان آنها نشسته بود نباید پاسخ میداد که آخر منظور از این دیوانه بازی ها چیست؟؟ لاجرم خواهیم گفت که حتما اگر خودش بود که میدانست چکار کند. حال باید گفت جریانی که از سال ۱۳۶۱ به این سو با بستن تمامی راهها برای اعضا و نیروها جهت انتقاد و چرا گفتن رو به بالا و بخصوص رهبری عقیدتی که تنها و تنها مرجع تصمیم گیری تام و تمام همه چیز است و همینطور با کودتای تشکیلاتی سال ۶۴ و در ادامه سال ۶۸ با یک ترفند عقیدتی ولی به غایت متزورانه تمامی راههای سوال کردن برای نیروها را تبدیل به مرز سرخ و بریده گی و بوی دشمن دادن و شعبه سپاه کرد و همین باعث شد که هرروز افراد بیشتر شبیه به ماشین شوند. بعد ازاین ایام برای همیشه فکر کردن و تحلیل کردن و برداشت کردن از هر بحثی به عنوان بی مرزی با دشمن شناخته شد. خواندن کتاب از مظاهر کامل بورژوازی شد. فراگیری زبان خارجی یعنی فرد اسیراست و نخ وصل دارد با زندگی و غربزدگی محسوب میشد. انقلاب فرهنگی در درون مناسبات با جمع آوری کلیه کتابها و گرفتن هر وقتی بجز بیگاری آن هم در بیابان و خیابان شروع شد. افراد باید در وقت های اضافی به کارهای آشپزخانه و باغبانی بپردازند که آثارزندگی طلبی در آنها زدوده شود. هیچ کار تئوریک و پیشرفت فرهنگی در هیچ زمینه ای برای افراد درنظر گرفته نمیشود. آگاهی به مثابه بزرگترین دشمن تشکیلات شناخته میشود.البته تشکیلات دقیقا به معنی رهبری تمامیت خواه است. این تهی شدن افراد از سال ۶۸ به این سو یک ریل کاملا تصاعدی داشته تا به امروز که افراد واقعا تهی از هر گونه تحلیل و واقع گرایی شده اند. به یک اعتماد کورکورانه عادت کرده و برایشان تبدیل به یک عادت شده است. واژه های شکنجه های روزانه مثل عملیات جاری و تیغ و خلع رده و تحت برخورد قرار گرفتن برایشان تبدیل به کابوس شده است . حال بنگرید کسانی که روزی اعتماد و آرزو و امیدشان را در نام سازمان میددند خود زاده را میبینند که خود را میدرد. حال کافی است نگاهی به نوشته های کسانی که تحت عنوان افراد اعتصاب کننده در لیبرتی پیام یا مطلب های کوتاه و بلند مینویسند متوجه میشوید که بیچاره گان را چگونه متوهم کرده اند و باید تاوان زیاده خواهی یک یا چند نفر رو بپردازند. واقعیت این است که حال زمان آزمایش اصلی فرارسیده است زیاد دور نیست که هر آنچه گفته و نوشته ایم ازاین دست دردی بوده است که نیمه اصلی زندگی و جوانی ما را باخود برده است. حال نیز دیگر هرگز رمقی برای افرادیکه بیرون آمده اند نیز نمانده است. نگاهی به تصاویرو دقایقی به حرفهای جوانترهایی که موفق به بیرون آمدن شده اند خود کواه این مدعاست. افرادی که هم اکنون در گوشه و کنار همین اروپا هستند. افرادی که از زندگی میترسند. افرادی که نمیدانند که خود برنامه یک روز خودشان چگونه باید ترتیب بدهند. افرادی که بدون کمک دیگری فکر میکنند که زندگی کردن میسرنیست. حال نیز سایه سنگین تشکیلات و فرقه را برروی روح و جان خود حس میکنند. افرادی هم اکنون ازسایه خود می هراسند. آری حال که می بینیم که افراد را مجبور به اعتصاب کرده اند تا شاید از این راه نیز کمی برروی آنتن بروند و چه ناجوانمردانه و چه بی وجدانی بزرگی که باز خونی ریخته شود و رهبر غایب میخواهد بگوید دیدید گفتیم که ما پیروز میشویم. عنصر انسانیت و صداقت گرانبها گوهری نایاب در نزد تصمیم گیرندگان اصلی در مجاهدین شده است. حال که ما میگویم این دیگر پایان راه است و شما دیگر در بازیهای رییس بزرگ و سایرین راه ندارید حال باید شروع به یک تراژدی بکند که بتواند کمی بیشتر خودش را مطرح کند. باز هم اگر کسی حرفی از سر دلسوزی بزند میشود جاده صاف کن برای دشمن. راستی چرا آقای رجوی خودش رانشان نمیدهد؟ مگر دیگر ترسی وجود دارد. شما که دیگر درلیست تروریستی نیستید. حال مشکل چیست؟ مگر نه اینکه این افراد بیشتر از هر وقت دیگری به شما نیاز دارند؟ این راباید پرسید الان چه خطری وجود دارد که شما مخفی هستید. نکند هنوز احساس خطر میکنید. مگر نه اینکه شما میگفتید که دوست دارید دفتر خودتان را خوب ببنیدید. چه زمانی بهتراز الان. پس من میبینم که یک چیزی این وسط درست نیست. من فکر میکنم این سوالاتی است که میشود از زوایای مختلف به پاسخ آن پرداخت. اما ناگفته پیداست که اتفاقات چند ماه گذشته بخصوص در زمینه سیاست خارجی رژیم و برگشتن ورق نیز بی تاثیر در همه این پرت و پلاهای سیاسی و خطی که در سایت مجاهدین به وفور دیده میشود نبوده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ درلیبرتی چه میگذرد؟
31.10.2013 مهرداد ساغرچی، ایران فانوس در لیبرتی چه میگذرد؟ خبررسیدن جمعی از اسیران لیبرتی به آلمان بسیار خوشحال کننده بود. خبری که این سوال را به ذهن متبادر میکند که چرا از چنین جمعیتی که در لیبرتی هستند تعداد کمی به آزادی میرسند. مگر قرارنبود که تعدادی حداقل صد نفر به المان پذیرش بشوند. چرا وقتی با مسولین کمیساریا پناهندگی صحبت میشود آنها از وحشت عجیب از حرف زدن افراد با کمیساریا صحبت میکنند. آیا این افراد توجیه شده اند. آیا این افراد حادثه اشرف را فراموش کرده اند؟ آیا این افراد از اینکه در یک محیط دربسته هستند و تمام مدت تحت کنترل درون و بیرون مناسباتشان هستند خوشحال هستند.؟! جواب همه این سوالات را در اخبار کوتاهی که از لیبرتی آمده است بشنوید. د رمیان جمع سه هزار نفری در لیبرتی فقط شش نفر توانستند قفس بشکنند و با کمیساریا مصاحبه کنند. بعد از واقعه اشرف مسولین سازمان فرصت را غنیمت شمرده با برداشتن مواد غذایی از دسترس همه گی اعتصاب غذایی اجباری را به افراد تحمیل کردند. سپس با مرزسرخ کردن مصاحبه با کمیساریا عملا هر کس قصد مصاحبه با کمیساریا را داشت با کوبیدن مارک خائن به خون شهدای اشرف تهدید میکردند. این اعتصاب غذا برای بسیاری راهی برای مرگ و خلاصی از وضعیت بلاتکلیفی که سازمان با ناجوانمردی تمام برافراد بیچاره تحمیل کرده است میباشد. در این حال فقط شش نفر توانستند قفس بشکنند و به مصاحبه بروند . بعد از مصاحبه با این افراد برخورد شد و گفته شما روی خون شهدای اشرف پا گذاشته اید. عملا این افراد بلوکه شده بودند. وضعیت برای دیدار و مصاحبه هم فضاحت بار بوده است. سازمان تعدادی از خواهران بسیجی مجاهد با چسباندن یک پلاک روی سینه به اسم حفاظت خودشان را موظف در همراهی افراد به صورت لحظه به لحظه میدانند. چیزی که از چشم افراد کمیساریا پنهان نمانده است و بسیار واضح این مسائل رو توضیح میدهند. حال توجه کنید پایداری که در اشرف جواب نداد و حال که باید رهبری جواب بد کرده ها و تصمیم های غلط را به اعضا بدهد به راحتی این مانور را میکند.
اما دراین طرف صحنه کماکان ایدئولوژی و سازمانی که به سرمایه های سالیانش مینازید حال در همین آلمان و خارجه که آمده است به تمام معنا افراد را کنترل میکند. این همان مکانیزمی است که به آن میگویند کارکرد فرقه ای. بله به افراد گفته شده است که با هیچکس تماس نداشته باشند. از ترکیبی که به هر جا آورده میشوند یک و یا چند نفر عضو فسیل شده درونشان جا میدهد. این نشان میدهد که چقدر به ایدئولوژی و افکار و رهبری خودشان و گوهر بی بدیل اعتماد دارند که حتی وحشت دارند که افراد آزاد شده با کسی حرف بزنند. البته شاید برای افراد زیاد واضح نباشد که اسارت فکری معلوم نیست که تا چه مدت طول خواهد کشید. اما این نیز بر میگردد هر کس چقدر در درون مناسبات شستشوی مغزی شده باشد. این هم زمان میخواهد. هرکس میتواند این پروسه تغییر دهد اما آنچه مسلم است این سازمان در خارج کشور نمیتواند آنچه که سالیان در عراق انجام داد در اروپا نیز تکرار کند. تازه این از نتایج سحر است . بگذارید افراد جدید دهان به سخن باز کنند تا سیه روی شود هر که دراو غش باشد. مهرداد ساغرچی / آلمان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آزادی چه رنجها که برایت نکشیدیم!
22.10.2013 مهرداد ساغرچی، ایران فانوس
اخباری در باره
آزادی گروه کوچکی از اسرای دربند لیبرتی را به نظر
میرسد اولین دسته هستند که به آلمان منتقل شدند به گوش
میرسد. این خبر به خودی خود بسیار خوشحال کننده است و
از دولت فدرال آلمان ضمن قدر دانی و درخواست برای
رسیدگی به کسانی که در حدود دو سال و یا بیشتر از
اعضای سابق این سازمان که در آلمان درخواست پناهندگی
داده اند کماکان در بلا تکلیفی هستند را نیز داریم.
این افراد در مسیری بسیارسخت و خطرناک خودشان را به
آلمان رسانده اند و انتظا ر میرود که در کنار کسانی که
دولت آلمان مستقیم به این کشور منتقل کرده است به
پرونده هاشان در اسرع وقت رسیدگی شود. کسانی که بعضا
از ده سال و تا بیست سال خانواده و عزیزان خودشان را
ندیده اند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خدا قوت
30.08.2013 مهرداد ساغرچی، ایران فانوس هر چه زمان میگذرد و حقایق از زبان کسانی که در لایه اولیه شاخه سیاسی مجاهدین بوده اند شنیده میشود عمق پوشال بودن و بی مایه گی این جماعت آشکار میشود. اما من نمیخواهم حرفهای آقایان روحانی و قصیم را تکرار کنم. اما شاید یک سوال پیش بیاید چرا باید کسانی که بیش از سی سال در کنار یکدیگر بودند در کمتر از دو ماه همه پروسه چند ساله را به فراموشی میسپارند. چرا حاضر میشوند به دوستان خودشان تهمت هایی بزنند که شاید در قلبشان قبول نداشته باشند؟ شاید پاسخ این سوال در داستان گلادیاتورها پیدا کنیم. کسانی که مجبور بودند برای زنده ماندن و محبوب ماندن درخدمت سرور خودشان بهترین دوستانشان را به خاک و خون بکشند. اما حالا که آن زمانه نیست و خبری از گرز و شمشیر نیست مگر نه اینکه تخریب شخصیت یک نفر در دنیای مجازی و سیاسی مصادف با حذف او از صحنه است. حال که آقایان یا خانم های شورایی متوجه شده اند برای بالا کشیدن خودشان در خدمت سرور عقیدتی خودشان هدف خوبی پیدا کرده اند از هیچ نامردی و بی مرامی فروگذار نمیکنند که فرصت را از دست ندهند. اما باید بدانند که این نیز بگذرد. شاید آقای فیلابی یا سامع خودتان روزی دیگر تحمل شرایط رهبر عقیدتی شورا نکردید. به فکر روزی افتادید که به شما بگویند یا مجاهد بشوید یا بروید. فکر میکنید رهبری مجاهدین لحظه ای تردید میکند برای بیرون کردن شما آن موقع که موضوع منافع شخصی و گروهی خودش باشد هرگز به امروز فکر نمیکند که از او طرفداری کردید. این نیز بگذرد اما شاهد هستیم که شما نیز پشیمان خواهید شد. این جماعت از روز تاسیس تا امروز هرگز به چیزی به جز قدرت رسیدن خودشان و ایدئولوژی خودشان به چیز دیگری فکر نکردند. شاید آقایان قصیم و روحانی که در تصمیم های مختلف شورا بودند درباره پرچم شیرو خورشید نشان که تصمیمی بود صرفا برای تبلیغ ملی نشان دادن مجاهدین حضور داشتند. بله بعد از آن نشست های شورایی آقای رجوی در نشست سازمانی گفت که این شیر همه شیر خدای ما شیعیان است و آن خورشید همان مهرتابان ما مجاهدین است و گفت همه این شعر و شعارها برای شورایی هاست. امیدوارم روزی این ویدئوها که همه اش در آرشیو سازمان است رونمایی شود تا سیه رو شود هر که او در غش باشد. اما کسی حسود نیست که بخواهد به این عقب مانده های ذهنی که فکر میکنند که خیلی دموکرات و روشنفکر و دانشمند و متفکرند . عقبه فکری این جماعت که الان اسمش را به عنوان مجاهدین میشناسند همان فدائیان اسلام هستند و بدون تعارف هرگزذره ای فرق نکردند. فقط کراوات و زدن ریش را اضافه کردند. حال هم وقتی کفگیربه ته دیگ خورده است مجبور میشوند همه آنچه که برایشان باقی مانده برای ماستمالی آبروریزی سیاسی خودشان به میدان بکشند. همه آنها که موضع گیری میکنند میدانند که اگر این مواقع آنچه دستور میرسد را عمل نکنند خودشان نیزدرشمارمجرمین سازمان میروند. اما نکته دیگری که در مطلبی ازآقای قصیم به کنایه به اسکندر فیلابی و سیستم تبلیغاتی مجاهدین بیان شده جالب توجه بود. آن خدا قوت که برای پخش ورزش زنان در سیمای مجاهدین گفته شده مثل این است که الان بگویید مجری خبری زن در تلویزیون جمهوری اسلامی بدون روسری و مقنعه و روبنده بیاد. یعنی دیگه نه از تاک نشان میماند و از تاکنشان. حال جهت اطلاع باید بگویم اگه یادتان باشد چند سال قبل رئیس جمهوری اجباری مقاوم خانم رجوی در برنامه سیاسی با شخصیتهای مهمان دست دادند. آن روز بود که در سازمان چند هفته ول وله بود. آخرش رهبر عقیدتی به میدان آمد و سر و ته قضیه رو هم آورد. نه که فکر کنید از موضع ارتجاعی بلکه چون برادران مسئول در سازمان مساله دار(یعنی معترض) شدند و گفتند ایشان که در جایگاه رهبر عقیدتی ما است چرا با برادران که فرزندان عقیدتی اش هستند و به او محرم هستند بالاخره باید دست بدهد و یعنی ما غریبه تر از اون کافرها هستیم. و اینچنین بود که رییس جمهور دیگر جرات نکرد که دست بدهد. اما بگویم از پخش مستقیم فوتبال که در میان تماشاچیان هراز گاهی زنان بی حجاب یا خندان را نشان میداد کلا ارکان سازمان را داشت بهم میریخت . بعد سازمان مجبورشد که مرز سرخ پاره کند و فوتبال را ازتلویزیون رژیم پخش کند که سانسور میشد. حال واقعا اگه این اتفاق در تلویزیون رژیم یا مجاهدین افتاد ما را بی خبر نگذارید حتما ما هم خدا قوت میگوئیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وقتی کلمات به صلیب کشیده میشوند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پروژه شیطان سازی شروع شد
06.07.2013 مهرداد ساغرچی، ایران فانوس http://iran-fanous.de/middle/2027-Sagharchi-Ferge%20-05.07.2013.htm بعد از جدایی اخیر آقایان روحانی و قصیم انتظار میرفت که فرقه مجاهدین موضوع گیری کند ولی از قرار معلوم این بار آمادگی چنین چیزی را نداشت و مجبور شد نه یک اطلاعیه که یک کتاب پنجاه و چند صفحه ای داستانی که از سر تا انتهایش واقعاً چرندیاتی بی ربط و توهین و همینطور درماندگی شورای دست ساز و رهبری مجاهدین را نشان میدهد. از سوی دیگر به روش لومپن لاتی همیشگی مجاهدین یک خط و نشان تهدید آمیز برای اشخاص جدا شده از شورا میکشد که اگر علیه ما حرفی بزنید داستان سازی های دیگری در انتظار تان خواهد بود. بعد هم سوزش خودشان را از اینکه آقایان با تهدید و تطمیع و التماس حضور به جلسه دبیر شورا و خانم رئیس نرساندند و بعد سراپا جفنگیاتی که بله روزی شما در فلان رای گیری شرکت کردید یا رای مثبت دادید. یاد کتابها و فیلم های که از محاکمات زندانیان بی گناه که برای خواندن حکم شان آنقدر ورّاجی و حرف میزدند تا متهم خسته شده و قبول کند که مجرم است. حالا شورای مقاوم که تاب انتقاد اعضایش را ندارد یک باره با جدا شدن بهترین یارانش و وفادار ترین دوستانش افتاد. حال باید به هر ترتیب با یک رمل و ستاره شناسی و حروف ابجد و ربط تاریخ شمسی و میلادی به یکدیگر این را اثبات کند که توطئه از قبل بوده است. البته کشف جدید من این است که مجاهدین بدون هیچ منظور چنین کاری را کرده و میکنند چون آنقدر توهم و خیال میزنند که درباره خودشان فکر میکنند آنقدر دموکرات هستند که اگر کسی از آنها جدا شود یا انتقاد کند حتما یک توطئه جمهوری اسلامی و آخوندها ست. در ضمن خیال میکنند که تمام انتخابات ایران و آمریکا و عراق و.... با توجه به مواضع رهبری مجاهدین بالا و پائین میشود پس نتیجه میگیرند کسی که سی سال برای ما سنگ به سینه زده نمیشود این همه کارائی را دیده باشد ولی باز هم فکر جدایی به سرش بزند. از آنجا که این بار در مخمصه گیر کرده بودند چون آقایان قصیم و روحانی در خانه آنها زندگی میکردند و نمی توانستند حرفی بزنند اگر هم میخواهید بدانید چرا چنین داستان چرندی را هم سرهم کردند نه برای افکار عمومی بلکه فقط برای خوراک ذهنی اعضا باقی مانده مجاهد درون شورا که بگویند ببینید اونها سال 1364 یک جمله گفتند که مشکوک بود. حالا من تعجب کردم که چرا به ذهن مجاهدین نزد که یک مدرک رسمی و واقعی درست نکردند بگویند که اسم فامیل آقای روحانی که رئیس جمهور جدید جمهوری اسلامی یکی است با هم پسر عمو یا برادر نا تنی یا خلاصه در این زمینه که کم نمیآورند و کلا موضوع را ردیف میکردید و داستان کوتاه میشد که بله پسر عمو از پسر عمو خواهش کرده و مستجاب شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مریم عضدانلو، داس را بر کلید ترجیح می دهد
تحریریه ایران فانوس، سی ام ژوئن 2013
می گویند، تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد. آقای حسن روحانی، شعار انتخاباتی اش کلید تدبیر بود و اتفاقاً با کلید و تدبیرش، در انتخابات و از کاندیداهای دیگر برنده شد. پس از آن و در جلسه ای، خبرنگاری از وی سئوال کرد وقتی مسئولیت قوه مجریه را به دست گرفتید، با مسئولین دولت قبلی چه خواهید کرد، آقای روحانی به صراحت جواب داد، من کلید دارم و داس ندارم.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چند شکست و هیچ پیروزی
تحریریه ایران فانوس، بیست و چهارم ژوئن 2013
روز شنبه 23 ژوئن، در حالی مجاهدین خلق سی و دومین سال مبارزه مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را جشن گرفته و به پایکوبی مشغول شدند که به گواه کارشناسان و شاهدان صحنه:
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شکست جنگ و پیروزی صلح
تحریریه ایران فانوس، هفتدهم ژوئن 2013
با انتخابات یازدهمین دور ریاست جمهوری ایران و آنچه که اکثریت مردم در ارتباط با تعیین سرنوشت خود از داخل و برای خود رقم زده اند، این می تواند ضمن گشایش سیاسی در داخل و خارج، همچنین یک پیام آشکار به جنگ طلبان داخلی و خارجی نیز باشد.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خانوم من رو ندیدید؟
تحریریه ایران فانوس، دهم یونی 2013
ضایع تر از این نمی شود، وقتی انقلاب به پشت دروازه تهران رسیده باشد، آدم بیاید و به جای مهر تابان و رهبری و دموکراسی و آزادی، خانوم خودش را، آن هم نه از دشمن بلکه از انقلاب طلب کند و در این رابطه آب را به آسیاب دشمن بریزد و جبهه جدیدی علیه لیبرتی باز کند!
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زوزه کفتاران
تحریریه ایران فانوس، هشتم یونی 2013
سال 1363 که اکثر اعضای اصلی شورای رجوی در حال ترک شورا بودند، یکی از آنان که هم اکنون در آلمان زندگی می کند رو به یک عضو باقیمانده کرد و گفت، حال که قطار دارد منحرف می شود بهتر است شما نیز مثل ما از قطار پیاده شوید. آن عضو شورا که منوچهر هزارخانی نام داشت، فی الفور جواب داد که من نیز به حرکت این قطار مشکوکم، اما خودت بهتر می دانی که من مشکل مالی و مشکلات اخص خانوادگی دارم و اگر می توانستم خارج از شورا، خودم و خانواده ام را تامین مالی کنم، برای خارج شدن از قطار درنگ نمی کردم.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از پیام تسلیم تا پیام جنگی
تحریریه ایران فانوس، اول یونی 2013
طی اردیبهشت ماه سال 1392، مسعود رجوی پیامهایی متناقض و با 32 سال تاخیر، برای سران حکومت ایران ارسال داشته است. در پیام اول که به تاریخ 18 اردیبهشت ارسال داشت و به مناسبت انتخابات ریاست جمهوری بوده است، او از یک طرف ملتمسانه از آقای خامنه ای و رفسنجانی می خواهد که قدرت را با هم تقسیم کنند و یکی از دلایلش را بدهکاری آقای خامنه ای به آقای رفسنجانی می داند و در ادامه خاطرنشان می کند که هر دو شما در گذشته ای دورتر بدهکار مجاهدین بودید. او همچنین از آقای رفسنجانی می خواهد که ترس را کنار گذاشته و در انتخابات پیش رو شرکت کند چرا این که تنها او می تواند ناجی بحرانهای حکومت در شرایط امروز ایران باشد.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ملاقات ایران فانوس با صلیب سرخ آلمان
تحریریه ایران فانوس 25.04.2013
به دنبال سخنرانی مسعود رجوی از درون مخفیگاهش در نوروز امسال برای انصار و اعضاء مبنی بر حرام و جرم خواندن خروج نیروها از عراق و سپس به دنبال سخنرانی مریم عضدانلو در پارلمان اروپا در راستای رله و تایید دستورات رهبرش در جمع تعدادی از نمایندگان پارلمان اروپا و همچنین تعدادی از لابی ها و حامیان جنگ طلب و برای متقاعدکردنشان تا نیروهای اسیر در لیبرتی همچنان در آنجا باقی مانده و یا برای همیشه به اردوگاه سابق برگردند، پس از این سخنرانی تحریک آمیز و دیکته شده در جمع نمایندگان پارلمان، تعدادی از نمایندگان در گوشه و کنار به اعتراض و سخنرانی پرداختند به ویژه خانم آنا گومز از کشور پرتغال و ماریتا اولوسکوگ از کشور سوئد، با صدور بیانیه مطبوعاتی به درخواستهای نابجا و خطرناک مریم عضدانلو در هیئت پارلمان اروپا، اعتراض کردند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ملاقات اعضای انجمن فانوس با نمایندگان دفتر اتحادیه اروپا در فرانکفورت
تحریریه ایران فانوس 29.03.2013 http://iran-fanous.de/middle/1951-Iran%20Fanous-Name-29.03.2013.htm
صبح سه شنبه 20.03.2013 نمایندگان انجمن فانوس (جدا شدگان و فعالین حقوق بشر) ملاقاتی با مسئولین اتحادیه اروپا در شهر فرانکفورت آلمان داشتند، در این ملاقات آقایان کریم غلامی و مهرداد ساغرچی مشروح وضعیت دردناک اعضای در بند فرقه رجوی را توضیح دادند، طی این ملاقات سانسور و ایجاد ترس و وحشت توسط رهبران فرقه مجاهدین در درون تشکیلات ایجاد میشود را بطور کامل به مسئولین اتحادیه اروپا تشریح شد. در نهایت آقایان کریم غلامی و مهرداد ساغرچی با تقدیر و حمایت از عمل انسانی کشور آلبانی برای پذیرش 210 تن از ساکنان لیبرتی خواستار پذیرش باقی مانده ساکنان لیبرتی در سایر کشورهای اروپایی شدند و همچنین نامه ای را برای رئیس و نمایندگان اتحادیه اروپا تقدیم مسئولین حاضر شد.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نامه سرگشاده به آقای بان کی مون
تحریریه ایران فانوس 06.03.2013 http://iran-fanous.de/middle/1941-Iran%20Fanous-Name-06.03.2013.htm
آقای رییس با
درود
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ موشکباران اردوگاه لیبرتی را محکوم می کنیم
تحریریه ایران فانوس 10.02.2013 http://iran-fanous.de/middle/1932-Iran%20Fanous-Moshak%20Baran-10.02.2013.htm
با خبر شدیم سحرگاه روز شنبه نهم فبروار، اردوگاه لیبرتی محل اسکان 3000 تن از نیروهای سازمان مجاهدین، مورد آتشباری نیروهای متخاصم در عراق قرار گرفته که در این میان متاسفانه 6 تن کشته و دهها تن زخمی شده اند. اگرچه مجاهدین خلق تخصصی جز کشتن و کشته شدن ندارند اما رهبران این گروه با فرارشان از میادین جنگ، ثابت کرده اند که آنان تنها تخصص شان کشتن است. ایران فانوس، در این رابطه ضمن محکوم نمودن این گونه اعمال کور و خشونت آمیز علیه جان اعضای بی دفاع، رهبران این گروه را محکوم کرده و در این رابطه مقصر اصلی می دانیم، چرا این که آنان با فرار از مهلکه خطر، نیروهایشان را به عمد در موقعیت خطر و جنگی قرار داده و شبانه روز به تحریک گروههای مذهبی و تروریستی عراقی مشغولند تا با کشته دادن از نیروهایشان، دوباره روضه خوانی و مظلوم نمایی به راه انداخته و ضمن تهییج افکار عمومی و دست اندرکاران و مسئولین امور اردوگاه لیبرتی، آنان را مجاب به تن دادن به خواستهای نامشروع و ناحق رهبران مجاهدین نمایند. مریم عضدانلو، مسئول اصلی این کشتار که خود در فرانسه مستقر است به جای چاره اندیشی و خارج نمودن نیروهایش از کشور عراق، به بهانه حمله روز شنبه خواستار بازگرداندن نیروها از اردوگاه لیبرتی به اردوگاه اشرف شده است که از نظر ما این خواستگاه به معنای جنگی بزرگتر از موشکباران روز شنبه در لیبرتی است. ایران فانوس ضمن تسلیت به بازماندگان کشته شدگان و شفای مجروحین، از نهادهای حقوق بشری و دولتهای غربی و سایر ارگانهای مسئول بین المللی خواستار چاره جویی انسانی و به دور از منافع سیاسی، در مورد نیروهای باقیمانده در اردوگاه لیبرتی است.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نامه
سرگشاده به نمایندگان پارلمان اروپا
تحریریه ایران فانوس 08.02.2013 http://iran-fanous.de/middle/1919-Iran%20Fanous-Name-08.02.2013.htm
خانمها و
آقایان!
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زیر لفظی های خونین
تحریریه ایران فانوس 01.01.2013 http://iran-fanous.de/middle/1729-Iran%20Fanous-Lafze%20Khonin-01.01.2013.htm
شاید یکی از
دلایلی که در گذشته جوانان ایرانی فوج فوج به صفوف
مجاهدین می پیوستند، رسم مقاومت و رفتار و پندار
رهبران سازمان همچون مهدی رضایی ها بوده که به روایتی
او از کمک های مالی مردم تنها در راه مبارزه هزینه می
کرد و خود به نان و پنیری در شب بسنده می کرد، و شاید
یکی از دلایلی که امروزه تتمه همان جوانان پر شور که
هم اکنون شور که هیچ، بلکه همه چیز خود را از دست داده
اند و فوج فوج صفوف کنونی فرقه را ترک می کنند، عدم
مقاومت و رفتار و پندار رهبران سازمان همچون مریم و
مسعود رجوی است که زندگی شخصی و سیاسی کاملاً مشکوک و
پنهانی و به دور از انتظار دارند.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چرا غیبت رهبری به درازا کشید!
تحریریه ایران فانوس 21.12.2012
رهبری مجاهدین
که همیشه میل وافر داشت تا در هر جمع و محفل مریدانش
حرف اول و آخر را خود بزند، سالهاست در غیبت و سکوت
معناداری به سر می برد. او که در اسفندماه سال 1381 و
قبل از سقوط صدام حسین، زنش مریم قجر عضدانلو را به
کشور اردن همراهی کرد و او را به کشور فرانسه فرستاد
تا با بازیهای سیاسی و رشوه دهی، بتواند قلابی برای
مسعود رجوی باشد و غیبتش را در عراق کوتاه کند، ولی تا
امروز اوضاع و احوال مابین موقعیت دو نفر، شگفت انگیز
است. شگفت انگیز این که مسعود رجوی هم اکنون همچنان در
غیبت مشکوک به سر می برد و افسار از دستش خارج شده،
ولی مریم قجر همچنان مشغول بازیهای سیاسی و رشوه دهی،
ولی نه به نفع موقعیت مسعود رجوی، بلکه به نفع خودش
است.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مریم قجر، خواهان سوریه کردن ایران است
تحریریه ایران فانوس 10.12.2012 http://iran-fanous.de/middle/1642-Iran%20Fanous-Sorie%20Kardan%20Iran-10.12.2012.htm
مریم قجر
عضدانلو که خود را رییس جمهور مقاومت و جانشین همسرش
مسعود رجوی می نامد، مدتهاست از کشور به هم ریخته و
بحرانی سوریه الگوبرداری و برداشت غلط کرده و با
حمایتهای آشکار و نهان از مخالفین بشار اسد، در صدد
است تا تشکیلات خود را نیز به مثابه مخالفین بشار اسد،
در افکار عمومی و برای غربی ها، موجه و مشروعیت ببخشد.
همچنین ....... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آنچه از نراقی می توان آموخت
تحریریه ایران فانوس 04.12.2012 http://iran-fanous.de/middle/1611-Iran%20Fanous-Naraghi-04.12.2012.htm
احسان نراقی که
به قول ایرانی ها روشنفکر تنها و به قول فرانسوی ها
وزیر مستضعفان نام داشت، سحرگاه روز یکشنبه دوم ماه
دسامبر، دار فانی را وداع گفت. احسان نراقی با این
توصیفانی که شمرده شد اما روشنفکر و محققی فرزانه و
انسانی دلسوز و منحصر به فرد بود. او که به قول خودش
هم زندان و هم آزادگی را تجربه کرده بود، انسانی شجاع
و آزاده بود و از مرگ و هیچ خطری نمی هراسید. به همین
دلیل زندگی اش مانند نوشته هایش مثال آینه صاف و زلال
است.
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |