_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon-ghalam@hotmail.de

www.iran-ghalam.de

کتاب کالبدشکافی یک جریان ایدئولوژیک

قسمت بیست و یکم  

 

07.02.2008

مولف: آنتونی گسلر

مترجم : آر. فورشتنزر

منبع :Mojahedin.ws

 

فصل بیستم/ ارتش مورچه ها

هیچ راهی برای فرار از فرقه وجود نداشت. علیرغم فشارها، برخی از افراد فاصله خود را حفظ كردند و اكنون جرأت صحبت كردن دارند. آنها جان خود را به خطر می اندازند. این هم بخاطر فرهنگ بسیار قوی مرگ سازمان است، كه بازهم ثابت می كند كه دنیای آن ها چقدر منحرف است. لیبراسیون این امر را اینگونه توضیح می دهد: "رهبری مجاهدین، كه زمانی سازمانی كمونیستی بود و موضع خود را از دست داد و به یك فرقه تبدیل شد، مرگ خواهی مبارزانش را نیز تشدید كرده است. این كار بدان خاطر انجام می شود كه نظم نظامی مطلق است. معدود ناراضی های این گروه، آنهایی كه توانسته اند فرار كنند از جدا كردن همسران از زنانشان، و كودكان از والدینشان سخن می گویند." (191( این افشاگری ها اصلا برای سازمان مجاهدین خوب نیستند. سازمان برای ادامه حیات باید دائما نیروهای جدید جذب كند. طبق عادت همیشگی شان، وقتی نمی توانند فرار ناراضیان از رده هایشان را تكذیب كنند، تقصیر را به گردن خود ناراضیان می اندازند! آن ها می گویند: "سازمان مجاهدین یك موجود زنده است. افراد و گروه های جدید هر روزه به سازمان ملحق می شوند و این در حالی است كه در روزهای دیگر برخی از افراد، بخاطر دلایلی كه با توجه به رفتار شخصی آنان منحصر بفرد و قابل درك هستند، بیرون فرستاده می شوند یا خودشان داوطلبانه می روند. این موارد نتیجه ناتوانی برای تحمل شرایط دشوار مبارزه علیه فاشیسم بی سابقه مذهبی است." (192)بگذارید آنهایی كه به مجاهدین اعتقاد داشتند و همه چیزشان را فدای مجاهدین كردند- و بعد متوجه شدند كه به آنها خیانت شده و با فكرشان بازی شده- بدانند. دوستان قدیمی شان، آنها را هواداران خمینی، سازشگر، جاسوس و خودفروش می نامند.

حسن خلج، تبعیدی در نروژ، قبل از فرار از چنگال سازمان شهادت را تجربه كرد: "مجاهدین دائما درباره دموكراسی صحبت می كنند، اما در اردوگاهی كه من در آنجا بودم دموكراسی وجود نداشت. در آنجا افرادی بودند كه تمایلی به ماندن نداشتند. آنها تحت فشار شدید قرار داشتند و حتی كتك می خوردند. مرتضی یوسفی، كه از نظر جسمانی تحمل تمرینات را نداشت، خسته شده بود و می خواست تمرینات را متوقف كند. وقتی خواب بود، او را با باتوم مورد ضرب و شتم قرار دادند. فضای وحشتناكی بود. من سؤال می كردم، اما آنها فقط می گفتند كه حق ندارم جواب ها را بدانم. این آغاز تفكر مجدد من درباره فضایی بود كه در آن زندگی می كردم. هركسی كه كوچكترین اعتراضی می كرد، جاسوس رژیم خوانده می شد. از آنجا كه من به سئوال كردن ادامه دادم، آنها مرا ستون پنجم پلیس امنیتی ایران خواندند. آنها مرا شكنجه و از خواب محرومم كردند." (193)

حسن نیز همانند همه جدا شده های دیگر به خائن بودن متهم شد. قربانیان لجن مالی را مامون رژیم می نامیدند و بی اعتبارشان می كردند. با توجه به این كه می دانیم این افراد هدف قرار گرفته شده كه عمر خود را فدای سازمان كرده بودند اكنون توسط رفقای سابقشان به ستوه می آمدند، این یك حد بود. گروه های فرا چپ این زبان را خوب می شناسند. آنها خوب می دانند چطور از این زبان برای ترسیم اعدام كننده به عنوان یك قربانی و بدنام كردن قربانی واقعی استفاده كنند. همانطور كه فرانسیس گیلبرت درباره كامبوج (كه به صورت غم انگیزی توسط خمرهای سرخ به چهارمیخ كشیده شد) می نویسد: "در این سفر به قلب نظام پل پت، می توانیم بهتر ببینیم چطور این حزب مطیع بودن پرسنلش را از طریق افزایش فشار بر روی آنها، جلسات تفتیش و خود انتقادی تضمین كرد... وقتی كه وی (قهرمان داستان گیلبرت) می بیند كه شكنجه گران با ترسیم قربانیانشان به عنوان جنایتكار شرایط را به نفع خودشان تغییر می دهند، شورش می كند." (194)

در تفكر مجاهدین خلق، این خروج ها حتی غیرقابل قبول تر بودند چرا كه به گفته آنها جایگزینی برای مجاهدین خلق وجود ندارد. زن یا مردی كه جسما و روحا، موعظه های رجوی را نپذیرد، به صورت خودكار باید عامل رژیم تهران باشد: "در صحنه سیاسی امروزی ایران، هیچ نیروی مبارزی كه با مجاهدین رقابت كند وجود ندارد. این امر سال ها صحت داشته است. بنابراین روشن است كه هر كسی در مجاهدین كه در جنگ آزادسازی علیه ملاها شركت نكند باید به ناتوانی اش برای قبول مبارزه مسلحانه علیه رژیم اعتراف كند. اولین سئوالی كه چنین شخصی باید با آن مواجه شود این است: موثرترین استراتژی كدام است و كدام سازمان این گزینه را فراهم می كند؟... هیچ استراتژی دیگری وجود ندارد و هیچ سازمان دیگری آن را فراهم نمی كند. پس از آن كه همه ابزارهای دیگر در برابر رژیم بی اثر بودند، مقاومت مسلحانه آخرین دستاویز است. .. از نقطه نظر سیاسی، شخصی كه ما را ترك كرده است باید یك آلترناتیو سیاسی در طول خطوطی، كه متاسفانه وجود ندارند، داشته باشد." .(195) در واقع این رویكرد كوتاه مدت برای سازمانی است كه ادعا می كند هیچ راه نجاتی خارج از خودش وجود ندارد. مخالفانش - سازمان فداییان خلق ایران- آشكارا به این نوع تفكر و بینش حمله می كند. این امر بویژه از هنگامی رخ داده است كه آن ها دروازه های جهنم را باز كرده اند: "در رابطه با آزادی های دموكراتیك، فرقه هنوز هیچ جریان فكری دیگر یا هویت دیگری را به جز خودش قبول نكرده است. در دنیای كوچك فرقه و در روابط بین المللی اش، همه چیز برای تنبیه كردن مخالفانش مهیا است. زندان، شكنجه، اعدام های مخفیانه، و چندین خشونت دیگر كه آنها علیه مخالفان ایدئولوژیكی شان به صورت گسترده به كار می برند. در انتهای قرن بیستم، این لكه ننگی است برای بشریت." (196)

انسان های جدید

قبل از به قدرت رسیدن در تهران، بازسازی مجدد انسان جدیدی كه بواسطه انقلاب احیا شده ضروری است. این سرابی است كه همه رژیم های توتالیتر آن را هدف خود قرار داده اند. از نازی های هیتلری تا كمونیست های استالینی، همگی این خیال باطل انسان جدید را مطرح كرده اند. برای مجاهدین خلق، ایجاد انگیزه شجاعت و روحیه جنگ در اعضا یك ضرورت مداوم است. ضمن بزرگداشت فرقه مرگ، آنها از فدا كردن خودشان خوشحال هستند. با این حال مجاهدین از هر فرصتی برای نشان دادن آنچه در انتظار اعضا (در صورت بازگشت به ایران ) است به مبارزان مردد استفاده می كند: "مجاهدین، در مقرشان در بغداد، یك موزه خصوصی دارند. این موزه، موزه مرگ و خودفدایی است. بر روی دیوارها، عكس های رنگی بدن های شكنجه شده، افراد آویزان از جرثقیل یا چوبه دار، را نشان می دهند. پشت شیشه ها عكس هایی از صدها شهید وجود دارد. در یك سو، اشیا متعلق به فرد مرده قرار دارد: دوربین، عینك، دستماْل، تسبیح، شعر، وصیت نامه (كه فرد درگذشته در آن اعلام می كند كه هرگز در حقانیت مبارزه شك نكرده) و حتی یك قرآن با یك سوراخ گلوله بر رویش. طبقه بالا، موزه وحشت مادام توسو است، كه در آن تندیس های مومی به چوبه های دار بسته شده اند، یا لحظه ای قبل از شلیك شدن به آنها خشكشان زده. در یك تصویر، می توانیم بدن یك زن را ببینیم- اشرف، همسر اول مسعود رجوی- كه در فوریه 1982، طی محاصره خانه اش در تهران كشته شد." (197)

در جبهه نظامی، آنها با پاسداران انقلاب اسلامی مواجه بودند. در جبهه داخلی، همیشه دشمن در داخل وجود دارد. بزدلی كه همیشه منتظر لحظه ای برای ترك كردن زوج رجوی است. این دشمن خاص باید در رده های سازمان شكار شود. مائو راه را نشان داده است: "بعد از آن كه دشمنان مسلح پاك شدند، هنوز هم دشمنانی وجود خواهند داشت؛ كسانی كه لحظه ای را برای مبارزه تا سرحد مرگ علیه ما از دست نخواهند داد. ما هرگز نباید آنها را دست كم بگیریم. اگر مشكل را اكنون اینگونه نبینیم و در نظر نگیریم، اشتباه بزرگی مرتكب شده ایم."  (198)پس دیگر نباید تعجب كرد اگر دیگر گروه های اپوزیسیون، كه از این نوع كژپنداری می هراسند، از مجاهدین فاصله گرفته اند. بالاتر از همه این كه، آنها علیه ادعای خودشان، مبنی بر نمایندگی مردم ایران، می جنگند. سازمان فدائیان خلق ایران در میان كسانی است كه بسیار صراحت دارند: "اگر ایجاد جمهوری اسلامی دموكراتیك بر نیازهای جاری، یعنی تغییرات و پیشرفت ها در جامعه مبتنی است، باید تاكید كرد كه باتون دموكراتیكش هم اكنون برای سركوب مخالفانش به كار گرفته شده و مجددا هم به كار گرفته خواهد شد. به چه چیزی اعتقاد داشته باشیم؟ به نظر ما جمهوری اسلامی دموكراتیك هیچ اساسی ندارد و فقط یك تبلیغ ساده و غلط است. مثل این است كه شخصی مدعی شود كه می تواند حركت زمین به دور خورشید را كنترل كند... با توجه به فعالیت ها و اسناد منتشر شده توسط این فرقه، و در دیدگاه بسیاری از حامیان آزادی، یك جمهوری اسلامی دموكراتیك در شرایط كنونی ایران فقط می تواند دیكتاتوری را بدتر كرده و سركوب و قتل عام مردم را بیش تر كند، و نه چیز دیگر. برای این فرقه، نیاز به ازادی، دموكراسی و حق انتخاب آزاد هیچ معنایی ندارد. به عبارت دیگر شوالیه هایی كه به كشورمان خیانت می كنند، مدت ها پیش مردم را ترك كردند." (199)

مجاهدین خلق، كه راهش را بدون رسیدن به هدف گم كرده است، با "رسیدن به چیز دیگری" پایان یافت. حتی اگر اقدامات اولیه تكان دهنده به نظر می رسیدند، این در واقع فرایند دگرگونی بوده كه در میان گروه های چپ گسترش یافته است. تاریخچه بخصوص جنگ جهانی دوم، پر است از نمونه های رهبران كمونیستی و سوسیالیستی كه ایده ال های اساسی شان را رها كردند و به جنبش های توتالیتر پیوستند. اگر فقط ژاك دوریو، یكی از رهبران شناخته شده حزب كمونیست فرانسه طی اوایل دهه 30 را در نظر بگیریم، سابقه نشان می دهد كه وی به یكی از هواداران آتشین همكاری با فاشیست های ایتالیایی و اشغالگران نازی تبدیل شد. مجاهدین خلق، از نظر دگرگونی از گروه مبارز انقلابی به یك گروه فراچپ، به یك فرقه تبدیل شده كه به فرقه شخصیتی یك زن و مرد خدمت می كند تبدیل شده است: "رجوی، طی انقلاب فرهنگی اش، تكرار می كرد: من انسان های جدیدی خواهم ساخت؛ هر چه دارید به من بدهید؛ بر روی پاهای من راه بروید و با زبان من سخن بگویید." آن انقلاب به مقاومت در حال رشد، بخصوص بعد از ازدواج رجوی با مریم در سال 1985، تبدیل شد... حدود 600 مبارز در اعتراض به قانون "طلاق اجباری" جنبش را ترك كردند. رجوی خیلی از آنها را دستگیر كرد و بسیاری زندانی شدند." (200)

یك انقلاب عجیب

نسیم تغییر كرده و رویدادهایی در داخل مجاهدین رخ داده اند تا آن را به چیزی بسیار متفاوت از آنچه در دیالكتیكش به نظر می رسید تبدیل كنند. حتی پایه گذاران اصلی در شناسایی چیزی كه فقط به نیازهای شخصی خدمت می كند مشكل دارند. دوستان ایدئولوژیكی قدیمی شان نباید متعجب شوند چرا كه این نوع گروه هم اكنون حاوی دانه های تغییرات غیررسمی است. حتی مائو هم این تكامل را توجیه می كند: "شرایط در تغییر دائم هستند و، اگر ایده های ما قرار است با شرایط جدید سازش پیدا كنند، باید یاد بگیریم. حتی كسانی كه ماركسیسم را خوب می شناسند و موضع نسبتا قوی پرولتاریایی دارند باید به یادگیری ادامه دهند، آنچه جدید است را بگیرند و مشكلات جدید را بررسی كنند." (201)

مجاهدین حتی پیش تر رفتند و شاگرد از استاد چینی پیشی گرفته است: "نارضایتی خیلی ها وقتی عمیق تر شد كه رجوی دومین انقلاب ایدئولوژیكی را در سال 1986 آغاز كرد. طی این انقلاب، وی سازمان جدیدی را بر جنبش تحمیل كرد و "فرهنگ جدیدی" را آورد كه بر دوش اعضا بسیار سنگینی می كرد. وی كمیته مركزی را منحل كرد و همه اعضای آن كمیته به اعضای ساده تبدیل شدند. وی سپس این ابتكار عجیب را آغاز كرد: طلاق اجباری برای همه اعضا. وی ازدواج را نوعی بردگی خواند. رجوی فكر می كرد كه زندگی خانوادگی فداكاری افرادش برای سازمان (در زمانی كه باید كاملا وقف جنبش و رجوی شوند) را تضعیف خواهد كرد."  (202)این امر فقط موجب ایجاد خشم و احساسات قوی شد. اما، معادله ساده است ،  سرت را خم كن و بدون بحث قبول كن یا برو! هیچ جایی برای حد میانه ای وجود نداشت. فقط متعصب ها و وفادارها باید می ماندند.  مونا نعیم، خبرنگار لوموند، متخصص درباره این مسئله می گوید: "مریم رجوی، رهبر آنها، كه به شیوه كره شمالی عبادت می شود، به عنوان یك زن انقلابی ژست می گیرد و هم اینك ادعا می كند كه رئیس جمهور آینده ایران است. آنها خودشان را دموكرات می نامند، اما اعضای سابق كه توانسته اند از چنگال آنها فرار كنند، از سازمانی سخن می گویند كه در داخلش نظمی آهنین حاكم است و هر نوع نارضایتی به شدت مجازات می شود." (203)

همان طور كه ژان پیر پرین در لیبراسیون گزارش كرد، همه چیز آماده بود تا از اعضا درخواست فداكاری در حد اعلا شود: "اشتیاقی، كه فرقه فداشدن به اوج خود رسانده است، دست به دست می چرخد و حالتی خداگونه به مریم رجوی داده شده است، الهه جنگجویی كه بر شاخه نظامی مجاهدین حكمرانی می كند و به عنوان رئیس جمهور آینده ایران نامگذاری شده است." در یاوه گویی های مذهبی – سیاسی جنبش، همسر مسعود رجوی مظهر زن كامل است: مدل مطلق. وی همچنین كسی است كه تسلی می دهد و آرام می كند. وقتی او ظاهر می شود، مبارزان فریاد می كشند: مریم، خورشید انقلاب، تو ما را به تهران رهنمون خواهی شد. دستگیری او نوعی توهین به مقدسات تلقی شد. برای همین هم بود كه ستیزه جویان فداكاری اعلا را انجام دادند." (204)

منابع

 

191. “Les Moudjahidin du Peuple glorifient la mort, le sang, le sacrifice… et leurs dirigeants- jean-Pierre Perrin, Liberation, 19 June 2003
192. “Democracy Betrayed”, op.cit.
193. Hassan Khalaj: “on m’a prsecute parce que je posais trop de questions”, interview by Author, Le nouvelliste, 14 April 1999.
194. “Genocide khmer une voix contre l’oubli”, on Rithy Panh’s film, “The Khmer Rouge Machine” in Alternatives Internationales, May-June 2003.
195. “Democracy Betrayed”, op.cit.
196. Kar, op.cit.
197. Jean-Pierre Perrin, Liberation, 19 June 2003
198. Mao Tse Tung, Report to the Second Plenum of the Central committee elected by the VII Party Congress, op.cit., volume IV.
199. Kar. Op.cit.
200. Ismail Zayer, op.cit.
201. “Speech to the National Conference of the Chinese Communist Party on Propaganda word” op.cit., 12 March 1957
202. Ismail Zayer, op.cit.
203. “Une Organisation bien structure et efficace- D’ancients militants font etat d’une discipline de fer” by Mouna Naim, Le Monde, 19 June 2003
204. Jean-Pierre Perrin, op.cit.

 مطالب در ارتباط:

 ــ گفتگوی دو فعال حقوق بشر در سوئیس

 ــ لینک به  معرفی و اهمیت کتاب " کالبدشکافی یک جریان ایدئولوژیک "

ــ لینک به قسمت اول

ــ لینک به قسمت دوم

ــ لینک به قسمت سوم

ــ لینک به قسمت چهارم

ــ لینک به قسمت پنجم

ــ لینک به قسمت ششم

ــ لینک به قسمت هفتم

ــ لینک به قسمت هشتم و نهم

ــ لینک به قسمت دهم

ــ لینک به قسمت یازدهم

ــ لینک به قسمت سیزدهم

ــ لینک به قسمت چهاردهم

ــ لینک به قسمت پانزدهم و شانزدهم

ــ لینک به قسمت هفدهم و هیجدهم

ــ لینک به قسمت نوزدهم و بیستم

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد