_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon-ghalam@hotmail.de

www.iran-ghalam.de

کتاب کالبدشکافی یک جریان ایدئولوژیک

قسمت بیست و سوم  

 

25.02.2008

مولف: آنتونی گسلر

مترجم : آر. فورشتنزر

منبع :Mojahedin.ws

 

فصل 22/ جداسازی زوجها

"خانواده، از تو متنفرم". این نقل قول از آندره ژید، مولف فرانسوی و برنده جایزه نوبل سال 1947، را بدون اغراق می توان به عنوان شعار مسعود رجوی توصیف نمود. آخر، مجاهدین خلق همه چیزش را فدای انقلاب كرد. برای این که افراد روح و جسم خودشان را فدای هدف كنند، مجاهدین مستقیما در زندگی روزانه مبارزان دخالت كرد. این كار به منظور اجرای تصمیم های دلخواه "معلم بزرگ" انجام شد. فیگارو گزارش داد: " مجاهدین خلق، كه بر محور رهبری معنویش، مسعود و مریم رجوی بنا شده، اغلب توسط اعضای سابق – كه مجبور به طلاق از همسران و متلاشی كردن خانواده هایشان به منظور پیوستن به سازمان بودند- به یك فرقه تشبیه می شود." (213). میترا یوسفی، یكی از اعضای قدیمی مجاهدین، و یكی از قربانیان این خط مشی طلاق اجباری، سكوت را می شكند:من راهی طولانی را طی كردم. من تحت یك مغزشویی واقعی قرارگرفتم و همیشه باید هشیار باشم.

مردم ایران از رجوی بیزار هستند و من از او متنفرم. جریان من خیلی ساده است. وقتی همه چیز شروع شد من یك جوان بودم كه تازه ازدواج كرده بود. شوهرم مرد شناخته شده ای بود؛ چرا كه در تیم ملی فوتبال ایران بازی كرده بود. این تیم به جام جهانی 1978 راه یافت و در آرژانتین بازی كرد. وقتی انقلاب رخ داد ما در انگلستان زندگی می كردیم. ما قبل از رفتن به ایالات متحده به ایران رفتیم. در دهه 1980، درباره چیزهایی كه برای دوستانمان رخ داده بود اخبار بدی شنیده بودیم. درواقع، در آن زمان، ما از واقعیت های جامعه ایران خیلی دور بودیم. رجوی می خواست از اسم همسر من استفاده كند. ما موافقت كردیم و به یونان رفتیم تا جنبش را سازماندهی كنیم. وقتی رجوی، پس از طلاق از دختر بنی صدر با همسر رفیقش، مریم، ازدواج كرد ما شوكه شدیم. شوهرم موضع شدیدی گرفت و گفت كه نمی توان زن شخص دیگری را گرفت. اما دو روز بعد آن ها ما را به عكس آن متقاعد كردند. ما این قدر احمق بودیم..." (214) نادره افشاری نیز در داخل مجاهدین زندگی كرده بود. او واقعیت را می داند: " رجوی از بنیاد خانواده به عنوان ابزاری در خدمت قدرت خودش استفاده كرد. برای نگه داشتن مردان در سازمان، آن ها را وادار به ازدواج كرد. برای این كار، از زنان به عنوان طعمه استفاده كرد و آن ها را به مطیع ترین نوكرانش داد. اما، با كم ترین نشانه از نافرمانی، همسرانشان را از آن ها می گرفت. بنابراین، زنان اشیایی بودند كه دست به دست می شدند. بنابراین، زن مطیعی مانند عاطفه، كه در رده ارشدی قرار داشت، مجبور شد به دستور شخصی رجوی چهار بار طلاق بگیرد. رفیق او، محبوبه جمشیدی، حداقل سه بار طلاق گرفت و مجددا ازدواج كرد. رجوی خانواده را یك سلول یكپارچه در سازمانش می داند. بنابراین برای مداخله در روابط زناشویی اعضا، برخلاف میل آنها، خود را آزاد می داند. حقیقت این است كه او از خانواده، كه همیشه مشكلی برای سازمان او بوجود آورده، متنفر است. از سال 1991 به بعد، ازدواج معنای خودش را از دست داد. ازدواج به مانعی تبدیل شد كه اعضای سازمان را از دوست داشتن رهبرشان محروم می كرد." (215) یك جدا شده دیگر می گوید: "در این زمان رجوی یك مراسم ثابت را در آغاز نشست ها اجباری كرده بود: همه باید دست هایشان را روی میز می گذاشتند تا معلوم شود كه هیچ كس حلقه ازدواج (كه رجوی "حلقه بردگی" می نامید) به دست ندارد." (216)

 

از هم گسستن خانواده

البته، مجاهدین خلق از خودشان دفاع می كردند. تاثیر این گفته ها بر اعمال درونی اش اثری منفی روی افكار عمومی بین المللی داشت. شورای ملی مقاومت ایران، در واكنش به اتهامات از سوی امریكا می گوید: "آن ها مجاهدین را متهم می كنند به این كه زوج ها درعراق را مجبور كرده از هم جدا شوند و كودكان را به اروپا و ایالات متحده بفرستند. در اینجا، باید توجه داشت كه افرادی كه این گزارش را نوشتند، كلمه به كلمه اتهامات ملاها و بازماندگان رژیم شاه را تكرار كردند. ارتش آزادیبخش ملی ایران در قلمرو كشوری واقع شده كه زندگی خانوادگی در اردوگاه ها بخاطر بمباران های بی سابقه جنگ خلیج فارس و محاصره اقتصادی پس از آن غیرممكن شد. در طول بمباران ها، خانواده ها داوطلبانه و گاهی به صورت مكتوب از سازمان خواستند كه در فرستادن كودكانشان به اروپا و ایالات متحده برای زندگی همراه با والدینشان یا هواداران سازمان كمك كند. علیرغم موانع و خطرهای زیاد، جنبش میلیون ها دلار صرف كرد تا این كودكان را به مكان های امن منتقل كند. گزینه دیگر این بود كه قربانیان زیادی در میان آن ها را قبول كنیم." (217) اما، واقعیات منسجم هستند و گزارش های شاهدان عینی بسیار دقیق می باشند: " از نظر دومین انقلاب ایدئولوژیك، كودكان باید از خانواده هایشان جدا و به خارج فرستاده می شدند. رجوی شخصا بر اجرای دستور در هر پرونده نظارت داشت و مبارزان یا خانواده هایی كه در اروپا و ایالات متحده زندگی می كردند و می توانستند كودكان را قبول كنند پیدا می كرد. در غیاب خانواده در خارج، كودكان به یتیم خانه یا مدارس خاصی كه توسط مجاهدین در آلمان و هلند ایجاد شده بودند فرستاده می شدند. بیش از 500 كودك به این شیوه به خارج فرستاده شدند: آن ها طی مراسمی خاص تحویل سازمان می شدند و در این مراسم دست نوشته والدین قرائت می شد كه نوشته بودند: "من فرزندم را به مسعود و مریم می دهم." (218)

اما مجاهدین خلق خودش را با مقایسه با دیگران توجیه كرد: " علاوه براین، این خط مشی بدون پیشینه نیست. طی جنگ دوم جهانی، كودكان از خانواده های خود جدا و طی بمباران ها به خارج از لندن فرستاده شدند. اگر این راه قابل قبول نیست، وزارت خارجه باید بیانیه ای در انتقاد از وینستون چرچیل منتشر می كرد." (219) سازمان مجاهدین خلق ایران دو پیشینه دیگر در قرن بیستم را مورد استناد قرار داده است، كه در حقیقت بیش تر دردسر ساز هستند. طی سال های 1937-1936، بیرون بردن كودكان از جمهوری های اسپانیایی كه با ناسیونالیست های فرانكو در جنگ بودند یكی از این نمونه ها است. برای حفظ پسربچه ها و دختران كوچك از بمباران هایی كه برخی از شهر ها بخصوص مادرید را به شدت در هم می كوبید، آن ها توسط كاروان به شوروی سابق فرستاده می شدند. اما وقتی دولت جبهه مردمی كنار رانده شد و كمونیست ها جایش را گرفتند، این كودكان برای یك آموزش ماركسیستی-لنینی ارتدوكسی در اتحادجماهیر شوروی باقی ماندند. سناریوی مشابه چند سال بعد در یونان، طی جنگ داخلی كه بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم رخ داد، به وقوع پیوست. بازهم، كودكان برای انگیزه بیان شده ربوده می شدند و در اتحاد جماهیر شوروی باقی ماندند. آدم ربایی می تواند در یك كشور رخ دهد. جوانان هیتلری ذهن ها و صداقت كودكان را می ربود و آن ها را علیه معلمان و والدین خودشان تحریك می كرد. سیستم های پرورش اس.اس. های "نژاد خالص" ادامه آدم ربایی ها بودند، اما نتیجه شان هزاران كودك بی پدر و مادر در آلمان پس از جنگ بود.

این كودكان، بی خانمان شده، دور از كشور و بریده از فرهنگ شان، به سرگردان های بدون هویت تبدیل شدند. آن ها فقط چیزی را داشتند كه جنبش یا سازمانی كه آن ها را در دست داشت بدان ها داده بود و برای اهداف خودش آن ها را به جایی كه می خواست هدایت می نمود. برای بیش از 20 سال دقیقا می دانیم كه چطور مجاهدین خلق از این كودكان استفاده كرده است: به دنبال كشیدن آن ها ساده تر است، چرا كه از بزرگسالانی كه افكار انتقادی دارند مطیع تر هستند. البته وقتی اوضاع بد می شد آن ها به حال خودشان رها می شدند: " در اوین، زندان معروف ایران كه توسط شاه سابق ساخته شده، یك بخش كلا به "درمان پذیرها" اختصاص داده شده كه تحت برنامه های آموزش مجدد قرار دارند. در آنجا چند زندانی خاص را می یابیم كه از اربابان سابق خود دست كشیده اند، مثل محافظ شخصی سابق بنی صدر. اما اكثریت نگران كننده ای كودكان هستند. آن ها كسانی هستند كه مجاهدین به جنگ خیابانی آوردند، بدون هیچ تعلیم نظامی یا سیاسی. این كودكان (13 تا 15 ساله)به طور طبیعی شكسته شدند. آن ها علیه خودشان به حركت درآمدند." (220)  

آموزش و تبلیغات

مجاهدین خلق به تبلیغ سطح بالای آموزش اعضایش علاقه مند است. آن ها تظاهر می كنند كه زنان و مردان آراسته شده با دیپلم، و بخاطر آموزش عالی شان،‌هیچ وقت نمی توانند قربانی تبلیغات شوند. اما یك اصل هست كه می گوید: "هرچه آموزش پیشرفته یك فرد بیش تر باشد، درمقابل انواع شستشوی مغزی مقاوم تر است. این خیلی ساده لوحانه است، چرا كه موارد زیادی وجود داشته كه در آن نخبگان، محققان، و حتی هنرمندان بسیار مستعد تسلیم اغوای توتالیتر شده اند. چطور می توان پیوستن فیلسوف بالا مقام مارتین هایدگر به حزب نازی در آلمان در زمان به قدرت رسیدن این حزب در سال 1933 را توضیح داد؟ مولف "هستی و زمان" هوش نادری داشت، كه مانع از پیوستن وی به یكی از خونریزترین رژیم های قرن بیستم نشد. در دیگر سوی طیف سیاسی، ریموند آرون، در "افیون نخبگان" حزب كمونیست را به عنوان "یك فرقه روانشناختی و نه یك فرقه مذهبی جهانی" توصیف كرد. آموزش كمونیستی وجود دارد تا همه آثار فردگرایی را از بین ببرد. فرقه رهبران نشانه ای از مغزهایی است كه قابلیت های انتقادی شان را از دست داده اند. اگر این طور نیست، چطور می توانیم مواضع اتخاذ شده توسط آراگون و السا تریولت و همه نخبگان فرانسوی دیگر كه، حتی وقتی شواهد غیرقابل انكار بدان ها تسلیم می شد، باز از شوروی استالینی حمایت می كردند را توضیح داد؟ نزدیك تر به زمان خودمان، اعضای فرقه "معبد خورشید" بودند كه با خودكشی های دسته جمعی خبرساز شدند و همگی دانشجویان بسیار موفقی بودند. معهذا، آن ها این راه را برای رسیدن به سیاره سیریوس انتخاب كردند.

بر خی از آن ها پست های مدیریتی در سطوح بالا را در دست داشتند. اما این امر نتوانست از آن ها كه زندانی خودشان بودند و پایان غم انگیزی برای خود رقم زدند حفاظت كند. علاوه بر این، پیروان ژاك ووریلون، یك خبرنگار سابق ورزشی، كه رسما در حال آماده كردن زمین برای بازگشت فوق زمینی ها هستند مشتمل بر دكترهایی است كه ادعا می كنند حداقل یك انسان را شبیه سازی كرده اند. داشتن درجه فارغ التحصیلی باعث محافظت از ماشین سیاسی یا مذهبی موثر نیست. برای یك شخصیت قوی كافی است كه سراب را در نظر بگیرد: "رجوی خودش را مركز جهان در نظر می گیرد. او خود را نماینده خدا بر روی زمین میداند، نوعی پیامبر یا امام. امام غایب مسلمانان شیعه. او هیچ نیازی به فراهم آوری مبنا برای قدرتش احساس نمی كند. او خود را منبع مشروعیت میداند. افراد طبق فاصله ای كه آن ها را از این منبع جدا می كند طبقه بندی می شوند. هرچه آنها مطیع تر و نزدیك تر باشند، خوب و عادل تر محسوب می شوند. این خودمحوری است كه الهام بخش احمقانه ترین بیانیه ها و جملات رجوی می باشد." (221) یك تماس ظاهری با خدا به عنوان بهترین وسیله برای بستن دهان همه اپوزیسیون عمل می كند. این بدان خاطر است كه "منتخب" دستوراتش را از سطح بالاتر دریافت می كند. بنابراین چه كسی جرات می كند از آن ها سئوال كند و ریسك كافر خوانده شدن را بپذیرد؟

خرد كردن قلمرو شخصی

بخصوص در ایران، فضای خانواده محرمانه و غیرقابل لمس است. هیچ كس حق ندارد كه در این دایره كه مبنای اساسی سازمان بشری است مداخله كند. رجوی، با در دست گرفتن كنترل خانواده، این دایره را بدون داشتن یك هدف مشخص در ذهن می شكند. همان گونه كه ولادیمیر ولكوف این امر را با دانشی استثنایی توصیف می كند: "فریب خبری و اثرگذاری فقط می تواند بر مبنای یك توده از مردم تحت تاثیر قرار گرفته و فریب خورده اعمال شود. فرد، خانواده، گروه های حرفه مند، همگی می توانند مورد تخدیر قرار بگیرند، اما نمی توان آن ها را فریب داد چرا كه طبیعتا آنتی بادی هایی را ترشح می كنند كه با دروغ ها می جنگند، چون حقیقت را ترجیح می دهند، و بواسطه احترامشان به منطق عمومی با دیوانگی مبارزه می كنند. برعكس، وقتی به یك كمیت خاص می رسید، افراد به جمعیت تبدیل می شوند. آن ها كه از نظر ذهنی پرولتاریی شده اند (جدای از سطح تحصیلشان)، بازتاب محافظه كارانه شان را از دست می دهند و توده شان شكل خود (جایگاهش) را گم می كند، و مانند یك كشتی در تلاطم از این سو به آن سو می رود. آن ها اكنون توسط توده و وزن خودشان حمل می شوند، تا تسلیم فنون مغزشویی كارشناسان اطمینان دهنده شوند." (222) و همه وسایل خوب هستند، چون رجوی بارها و بارها می گوید. در عمل، این امر شامل بریدن فرد از جامعه و به حاشیه بردن او است: نوع متفاوتی از وادار كردن فرد به احساس طرد شدن: "در بخشی از زندگیم برای سازمان در آلمان و سوئد گدایی می كردم. از انجام این كار خیلی ناخشنود بودم، چرا كه مجبور بودم دروغ بگویم. بجای این كه به مردم بگوییم برای خرید سلاح پول جمع می كنیم، به آن ها می گفتیم كه پول برای ساخت خانه برای یتیم ها است. این شیوه، بر اساس حسن نیت غربی ها انجام می شد.

حقیقت این بود كه رجوی به پول هایی كه به این شیوه جمع می شدند نیاز نداشت. او به اندازه كافی پول از صدام و عرب ها می گرفت. او ما را به خیابان ها می فرستاد تا بر ما غلبه كند و احساس استقلالمان را بگیرد. ما در دام افتاده بودیم، چرا كه با جمهوری اسلامی مخالف بودیم و می خواستیم با آن مبارزه كنیم." (223) ما سال ها این افراد را در مقابل سوپرماركت ها و مراكز خرید و در خیابان های شهرهایمان دیده ایم، كه امضا و هدایا برای "مردم سركوب شده ایران" جمع می كنند. هیچ چیز درباره مقصد نهایی پولها گفته نمی شد، همچنین چیزی درباره سازمان خودشان نمی گفتند. از بسیاری از خیریه های اروپایی سوء استفاده شده است. این امر بدان نقطه رسید كه در چندین مورد، پلیس به آرامی از مجاهدین خواست كه اماكن عمومی را ترك كنند و مواد تبلیغاتی شان را ضبط كرد. این تبلیغاتی بود كه به یك دستگاه جنگی خونین و بدخو وابسته بود.

منابع

 

213.- “Sombre avenir pour les Moudjahidin du peuple”, Delphine
Minoui, Le Figaro, 21 April 2003
214.-
Author’s interview, supra.
215.- Nadéré Afshari, op. cit.
216.- Ismail Zayer, op. cit.
217.- “Democracy Betrayed”, op. cit.
218.- Ismail Zayer, op. cit.
219.- “Democracy Betrayed”, op. cit.
220.- Buob and Hoche, op. cit.
221.- Nadéré Afshari, op. cit.
222.- Vladimir Volkoff, op. cit.
223.-

 

 ــ گفتگوی دو فعال حقوق بشر در سوئیس

 ــ لینک به  معرفی و اهمیت کتاب " کالبدشکافی یک جریان ایدئولوژیک "

ــ لینک به قسمت اول

ــ لینک به قسمت دوم

ــ لینک به قسمت سوم

ــ لینک به قسمت چهارم

ــ لینک به قسمت پنجم

ــ لینک به قسمت ششم

ــ لینک به قسمت هفتم

ــ لینک به قسمت هشتم و نهم

ــ لینک به قسمت دهم

ــ لینک به قسمت یازدهم

ــ لینک به قسمت سیزدهم

ــ لینک به قسمت چهاردهم

ــ لینک به قسمت پانزدهم و شانزدهم

ــ لینک به قسمت هفدهم و هیجدهم

ــ لینک به قسمت نوزدهم و بیستم

ــ لینک به قسمت بیست و یکم ( ارتش مورچه ها )

ــ لینک به قسمت بیست ودوم ( فرقه مریم )

ــ لینک به قسمت بیست و سوم ( جداسازی زوجها )

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد