_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

kanoon-ghalam@hotmail.de

www.iran-ghalam.de

کتاب کالبدشکافی یک جریان ایدئولوژیک

قسمت ششم

25.11.2007

مولف: آنتونی گسلر

مترجم : آر. فورشتنزر

منبع :Mojahedin.ws

 

فصل پنجم: مشی مسلحانه، اولین گام استراتژیک مجاهدین خلق

از آغاز، مجاهدین خلق ایران بر روی رئیس جمهور جدیدا انتخاب شده، بنی صدر، سرمایه گذاری كردند. نوعی همگرایی خاص نقطه نظرات آن ها را در كنار هم قرار می داد، نوعی همگرایی كه فراتر از اختلافات مشتركشان با رهبران دینی بود. ادوارد سابلیه این همگرایی را یك ایدئولوژی تعریف می كند:

"رئیس جمهور جدید به نوعی ماركسیسم مذهبی معتقد است. وی از اقامتش در پاریس به منظور تعبیر مجدد آموزه های اقتصادی قرآن - به عنوان بخشی از دكترین اجتماعی - استفاده كرد. او به برابرگرایی امید دارد، به "توحید" در عمل اعتقاد دارد، یا جامعه ... بطور خلاصه، برنامه او مخلوطی بود از سوسیالیسم آرمانگرایانه و تیتوگرایی (سوسیالیسم ملی). او از سنت های ماركسیستی-لنینی فاصله گرفت و بنابراین توسط كمونیست های حزب توده طرد شد. اما، خیلی زود از حمایت سازمان های چپ اسلامی مثل مجاهدین و فدائیان بهره مند گردید." (30)

ملاحظاتی كه سازمان مجاهدین خلق را از جایگاه چپگرای فرقه ایش به سمت بنی صدر پیش راند در مجموعه خواسته های جنبش آشكار هستند. ادوارد سابلیه می نویسد:

"كارپایه مشترك بین دو سازمان خیلی زود عیان شد. آن ها ملی شدن صنعت و بازرگانی، سلب مالكیت از شركت های چندملیتی، اخراج كارشناسان خارجی، ایجاد ارتش بومی، خودمختاری محلی برای گروه های قومی مختلف، و زمین برای كشاورزان و عدالت انقلابی را برنامه ریزی كرده بودند." (31)

اما همه چیز به آن خوبی ها هم نبود. مطبوعات فرانسه گزارش دادند:

"ابوالحسن بنی صدر، این فرد بیقرار، بلافاصله پس از انتخابش به عنوان رئیس جمهور جمهوری اسلامی گفت كه "نمی توان در كشوری كار كرد كه در آن به اصطلاح دانشجویان دولتی در دولت تشكیل می دهند." (32)

عراق حمله می كند

رویدادی جدید مانند ضربه تندر در جامعه بین المللی در حال رخ دادن بود. این رویداد اهمیت چشمگیری داشت چرا كه، اگرچه در دهه 80 رخ داد، اما تاثیرش به ابتدای قرن بیست و یكم نیز رسید. در 22 سپتامبر 1980، صدام حسین دیكتاتور عراق نیروهایش را برای حمله به جمهوری اسلامی گسیل كرد. در 17 سپتامبر، صدام مستبد قرارداد الجزیره كه در 6 مارس 1976 توسط تهران و بغداد درباره تقسیم شط العرب (اروند رود) به امضا رسیده بود را رسما فسخ شده اعلام كرد. عراق بر این تصور بود كه ایران به خاطر بی نظمی های داخلی ضعیف شده است. حزب بعث، كه از نظر انگیزه سكولار بود، توسط سنی های صدامی كنترل می شد كه از افراط گرایی در میان شیعیان محلی - كه 62 درصد از كل جمعیت عراق را تشكیل می دادند- نگران بودند. در جنوب، پیروان علی دور از هرگونه بنیادتصمیم گیری و در موضع رنج بین المللی نگاه داشته می شدند. علیرغم این تبعیض، همان شیعیان - كه به صورت سازمان یافته مورد آزاد و اذیت قرار می گرفتند- در طول جنگ علیه هم مذهب های ایرانی شان به كشور خودشان خیانت نمی كردند.

طی اولین روزهای جنگ، سربازان عراقی حدود 10 كیلومتر به داخل قلمروی كشور همسایه نفوذ كردند. اما، خیلی زود از مقاومتی كه دربرابرشان قرار گرفت متعجب شدند. ایران بسیج شده و به جنگ رفته بود، همه مبارزات داخلیش را فراموش كرده بود تا با شور ملی به مقابله دشمن برود. بعد از یك سری درگیری ها، پاتك "ثامن الائمه" ایران آبادان را بازپس گرفت و مهاجمان را مجبور به عقب نشینی كرد. نیروهای تهران با ادامه حملات در داخل عراق – عملیات هایی نظیر كربلا یا مراحل مختلف والفجر- بدون دستیابی به یك پیروزی آشكار از بین می رفتند. این كار تا سال 1988 كه ایران آتش بس را قبول كرد ادامه داشت. بغداد نومیدانه در تلاش بود راهی برای متوقف كردن بحران - كه خودش آغاز كرده بود- پیدا كند. صدام، چند هفته بعد از حمله شكست خورده اش، تلاش كرد كه از دامی كه در آن افتاده بود نجات پیدا كند. صدها هزار نفر كشته شدند، تعداد سیار بیش تری مجروح و معلول، و اقتصادها در هم شكسته شدند: همه عواملی كه بر توسعه دو طرف جنگ سنگینی می كنند.

حمام خون

در ایران، در حاشیه این مبارزه هولناك، شرایط در حال انفجار بود. اعمال تروریستی اكنون به جنایت های آشكار تبدیل شده بودند. مجاهدین در سوی خودش یك سازمان تعلیم دیده و سختگیر داشت كه راحت مبارزه مخفیانه انجام می داد. سازمان حكومت را به سوی سركوب جدی تر سوق داد، و مقامات را به سوی مسیر رویكرد توتالیتریستی هدایت نمود كه كل مبارزه خشونت بار از آنجا آغاز شد. در 11 ژوئن 1981، مجلس كه توسط اكثریت حزب جمهوری اسلامی كنترل می شد، دستوركار برای بیرون راندن بنی صدر از ریاست جمهوری را آغاز كرد. مجاهدین خلق زمان را برای نافرمانی مستقیم از حكومت مناسب دانست. در 17 ژوئن،‌ كم تر از یك هفته بعد، دور جدیدی را آغاز كرد، ‌و اولین بیانیه نظامی اش را صادر كرد. چهار روز بعد، یك بمب در مقر حزب جمهوری اسلامی منفجر شد و آیت اله بهشتی و رهبران حزب را به قتل رساند. اما سازمان علنا مسئولیت این انفجار رابه عهده نگرفت. در 30 اوت، رئیس جمهور جدید علی رجایی و باهنر، نخست وزیر، در بمبگذاری دیگری كه مجاهدین باز هم از قبول مسئولیتش خودداری كرد جان خودشان را از دست دادند. اما افكار عمومی مجاهدین خلق را مسئول هر دو انفجار می دانست. سیاوش قاضی تاكید می كند:

"در آن زمان، بعد از این نمایش قدرت و اراده، خیلی ها فكر می كردند كه افراد رجوی به رهبران جدید كشور تبدیل خواهند شد. آیا آن ها فرصت را از دست دادند؟ در هر صورت، آنان در موقعیتی نبودند كه بخواهند حریف جدی قدرت محسوب شوند." (33)

مطمئنا رژیم در یك دام بسیار آشكار افتاده بود. دولت بی تجربه با آشفتگی واكنش نشان داد. هواداران سازمان دستگیر و اعدام شدند. جنبش شورشی در خون غرق شد. پیچیدگی شرایط، همراه با تنش هایی كه هفته ها بود ساختار اجتماعی را از هم گسسته بود، به یك مخلوط انفجاری منتهی شد.

عزیمت و شكست

اما، قبل از شكست نهایی، مجاهدین خلق به سختی تلاش كردند به امید منحرف كردن ارتش به سوی اتحاد برای كودتا با فرماندهی كل ارتباط برقرار كند. سربازانی كه در جبهه عراق انجام وظیفه می كردند به خوبی به یاد می آوردند كه مجاهدین افسرانشان را در دوران شاه هدف قرار داده بود. بنابراین این پیشنهادات را بین وفاداری سابقشان به شاه، احساس مسئولیت ملی شان و عدم اعتماد به مجاهدین از هم گسسته می شنیدند. در انتها،‌سربازان حركتی انجام ندادند. سیاوش قاضی متذكر می شود:

"مجاهدین، ‌با سرمایه گذاری بر روی مداخله ارتش، یك اشتباه بزرگ سیاسی مرتكب شد. در نظر آن ها، آزمون قدرت و استحكام با مقامات بدون یك مواجهه خشن و كلی قابل رفع نبود. در این رویكرد، آن ها به مبارزه با پاسداران انقلاب دامن زده بودند. ناگهان، اكثر ایرانی هایی كه از راه مجاهدین حمایت می كردند، عدم تمایل به مبارزه مسلحانه را نشان داده و نقش ناظران ساده را برای خود برگزیدند. و ارتش هم برای ملحق شدن به مجاهدین حركتی انجام نداد." (34)

آخرین درخواست از مردم برای آمدن به خیابان ها با عدم واكنش از سوی مردم مواجه شد. چرخ واژگون شده بود و فقط رهبری مذهبی بود كه همچنان ایستاده بود. سرانجام، بنی صدر رئیس جمهور اسبق كه توسط دشمنان سیاسی اش در تاریخ 21 ژوئن از كار بركنار شده بود مخفی شد. در 29 جولای 1981، همراه با مسعود رجوی وارد فرانسه شد. هفته نامه لو پوئن آنجا بود:

"در سپیده دم (4:30) سه شنبه گذشته یك هواپیمای تداركاتی نظامی ایرانی كه تهران را با ادعای "پرواز عادی" ترك كرده بود، در پایگاه نظامی "ایورو" (كه مشخصا مخصوص تبعیدی های معروف می باشد) بر زمین نشست. بنی صدر از لوكاسا خوش شانس تر بود. او كه لباس ورزشی به تن داشت به نورماندی بازگشته بود. برای بقیه افرادی كه در هواپیما بودند، این یك دستاورد بود: سرگرد بهزاد معزی خلبان هواپیما، چهار تن از دوستان رئیس جمهور سابق و مسعود رجوی، رهبر مجاهدین خلق، سازمانی كه بین ماركس و محمد، با پاسداران انقلاب مخالفت كرد و می كند." (35)

بنی صدر، ‌كه در فرانسه پناهنده بود، از رهبر مجاهدین جدا شد. اتحاد "مقاومت" در خارج از كشور در برابر اختلاف عقاید و محروم سازی های یك جانبه كه توسط اعضای رهبریش صورت می گرفتند تاب تحمل نیاورد. رئیس جمهور سابق نمی توانست روابط مسعود رجوی با دشمن عراقی را بپذیرد. آخر، جنگ هنوز ادامه داشت و ملاقات رجوی- طارق عزیز (معاون نخست وزیر عراق) بنی صدر را برای جدایی متقاعد كرده بود. البته این ضرری بود كه سازمان مجاهدین تلاش می كرد به نفع خودش از آن بهره برداری كند، و ادعا كرد كه بنی صدر را تصفیه كرده اند. برای مجاهدین خلق، برای رسیدن به هدف هر وسیله ای سودمند است. هفته نامه "نوول آبزرواتور" این برون سازی رئیس جمهور اسبق را پیش بینی كرده:

"همین یك ماه پیش، بنی صدر در زمان اخراجش قسم خورد كه هرگز ایران را ترك نكند. اگر هم تصمیم به این كار گرفت، به منظور پیروی از نمونه خمینی در زمان شاه بود. هدف آن ها سازماندهی كردن مقاومت در خارج از كشور است، در ضمن این كه در داخل كشور، سازمان های مخفی، از جمله مجاهدین خلق مبارزه چریكی خود ادامه می دهند. شرط بندی مخاطره آمیزی است. تجربه نشان داده كه رهبران ایران كه كشور را ترك كرده اند- چه شاه یا بختیار- به سرعت فراموش شدند. اما آیا بنی صدر شانسی داشت؟ اخیرا، هزاران مخالف رژیم دستگیر شدند و حلقه طناب در اطراف او تنگ تر شد. اگر او را می گرفتند محاكمه و به احتمال زیاد اعدام می شد. البته آن وقت در ایران مانده بود و به عنوان شهید می مرد. اما رئیس جمهور سابق هرگز یك مبارز چریكی نبود. برای گروه های زیرزمینی كه از او محافظت می كردند، او به یك دردسر تبدیل شده بود- نه یك امتیاز. واقع گرایان، مجاهدین و او تصمیم گرفتند كه مسئولیت ها رابین خودشان تقسیم كنند، و در 18 جولای گذشته شورای ملی مقاومت ایران را بوجود آوردند كه از داخل توسط مسعود رجوی و از بیرون توسط بنی صدر هدایت می شد."‌ (36)

وقتی در سال 1986 مسعود رجوی و رهبریش فرانسه را ترك كردند و در عراق مستقر شدند، فاز جدیدی برای مجاهدین خلق آغاز شد. سیاوش قاضی این گونه استنتاج می كند كه:

"مجاهدین دیگر هرگز پشتیبانی مردمی را به دست نخواهند آورد. علیرغم برخی تلاش ها برای ایجاد اتحاد با دیگر جنبش های پیشرو در كشور، بخصوص در سال های اولیه تبعید، در انزوایی غیرقابل درمان فرو می روند. آن وقت اتحاد غیرطبیعی با عراق را انتخاب می كنند. با ساختن مقر خودشان در بغداد... مرحله به مرحله اعتبارشان را از دست می دهند. آن گروه به حاشیه رانده شده كه معتقد بود می تواند جریان تاریخ ایران را تغییر دهد به هودار محض نیروی ارتش عراق و مستخدم صدام حسین تبدیل شد." (37)

منابع

30. نگاه كنید به اثر سابلیه

31. همان ماخذ

32. Les etudiants guident le guide، اثر الن لویوت، لوپوئن، 17 مارس 1980

33. نگاه كنید به اثر سیاوش قاضی

34. نگاه كنید به اثر سیاوش قاضی

35. Cachan-Teheran: aller-retour، اثر یوجین مانونی، لوپوئن، اوت 1981

36. Le Vol Numero deux de Bani Sadr، اثر كنیز مراد، Le Nooverl Observateur، 1 اوت 1981.

37 نگاه كنید به اثر سیاوش قاضی

 

ــ لینک به  معرفی و اهمیت کتاب " کالبدشکافی یک جریان ایدئولوژیک "

ــ لینک به قسمت اول

ــ لینک به قسمت دوم

ــ لینک به قسمت سوم

ــ لینک به قسمت چهارم

ــ لینک به قسمت پنجم

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد