_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

kanoon-ghalam@hotmail.de

www.iran-ghalam.de

کتاب کالبدشکافی یک جریان ایدئولوژیک

قسمت هشتم و نهم

09.12.2007

مولف: آنتونی گسلر

مترجم : آر. فورشتنزر

منبع :Mojahedin.ws

فصل هفتم/ پایگاهی برای عمل كردن

 

از منظر غرب نسبت به واژه "ارتش"، ارتش آزادیبخش ملی مجاهدین هرگز به عنوان یك ارتش عمل نكرده است. بعد از چند شكست جانانه در حملات متعارف، سربازانش به شیوه های حقیقی و آزموده شده تروریسم سیاسی چریكی روی آوردند. فنونی هستند كه برای مجاهدین خلق ایران مزیت ها و معایبی دارند. از یك سو، سازمان می تواند با صدای بلند ادعا كند كه ظرفیت نظامی داشته است. بعدها، سعی كرد نزد ایرانیان- كه هیچكدام از ظواهر آنان را تحویل نمی گرفتند- برای ارتش خودش مشروعیت ایجاد كند. سرانجام، تلاش كرد خودش را به عنوان تنها جایگزین ممكن برای قدرت حاكمه معرفی نماید. اكثر اعمالی كه در داخل مرزهای ملی انجام می شدند با یك اطلاعیه رسمی و قبول مسئولیت همراه بودند. این ها دقیقا هم راستا با كارهایی بودند كه توسط حماس یا جهاد اسلامی انجام می شد. یا بقول TerrorWatch :

 

"یكی از اهداف تروریسم تبلیغ جنبش و اهدافش می باشد. این بخشی از ایده ماركسیستی فرسایش نظم اجتماعی و تبلیغات مسلحانه است." (45)

 

اما، از آنجا كه ارتش آزادیبخش فقط ابزارهای محدود و نیروهای محدود دارد- بخصوص در مقایسه با تعداد نیروها و تجهیزات ارتش منظم ایران - می تواند فقط برای اعمال كوچك برنامه ریزی كند. حملات خمپاره ای، حملات با مواد منفجره. این اعمال به خودی خود مهم نیست، اما اعمالی هستند كه كشنده می باشند. معمولا قربانیان – اگر هدف های برنامه ریزی شده نباشند- شهروندان غیرنظامی و بی گناه هستند. این امر كمكی به مجاهدین خلق نمی كند، بخصوص وقتی كه به حمایت مردمی در كشور چشم دارد و این همان چیزی است كه آن ها به طور كامل فاقدش هستند. غرق نشدن در اغماض ضروری است اما استفاده از ابزارهای خونبار باعث انتقادهای شدید بین المللی می شود. آنوقت است كه تصمیم گیری برای پاك كردن همه گروه های افراطی- كه استفاده از خشونت را ترویج می كنند- اتخاذ می شود. از آن هنگام، رجوی و دوستانش بیهوده تلاش كردند به چیزهای بی ارزش ولی خوش ظاهر چنگ بیاندازند تا وضعشان را بهبود دهند. وی بارها از یاد و خاطره ژنرال دوگل استفاده كرده تا بتواند تصمیم هایی اتخاذ كند كه به او نفع می رسانند:


"محكوم كردن مقاومت ایران به تروریسم مثل محكوم كردن نیروهای انقلابی امریكا یا مقاومت فرانسه دربرابر اشغالگری نازی ها به تروریسم می باشد." (46)


برای درك تفاوت كافی است كه به تحلیل
TerrorWatch نگاهی بیاندازیم:


"بطور كلی، تروریسم عمل قهرآمیز خاص برای ویران كردن یا كشتن در یك تنش غیرانقلابی یا غیركمونیستی است. مقاومت دربرابر اشغالگران نازی طی جنگ جهانی دوم، ایرگون اسرائیل (گروه شورشی نظامی دراسرائیل)، تروریسم تامیل یا مقاومت افغان نمونه هایی از این واقعیت هستند. در ساختار فرایند انقلابی كمونیستی، تروریسم فقط ابزار تخریب نیست. اغلب،‌ و بالاتر از همه، شكلی از تبلیغات است. این تبلیغات مسلحانه با دشمن، و نیز افراد "دوست"، سخن می گوید. هدف از آن نشان دادن موفقیت جنبش می باشد." (47)


مجاهدین خلق، درحالی كه ماهیت انقلابیش را به روشنی نشان داد، در درخواست برای شورش های مسلحانه گستاخانه عمل می كرد. درباره جایگزینی كه قصد دارند دربرابر رژیم آیةالله خمینی قرار دهند:


"پیچیدگی های شرایط ملی مان ایجاب می كنند كه این جایگزین مسلح و سازمان یافته باشد؛ كه احترام به اسلام، دین اكثریت عظیمی از مردم ایران، را نیز شامل می شود." (48)

 

در مورد مجاهدین خلق ایران، اگر قرار است این واژگان اسلامگرایانه باشند، آن ها واقعیت را از درون منشور ماركسیستی می بینند.


تضعیف غرب

 

از دهه 60 تا دهه 80، دو قطبی شدن جهان برخوردهای دائم بین سرمایه داری و كمونیسم را بوجود آورد. اگر شرایط بین دو ابرقدرت هرگز به سمت تنش آشكار پیشروی نكرد، جنگ سرد بواسطه استفاده مسكو و واشنگتن از ابزارهای خرابكارانه – به منظور تاثیرگذاری بر توازن نیروها به نفع خودشان- به اوج خود رسید. مجاهدین خلق، كه در مخفی كاری و جنگ در سایه خبره بود، ابزار ایده آلی برای كاربرد دكترین خرابكاری بود:


"اپوزیسیون مسلح مجاهدین خطری جدا واقعی برای قدرت محسوب می شد چرا كه مبارزان ماركسیستی- اسلامیش اولین سربازان در روزهای فوریه 1979 بودند. بعلاوه، آن ها اولین كمیته ها را سازماندهی و هدایت كرده بودند و با افرادی كه در ساختار قدرت بودند روابط خود را - در سطوح مختلف- حفظ كرده بودند. طی سال های مبارزه علیه شاه، خیلی ها هواداران آنان محسوب می شدند. مورخان خاطر نشان می كنند كه "در حلقه های حاكم، هركسی می توانست یك عامل نفوذی مجاهدین باشد."


در همه سخنان و نشریات مجاهدین خلق، جماهیر شوروی، مثل امپریالیسم امریكا، رد شده است. این فرا- پیشروها، بی اعتماد به سران كرملین (كه به عنوان تضمین كنندگان عقیده ماركسیستی- لنینی ظاهر می شدند)اعتماد نداشتند، هنوز رقابت بزرگ قدرت را بازی می كردند. آن ها این كار را انجام می دادند، حتی اگر از آن آگاه نمی بودند. آن ها با نگاه به تروتسكی و مائو تفاوتهایشان را علامتگذاری می كردند. اما در مبارزه مشترك علیه سرمایه داری و غرب هنوز هم در یك خانواده سیاسی بزرگتر باقی می ماندند.

 

"این كار شامل آن نوع خرابكاری است كه توسط سان تسو در 450 پیش از میلاد بحث شده: صاحبان این نوع استراتژی دشمنشان را مجبور می كنند استراتژیش را بدون تنش مستقیم عوض كند، استحكامات آنان را بدون حمله تخریب می كنند، و سازمان های دشمن را بدون تلاش طولانی مدت درهم می ریزند. [هنر جنگ، فصل سه، "حمله به كل سیستم"]

 

از ابتدای دهه 60، خرابكاری عنصر اصلی استراتژی غیرمستقیم اتحادجماهیر شوروی (و چین) بوده است. در آن زمان ازاین اصل برای تضعیف كشورهای غربی – به منظور تغییر دادن "توازن نیرو"- استفاده می شد. توازن نیروها یك محاسبه پیچیده است، كه به منظور محاسبه رابطه استراتژیك بین اتحاد جماهیر شوروی و دشمنانش، عوامل كیفی و كمی را مد نظر قرار می دهد. در سطح سیاسی، این عوامل می توانند استحكام پایگاه اجتماعی حكومت، شكل سازمان آن، رویه های قانونی برای رابطه بین ارگان های اجرایی و قانونگذاری، احتمال تصمیم گیری های عملیاتی، درجه و شكل حمایت مردمی از خط مشی خارجی و داخلی را در نظر بگیرند."

برای اتحاد جماهیر جنگ یك پدیده دائمی بود كه به استراتژی های "مستقیم" (تنش نظامی)‌ و "غیرمستقیم" بستگی داشت. مورد اخیر به شیوه های مختلف تضعیف غرب را هدف قرار می داد.


فرایند خرابكاری:

 

تعریف جنگ در دائرة المعارف ارتش شوروی كامل بودن ابزارهای نظامی و غیره را به وضوح نشان می دهد:

 

"جنگ یك پدیده اجتماعی- سیاسی، تداوم سیاست از طریق زور... است. در جنگ، ‌برای كسب اهداف سیاسی، نیروی مسلح، ابزارهای سرنوشت ساز، همراه با ابزارهای اقتصادی و دیپلماتیك و ایدئولوژیكی و ... اهمیت دارند."


لزوما برانگیختن یك ایده یا ایدئولوژی را شامل نمی شود، اما تضعیف حریف جزو آن است. بدین نحو می توان توضیح داد كه چرا شرق بی تبعیض از جنبش های تروریستی راست افراطی و چپ افراطی حمایت می كرد.


اهداف خرابكاری عبارتند از:

 

محصور كردن ایدئولوژیكی با هدف تغییر سوگیری های اعتقادی یك ملت یا فرهنگ خاص. تعریف این عنصر بسیار دشوار است. محصوركردن ایدئولوژیكی در دهه 80 در آلمان غربی مورد استفاده قرار گرفت. برای مبارزه با مستقر كردن موشك های پرشینگ 2 متعلق به ناتو در دولت فدرال "پاسیفیسم"‌ (آشتی جویی) مورد استفاده قرارگرفت. محصوركردن سیاسی شامل تغییر برداشت تصمیم گیران درباره موضوعات و محدود كردن آزادی آنان در تصمیم گیری است. بنابراین، آزادی تصمیم گیر اروپایی درباره صدام حسین یا میلوشویچ خیلی محدود است. در این شرایط فرد به راحتی به حاشیه ها رانده می شود. محصور كردن استراتژیك عبارت است از ایجاد یك محیط نامساعد برای دشمن. این امر آزادی مانور را محدود می كند. این بخش جنبه "فیزیكی" خرابكاری است كه از قواعد دموكراتیك برای فلج كردن تصمیم های سیاسی و ... (مثلا برنامه ریزی صنعتی) استفاده می كند. (50)


منابع


45.
TerrorWatch.ch

46. نگاه كنید به Democracy Betrayed

47. TerrorWatch.ch

48. نگاه كنید به Democracy Betrayed

49. نگاه كنید به Digard, Hourcade and Richard

50. TerrorWatch.ch

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

     قسمت نهم

فصل هشتم/ شورش و سازمان

 

سازمان مجاهدین خلق ایران، با تجربه اش در جنگ مردمی علیه رژیم شاه، اساس برنامه عملش را بنا نهاد. مجاهدین خلق همیشه شورش، خرابكاری و مبارزه مسلحانه را انتخاب می كرد، چه طی انقلاب 1979 یا اختلاف با رژیم آیةالله خمینی، كه مسعود رجوی علیرغم قرار داشتن در اپوزیسیون مسلح، تا سال 1981 از آن حمایت می كرد. تاریخ نشان می دهد كه این امر در طول سی سال تغییری نكرد: در تاریخ 11 ژوئن 1981، بنی صدر مخفی شد و بدون پیشنهاد هیچگونه راه حلی - به جز شورش انتحاری و خودجوش - خواستار "مقاومت در برابر استبداد" شد. مجاهدین ائتلاف سیاسی شان با مردی كه هنوز رسماً رئیس جمهور بود را در تاریخ 20 ژوئن اعلام كردند. آنها خواستار مبارزه مسلحانه شدند، اما هیچ جنبش سیاسی دیگری از آنها پیروی نكرد. مردم به خیابانها نیامدند (مردم قبلا وقتی آقای خمینی از آنها خواسته بود این كار را كرده بودند). در 21 ژوئن 1981، ابوالحسن بنی صدر پس از 18 ماه اخراج شد. او هرگز قدرت را تجربه نكرده بود و هرگز جنگی را كه دموكراتها آرزوی دیدنش را داشتند شروع نكرده بود. تحلیلگران این تاریخ را آغاز "جنگ داخلی واقعی بین رژیم اسلامی و مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی" میبینند. (51)

 

مجاهدین، علیرغم پافشاری بر ادعایشان مبنی بر "غیرخشن" بودن، هرگز این جنگ را تكذیب نكرده اند. این توصیف بیشتر استراتژیك است تا صادقانه. هفته نامه لوپوئن گزارش داد:

 

"در تهران در پایان ماه ژوئن، مجاهدین تلاش تروریستی گسترده ای را برای بی ثبات كردن رژیم - كه احساس می كردند شكننده است - صورت دادند. هنوز خیلی زود است. واقعیت این است كه در سال 1981 شرایط ایران بیشتر شبیه به یك كودتای شكست خورده بود تا یك انقلاب ثانوی. اگر درخواست بنی صدر برای شورش پذیرفته می شد، یا اگر عملیاتهای مسلحانه مجاهدین مورد حمایت قرار می گرفتند، سناریو ممكن بود به در دست گیری قدرت منجر شود. ممكن بود ساختمانهای اصلی دولتی اشغال، مؤسسات ضبط و توقیف و نمایندگان كنونی رژیم دستگیر شوند. یررسی اختصاصی "هنر جنگ" شرایط یك كودتا را توصیف میكند: اولا، لازم است معنی "كودتا" درك شود. ادوارد لوتواك كودتا را اینگونه تعریف میكند كه "تشكیل می شود از نفوذ یك مهره كوچك اما حیاتی به درون سازمان دولتی حكومت. سپس این مهره برای خارج كردن اوضاع از كنترل دولت عمل می كند ... دو عملیات همزمان باید به صورت موفق انجام شوند، اول تحمیل یك قدرت جدید بر سازمان دولتی و دوم استفاده از آن قدرت برای تحمیل یك قدرت جدید بر كشور. (53)

 

آنگونه كه لو اكسپرس توصیف می كند:

 

"مجاهدین تلاش می كنند با مضاعف كردن راهپیماییهای خیابانی مردم را به سمت شورش سوق دهند، كه سریعا به مبارزات مسلحانه تبدیل می شوند. خطای استراتژیك؟ ایرانیها اصلا تكان نمی خورند"

 

و طراحان مجبور شدند كشور را ترك كنند و قول دهند كه تا قبل از پایان سال بر می گردند. این پیش بینی محقق نشد و تا به امروز نیز انجام نشده است. وی (رجوی) مثل بنی صدر فكر می كرد كه دارند "انقلاب اسلامی" ‌را نجات می دهند. رهبر مجاهدین، ‌پس از ملازمت با بنی صدر، مجبور بود از طریق مرزهای نفوذپذیر ایران به كشور برگردد و نیروی پیشرو را مجددا تشكیل دهد. آیا این یك رؤیا است؟ "لو نوول آبزرواتور" چند روز پس از فرار این دو نفر نوشت "همانطور كه هواداران آقای خمینی خاطرنشان كرده اند، مردم برای حمایت از بنی صدر یا اعتراض به اعدام مجاهدین به خیابانها نریختند". هیچ راه حلی برای مجاهدین وجود نداشت جز این كه ستیزه جویان بی چون و چرا، چندهزار هوادارش را ساماندهی كند و جنگ اعلام نماید. اگر چه افراد ناراضی زیادی در رده های مجاهدین وجود داشتند و با گرویدن رجوی به دیكتاتوری صدام حسین این تعداد افزایش هم یافتند، این موضع آنها بود. تعداد اعضای مجاهدین مثل برف در آفتاب كم می شد. مجاهدین خلق در برابر دورنمای لابی رسانه ای و سیاسی در غرب به علاوه چند عمل تروریستی موفق در داخل ایران، نشان داده كه به تكرار سرودهای خوش بینانه گرایش دارد: شاهنامه آخرش خوش است. (55)

 

بسیاری از ناظران بر این نكته تأكید كرده اند: از همه مهمتر اینكه سطح حمایتی كه مجاهدین در میان مردم ایران از آن برخوردار بودند به واسطه پناه جستنشان در عراق طی جنگ با ایران به سرعت سست شد. شدت این تنفر از مجاهدین در میان ایرانیان عادی در طول آخرین ماه جنگ به وفور نشان داده شد. مردم یك روستای مرزی كوچك توسط سربازان مجاهدین كه برای "آزاد كردنشان"!! از مرز عبور كرده بودند، قتل عام شدند. این اتفاق قبل از آن رخ داده بود كه نیروهای ایرانی به دفاع از مردم بشتابند. (56)

 

به فراچپ

 

سازمان مجاهدین در چهارچوب فعالیتهای انقلابی اش، به زبان خودش اعتراف می كند كه گرایش خاصی داشته است:

 

"فعالیتهای مجاهدین به محرمانگی نیاز دارند و هیچكس از موجودیت سازمان چیزی نمی داند. "(57)

 

همانطور كه می توان در خطوط كلی حرفه ای مجاهدین مشاهده كرد، این نكته دكترین ثابتشان بوده است. حداقل تا سال 1975، این منبع و مرجعشان بود. علیرغم برخی اصطلاحات در برخی از طرز بیانها پس از آن تاریخ، كه شقاق داخلیشان را نشان می دهد، نگاه كردن به مجاهدین به عنوان نقطه مقابل فراچپ بین المللی گمراه كننده است. همه جنبشهایی كه ادعا می كنند برای پیشرفت سیاسی انقلابی كار می كنند در این برنامه واقعی مشترك هستند. TerrorWatch مراحل كلیدی را توصیف می كند:

 

"مفهوم ماركسیستی از انقلاب تروریسم را به عنوان یكی از مراحلش به سوی ساخت یك جامعه مساوات طلب در هم می آمیزد. مراحل مختلف انقلاب را می توان به شرح زیر خلاصه كرد:

 

فرآیند انقلابی ماركیستی:

 

1.     تشكیل یك گروه مركزی به عنوان پایگاه انقلابی و ایجاد هسته های فرعی به منظور پخش ایدئولوژی

2.     از بین بردن نظم اجتماعی از طریق اعتصاب، راهپیمایی، شورش، تروریسم و خرابكاری.

3.     آموزش عمومی و آماده سازی روانی. تروریسم به فعالیت چریكی تبدیل می شود و اردوگاههای آموزشی تأسیس می شوند.

4.     ساختارهای جدید اجتماعی در مناطق آزاد شده (كه به عنوان پایگاههای چریكی مورد استفاده قرار می گیرند) برقرار می شوند.

5.     جنگ چریكی به جنگ مردم تبدیل می شود.

 

برای گذر از این مراحل انقلابی، مجاهدین از ابتدا شروع كردند به جذب نیرو، مردان و زنان جوانی كه از سیستم سلطنتی جدا شده بودند. فقدان هرگونه فضای آزاد، محدود كردن همه ابزارهای ابراز وجود، كه هر كدام برای سیستم یك حزب واحد ضروری هستند، و نیز آزار سازمان یافته همه اپوزیسیونها به ایجاد یك "ارتش سایه ها" منجر شد. (58)

 

مسعود رجوی قادر بود یك حزب سیاسی بسازد كه اسلام و سوسیالیسم را در یك سازمان مخفی و مؤثر تركیب می نمود. این ساختار، با نظم آهنین خودش، می توانست از دسترس مقامات روحانی دور بماند. (59) چندین ستیزه جو، اعمال خرابكارانه را از داخل پایگاهشان سازماندهی می كردند. ژرارد چالیاند ریشه های آن افرادی كه از خط عبور كرده و به رده های چنین سازمانهایی پیوستند را شناسایی می كند: نیروهایی كه سریعا بسیج می شوند اغلب جوانان شهری هستند كه تا حدی نخبه و تا حدی تحصیلكرده هستند. آنها جایگاه طبقاتی خود را گم كرده و در لبه ها ایستاده اند. آنها، بدون چشم اندازهای آینده، در خودشان نوعی ناخشنودی نهفته را حمل می كنند. بسیج كردن طبقه محروم بسیار دشوارتر است، آنهایی كه امیدی به تغییر ندارند و به خاطر وابستگی و بیچارگی كه با آن زندگی می كنند تمایلی به ریسك پذیری ندارند، ایجاد یك رهبری سطح متوسط ضرورت دارد. گروه رهبری بالاتر معمولا وجود دارد. آنها در دایره تصمیم گیری یا میان نخبگانی كه سریعا از جنبش حمایت می كنند قرار گرفته اند. (60)

 

سركوبی

 

در ایران جوانهایی كه با سقوط شاه به مجاهدین پیوستند به سرعت افزایش یافت. امید به ساخت دنیایی متفاوت آنها را پیش می راند. این هواداران می توانستد به خیابانها بیایند، راهپیمایی كنند، اعلامیه پخش كنند و تدارك را سازماندهی كنند. چه تعداد از آنها تمایل داشتند سلاح بردارند و با سردی ماشه را بكشند تا كسی را به قتل برسانند؟ این ایران بود كه فضای شورشی بر آن غالب بود. سركوب با شدت صورت گرفت و این امر بحرانی واقعی را در جامعه كه تازه داشت راهش را پیدا می كرد به وجود آورد. رژیم كه بر اثر حملات 1981 و تنشی كه حاكمیتش را تهدید می كرد خشمگین شده بود، دستگیریها و اعدامها را شدت بخشید. این كار بعدها به مجاهدین خلق كمك كرد تا ادعا كند همه این كشته شده ها به آن سازمان تعلق داشته اند، علیرغم این واقعیت كه در حقیقت نتیجه اشتباه عمده بودند.

 

منابع

51. نگاه كنید به
Digard, Hourcade and Richard

52. Iran: la revolution en guerre، ژاك بوب و كریستین هووش، لو اكسپرس، 22 ژانویه 1982
53.
Le coupt d’Etat, strategies et tactique اثر ژان-چارلز ساكونا، L’art de la guerre، 22 ژانویه 1982

54. Iran: la revolution en guerre ، ژاك بوب و كریستین هووش، لو اكسپرس، 22 ژانویه 1982
55. نگاه كنید به مراد

56. نگاه كنید به احمدقریشی و داریوش زاهدی

58. TerrorWatch.ch

59. نگاه كنید به Digard, Hourcade and Richard

60. نگاه كنید به ژرارد چالیاند

 

ــ لینک به  معرفی و اهمیت کتاب " کالبدشکافی یک جریان ایدئولوژیک "

ــ لینک به قسمت اول

ــ لینک به قسمت دوم

ــ لینک به قسمت سوم

ــ لینک به قسمت چهارم

ــ لینک به قسمت پنجم

ــ لینک به قسمت ششم

ــ لینک به قسمت هفتم

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد