_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________
" کانون ایران قلم"
متن سلسله مصاحبه های سعید شاهسوندی با حسین مهری (راديو صدای ايران ـ آمریکا) قسمت 142
انتخاب طرح و نام به سلیقه سایت ایران قلم می باشد 03.01.2008 سعید شاهسوندی
چهرهها و گفتهها،
|
آقاي بنيصدر اولین رئیس جمهور تاریخ ایران است و آیتالله خميني رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی. اين عكس علاوه بر جنبه تاریخی جنبه سیاسی نیز دارد. جایگاه ولايتفقيه و جایگاه رئيسجمهور را در نظام جمهوري اسلامي نشان میدهد. |
|
کتاب "مکتب دیکتاتورها" را به من هدیه کردهای
و متشکرم و انشاءالله فرصتی پیدا کنم و بخوانم، پارسال در همین
ایام هم کتاب جزوه "آوای وحش" حاج سید جوادی را که در مورد نقش
مزورانه و رهبری طلبانه و کیش شخصیت خودم بود، خواندم.
|
|
اگر تو هم آن را نخواندهای توصیه میکنم پیدا کن و بخوان، این را بابت
مقایسه تو با آن عنصر ضد انقلابی که به اشاره سیا و با کمک ساواکیها قصد
دور کردن تهدید این بنده را از سر مردم ایران داشت نمیگویم، بلکه قصدم این
است که به تو بگویم کاش چهار کلام در نامهات مرز بین خودت و حرفهای
جماعات آنچنانی را روشن میکردی که البته اگر این کار را میکردی آن وقت
بطلان ریشههای خیلی از برچسبهایی که مفت و مجانی نثار ما کردهای، دست کم
برای خودت روشن میشد.»
تو آخرین کسی هستی که دیکتاتوری و کیش شخصیت و
گوسفند واری در مجاهدین را کشف کردهای و این راه را قبل از تو
رفتهاند.
|
|
در اين پاسخ چندين نکته قابل توجه است:
1- صفت و القابی که مخالفین و در اینجا آقای دکتر حاج سیدجوادی را با آن
ملقب میکند نظیر "عنصرضدانقلابی"، همکار ساواک" و "خط گیرنده از سیا(CIA)"
نشان ميدهد كه همهي فحاشيهاي نشريه، رادیو و سایر ارگانهای تبلیغاتی
سازمان، علیه شخصیتهای منتقد با توصيه و نظارت مستقيم رجوی ميباشد.
2- نکته دیگر، تابو و جذام نمودن منتقدین و جداشدهگان سابق است تا مبادا
سعید و سایر جداشدهگان با آنها ارتباط برقرار کنند. سالهای بعد همین روش
در مورد خود من به کار گرفته میشود. با اتهامات سراپا دروغ و تکرار مکرر
آنها (مقصودم صفتها و القابي است كه شما نسبت به آن بيگانه نيستيد) سعی
میکند سعید را برای سایر معترضین و مسئلهدارها تابو و جذام کند. تا
دیگران به صرافت اینکه سراغ گفته و سخن سعید بروند نیافتند.
وقتی فرد معترض به آخرین مرحله جدائی رسید.
رجوی خود شخصاٌ واردشده، چنان که گوئی، ازقبل خبرنداشته و تازه
درجریان قرارگرفته، خطاب به فرد مسئله دار می گوید:
|
|
6. پیش از اين من درباره آخرین تاکتیک رجوی صحبت کردهام. ماده 10 نمونه
آشکار آن است. بدین ترتیب که: وقتی فرد معترض به آخرین مرحله جدايی رسید.
رجوی خود شخصاٌ وارد شده، چنان که گوئی، از قبل خبر نداشته و تازه در جریان
قرارگرفته، خطاب به فرد مسئلهدار میگوید:
ـ با سازمان مخالفی، بسیارخوب مخالف باش.
ـ با شخص من هم مخالفی، بسیار خوب مخالف باش.
ـ آیا با رژیم(جمهوری اسلامی) هم مخالفی؟ و حاضری با آن مبارزه کنی؟
در پاسخ به چنین سئوالی، اگر کسی «نه» بگوید، حکم نابودی سیاسی خود را
شخصاٌ امضاء کردهاست. بنابراین از پیش روشن است که، جواب«آری» است.
هر فرد مسئلهدار و معترضی خواهدگفت؛ با جمهوری اسلامی هم مخالف هستم و
آماده مبارزه با آن.
وقتي كسي اين پاسخ را داد، رجوی ميگويد؛ بسیارخوب «. . . اگرخواستی در جنگ
آزادیبخش که طبعا مرجح بر خانهنشینی و حاشیهنویسی است شرکت کنی. با حفظ
همه نقطه نظرها و مواضعت و برخورداری از حق بیان آنها و تبلیغ برای آنها
در هر سطحی که بخواهی، قدمت مبارک»
«. . . در اين ميان تو نيز اي نابرادر از ياد بردهاي كه وقتي در جريان انقلاب ايدئولوژيكي كمي چشمت به كارنامة تيرة خودت در همان پاریس روشن شد و صيحه ميكشيدي و زار ميزدي و در مسير پاكسازي خودت افتاده بودي. در روز عاشوراي آن سال در پاريس به دست و پاي من افتادي و عذر تقصير دربارة ظلمهاي سنگيني كه به سازمان و شهدا و حقوق خلق كرده بودي ميطلبيدي. من تو و امثال تو را بلند ميكردم و تسلي ميدادم و براي قدم برداشتن در مسير انقلاب تشويق و ترغيب ميكردم و حتي ميگفتم گناهانتان را براي من و مريم بگذاريد و اين موضوع شما را در خود نپيچاند و مایوس نكند و از طي طريق در جادة انقلاب باز ندارد. . . . اما امروز تو بدون شرم و حيا در نامهات به صورت من تف مياندازي كه چرا كشيشوار اعتراف تو را در روز يكشنبه شنيدهام و با شقاوت «خوب به كلمات دقت كنيد» طلبكاري ميكني كه چرا مانع دستبوسي و پابوسي تو نشدم. حال آنكه من قبل و بعد از آن مانع شده بودم كتباً هم دستور داده بودم اما اگر تو پشيماني كه چرا زشتيهايي را كه در حق همين خلق و سازمان و بر همين سازمان و خلق واداشتهبودي بالا آوردهاي تا راه احيا بروي چرا تقاص آن را با سيلي زدن به من پس ميگيري. كليسايي هم در كار نبود |
|
سعید شاهسوندی: اجازه بدهید از روی نوشتهي ایشان بخوانم، می نویسد:
«. . . در اين ميان تو نيز اي نابرادر از ياد بردهاي كه وقتي در جريان
انقلاب ايدئولوژيكي كمي چشمت به كارنامهي تيرهي خودت در همان پاریس روشن
شد و صيحه ميكشيدي و زار ميزدي و در مسير پاكسازي خودت افتادهبودي. در
روز عاشوراي آن سال در پاريس به دست و پاي من افتادي و عذر تقصير دربارهي
ظلمهاي سنگيني كه به سازمان و شهدا و حقوق خلق كرده بودي ميطلبيدي. من تو
و امثال تو را بلند ميكردم و تسلي ميدادم و براي قدم برداشتن در مسير
انقلاب تشويق و ترغيب ميكردم و حتي ميگفتم گناهانتان را براي من و مريم
بگذاريد و اين موضوع شما را در خود نپيچاند و مایوس نكند و از طي طريق در
جادهي انقلاب باز ندارد. . . .
اما امروز تو بدون شرم و حيا در نامهات به صورت من تف مياندازي كه چرا
كشيشوار اعتراف تو را در روز يكشنبه شنيدهام و با شقاوت، (خوب به كلمات
دقت كنيد) طلبكاري ميكني كه چرا مانع دستبوسي و پابوسي تو نشدم. حال
آنكه من قبل و بعد از آن مانع شده بودم كتباً هم دستور دادهبودم اما اگر
تو پشيماني كه چرا زشتيهايي را كه در حق همين خلق و سازمان و بر همين
سازمان و خلق واداشتهبودي بالا آوردهاي تا راه احيا بروي چرا تقاص آن را
با سيلي زدن به من پس ميگيري. كليسايي هم در كار نبود بحث اين بود كه
هزاران كشته و به زندان افتاده بودند نه كليسا تا يكي مثل تو سالم به خارج
برسد و اداي مسئوليت كند و شهيدان را در خود زنده كند. »
می بینید!پاسخ من را باخون شهيدان ميدهد. می نویسد، هزاران كشته شدهاند
ولي توزنده ماندهای. ببينيد! چه بار سنگيني را ميگذارد روي دوش آدم.
هزاران كشته شدهاند تا يكي مثل من سالم بماند و شهيدان را در خودش زنده
كند. واین ها همه درپاسخ دست بوسی وپای بوسی، مقدس شدن وخضروموسی و عیسی و.
. . نامیده شدن اوست.
نبود بحث اين بود كه هزاران كشته و به زندان افتاده بودند نه كليسا تا يكي مثل تو سالم به خارج برسد و اداي مسئوليت كند و شهيدان را در خود زنده كند. » |
|
من به ايشان نوشتم كه ما به دستبوس و پايبوس تو آمديم و تو پا را ظاهراٌ
عقب می كشيدي تا ما را مشتاقتر و شايقتر كني.
کافی بود يك بار و فقط يكبار به طورجدی وواقعی مخالفت و ممانعت کنی تا
ديگر كسي به خودش اجازه تكرار اين كارها را ندهد.
او در پاسخ:
اول؛ از بخشنامهای که معلوم نیست درچه زمانی صادر شده میگوید. بخشنامهای
که علیالقاعده باید بر در و دیوار تمامی بخشهای سازمان زده شود ولی من تا
زمان اعتراض از آن بی خبر بودم.
دوم؛ و مهمتر آن که عملا ضرورت پابوسی را تائید میکند. و این کار را به
نياز ما برای احیا و رستگاری معطوف میداند نه به کیش شخصیت خودش. ميگويد؛
بهدست و پای من افتادی و عذر تقصير نسبت به ظلمهای سنگینی كه به سازمان و
شهدا و حقوق خلق كردهبودي میطلبیدی تا راه احیا بروی. . .
كساني كه ازمفاد اين نامه مطلع ميشوند شايد فكر كنند چه ظلمها و جنایتها
و خیانتها كردهبودم و کدام حق و حقوقي را خورده بودم كه آقاي رجوي
اینگونه طلبكاری میکند.
شاید میلیونها دلار پول سازمان را دزدیده و در حسابهای بانکی سویس ذخیره
کردهام. نکند اسناد و اطلاعات درون سازمان را فروختهام. شاید هم تمام این
سالها مامور نفوذی جمهوری اسلامی بودهام. شاید باعث دستگیری، لو رفتن و
کشته شدن افرادی از سازمان شدهام. و آنرا بالا آوردهام. نه! هیچکدام از
اینها نیست.
بررسی پشت صحنه انقلاب ایدئولوژیک به درک سخنان رجوی کمک میکند.
تاملاتی در باب انقلاب ایدئولوژیک
اجازه دهید، انقلاب ایدئولوژیک و جلسات آن را باهم مرور کنیم:
یکم: در جریان انقلاب ایدئولوژیک، از نظر رجوی، هر فرد بنابه سوابق و
مشکلات درونیاش یک "مشکل اصلی" داشت به نحوی که سایر مسايل حول آن "مشکل
اصلی" تنیده میشد. این مشکل اصلی بود که نمیگذاشت انرژی فرد آنطور که
رجوی میخواهد آزاد شود. همین مشکل بود که دلسردی، دلمردگی، بیماریهای
عصبی و کم کاری در میان افراد تشکیلات را باعث میشد.
دوم: هدف انقلاب ایدئولوژیک عبارت است از قراردادن هر فرد در مقابل "مشکل
اصلی" خود. از نظر رجوی این یعنی خودآگاهی(!!).
سوم: چنین خودآگاهی باعث میشد تا انفجاری در درون فرد صورت گیرد. انفجاری
که انرژیهاي بسته و قفل شده فرد راآزاد میکرد.
چهارم: وقوع چنین انفجاری در فرد و رها شدن او از قید وبند مشکلات و بنابه
گفتهي رجوی "بندهای اسارت" باعث میشد تا فرد شوریدهوار و سودايی آماده
انجام هرکار ناممکن وغیر معقول شود.
به این میگفت "انفجار رهائی"و فردی که به این نقطه برسد "انقلاب" کردهاست.
پنجم: فرد اما بهراحتی و با میل خود به چنین نقطهای نمیرسد. برای این که
دارای سوابق است، سوابق مبارزاتی، مطالعاتی، تخصصی و سایر سوابق. فرد به
این نقطه نمیرسد چون برای خود "شخصیت"، "فردیت" و در یک کلام "هویت" قايل
است.
ششم: بنابراین برای این که فرد به چنین نقطهای برسد باید تمامی سدهای
شخصیتی، هویتی و فردی او بشکند و فروریزد. ازهمهي هست و نیست و سرمایه
مادی و معنوی و مبارزاتی خویش تهی و خالی شود. هر آن چه که شخصیت و فردیت
او را میسازد باید از او گرفته شود. هدف ایناست که فرد؛ تهی و عریان گردد.
یا بهتر است بگویم عریان و تهی.
هفتم: جلسات عمومی انقلاب ایدئولوژیک، برای عریان و سپس تهی کردن فرد است.
حملات دیگران به فرد برای شکستن سد فردیت اوست. سدی که حجاب و پوشش و در
عینحال سپر او برای حفظ هویت خویش است. این سپر از طریق توهین و تحقیرهای
رو در رو و علنی و از همه مهمتر از طریق اعترافات فردی از دست فرد گرفته
میشود.
هشتم: چاشنی انفجاری، این بهاصطلاح انفجار رهايی، اعترافات فردی است.
اعتراف در مقابل جمع و در مقابل دوربین تلویزیون. فرد با اعتراف باید خود
را بشکند و فروریزد. از همه چیز تهی و خالی شود. این همان"بالا" آوردنی است
که در ادبیات مجاهدین رایج شدهاست.
درست دراینجاست که هرکه سوابق بیشتر داشته باشد انقلابش مشکلتر و
دردناکتر است. هرکه بامش بیش برفش بیشتر. انقلاب ایدئولوژیک کادرهای قدیمی
و کادرهای سیاسی که بیشتر با مقولات ذهنی و اندیشهای کار داشتند نسبت به
انقلاب ایدئولوژیک افراد تازهکار و یا افراد بخشهای اجرايی و نظامی بسیار
مشکلتر و سهمگینتر بود.
نهم: اعترافات، بسته به فرد مورد نظر موضوعات گوناگونی را شامل میشود. یکی
اعتراف میکند که موضعطلب و رهبریطلب بودهاست. دیگری میگوید از زندان و
شکنجه و مرگ میترسیده بنابراین همیشه از صف اول نبرد فرار میکرده. دیگری
میگوید منفعفتطلب و راحت طلبی داشته. آن یکی میگوید وابستگی خانوادگی
داشته. عاشق همسر و فرزندان خویش بوده. یکی متوهم و خود بزرگبین است و خط
و خطوط سازمان را قبول نداشت وآنها را در ذهن خود نقد میکردهاست و قس
علیهذا. . .
در میان تمام اتهامات مسئله اخلاقی بهخصوص در میان مردان جایگاهی ویژه
داشت. تلاش رجوی و همدستان او این بود تا افراد را به اعترافات اخلاقی
وادارند. چنین اعترافاتی با توجه به سوابق تاریخی، فرهنگی و مذهبی جامعه
بلافاصله حیثیتی و ناموسی شده، در فروریختن بنای شخصیتی فرد بسیارموثراست.
فرد تمامی هویت و شخصیت خود را از دست میدهد. و تسلیم آغاز میشود. با
کشتن خرد و ذهن پرسشگر او دیگر نه تنها مدعی خطاها و اشتباهات رهبری نیست،
بلکه میپذیرد که تمامی اشتباهات از جانب او بوده، و اوست که مقصر و
گناهکار است. او دیگر کوچکترین خطا و اشتباهی در مورد رهبری را قبول
نمیکند. او را دیگر یارای دیدنی غیرآنچه که از او میخواهند نیست. چه رسد
به انتقاد، ایراد، اعتراض.
چنین فردی (اگر بشود نام"فرد" بر او گذاشت)سرباز ایدهآل رجوی است. چنین
فردی یک انقلاب کردهي واقعی است. جالب است که بهاصطلاح گناهان هم بعد از
چنین سرسپاری و چنین مطیع شدنی، توسط رهبر با عنوان اینکه گناهانتان را
برای من و مریم بگذارید، بخشیده میشد. چراکه هدف چیز دیگری بودهاست.
دهم: اما چنین فردی را دیگر یارای ایستادن بر پای خویش نیست. او به موجودی
تحقیر شده، زبون و تهی تبدیل شده که بایستی با سرسپاری دايم و مستمرهویت
پیدا کند. ایناست که همهگی خود را فرزندان مسعود و مریم و آنان را پدر و
مادر عقیدتی خویش مینامند. ایناست علت آن همه زیارتنامه نویسیها و لبیک
یا داعیالله گفتنها و آن خودسوزیها.
یازدهم: نکتهای نیز در باب افراد سازمان و اعترافات آنها بگویم. من پیش
از این گفته و اکنون نیز تکرار میکنم که صفوف اعضاء و کادرهای این سازمان،
به لحاظ اخلاقی، و مایهگذاری هنوز هم در زمره پاکترین صفوف هستند. ماجراي
موسوم به «انقلاب ایدئولوژیک» هم امری غیر از ماجرای زن و زنبارهگی رجوی
است.
اینجانب علیرغم آنكه از سوی رجوی و تشکیلات او مورد شدیدترین حملات،
تهمتها و فحاشیها قرار گرفته و میگیرم؛ بر این باورم که: افراد، کادرها
و بدنهي تشکیلات مجاهدین را علیالعموم انسانهايی دردمند و پاکباز اما
فاقد بینش و فاقد ارادهي مستقل سياسی تشکیل میدهند. علاوه بر آن مشکل در
ناهنجاریهای شخصیتی و اعتقادی یعنی در تعصب مطلقگرایانه اعتقادی و
عصبیتهای جاهلی آنان است.
به باور من، آنها انسانهايی هستند دردمند که در جستجوی «آب» به «سراب»
پوچ و توخالی رجوی و معدود نزدیکان او دلخوش کرده و يا گرفتار آمدهاند
والبته مستمراً خود را فریب داده و میدهند.
خودفریبی، سازمان فریبی، و یا نداشتن عزم و اراده لازم جهت تصحیح اشتباهات
البته خطائی است بزرگ و قابل سرزنش، وآن گاه که رو در روی منافع مردم قرار
گیرد شایسته نام خیانت.
نقش اینجانب نیز نه ضدیت کور و هیستریک، نه فحاشی و دروغپراکنی از نوع
خودشان، که شکستن دیوارهای توهمات و از آن مهمتر شکستن دیوارهای
اندیشههای زمخت، قدیمی وکهنه است.
دوازدهم: حبابهای تو خالی «توهم» و «رویا» بهناگزیر روزی در مقابل واقعیت
سرسخت خواهد ترکید. انقلاب ایدئولوژیک رجوی تنها برای مدتی کوتاه، نقش
افیون در تسکین و فراموشی درد را ایفامیکند و نه بیشتر. از این روست که
انقلاب ایدئولوژیکی او به ضرورتی دايمی و مستمر تبدیل شدهاست به نحوی که
هرچند مدت شاهد آغاز مرحلهای از مراحل پایان ناپذیرآن، در قبیلهي رجوی
هستیم.
اما علیرغم همهي اینها، حبابهای تو خالی«توهم» و «رویا» بهناگزیر روزی
در مقابل واقعیت سرسخت خواهد ترکید.
دراین میان، تنها کسی که انقلاب نکرد و از قضا تنها کسی است که میبایستی
انقلاب کند، شخص رجوی است.
انقلاب ایدئولوژیک رجوی
تنها برای مدتی کوتاه، نقش افیون در تسکین و فراموشی درد را
ایفامیکند و نه بیشتر. از این روست که انقلاب ایدئولوژیکی او به
ضرورتی دائمی و مستمر تبدیل شدهاست به نحوی که هرچند مدت شاهد
آغاز مرحلهای از مراحل پایان ناپذیرآن، در قبیلهي رجوی هستیم.
اما علیرغم همهي اینها، حبابهای تو خالی«توهم» و «رویا»
بهناگزیر روزی در مقابل واقعیت سرسخت خواهدترکید.
|
منبع: www.shahsawandi.com
مطالبی دیگر در ارتباط با سعید شاهسوندی:
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران قسمت 141
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران قسمت 140
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران قسمت 139
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران قسمت 138
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران قسمت 3 و 4
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران قسمت2
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران ـ قسمت 1
ــ مصاحبه سعید شاهسوندی با نشریه چشم انداز ـ بخش اول
ــ متن کامل نامه رجوی به مهندس مهدی بازرگان
ــ تبریک سایت ایران قلم به مناسبت افتتاح سایت آقای سعید شاهسوندی
سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است
مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد