_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون قلم"
تهدید به قتل اعضای جداشده از فرقه مجاهدین خلق توسط مسعود رجوی
05.12.2014 مهدی سجودی در هر مقطع از پروسه زمانی وقتی فشار درون تشکیلات بالا می رود ، رجوی نعره سر می دهد و با توپ و تشر و تحلیل کشکی سعی می کند التهاب درون تشکیلاتی را بخواباند تا مبادا کسی فکر خروج بکند . وی با بیان مبارزه با بورژوازی و انقلاب ایدئولوژیک و به اصطلاح رهایی زن !! و حرفهای از این قبیل تلاش می کند تا جلوی فرار افراد را بگیرد و آنها را متقاعد سازد که در تشکیلات بمانند . همچنین وی با تهدید به قتل ، کینه خودش را نسبت به منتقدین و اعضای جداشده نتوانسته است پنهان کند که نشان می دهد شرایط روانی حاکم بر مسعود رجوی بسیار وخیم می باشد. رجوی در حالی شعار " چراغ خاموش " می دهد که هر کس که تجریه حضور در این نشست ها را داشته باشد می تواند کل دجال بازی رجوی را بفهمد. شما خودتان را در آن صحنه بگذارید که این پیام را برای شما پخش می کنند حال صحنه سازی و لات بازیی که در فضای اینگونه نشست ها ایجاد می کنند هم اضافه کنید، آیا فرد می توند در این فضای رعب و وحشت تصمیم به جدایی بگیرد و بگوید من نمی خواهم در سازمان بمانم؟ مسعود رجوی همچنین برای جلوگیری از خروج افراد ترفندهای زیادی بکار بست در این رابطه برای نرفتن افراد به خارج ، غرب و بورژوازی را دشمن معرفی نموده و برای نرفتن به داخل ایران از خبرهای داخلی روز از جمله قضیه اسید پاشی را به میان آورد تا با ترساندن و ارعاب اعضا ، راه خروج را بصورت کامل ببندد و از این ترفندها سالیان سال استفاده کرده است تا بدین صورت به حیات ننگین اش ادامه بدهد . رجوی با قدرت نمایی صوری در قبال غرب و آمریکا و این که ما در قبال آنها سکوت کردیم خود را حق به جانب نشان داده که انگار همه مواضع وی درست بوده است !! او با بهانه عشق به آزادی و ارتش به اصطلاح آزادیبخش !! سعی دارد اعضای وارفته خود را به کشتن بدهد . وی در جمع بندی پیام اخیرش برای اینکه تشکیلات خود را منسجم نشان دهد عنوان نمود که از کل تشکیلات فقط یک نفر قصد خروج دارد این در حالی است که ما شاهد هستیم تعداد زیادی در این مدت از لیبرتی فرار کرده اند . متاسفانه همچنان بقیه در بند رجوی اسیر هستند. پیام صوتی مسعود رجوی هم نشان می دهد که تا آخرین نفر این افراد اسیر باید در کمپ لیبرتی در عراق بمانند و اتفاقا به همین دلیل است که رهبری سازمان مجاهدین نمی خواهد که نیروها را از تیر رس گروه تروریستی داعش دور نماید در صورتی که خیلی خوب می داند که تهدید جانی و امنیتی جدی برای نیروها و جود دارد. پس نتیجه گیری چراغ خاموش این است که کفگیر رجوی به ته دیگ خورده است و دیگر تحلیل های آبکی وی کسی را نمی تواند فریب دهد . تهدید جدا شدگان که یکی از عوامل اصلی افشای چهره پلید وی بودند هم تاثیری نداشته و عزمشان را برای افشای بیشتر وی صد چندان کرده است حال هر چقدر می خواهد به تهدید دیگران بپردازد حنای وی دیگر رنگی نداشته و بهتر است همان راه آلبانی را در پیش گرفته و در کنار لابی های بی خاصیت غربی شعار سرنگونی سر بدهد . ضمنا در پایان اعلام می کنم مسئولیت تهاجم تروریستی و شخونت طلبانه به هر کدام از اعضای مجاهدین بر عهده شخص مسعود رجوی و مریم رجوی می باشد و بداند که ما بیدی نیستیم که با این بادها بلرزیم. ما از زندان های انفرادی جنابعالی و زندان ابوغریب اربابت صدام حسین عبور کرده ایم . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رجوی با تهدید جداشدگان و منتقدین راه به جایی نمی برد 04.12.2014 اخیرا در فضای مجازی پیامی صوتی از مسعود رجوی پخش شده ، که گویا قسمت هایی از سخنان او با اسیران لیبرتی است که اخیرا ایراد شده است .سخنان آقای رجوی نکات مهمی در خود دارد که می توان هر مبحث را جداگانه مورد بررسی قرار داد و عمق درماندگی این رهبری عقیدتی را به عیان دید اما نکته ای که بسیار جای تامل و پرداختن دارد تهدید علنی ایشان به قتل و حذف فیزیکی جداشدگان و منتقدان است که البته جدید نیست اما با این صراحت و با نشان دادن تصاویر جداشدگان اهمیت بیشتری می یابد . رجوی علنا فرمان قتل جدا شدگان را صادر کرد و و گفت که وصیت می کند که همه جدا شدگان را که منتقد سازمان هستند و به افشاگری علیه عملکرد آن می پردازند را بکشند . تهدید منتقدین از جانب رجوی که تاکنون تعداد قابل توجهی از اعضای خود را مورد شکنجه،ضرب وشتم قرارداده است، حتی زندانی نموده و گروهی را نیز به قتل رسانده است حرف تازه ای نیست اما رهبر این فرقه این بار در اوج جنون و درماندگی و با نشان دادن عکس منتقدین و با آن لحن فتوی گونه و تکرار این که وصیت می کنم ... ، وصیت می کنم ... ، دشمنی آشکار و هیستریک را خود با کسانی که تنها با توسل به قلم ، حقایقی که دیده اند را می نویسند به روشنی عیان کرد . در تمام این سالها رهبران مجاهدین این جداشدگان را با تهدید، تطمیع و گاها با بکار بردن خشونت به سکوت وادار نموده و یا تحت اذیت و آزار قرار داده اند. اما به نظر میرسد که چنین تاکتیک هائی دیگر کارآیی ندارند و نبرد با جداشده برای این فرقه تبدیل به یک استراتژی شده است. بی شک باید علتش را در دگرگونی های مثبت، پیشرفت در طرز فکر و اندیشه جداشدگان و واپسگرائی، عقب ماندگی فکری و اجتماعی مجاهدین جستجو کرد. یکی از حربه های مورد استفاده مجاهدین ایزوله کردن جداشده با اقدام به ترور شخصیت او در وارد نمودن انگ بریدگی از مبارزه بود. اکنون و بر عکس آنچه که مجاهدین فکر می کنند، مبارزه از نظر ایرانیان دوری جستن و در انزوا قرار دادن افراد، گروههای جنگ طلب و بیگانه پرستی مثل مجاهدین است و این جداشدگان هستند که با انگیزه نفی خشونت به آغوش ملت بازگشته اند و مورد استقبال آنان قرار گرفته اند. در جداشدگان تحولی غیرقابل انکار بوجود آمده است. تحولی که یکصد و هشتاد درجه با زمانیکه آنها عضو فرقه مجاهدین بودند تفاوت دارد. جالب است که این تغیرات را با استفاده از امکانات و تکنیک های ارتباط جمعی به یکدیگر منتقل می کنند. علیرغم حفظ عقاید، خط و مشی فردی در مقابل مجاهدین یک جبهه واحد تشکیل داده اند و این همبستگی را تا فروپاشی اورسورواز و فرقه مجاهدین ادامه خواهند داد. به همین دلایل هم است که جداشده ها در میان اپوزسیون جمهوری اسلامی نیز از حمایت و ارزش قابل ملاحظه ای برخوردار هستند و مطرح می باشند، اما هیچ یک از گروهها و شخصیت های سیاسی ایرانی حاضر نیستند حتی با دفاع حقوق بشرانه از مجاهدین دامن خودشان را به ننگ آنها آلوده کنند. مجاهدین نمی خواهند بفهمند که یک انسان در جامعه، آزاد است. حق دارد که نظرات خودش را بیان کند، به هر حزب و گروهی که می خواهد بپیوندد. آزاد است که از گروهی که اهدافش با آن مطابقت ندارد جدا شود. نمی دانند که جداشده دیگر جزئی از ما یملک ایدئولوژی پوسیده آنها نیست. می بینم که مجاهدین مکررا نام هایی از جداشدگان را به دولت ها می دهند و جداشده را جاسوس و رابط جمهوری اسلامی معرفی می کنند. جالب است که افکار غلط و اهداف غیر انسانی اشان را از زبان افرادی ناآگاه تر از خودشان به صورت نامه برای مراجع حقوقی این کشورها ارسال می کنند. انتظار هم دارند که در این کشورهای دموکراتیک به این گفته های بی پایه و اساس نیز توجه شود. نمی فهمند که سیستم اطلاعاتی این کشورها بقدری قوی است که بتواند تفاوت یک شهروند معمولی را با یک جاسوس تشخیص بدهد. در این مدت حتی یک نمونه دیده نشده که یک جداشده آن باشد که مجاهدین می گویند و نمونه ای هم نبوده که این کشورها برای گزارشات این فرقه تروریستی اهمیت قایل شده باشند. اما هزاران دلیل عینی و ثبتی مبنی بر جاسوسی و مزدبگیری مجاهدین از اسرائیل، آمریکا، کشورهای عربی و جرم و جنایاتشان در ایران،عراق و کشورهای دیگر وجود دارد. جداشدگان اما هرگز تحت تاثیر شانتاژ های مجاهدین واقع نمی شوند وبه جنجال آنها اهمیت نمی دهند. رهبران این فرقه توپ تو خالی هستند. هیچ هنری در چنته ندارند. افرادی ناآگاه، فاقد درک و فهم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می باشند که آلت دست دشمنان ملک و ملت ایران هستند. رجوی باید بداند که این تهدیدات کاری از پیش نمی برد و انگیزه هایی که جداشدگان و منتقدین مجاهدین را به افشاگری بر علیه سیاست های فرقه گرایانه این تشکیلات بر می انگیزد بسیار محکم تر و عمیقتر از این است که با شارلاتان بازی و حرافی کسی که خود سالهاست از ترس مخفی شده است از بین برود . ضمن این که ما جداشدگانی که هدف این تهدید و مارک زنی رجوی قرار گرفته ایم همچنان حق شکایت عادلانه در دادگاه های معتبر بین المللی را برای خود محفوظ می دانیم . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پاسخگویی موشکافانه ، چرا ما رفتیم به عراق! و باقی قضایا 03.12.2014 ببینید، گفتهام و خیلی هم روی این مساله من جدی هستم که من همیشه به پیروزی در ایران و اینکه به قدرت برسیم و تشکیل دولت بدهیم و رئیس جمهور خواهر مریم را معرفی و سپس بلافاصله انتخاب و نهایتاً به جهانیان اعلام کنیم ، پایبند هستم . بارها در خواب دیدهام که به مجلس بهارستان میرویم حالا نه - رئیس مجلس - ولی واقعاً بی تعارف خودم را در کسوت نماینده مجلس از تهران در حال سخنرانی آتشین دیدهام و صادقانه بگویم از رادیو پخش میشد و من میدیدم مردم کوچه و بازار کار و زندگیشان را ول کرده به حرفهای من گوش میدهند و دم به دقیقه دست میزنند وحرف های مرا قطع کرده و تشویق میکنند- خدایی خیلی به اینها فکر میکنم. خوب اگر به اینها فکر نکنم به چی فکر کنم .- بند « جیم » و جنسیت و فکر به مسایل سکسی که مرا از پای در میآورد ، خوب برویم سر اصل مطلب ، خیلیها سؤال میکنند که چرا سازمان انقلابی ما رفت به عراق !! به نظرم سؤال خیلی بو داری است ولی من به آن جواب قانع کننده میدهم .برای بررسی عمیق و موشکافانه به این موضوع و اینکه ثابت کنم رفتن به عراق کار درستی بود و اصلاً ما نسوختیم و اگر چه آینده مان نامعلوم ولی گذشتهمان مکشوف است پس به همین دلیل بایستی تمام کشورهای همسایه ایران را یک به یک برایتان بررسی کنم تا جواب ساده و روشن مثل روز واضح شود که بله باید میرفتیم عراق چون تنها راه چاره بود. الف – فرض کنید نمی رفتیم عراق و میرفتیم افغانستان : دیدید در همین افعانستان اسب آمد ، آن اسب با طالبان آمد و چه کشت و کشتاری کردند این طالبان از خدا بیخبر تا اینکه آمریکا آمد و در جایی که سگ صاحب اش را نمی شناخت نمیگویید چرا بر سر ما و سازمان انقلابی ما میآمد ؟و سرما را ساده زیر آب میکردند و میخوردند هم رویش یک لیوان آب !!، خوب این از افغانستان. ب- فرض کنید نمی رفتیم عراق و میرفتیم پاکستان : جان من عزیز من ، نور چشم من پاکستان خودش هفت اش گرو هشت اش هست چطور میتوانست به ما کمکهای بلا عوض بکند؟ آنجا خودشان ، خودشان را ترور میکنند چه برسد به ما که به نوعی اضافه بودیم ، زبان ام لال اگر برادر را ترور میکردند شما جواب میدادید ؟ کسی نبود جواب بدهد پس این هم از پاکستان. جیم - فرض کنید نمی رفتیم عراق و میرفتیم ترکیه : کسانی که یادشان است خوب میدانند که آن زمان که ما رفتیم عراق ، ایران و ترکیه قرارداد ارسال وبازگشت مجرمین یکدیگر را امضا کرده بودند و اگر ما میرفتیم آنجا تکه بزرگه مان گوش مان بود پس این هم از ترکیه . دال - فرض کنید عراق نمی رفتیم و میرفتیم مثلاً عمان یا قطر یا بحرین : بین این کشورها و ایران آب و خلیج فارس وجود دارد و وجود آب مانع اصلی سرنگونی بود تازه بچههای ما در عملیات حال ندارند راه بروند چطور شنا کنند و بیایند این طرف آب و تازه باز بعد از آن کلی راه بروند واقعی نیست ، فکر کنم دلیل از این قانع کننده تر وجود ندارد برای معاندی که این سئال را بو دارانه را مطرح کرده است. واو- فرض کنید نمی رفتیم عراق و میرفتیم کشورهایی که جزو شوروی آن روز بودند : شما دقت نمی کنید که همین شوروی باصطلاح کمونیست و سوسیالیست به ما 500 میلیون دلار ناقابل قرض نداد درحالیکه قول داده بودیم که برمیگردانیم و روی برادر را زمین انداختند پس چطور به ما زمین میدادند و پادگان میداند و آب میدادند و غذا میدادند ؟ یک کمی اول فکر کنید بعد سؤال کنید. نتیجه اینکه باید میرفتیم عراق با سر هم میرفتیم چون جای دیگری نداشتیم . کجا به ما برای هر نفر ماهانه 2000 دلار فقط حق رزمندگی میداد که همین خودش با حساب و کتاب انقلابی که برادر و خواهر میکردند و هر یک نفر را 2 نفر حساب کرده بودند سرجمع ماهی فقط چند میلیون دلار پول توجیبی برادر بود . تازه زمین هم مفت و مجانی و فت و فراوون در دسترس بود ، علاوه بر اینها زرهی هم به ما میدادند که البته ما میگفتیم توی عملیات ها غنیمت گرفتهایم ، خوب کجا بهتر از عراق پس میبینید که شمای سؤالکننده نه تاریخ را میدانید نه جغرافیا بلد هستید و باید کار را از کاردان یاد گرفت و به خاطر سپرد امیدوارم به کوتاهترین شکل ممکن به بزرگترین بلیه ای که یقه سازمان ما را ول نمیکند و حسابی مقاومت ما را دچار سرگیجه کرده است که همانا رفتن به عراق و زمین گیر شدن در آن است پاسخ داده باشم تا سؤالات بعدی …. شیر همیشه بیدار نمانی تو گرفتار ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مصاحبه سایت ایران قلم با آقای محمد حسین سبحانی در مورد پیام تهدیدآمیز و خشونت طلبانه 11 آبان مسعود رجوی پاسخ محمد حسین سبحانی به مسعود رجوی مسعود رجوی خود را عریان تر کرد
ایران قلم: با تشکر از شما آقای سبحانی که در این مصاحبه شرکت کرده اید، شما حتما پیام مسعود رجوی در 11 آبان را شنیده اید ، این پیام رهبر سازمان مجاهدین خلق دارای نکات بسیاری هست از حمله اینکه به صورت روشن و واضح فتوی قتل اعضای جداشده از مجاهدین و سایر منتقدین خودش را داده است . شما این پیام را چگونه ارزیابی می کنید؟ محمد حسین سبحانی: بله همانطور که شما گفتید این پیام صوتی مسعود رجوی فراز های بسیار مهمی دارد که یکی از انها تهدید به فتل اعضای جداشده میباشد که بدین وسیله خودش را عریان تر از همیشه کرده است . چرا خودش را عریان کرده و ماهیتش را روشن تر از گذشته نمایان کرده است؟ باید دنبال این چرا بود و پاسخ آن را یافت . به نظر من پاسخ به این "چرا" به شرایط بسیار بسیار بحرانی فعلی مجاهدین در عراق و کمپ لیبرتی بر می گردد که برای بیرون آمدن از این شرایط مجبور شده است تا ماهیت خودش را عریان کند. پیام صوتی مسعود رجوی نشان دهنده اوج نارضایتی در تشکیلات مجاهدین در کمپ لیبرتی می باشد که موجب شده است برای سرکوب آن با ایجاد رعب و وحشت فراوان و در واقع با دجالگی و تهدید به قتل اعضای جداشده و پخش کردن عکس آنها و و فریاد های دروغین "یا حسین یا حسین " از این مرحله عبور کند. باید توجه کرد که هدف اصلی پیام صوتی مسعود رجوی گرفتن تعهد نامه مجدد از اعضای مجاهدین برای ادامه کار با تشکیلات این فرقه بوده است، چیزی که خودش «ابلاغیه چراغ خاموش» نام داده است و به نظر من ندیده و نشنیده می توان تشخیص داد برای مقابله با موج سهمیگین نارضایتی در درون تشکیلات در لیبرتی بوده و مخاطب اصلی مسعود رجوی قربانیان اسیر در کمپ لیبرتی می باشد . یعنی مسعود رجوی با دجالگری تمام که من اعتراف می کنم بسیار بسیار ماهرانه و دقیق نقش این دجال را بازی می کند و در یک فضای مذهبی همراه با رعب و وحشت به عمد هزینه بالای حقوقی و سیاسی تهدید به قتل اعضای جداشده را می پردازد تا از این نقطه یعنی بحران در لیبرتی عبور کند. رجوی با ایجاد رعب و وحشت و وصیت کردن قتل اعضای جداشده این پیام را به شنوندگان این پیام صوتی ، یعنی قربانیان لیبرتی ، منتقل می کند اگر به فکر جدا شدن از سازمان افتاده اید مواظب باشید سازمان و من با آنها چگونه رفتار خواهم کرد. البته این شگرد همیشگی رجوی در سرفصل های مشابه بوده است من تردید ندارم بار ها این پیام صوتی را رجوی تمرین کرده که چگونه بگوید، چگونه فریاد بکشد، کجا نعره بزند تا رنج این قربانیان در لیبرتی ادامه پیدا کند و برای این هم واقعا بها می پردازد و خود را عریان می کند. البته مسعود رجوی در گذشته هم اعضای جداشده را تهدید به قتل کرده است، خود بنده و سایر دوستانی که در پرونده 17 ژوئن به عنوان شاهد در این پرونده حضور داشته اند هم قبلا تهدید به قتل کرده است، اما این بار خیلی دقیق تر و مستند تر که با صدای خودش هم می باشد، انجام داده است که دارای بار حقوقی و تعقیب قضایی در همه کشورها می باشد و اتفاقا به همین دلیل سایت های رسمی مجاهدین فعلا آن را منتشر نکرده اند یا هر کدام که منتشر کرده بودند، حذف کرده اند. بنابراین به نظر من رجوی این بها را پرداخت تا با نیرنگ و فریبی تحت عنوان " ابلاغیه چراغ خاموش " مدت دیگری قربانیان مستقر در لیبرتی را در اسارت بیشتر نگاه داشته باشد. ایران قلم: فضا و طنین صدای مسعود رجوی در این پیام 11 آبان 1392 حاکی از شرایط بد روانی وی بود و نوعی پریشانی و ناامیدی و عصبیت مفرط در آن به چشم می خورد. آیا تهدید به قتل اعضای جداشده از این شرایط روانی بیرون نزده است؟ محمد حسین سبحانی : صحبت و برداشت شما هم صحیح است و وی کینه خودش را نسبت به منتقدین و اعضای جداشده نتوانسته است پنهان کند و من هم تاکید می کنم که شرایط روانی حاکم بر مسعود رجوی بسیار وخیم می باشد ولی همچنان عقیده دارم که مسعود رجوی آگاهانه این نقش را بازی می کرد ، او خودش را اینگونه وانمود می کرد تا مسئله اصلی اش که همانا سرکوب تمایل روزافزون جدایی قربانیان لیبرتی از سازمان می باشد را بهتر بتواند دنبال کند. شما و من تجریه حضور در این نشست ها را بارها داریم، خودتان را در آن صحنه بگذارید که این پیام را برای شما پخش می کنند حال صحنه سازی و لات بازیی که در فضای اینگونه نشست ها ایجاد می کنند هم اضافه کنید، آیا فرد می توند در این فضای رعب و وحشت تصمیم به جدایی بگیرد و بگوید من نمی خواهم در سازمان بمانم؟ باید پذیرفت بسیار مشکل هست ولی این حرف من و شخت بودن مسئولیت افراد مستقر در لیبرتی را برای "نه " گفتن نفی نمی کند. البته بددهنی مسعود رجوی همراه با اهانت و خشونت کلامی زاییده تفکر و اندیشه فرقه گرایانه و خششونت طلبانه و تروریستی اوست که لازم هست در همین جا به بخشی از پیام دجالگرانه رجوی پاسخ بدهم. آقای رجوی شما باید بدانید که دیگر حنای خط " آخوند مال کردن" اعضای منتقد و ناراضی سازمان مجاهدین دیگر رنگی ندارد. مگر جنابعالی قاضی القضات شهر پاریس می باشی و یا اینکه کماکان خود را فرمانده سیاسی نظامی جهان می دانی که حکم صادر می کنی و تشخیص می دهی که منتقدین تو مزدور رژیم جمهوری اسلامی هستند، بنابراین خائن هستند و باید آنها را به قتل رساند. اگر منتقدین تو همه و همه مزدور رژیم جمهوری اسلامی هستند، آیا می توانی یک مخالف و منتقد ایدئولوژی و سیاست ها و استراتژی مبارزه مسلحانه و تروریستی خود را معرفی کنی که در این زمینه ها نقد های بنیادی دارد، اما از نگاه تو مزدور و خائن نیست. فقط نام یک نفر را بگو کافی است. مشکل شما آقای رجوی! من یا سایر دوستان اعضای جداشده از مجاهدین نیستیم. مشکل شما مرحوم عزت الله سحابی ها یا دکتر بنی صدرها و ... نیست .مشکل شما این است که آقای رجوی در اوج توهم سیر می کنی و دنیا و مسائل سیاسی و اجتماعی را دو قطبی می بینی و خوی قدرت طلبانه شما را کور کرده است و دریع از یک ذره جسارت و شهامت! که بگویی من اشتباه کرده ام . بگویی ای اعضای مجاهدین من شما را سی سال سر کار گذاشته بودم. مشکل تو خوی، منش و روش خشونت طلبانه تو برای رسیدن به قدرت است. هر کس را در این ارتباط مانع احساس کنی ، با او برخورد خواهی کرد. من هم از اول می گویم، البته نه مثل تو ، بلکه خیلی نرم ، ظریف و محترمانه. مگر تو با علی اصغر بدیع زادگان مشکل نداشتی؟ مگر تو ترور جواد سعیدی و مرتضی هودشتیان و میرزا جعفر علاف را در زمان شاه تایید نکردی؟ اگر محکوم کردی بگو کجا و چه وقت؟ مگر در زندان شاه لطف الله میثمی از مسئولین ارشد سازمان را که با تو اختلاف نظر داشت تحریم و بایکوت نکردی؟ تو مگر محمد محمدی گرگانی، مسئول وقت موسی خیابانی در زندان شاه را برای از میدان به در کردن، نوکر راست و آخوند ها جلوه ندادی؟ تو مگر حسن رستگار را خطرناک تر از آخوندها در زندان شاه نمی دانستی؟ تو مگر دکتر حسین رفیعی و دکتر رضا رئیس طوسی و حمید نوحی را که از مسئولین انجمن های خارج از کشور بودند، خائن و مزدور ارتجاع معرفی نکردی؟ تو مگر پرویز یعفوبی را مزدور وزارت اطلاعات معرفی نکردی؟ تو مگر دکتر الوالحسن بنی صدر را معتاد خمینی لقب ندادی؟ تو مگر مینا ربیعی خواهر اشرف ربیعی را مزدور رژیم معرفی نکردی؟ تو مگر دکتر خانباباتهرانی و دکتر بهمن نیرومند را که از شورای فرمایشی ات به دلیل دیکتاتوری در آن خارج شدند؛ مزدور آخوند ها معرفی نکردی؟ مگر همین حالا دکتر قصیم و دکتر روحانی را مزدور معرفی نکردی؟ سعید شاهسوندی چی؟ جدیدا که اسماعیل وفا و عاطفه اقبال و ایرج مصداقی و هادی افشار و جعفری را هم که اضافه کرده ای. آنها را هم که مزدور می دانی. می توانی بگویی با علی زرکش فرد شماره 2 سازمان مجاهدین را چه کردی؟ دکتر حسن ماسالی هم که مزدور خمینی بود. در تصاویر پخش شده در همین پیام تهدیدآمیز و تروریستی ات ، تصویر عزت الله سحابی را هم پخش کردی و لعنت کردی. من نفهمیدم فردی که از دنیا رفته را دوباره چرا تهدید به قتل و لعنت ایدئولوژیکی می کنی؟ به قول تو باند خائن اکثریت چی ؟ فرخ نگهدار چی؟ مرحوم بازرگان چی؟ مگر به دکتر عبدالکریم لاهیجی و دکتر علی اصغر حاج سید جوادی ، موسسین دفاع از حقوق بشر مزدور و خائن و فرومایه نگفتی؟ مگر تو نمی گفتی زنده یاد دکتر عبدالرحمان قاسملو خائن و مزدور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است؟ فریبا هشترودی چی؟ دکتر نوری زاده چی؟ تو مگر به رادیو بی بی سی لقب آیت الله ندادی؟ مگر تمامی رادیوهای فارسی زبان از رادیو فردا گرفته تا رادیو آمریکا و رادیو فرانسه را مورد توهین و اتهام قرار ندادی؟ مگر صدها شخصیت سیاسی دیگر که چه از بیرون و چه از درون سازمان مجاهدین به مناسبات فرقه گرایانه تو انتقاد کرده اند، پاسخ خود را با چوب و چماق و زندان و شکنجه دریافت نکرده اند؟ مگر در همین پیام بارها نمایندگان سازمان ملل را مزدور جمهوری اسلامی معرفی نمی کنی؟ تو مگر در همین پیامت به حقوق بشر پوزخند نمی زنی؟ مگر نمی گویی حقوق بشر با دادن خون تضمین می شود؟ بنابراین مشکل تو اعضای جداشده و من و سایر عزیزان نیستیم. چون فقط ما نیستیم . جنابعالی به هیچ منتقدی رحم نمی کنی. همه را ترور شخصیتی می کنی ، حالا هم که می خواهی ترور فیزیکی کنی . اما شاید تنها فرق ما این است به دلیل اینکه از نزدیک ایدولوژی سرکوبگرانه و دجالگرانه تو را دیده ایم و یا از زندان های انفرادی جنابعالی و زندان ابوغریب اربابت صدام حسین عبور کرده ایم ، ممکن است تفکر خشونت طلبانه تو را بهتر عریان کنیم که دیدی کردیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عزیزترین برده بمناسبت 25 نوامبر سالگرد جهانی مبارزه برای حذف خشونت علیه زنان 26.11.2014 تحریریه ایران قلم سازمان ملل متحد 25 نوامبر را روز جهانی حذف خشونت عليه زنان اعلام کرده و هر ساله تلاش می شود حقوق زنان تبیین و استثمار آنان مورد بررسی قرار می گیرد. ایران قلم نیز در همین ارتباط و برای محو خشونت عریان و خشونت پنهان علیه زنان تلاش و روشنگری می کند. روشن است که خشونت علیه زنان سابقه تاریخی دارد و از ریشه های گوناگونی نشئت می گیرد و تقریبا در تمام جوامع کم و بیش وجود دارد. طبعاً در کشور ها و جوامعی که قوانین محکم حمایتی از "زن " وجود ندارد ، شدت و دامنه خشونت علیه زنان گسترش می یابد. شاید بتوان گفت که اگر نقض حقوق بشر باعث پایمال شدن حقوق هر انسانی، چه زن و چه مرد، می شود. اما نقض این حقوق در مورد زنان بیشتر می باشد، بنابراین سخن گزافی نیست که گفته شود نقض حقوق بشر در مورد زنان مضاعف است. خشونت علیه زنان و نقض حقوق آنها به اشکال مختلف صورت می گیرد که می توان بطور کلی آنها را به سه دسته : ــ خشونت جنسی ــ خشونت در خانواده ــ و خشونت سیاسی، اجتماعی طبقه بندی کرد. همانطور که در گزارش های مختلف نهادهای بین المللی وجود دارد، خشونت علیه زنان مرز جغرافیایی ندارد و تقریبا در سراسر جهان کم و بیش وجود دارد. بطور مشخص در زمان حکومت طالبان و القاعده در افغانستان روند خشونت علیه زنان به شدت رو به گسترش بود و کلیه مدارس دبستان و دبیرستان برای دختران ممنوع شده بود و هم اکنون نیز با اینکه حکومت تروریستی طالبان و القاعده در افغانستان سرنگون شده ، ولی کماکان حمله به مدارس دخترانه و آتش زدن آنها به شدت وجود دارد. یا گروه بوکو حرام که یک گروه مسلح و تندرو در کشور نیجریه است تا کنون صد ها دختر 16 تا 18 ساله را ربوده است و حداقل بیش از 300 نفر از این دختران در اسارت خشونت عریان این گروه هستند. در ویدئوهایی که توسط رهبر این گروه منتشر شده ، او اعلام کرده است آنها را برای امر ازدواج به فروش خواهد رساند. طبعا یکی از خریداران این دختران بی گناه ، گروه تروریستی داعش در عراق می باشد که از سوی فرقه مجاهدین عشایر انقلابی نام گرفته است. گروه تروریستی داعش با راه انداختن " جهاد نکاح " خشونت جنسی در مورد زنان را اعمال می کند. ابوبکر بغدادی رهبر این گروه می گوید که زنان و کودکان ایزدی عراق را برای احیای شریعت اسلامی، به بردگی گرفته است و فروش هزاران زن ایزدی به عنوان بردگان جنسی، دلایل دینی دارد. نقض حقوق زنان در سایر کشورها از جمله ایران و حتی اروپا نیز بطور گسترده و تا حدودی پنهان وجود دارد. در سوئد نیز که یک کشور اروپایی محسوب می شود، خشونت علیه زنان به شکل پنهان و پیدا به صورت گسترده وجود دارد، اداره آمار جرائم در سوئد در گزارش های مختلف تاکید کرده که در هر 10 روز یکبار یک زن سوئدی توسط مردی که او را می شناسد مورد خشونت واقع می شود و در موارد زیادی به قتل وی منجر می شود. همچنین در گزارش های مختلف سازمان ملل و زیر مجموعه های آن اشاره شده است كه مدارك روشنی وجود دارد كه خشونت علیه زنان شدیدتر شده است. همین گزارش ها می افزاید در كشورهایی همچون استرالیا، كانادا، آفریقای جنوبی، اسرائیل و آمریكا بین 40 تا 70 درصد از قتل زنان به دست همسران و یا نامزدشان صورت میگیرد. در همین گزارش ها آمده است که: "یکی از خشونتهای محلی و "سنتی" عليه زنان ازدواجهای اجباری می باشد. اما همانطور که در جوامع سنتی ازدواج های اجباری وجهی از خشونت علیه زن را نشان می دهد، بدون تردید ممنوعیت ازدواج و طلاق های اجباری نیز یک روش خشونت آمیز علیه زن است که در بعضی گروه ها و فرقه ها اعمال می شود. با ممنوعیت ازدواج و آمیزش جنسی برای زنان عضو فرقه ها، زنان باید نیاز جنسی خود را سرکوب کنند. که این امر در گروه ایرانی سازمان مجاهدین خلق اعمال می شود و ازدواج به دستور رهبری در این فرقه ممنوع و حرام اعلام شده تا شرایط برای تزریق روانی خشونت به این دسته از زنان برای کسب آمادگی های مردانه و نظامی فراهم شود. البته به صورت قاعده کلی این مردان هستند که علیه زنان دست به خشونت می زنند، اما زنانی نیز وجود دارند که علیه زنان دست به خشونت می زنند تا ابزار و برده عزیزتری در دست "مردسالاران " باشند که نمونه بارز آن را در بکارگیری مریم عضدانلو در سازمان مجاهدین خلق توسط مسعود رحوی برای سرکوب و رام کردن سایر زنان عضو این گروه می توان مشاهده کرد. بطور مثال مریم رجوی حق دارد از لباس های بسیار گران قیمت و آخرین مد طراحان لباس استفاده کند یا با لوازم آرایش لوکس و جراحی های مختلف خود را زیبا نشان دهد، که البته ایرادی از این زاویه نیست، بلکه ایراد این است که باید سایر زنان عضو این گروه برای "خشن شدن" نه تنها صورت خود را هیچ آرایشی نکنند بلکه اگر لحظه ای در جلوی آینه به چهره خود برای زیبا شدن نگاه کردند، باید در گزارش ها و اقرارگویی های شبانه دلیل این کار خود را بنویسند و اظهار ندامت کنند. در مجموع با نگاهی به انواع خشونت علیه زنان در جوامع گوناگون در سراسر جهان، می توان با شهامت بیشتری گفت که هنوز جمعیت بزرگی از مردان جامعه جهانی، مردسالارانی هستند که برده می خواهند. امیدواریم که با تلاش نهاد های بین المللی و کارهای فرهنگی و پژوهشی زمینه های "خشونت علیه زنان" بیش از پیش از بین برود . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رجوی دستور قتل اعضای جداشده را صادر می کند نامه سرگشاده کانون ایران قلم به مجامع بین المللی در مورد ساکنان کمپ لیبرتی در عراق + ترجمهچرا سازمان مجاهدین خلق ساکنان کمپ لیبرتی در عراق را از تیررس گروه تروریستی داعش دور نمی کند؟ کانون ایران قلم نسبت به تهدیدات مسعود رجوی علیه منتقدین و اعضای جداشده از سازمان مجاهدین هشدار می دهد 24.11.2014 با سلام و عرض ادب مقدمتا باید عرض کنیم که کانون ایران قلم که متشکل از کادرهای با سابقه ای بیش از بیست در سازمان مجاهدین خلق هست که اکنون از این سازمان جدا شده و جزو منتقدین این سازمان می باشند و در زمینه حقوق بشر فعالیت می کنند و برای نجات جان دوستان شان که در این سازمان و در کمپ لیبرتی در عراق گرفتار هستند مشغول فعالیت هستند . همانطور که همگان می دانند گروه تروریستی داعش که در کشور سوریه و بطور خاص در عراق فعال شده و با تصرف شهرها و مناطقی در عراق حکومت اسلامی اعلام کرده و مشغول جنایات وحشیانه ای علیه مردم بی دفاع و بطور خاص علیه زنان و کودکان می باشد و اکنون بر طبق خبرهایی که هست تا نزدیکی های بغداد و کمپ لیبرتی پیشروی کرده است و خطر بزرگی ساکنان بی دفاع لیبرتی را تهدید می کند. رهبران سازمان مجاهدین خلق آقا و خانم رجوی خیلی خوب به امر واقف هستند ولی نه تنها هیچ اقدامی برای نجات جان این افراد و خارج کردن این نیروها از تیر رس گروه تروریستی داعش انجام نمی دهند بلکه همچنان اصرار دارند که این نیروها در عراق بمانند . چنانچه در هفته گذشته مسعود رجوی طی یک پیام صوتی به ساکنان لیبرتی که در رسانه های سازمان مجاهدین خلق منتشر شده و قابل دسترسی است ضمن تهدید به مرگ منتقدین و اعضای جداشده از این سازمان به ساکنان لیبرتی دستور داده است که تا آخرین نفر باید در کمپ لیبرتی در عراق بمانند. چرا؟ دلایل بسیاری وجود دارد که رهبری سازمان مجاهدین نمی خواهد که نیروها را از تیر رس گروه تروریستی داعش دور نماید در صورتی که خیلی خوب می داند که تهدید جانی و امنیتی جدی برای نیروها و جود دارد. بر طبق خبر دیگری اقای جان مکین سناتور جمهوری خواه امریکا که لابی این سازمان هست چندی پیش بهاین موضوع اشاره کرده بود ولی رهبری سازمان مجاهدین خلق نه تنها این اخبار را در اختیار نیروهایش قرار نمی دهد بلکه انها را در بی خبری نگاه داشته و به دروغ به انها می گوید همه چیز آرام هست و گروه تروریستی داعش را عشایر و مبارز انقلابی قلمداد کرده که علیه دولت عراق می جنگند و با سقوط این دولت ما هم در عراق تثبیت شده و سلاح های خود را پس گرفته و به مبارزه !! می پردازیم . ما با توجه به شرایط بسیار بحرانی کنونی عراق که برای خود شهروندان عراقی هم امن نیست از تمامی مجامع بین المللی و ارگانهای حقوق بشری درخواست و فرا خوان فوری می دهد که برای نجات جان ساکنان بی دفاع کمپ لیبرتی در عراق تلاش کنند. همچنبن کانون ایران قلم نسبت به تهدیدات مسعود رجوی علیه منتقدین و اعضای جداشده از این سازمان هشدار می دهد که مسئولیت هر گونه تهدیدات تروریستی علیه اعضای جداشده در اروپا و عراق بر عهده مسعود رجوی و مریم رجوی خواهد بود. ما از مجامع بین المللی درخواست می کنیم که به رهبری سازمان مجاهدین خلق فشار بیاورند تا دست از سنگ اندازی و کار شکنی در راستای انتقال ساکنین لیبرتی به کشورهای ثالث دست بردارد و با ارگانهای سازمان ملل و کمیساریای عالی پناهندگان همکاری نماید . با احترام کانون ایران قلم رونوشت به : دبیر کل سازمان ملل نخست وزیر عراق وزیران کشور در کشورهای عضو اتحادیه اروپا سفیر آمریکا در بغداد سفیر آمریکا در آلمان نماینده کمیساریای عالی پناهندگان در بغداد نمایندگان پارلمان اروپا
Open letter of Iranian Pen club to international bodies about residence of Camp Liberty in Iraq. Why Masoud Rajavi and Maryam Rajavi don’t want to protect the lives of CL residents from the threats of ISIS. Open letter of Iranian Pen club also warns against the threats of Masoud Rajavi to kill the dissident members. Iranian Pen club ( Kanon Iran Galam) consists of dissident senior ex-members of PMOI with more than 20 years of history with the PMOI whom are now Human rights activists and pursuing to save the lives of the rest of the members entangled in Camp Liberty. As ISIS is advancing in Iraq, committing crime against humanity in the towns and villages especially against women and children. It has also been reported that ISIS is now near Baghdad and Camp Liberty, which pauses great danger towards the lives of its residents. Leaders of the PMOI, Masoud and Maryam Rajavi, very well know the seriousness of the threat but not only take no action to save the residents of Camp Liberty, but insist on keeping them in the Camp. Qua, last week Masoud Rajavi in a voice message to the residents of Camp Liberty which was also reported on PMOI’s media and can be reached via internet, having threatened to kill the dissident members, ordered the Camp Liberty residents that they must stay in there to the last man. Why?There are many reasons why Masoud Rajavi and Maryam Rajavi don’t want to protect the lives of their members from the threats of ISIS. Even the Republican Senator John McCain who is a known lobby of the PMOI also mentioned in his Oct 22, 2014 message to the Secretary John Kerry: “As you are aware, due to the increasingly dangerous threat of the Islamic State of Iraq and Syria (ISIS), the resettlement process has stalled, and many fear that the people at Camp Liberty could be at grave risk if the security situation in Iraq, and especially in Baghdad, continues to deteriorate.”. But PMOI not only keeps the residents in total black out concerning the news of the threatening situation of Iraq and Camp Liberty, but also deceitfully talks about the ISIS as the revolutionary tribes of Iraq which are fighting to overthrow the Iraqi Government, and at the rule of the ISIS, PMOI can be armed again. Therefore, with regards to the grave security situation in Iraq and especially threats to the lives of the Camp Liberty residents, Kannon Iran Galam appeal to all the international bodies and the Human Rights Organizations to take steps to save the lives of residents of this camp. Iranian Pen club also warns against the threats of Masoud Rajavi to kill the dissident members and would hold PMOI responsible for any terrorist threats against its dissident ex-members around the world and in Iraq. We urge the International bodies to put pressure on the PMOI leadership to stop obstructing and impeding the process of displacement of the residents of Camp Liberty to a third country and cooperate with the UN organizations and UNHCR. With all due respect Iranian Pen club Copies to: General Secretary of the United Nations Prime Minister of Iraq EU Heads of States US Ambassador to Iraq US Ambassador to Germany Representative of UNHCR in Baghdad Members of European Parliament
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رهبران فرقه ها تاریخ و مدت مصرف اعضا را مشخص می کنند
15.08.2007 محمد حسین سبحانی Sobhani_m_h@hotmail.com با کمی دقت در قوانین نوشته و نانوشته در درون فرقه ها می توان به عمق خطر آنها برای جامعه پی برد. یک گروه یا سازمان سیاسی که با مشی خشونت و استراتژی مبارزه مسلحانه آغاز بکار کرده ، بزودی با توجه با ساختار خود، ویژگی های فرقه گرایانه را تمام و کمال در درون خود جذب و نهادینه خواهد کرد. طبعاً در این دگردیسی، اعضای فرقه نیز مانند اعضای جوامع، خود از نخستین قربانیان می باشند. رهبران فرقه ها برای پیشبرد خطوط ایدئولوژیک و خشونت طلبانه خود به افرادی کاملاً مطیع و رام احتیاج دارند، طبعاً در این مسیر افرادی که می توانند یا می توانستند مانع یا تهدیدی برای اجرای این خطوط یا تعرض به جایگاه رهبری در درون فرقه باشند، باید زودتر از دیگران قربانی یا خاموش شوند. این امر بطور مشخص در درون فرقه مجاهدین بعد از انقلاب ایدئولوژیک در سال 1364 آغاز و در سال 1368 بعد از طلاق های اجباری تکامل پیدا کرد تا رهبری فرقه بدون مانع و تهدیدی از جانب هم قطاران خود یک سازمان سیاسی را به یک فرقه تمام عیار تبدیل کند. بر همین اساس در شرایط کنونی، روابط و مناسبات در درون فرقه مجاهدین به شکلی درآمده که افراد از عناصری خلاق به عناصری مصرفی تبدیل شده اند. یکی از نمونه های بارز این امر حسین داعی الاسلام در درون فرقه مجاهدین می باشد. حسین داعی الاسلام با نام مستعار علی قادری از اعضای قدیمی و ارشد سازمان مجاهدین خلق و از زندانیان سیاسی رژیم شاه می باشد که بعد از آزادی از زندان در بخش اجتماعی سازمان تحت مسئولیت محمد ضابطی فعالیت خودش را با سازمان ادامه داده است. وی بعد از شروع مبارزه مسلحانه در 30 خرداد 1360 به همراه مهدی فتح الله نژاد و منصور بازرگان تحت مسئولیت ابراهیم ذاکری سازماندهی شاخه سیاسی، نظامی سازمان رادر منطقه کردستان ایران و سپس عراق را بر عهده داشت. وی در سال 1364 در موضع عضو مرکزیت سازمان و معاونت مهدی ابریشمچی را در بغداد در موضع مسئولیت بخش پشتیبانی سازمان بر عهده داشت. اما وی بعد از سال 1368 و طلاق های اجباری در سازمان تحت برخورد قرار گرفت و از جایگاه خلاق و نظریه پردازی کنار گذاشته شد. هنگامیکه تاریخ مصرف و استفاده حسین داعی الاسلام تمام شد، از سوی رهبری فرقه خواهرش فاطمه داعی الاسلام را برای جلوگیری از جدایی حسین داعی الاسلام، به عضویت شورای مرکزی ، و بعدها به عضویت شورای رهبری سازمان در آورد. البته یکی از دلایل رشد تشکیلاتی فاطمه داعی الاسلام نشان دادن ارتقاء دروغین جایگاه زنان در سازمان مجاهدین بعد از طلاق های ایدئولوژیک در درون فرقه بود، اما واقعیت امر چیز دیگری بود که در این مطلب فرصت پرداختن به آن نیست. البته در شرایط کنونی فرقه این ارتقاء دروغین در مورد گروهی از زنان از جمله فاطمه داعی الاسلام نیز رو به پایان است. زیرا اساساً از نظر رهبری اعضای قدیمی و با سابقه در درون سازمان مجاهدین، چه زن و چه مرد، به دلیل کسب تجربه و یادگیری فن نمی توانند برای همیشه مورد اعتماد باشند و باید به صورت تبعیدی در بخش های تدارکاتی مانند آشپزخانه یا کارهای ساختمانی مورد استفاده قرار گیرند. اما بعد از حسین داعی الاسلام و فاطمه داعی الاسلام، هم اکنون نوبت به حسن داعی الاسلام برادر دیگر از این خانواده رسیده است. حسن داعی الاسلام نیز که از اعضای فرقه محسوب می شود، مدتها به دلیل اینکه اقامت در کشور آمریکا را رها نکرده و به عراق برای اقامت دائم در فرقه نرفته بود، مورد سرزنش کامل مسعود رجوی قرار داشت. اما هم اکنون به دلیل سیاست های جدید سازمان بعد از سرنگونی صدام حسین، و تسلط وی به زبان انگلیسی مورد توجه و استفاده فرقه در آمریکا قرار گرفته است. البته این روش در مورد سایر افراد فرقه در خارج از کشور بعد از کنار گذاشتن افراد قدیمی گسترش پیدا کرده است و آنهایی که روزی در چارت تشکیلاتی سازمان مجاهدین "خارج از کشوری" محسوب می شدند و "سرکوفت" می خوردند الان "اعضای" واقعی فرقه محسوب می شوند و برای پیشبرد خطوط فرقه در خارج از عراق مورد استفاده قرار می گیرند. این امر بعد بعد از سرنگونی صدام حسین دیکتاتور سابق عراق و فعالیت فرقه مجاهدین در خارج از عراق گسترش پیدا کرده است. البته دراین تردیدی نیست که حسن داعی الاسلام نیز مانند، قبلی ها، از جمله برادر و خواهرش یعنی حسین داعی الاسلام و فاطمه داعی الاسلام، بعد از مصرف توسط رهبری فرقه به دور انداحته خواهند شد. لازم به یادآوری است که در همین کشور آمریکا و محل مصرف حسن داعی الاسلام کم نبوده اند افرادی که با مدرک دکترا، قهرمان ورزش، پرفسور، سابقه دار زمان شاه و ... بصورتی مصرف شده اند که الان دیگر رمقی از هیچ کدامشان باقی نمانده است. مطمئناً وضعیت حسن داعی الاسلام و امثال وی نیز به این صورت خواهد بود و در حالیکه تاریخ مصرف افرادی مثل علیرضا جعفرزاده و علی صفوی رو به اتمام است، حسن داعی الاسلام فعلا بعنوان "ملی مذهبی" جا زده می شود و در محافل آمریکا مورد استفاده فرقه قرار می گیرد، بدون اینکه از سابقه خانوادگی وی در دیرون فرقه سخنی به میان آورده شود. البته در آینده نزدیک به دلیل مصرف زیاد رهبری فرقه از حسن داعی الاسلام در آمریکا، رابطه مخفی وی با سازمان مجاهدین بر ملا خواهد شد و باز او نیز به مانند بقیه از جمله برادر و خواهرش به دور انداخته خواهد شد. ترجمه انگلیسی متن:
Cult leaders decide the sell-by date and extent of misuse of their members
Mohammad Sobhani, August
15, 2007
A brief look at the literature produced together with the internal reports from a cult can clearly show the extent of danger that society is faced by vis-à-vis cults. A group or a political organisation which adopts armed struggle as a strategy will soon end up with cult characteristics rooted in its basic and fundamental relations. In this respect, the members of these organisations are themselves among the vast number of victims of such groups.
Cult leaders need obedient followers as the tools they use to push forward their violent ideological agenda. And in this way those who do or even could pose a threat to the execution of such orders, and especially who pose any threat to the position of the leader should be, and usually are, the first victims to be got rid of and silenced. This is particularly evident at every point of history of the Mojahedin Khalq Organisation following the Internal Ideological Revolution which began in 1985 and evolved to its peak with forced divorces in 1989. The leader made sure that no one would or could prevent him from changing a political organisation into a pure cult.
Now the internal relations inside Mojahedin Khalq Organisation has deteriorated to the point that people (members) have changed their use from creative elements to consumable elements. One such example could be Hussein Daioleslam.
Hussein Daioleslam (aka Ali Ghaderi) is a long serving executive member of the Mojahedin Khalq who had served prison sentences during the reign of the late Shah of Iran. He was released after the fall of the Shah and began his responsibilities in the Mojahedin's newly created Social Department under Mohammed Zabeti. After the failed coup by the Mojahedin Khalq in June 1981 and Massoud Rajavi's escape from Iran, Daioleslam, together with Mehdi Fatolah Nejad (captured by US forces in Iraq during the fall of Saddam in 2003) and Mansour Bazargan (killed in an insurgence by the Mojahedin Khalq into Iran by order of Saddam Hussein) under the supervision of Ebrahim Zakeri (later the head of Mojahedin intelligence services who died of brain tumour), started the military wing of Mojahedin Khalq in Iranian Kurdistan and later went to Iraq. In 1985 he became the head of Mojahedin Khalq logistics under the command of Mehdi Abrishamchi (the first husband of Maryam Rajavi before she left him for the leader, Massoud Rajavi), who was the main contact between the Iraqi regime and the Mojahedin Khalq. The main office then was in Baghdad.
After the forced divorces in 1989 Daioleslam was placed under severe pressure by the leaders and was rapidly excluded from any serious position and/or creative role.
His shelf-life ended there and then. Hussein Daioleslam was demoted and his sister Fatemeh Daioleslam became a member of the Mojahedin’s Central Council, later to be promoted to the all-women Central Leadership Council. Hussein was demoted because he did not, or could not, convince his wife to love Rajavi more than her husband. (She refused to give in to the divorce orders in that time.) And Fatemeh was appointed to the Central Council as proof of Rajavi's claims for his Ideological Revolution. She was a good example to show the ‘liberation of women’ was a result of the forced divorce order, but the real reason was something that I may explain in a separate article.
Now after all these years, the claim for and the use of the concept 'liberation of women' has also lost its sell-by date and is no longer useful for the cult leader. Even the recently selected members, men or women, have been involved long enough and know enough not to be trusted any more. They usually end up in the kitchen or are used in construction and building work or similar positions.
After Hussein Daioleslam and Fatemeh Daioleslam now has come the turn for the consumption of their brother Hassan Daioleslam.
Hassan Daioleslam, who is also considered as a member of the Mojahedin Khalq Organisation (Rajavi Cult) had been under harsh criticism for a long time by the cult leader Massoud Rajavi because he would not leave the USA and join the cult under the rule of Saddam Hussein in Iraq. But now, in the new circumstances in which the remnants of the Rajavi cult after the fall of Saddam Hussein find themselves in western countries, Hassan’s social position and his ability to speak English has grabbed the attention of Rajavi. He seems to be next in line to be consumed. This time in the United State of America where both the Mojahedin Khalq Organisation and its alias the National Council of Resistance have been maintained on the list of dangerous terrorist entities for more than a decade.
This trend of using one-time sympathizers of the Mojahedin in western countries in the place of long serving executive members of the organisation who now have no skills which match the needs for consumption in western countries, is now evident in every European and North American country. Those who were under pressure and were demonised regularly under the pejorative label ‘Supporters’, are now the real executive members of the Mojahedin Khalq Organisation and are treated by Maryam Rajavi as such. This change of place, this change of use and this change of Rajavi's relationship with both ex-executive members who now serve in the kitchen and ex-supporters in western countries who now run the cult's offices in London, Washington and Paris, has one specific reason. That is, the fall of Rajavi's benefactor Saddam Hussein and his new pursuit to find a new benefactor; this time in the west. The situation has changed so the consumable tools need to be changed accordingly.
No doubt the remains of Hassan Daioleslam, like his brother and sister and many before them, will be rejected after consumption by the cult leader. In the United States of America itself there are many examples of rejected consumed members and ex-members of the cult who at one time carried exciting titles like Doctors, Sport champions, Artists, Political Activists with Decades of History, and even National Heroes. People who now have nothing left for themselves and no energy even to be heard.
Certainly the future for Hassan Daioleslam and similar cult members is not bright. While the shelf-life of cult representatives in the USA, Alireza Jafarzadeh and Ali Safavi is reaching its end, Hassan Daioleslam is being presented as a "Religious, Nationalist Personality" in limited circles in the USA to be consumed under this label for a short time before these circles are forced to accept the revelations about him and his family and their membership of the blacklisted Mojahedin Khalq Cult. He will be used so much in the near future that his shelf-life will certainly not be more than a fraction of the shelf-life of his brother or his sister in the terrorist cult's propaganda machine.
مطالبی دیگر از محمد حسین سبحانی: ــ نامه سرگشاده محمد حسین سبحانی به مسعود رجوی ــ سازمان مجاهدين خلق و تغيير رهبری آن!!؟ ــ آیا مسعود رجوی ِ عراق، مقتدی صدر است؟
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد |