_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

kanoon-ghalam@hotmail.de

www.iran-ghalam.de

کتاب کالبدشکافی یک جریان ایدئولوژیک

قسمت سوم

23.11.2007

مولف: آنتونی گسلر

مترجم : آر. فورشتنزر

منبع :Mojahedin.ws

 

فصل 2 - رجویسم

دهه 60، زمان تولد مجاهدین خلق ایران، به صورت سیاه و سفید تعریف می شود. شاید رنگ های قرمز و سفید دقیق تر باشند، چرا كه تنش شرق و غرب، دنیای اواسط قرن بیستم را عمیقا تقسیم كرده بود. در یك سو، بلوك شوروی تحت فرماندهی مسكو در پیمان ورشو گرد هم آمدند. یك نوع آیین گرایی خشك لنینی - ماركسیستی آنها را در كنار هم نگاه می داشت. در سوی دیگر، كشورهای غربی عضو ناتو به رهبری ایالات متحده قرار داشتند. عامل در كنار هم قرار گرفتن آنها اعتقاد به استیلای سرمایه داری بود. اما این دو قطبی سازی جهان هرگز به یك كشمكش بزرگ مسلحانه - هسته ای یا متعارف - بین دو بلوك منجر نشد.

 

اما تا سال 1989، هنگامی كه دیوار برلین فروریخت و كمونیسم (به عنوان یك سیستم حكومتی) سریعا شروع به عقب نشینی نمود، بحرانهای زیادی صلح جهانی را به مخاطره انداختند، مثل بحران موشكی كوبا در سال 1962. خوشبختانه دو ابرقدرت كه از نظر نیرو برابر بودند، همیشه از استفاده از جنگ افزارهای هسته ای شان خودداری كردند. برخورد مستقیم بین اتحاد جماهیر شوروی و امریكا می توانست به ناچار به نابودی كل جوامع منجر شود. از سوی دیگر، مسكو و واشنگتن نقاط محلی برخورد را نمایان كردند، كه راه تلاش به منظور كنترل مناطق استراتژیك را باز می نمودند. این نیروهای مركزگرا، چه در آسیا بودند، یا امریكای لاتین یا افریقا، به كرملین یا كاخ سفید برمی گشتند. در واقع در خاورمیانه بود كه این رقابت میدان اصلی عمل را پیدا كرد؛ كلید دسترسی به ذخایر فوق العاده نفتی. در این الگوی اساسی است كه بهتر می توان تولد سازمان مجاهدین خلق ایران را درك كرد. مانند بسیاری از سازمانها، مجاهدین از هیچ به وجود نیامد. این سازمان از تاریخ معاصر ما برخاسته است؛ دوره فرصت ها و تغییراتی كه ماهیت سه گانه سیاسی مجاهدین را آشكار كرد، سیاسی، دینی و اجتماعی. مسعود رجوی مانند "هم قطارانش" در دیگر نقاط، چیز جدیدی را ابداع نكرد. امروزه سازمان به شدت ربطش با ماركسیسم را تكذیب می كند:

 

"برچسب اسلامی ماركسیستی توسط ساواك شاه مورد استفاده قرار می گرفت و رژیم اسلامی نیز در تلاش برای تخریب پایگاه اجتماعی مجاهدین از آن استفاده كرد." (11)

 

سازمان در تكذیبیه های خودش آنچنان هم اشتباه نمی كند. در سال 2003،‌ درست است، سازمان دیگر ماركسیستی نیست، یا حتی از نظر سنتی، اسلامی هم نیست. رهبر سازمان با اتخاذ ایده های سیاسی و تعابیر قرآنی یك التقاط شخصی به وجود آورد كه دین كمی نسبت به "داس كاپیتال" ، "انجیل سوسیالیسم محض" ، یا "قرآن" قوانین غیرقابل نقض دارد. رجویسم هرگونه ارجاعات دیگر را حذف كرده است.

 

روی صحنه آمدن

مجاهدین خلق علیرغم سخنانی كه امروزه با توسل به اعلامیه جهانی حقوق بشر در صدد تصحیح شان می باشند، عمیقا توسط اصول انقلابی اخذ شده در هنگام تولد نشانه گذاری شده است. همان طور كه احمد قریشی و داریوش زاهدی تحلیل كرده اند، فرآیند انقلابی به دنبال یك ساختار بسیار دقیق می آید، ساختاری كه به عنوان مدل مشترك برای همه جنبش ها، بدون در نظر گرفتن مرزها و مردم، قابل اعمال است.

 

"انقلاب فرآیندی است كه تغییرات ایدئولوژیكی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اساسی را آغاز می كند. هدف انقلابی برای رژیم موجود از طریق برآوردن دو مجموعه از متغیرهای همبسته حاصل می شود، نقص های داخلی رژیم و آسیب پذیری اش و عمل هماهنگ شده گروه های اجتماعی و افرادی كه مخالفش هستند. دستیابی به یك انقلاب موفقیت آمیز به تلاش آگاهانه انقلابیون بستگی دارد كه هدفشان سرنگون كردن نظم موجود است. سرانجام، رابطه بین نارضایتی عمومی و سقوط رژیم به مهارت های رهبران انقلابی و (عدم) توان آن دسته از افراد كه در قدرت هستند بستگی دارد." (12)

 

ایران با موقعیت جغرافیایی اش و ثروتی كه زیر زمین دارد، در مركز تنش بین امریكایی ها و روس ها قرار دارد. ایالات متحده، كه سقوط دكتر مصدق در سال 1953 و بازگرداندن رضا شاه به تخت پادشاهی را سازماندهی كرده بود، در دور اول برنده شد. آن ها مثل كشوری فتح شده به ایران وارد شدند، و نیروهای شوروی را دست به سر نمودند. خود شاه به عنوان سلطنت طلب محض در تهران پادشاهی می كرد تا نقش پلیس خلیج فارس را ایفا كرده باشد. اما در دهه 60، امیدهای اكثریت مردم پایه و اساس تقاضاهای گروه هایی را تشكیل داد ‌كه نتیجه گرفته بودند مبارزه سیاسی قانونی و غیرخشن غیرممكن است. آنها مبارزه مسلحانه را انتخاب كرده بودند. در ایران همانطور كه نویسندگان كتاب ایران در قرن بیستم تأكید می كنند:

 

"نسل جدید هنوز مبهوت تجربه مصدق بود و مدل های دیگر را از جنبش های مستقل و انقلابی در خاورمیانه، افریقای شمالی، آسیا و امریكای لاتین گرفته بود. برای این مبارزان جوان، موانع ایدئولوژیكی وجود نداشتند. آنها دیگر ماركسیسم - كه خوب می شناختندش - را رد نمی كردند، و در عین حال به صورت خودكار از اسلام هم رویگردان نمی شدند. این جوانان، كه كم تر از بزرگترهای خودشان مجذوب موفقیت اقتصادی و فنی غرب شده بودند، بیش از پیش از خشونتی كه از امپریالیسم به وجود می آمد آگاه بودند." (13)

 

مثل بریگاد سرخ و پریما لینی در ایتالیا، حزب ارتش سرخ به رهبری آندریاس بادر و اولریخ ماینهاف در آلمان، ارتش سرخ ژاپن واكشن دیركت فرانسه، جنبش هایی كه از ماركسیسم - لنینیسم الهام می گرفتند در سراسر جهان رواج پیدا كردند. اینها گروه هایی بودند كه دانش خود را با مطالعه لئون تروتسكی، فیدل كاسترو، و بالاتر از همه، كتاب سرخ كوچك اثر مائو تسه تونگ، پرورش می دادند. آنها شامل هسته های مبارزه بودند كه چه گوارا و ژنرال گیاپ را به عنوان مدل انتخاب می كردند.ژان سویل می گوید:

 

"این گروه ها - سختگیر، خشن و مكتبی - از خود استالین هم استالینی تر به نظر می رسیدند. نظم آهنین، واكنش به محرمانگی، خودانتقادی و فداكردن زندگی شخصی به نفع سازمان؛ "سندروم فرقه". (14)

 

"ایرانی های جوان از رود روبیكان گذشتند و گروه های مبارزه مقاومت را سازماندهی كردند. آنها كه ایدئولوژی فراچپ انگیزه شان بود، قصد داشتند با حملات تروریستی یك حكومت پرولتاریایی را به قدرت برسانند. به گفته مورخان ‌"بسیاری از اندیشمندان جوان كه سركوبی ژوئن 1963 را دیده بودند و مشاهده كرده بودند امیدها برای نمایندگی سیاسی توسط جبهه ملی برای آزادی ایران و حتی توده نقش بر آب شده، به راه حل های رادیكال تر روی آوردند، و به نومیدی نزدیك تر شدند". (15)

 

هفته نامه فرانسوی لو اكسپرس می نویسد:

 

"این افراد چه كسانی هستند؟ فرزندان بازرگانان، مهندسان و دانشجویان خدمات دولتی. آنها كه امیدی به حمایت مردم نداشتند، خشونت را برگزیدند چرا كه روزگار نیروهای قدیمی انقلابی و ناسیونالیست های دهه 50 گذشته بود و پوسیده شده بودند. آنها همچنین می دیدند كه رژیم از همه امیدهای اپوزیسیون علیه آنها استفاده می كند. بنابراین بر این عقیده بودند كه فقط سرپیچی و فداكاری می تواند نمونه هایی را خلق كند كه باعث جلوگیری از تسلیم شدن جوانان شوند. (16)

 

ابتدا فدائیان خلق وارد عمل شد. بیژن جازانی (جزنی- اعدام شده به سال 1975) آنها را رهبری می كرد كه مهارت خود را در توده (حزب كمونیست ایران) آموخته بود. بعد از درگیری های خونین با ارتش و پلیس، فدائیان خلق دچار تلفات سنگین شد و سرانجام مهار گردید. اما نمونه ای باقی مانده بود. سازمان مجاهدین خلق ایران در 6 سپتامبر 1965 توسط محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان به وجود آمد. مجاهدین در حال ورود به صحنه بود. محمد حنیف نژاد مؤسس سازمان مجاهدین خلق ایران مهندس كشاورزی و یك اندیشمند مسلمان بود. او كه در سال 1938 در تبریز، مركز استان آذربایجان، به دنیا آمده بود یك فعال ضدشاه بود".(17) او به حكم دادگاه، در تاریخ 25 می 1972 اعدام شد.

 

خیلی زود دیگران هم وارد شدند و تصمیم به عمل گرفتند. تحلیلگران خاطرنشان می سازند كه "بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق كه بین سال های 1938 و 1940 به دنیا آمده بودند درباره عدم امكانپذیر بودن راه حل پارلمانی به همان نتیجه ای رسیدند كه فدائیان خلق رسیده بودند... آنها یكدیگر را در دانشگاه تهران ملاقات می كردند و در سال 1965، با الهام گرفتن از مدل های ماركسیستی و شیعیسم در شهرهای مختلف گروه های مطالعه تشكیل دادند. برخی از آنها، پس از جنگ شش روزه 1967، به اردوگاه های تعلیم فلسطینی ها در اردن و لبنان ملحق شدند." (18)

 

منابع

11. خیانت به دموكراسی، منتشر شده توسط كمیسیون امور خارجه شورای ملی مقاومت، 1993،
Democracy Betrayed- une response au Rapport du Department d’Etat americain

12. چشم اندازهای تغییر رژیم در ایران (اسلام و دموكراسی سازی)، جلد پنجم، سیاستگذاری خاورمیانه، احمدقریشی و داریوش زاهدی، ژانویه 1997

13. ژان پیر دیگار، برنارد اوركاد و یان ریچارد، L’Iran au XX siecle، پاریس، 1996

14. ژان سویل، Le terrorisme intellectual- de 1945 a nos jours، پاریس، 2000

15. نگاه كنید به اثر دیگار، اوركاد، و ریچارد

16. لو اكسپرس، Les victims de la Revolution blanche، 5-28 مارس 1972

17. نگاه كنید به Democracy Betrayed

18. نگاه كنید به اثر دیگار، اوركاد و ریچارد

 

 

ــ لینک به  معرفی و اهمیت کتاب " کالبدشکافی یک جریان ایدئولوژیک "

ــ لینک به قسمت اول

ــ لینک به قسمت دوم

 

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد