اسناد
مکاتبات مسعود رجوی و من ـ بخش پنجم
11.06.2008
سعید شاهسوندی
منبع:
www.shahsawandi.com
اسناد
مکاتبات مسعود رجوی و من بخش پنجم
وجهی از ماجرای موسوم به انقلاب ایدئولوژیک
خلاصه
موضوعات این قسمت:
1- وجهی از ماجرای موسوم به انقلاب ایدئولوژیک
2- اعترافات روزهای یکشنبه در مقابل دوربینهای ویدیويي
3- هیاهوی بسیار برای نادیده گرفتن و به فراموشی سپردن انتقادات اساسی و
ضروری
4- ولایتفقیه و آسمانی شدن رجوی
5- درزمینه سیاستهای تبلیغاتی
6- نمونهای از نوشتههاي نشریه مجاهد حول محور کیش شخصیت رجوی
7- وضعیت کمدی-تراژیک سازمان، ناشی از حاکمیت مینیاتوریزم و کاریکاتوریزم
رجویها
پیشین از این
قسمتهایی از نامه سعید خطاب به رجوی آمد. اکنون قسمت پنجم آن. این نامه در
تاریخ 5 خرداد 1367 درمقر شورای ملی مقاومت به حسین مهدوی جهت ارسال به
رجوی تحویل داده شد. 48 ساعت بعد رجوی پاسخی کتبی میدهد که متعاقبا خواهد
آمد.
***********
وجهی از
ماجرای موسوم به انقلاب ایدئولوژیک
در اینجا بد نیست به وجهی از ماجرای موسوم به انقلاب ایدئولوژیک که
حقیقتاً درباره آن باید کتابها نوشت اشارهای بکنم:
من نمیگویم انسان مبارز کسی است که اشتباه نمیکند. من همچنین نمیگویم
انسان مبارز حتماً باید خطا و اشتباه کند. بلکه میگویم انسان مبارز اگر
خطا و اشتباه کرد (از هر نوع) باشد شهامت ابراز و نقادی اصولی خطای خود را
داشته باشد.
البته نه مانند اعترافات روزهای " یکشنبه " در کلیساها نظیر آن که:
" فرزندم بگو تا راحت شوی، عیسی مسیح گناهان تو را بر دوش خواهد گرفت. و
یا...
" گناهانتان را برای ما (من و مریم) بگذارید و از این مکان پاک و مطهر
بیرون روید و زندگی نوین آغاز کنید."
راستی چه شد و چه ضرورتی وجود داشت و یا دارد که هر روز ما " یکشنبه " شد.
تمام روزها به " یکشنبه "های اعتراف به گناه تبدیل شدند و در هر " یکشنبه
" مسخ شده، هزار بار خود را در درون خود منفور اعلام کردیم.
به پای بوسی تو آمدیم (پای بوسی واقعی) و تو بزرگوارانه پا را عقب کشیدی و
ما همچون گوسفندان مؤمن خدا اصرار میورزیدیم تا بالاخره موفق شویم. چه
حکمت و ضرورتی در این گونه خورد و له شدنها و بر خاک افتادنها بود؟
پیشانی ما را که نه شلاقهاي شاه و نه تعزیرخمینی بر خاک نسائیده بود تو بر
خاک سائیدی، تو غرور انقلابی ما را به اعتبار اعتماد مطلق و بی دریغی که
نثارت کردیم پایمال نمودی.
اگر نمیخواستی بر ما آن برود که رفت چرا یکبار نگفتی، پابوسیها را قطع
کنید؟ آیا اگر در آن نشستهای کذایی یکبار، آری فقط و فقط یکبار قاطعانه و
جدی و از صمیم قلب میگفتی پای بوسی را قطع کنید، دیگر لازم نبود در یک
مورد با دویست نفر و هر نفر دقایقی چند کُشتی بگیری که آنها بخواهند پایت
را ببوسند و تو ظاهراً نگذاری و آخر الامر هم آنها موفق و مفتخر شوند!
قلبها را شکافتید تا ظاهراً آلودگیها را در آورید.اما قلبها را در
آوردید و در بهترین حالت قیچیها را در قلبها جا گذاشتید.
آنچنان که امروز پس از گذشت سه سال و نیم از آن ماجرا[باتوجه
به تاریخ نگارش نامه]، ماجرایی که قرار بود " وحدت آنچنانی " و
" رشد صد برابر " نصیب سازمان سازد و بعد از بالا و پایین بردنهای بسیار،
بعد از صرف دهها هزار ساعت (و این اغراق نیست) بعد از عبور از فازهای اول و
دوم باصطلاح انقلاب ایدئولوژیک که هر کدام هم سو تیترهای خود را داشت، هنوز
بحث روز " تسلیم و رضای انقلابی و توحیدی " است.
میبینی!
قلبها التیام نیافتهاند و هنوز باید به " تسلیم و رضا " دعوت شویم. قرار
بود از همه چیز " تخلیه " شویم و از عناصر " جدید و نو " پر شویم. آیا
عناصر جدید همان کلمات قصار جابرزاده انصاری است؟
چه نیازی به یکشنبههای اعتراف به گناه داشتید؟ یکشنبههایی که نه در
اتاقکهای کوچک کلیسا و در پشت پرده که در حضور جمع، در مقابل دوربین ویدیو
و یا بر روی کاغذها گذشت. تا پروندهها قطور و قطورتر شود. تا امروز نفر
هیئت اجرایی تو حسین مهدوی بتواند به گمان خود بگوید از آنها پرونده داریم
و تا زمانی هم کس دیگری درباره او بگوید و همین طور…
و البته در این میان به گفته مهدی تنها تو بودی که انقلاب نکردی.
گر چه فکر میکنم تمام آنچه که از خواهران و برادران من گرفته شد نه تنها
اسناد سرافکندگی نیست که اسناد و مدارک شرافت و پاکباختگی، اسناد و مدارک
صداقت عمیقاً انقلابی، اسناد و مدارک اعتماد تا بُن استخوان بود که
متأسفانه با آن همان شد که میشود.
راستی در میان آن همه هیاهوی بسیار؛ نقادی و مو شکافی کدام امور اساسی و
ضروری، کدام وظیفه مُبرم روز فراموش شد و آگاهانه به بوته فراموشی سپرده
شد؟
آن همه مراحل پشت سر هم استراتژی، آن همه وعده و وعیدها، آن همه پیش
بینیهای محقق ناشده، آن همه بحثهای طولانی چند شبانه روزی، خلق جدید!
فرماندهی از راه دور آن هم از طریق تلفن، ادعای در هم شکستن حرکت میکرو
متریک، ترکیب عنصر اجتماعی و نظامی، واحدها و تیپهای رزمی و پارتیزانی،
اصل طلایی حداکثر تهاجم، هفتههای گوناگون باصطلاح عملیاتی که قرار بود به
قیام خلق منجر شود، تراکتهای چند میلیونی!! ظاهراً پخش شده در داخل!!
صدها هواپیما و تانک فرضی ظاهراً از کار انداخته شده دشمن، نابودی
سرانگشتان اختناق آفرین رژیم، خط پاسدار زنی و رسیدن به ضریب هفت روی هفت
مستمر (هفت پاسدار طی یک هفته) و پس از آن قیام خلق، ادعای رشد 300 درصد،
هم زمان ضربات مستمر بر تیمهای اعزامی به داخل، باز هم فرستادن، باز هم
ضربه خوردن، باز هم فرستادن، به بن بست رسیدن خط اعزام و عزیم از کردستان.
پاکستان و ماجراهای آن، شرط[پرداخت] 200 هزار تومان توسط هر کس که میخواهد
به ما بپیوندد، کاهش آن به 100 هزار تومان، 50 هزار تومان و....
اعتراض دسته جمعی تعدادی از مسئولین آنجا (پاکستان) و تنزل رده شماری از
آنها، بدون هیچ توضیح جدی. تبدیل خط استراتژیک عملیات در شهر جهت سرنگونی
رژیم در مراکز قدرتش به تقدم تاکتیکی عملیات در منطقه و بعد همه به طور
خزنده تقدم استراتژیک چنین عملیاتی و بعد هم عقب نشینی از منطقه (منطقه
واقعی، یعنی کردستان ایران) به پشت مرزها و در خاک همسایه (عراق) و عملیات
مشترک مرزی (با عراق) و اخیراً هم با یک ویراژ استراتژیک روی هم افتادن جنگ
و سرکوب جهت توجیه استراتژی جدید و بدین ترتیب کنار گذاشتن رسمی خط پاسدار
زنی (به عنوان عوامل اختناق و سرکوب و قفل کننده محیط) (پاورقی 19).....
و دهها مورد دیگر از این گونه مسائل ضرور که مو شکافی ناشده آمدند و رفتند.
گویی وظیفه ما در هر مرحله تنها هورا کشیدن و "یافتم – یافتم" گفتن بود
تا مرحلهای دیگر و باز هم تکرار همان "یافتم – یافتم"ها تا امروز و تا
کی؟
حقیقتاً؛
- اگر همان گونه زمینی باقی میماندی و قابل خطا و کار به اینجا نمیکشید
که تنها به خدا حساب پس بدهی.
-اگر امکان انتقاد پایین از بالا به طور جدی وجود داشت
-اگر انتقاد از فرد به انتقاد از سبک کار ارتقاء مییافت.
-اگر مکانیسم رهبری جمعی (واقعاً جمعی و دمکراتیک) به جای ولایت و امامت
کنونی تو حاکم میشد. -اگر افراد هنگام انتقاد مصونیت تشکیلاتی داشتند و
میتوانستند نظرهای خود را بدهند.
-اگر امکان شکوفایی صد گل فراهم بود (آخر با یک گل که گلستان درست
نمیشود).
- و اگرهای دیگر از این قبیل....
آیا کار به جایی میرسید که مهدی ابریشمچی فعالیتهایی که تیتر آنها را
شمردم " چندین سال پوشال کاری " بنامد؟
چگونه و با چه مکانیسمی میتوان مطمئن بود که چندین سال دیگر هم " پوشال
کاری " از نوع دیگر انجام نخواهیم داد؟
آیا در این صورت علی زرکش و افرادی مانند او در صورت فقدان صلاحیت طی یک
روند طبیعی بر کنار نمیشدند؟
چرا " همیشه " سَرِ انتقادات وارد بر بالاییها تنها وقتی که سقوط میکنند
باز میشود و تا قبل از آن کسی جرأت ندارد به ساحتشان نزدیک شود؟
و چرا تنها وقتی که " تنظیم رابطه با بالا " به هم میخورد، افراد سقوط
میکنند، هر چند پیش از آن پدر پایین را در آورده باشند؟
نمونه:
ماجرای حسن. م (پاورقی 20) مسئول سابق رادیو و بعد هم تلویزیون و مسئول
سابق خود من و شماری دیگر، که تا وقتی بر مسند قدرت (مسئولیت) بود هیچ کدام
از ما نمیتوانستیم بدیهی ترین انتقادات را به وی گوشزد کنیم. اما همین که
رابطهاش با بالا و با هم ردیفهایش به هم خورد و سقوط کرد بخشی از انتقاد
از خودهایش را به من دادند تا بخوانم، در حالی که حسن (که من او را هم
اکنون نیز دوست دارم) نه آن بود و نه این.
در اینجا بی مناسبت نمیبینم قسمتهایی از جزوه آموزشی را که خود تو در
بهار 56 و بعد از ضربه اپورتونیستها در زندان اوین تدوین نمودی و بعد از
انقلاب بهمن منتشر شد برایت بنویسم، در این جزوه که مقدمه آن را حسن. م
(مسئول آن موقع بخش آموزش) نوشته، ذیل عنوان " رهبری جمعی " از جمله
میخوانیم:
" پیچیدگی مسائل اجتماعی و تضادهای عمیق آن و بالاخص کیفیت متفاوت سازمان
انقلابی با جامعه (پیچیدگی مسائل و تضادها) ایجاب میکند که رهبری جمعی
صورت بگیرد، به خصوص وقتی که این سازمان هدفش ایجاد تغییرات انقلابی بوده و
بخواهد به طور اساسی و بنیادی و در پرتو حرکت سازمانی نهادهای جامعه را
دگرگون کند. در چنین صورتی دیگر یک فرد به هیچ وجه از عهده حل آنها بر
نخواهد آمد.
از طرف دیگر برای این که نقاط ضعف یک فرد نتواند به طور تعیین کننده
روی تشکیلات اثر بگذارد (به خصوص افرادی که در موضع رهبری قرار دارند)
رهبری جمعی الزام آور میشود، چون در چنین صورتی افراد نقاط ضعف یکدیگر را
با نقاط قوتشان خنثی کرده و لذا چنین خطری از بین میرود...
بدین ترتیب شیوه فوق (یعنی رهبری جمعی در مقابل رهبری فردی) مناسب ترین
شیوه ممکن برای جلوگیری از انحراف از اصول در دنیای نسبیهاست."
جای سؤال نیست، زیرا که اَظهرُ مِن الشَمس است. این اصول را که تو زمانی نه
چندان دور مناسب ترین شیوه ممکن برای جلوگیری از انحراف از اصول در دنیای
نسبیها میدانستی، اکنون نادیده گرفته و زیر پا گذاشتهای.
اسامی خود با اندازه کافی گویا هستند: " رهبری " و بعد هم " هیئت اجرایی "
یعنی حداکثر مأمورین " اجرای فرامین ". پایین تر از آنها هم که بیشتر
تعارف است و برای مصرف خارجی.
من اما باز آن قدر لجوج هستم که قمست دیگری از همان جزوه را برایت بنویسم:
".... در سیستمهای غیر انقلابی (ارتجاعی) رهبری معمولاً به صورت فردی
(حکومتهای دیکتاتوری سیستم فرماندهی در درون ارتشهای ارتجاعی) و یا
فرمایشی بوده و هیچ پیوند منطقی بین موضع فرد با صلاحیتهایش وجود ندارد.
در صورتی که در یک تشکیلات انقلابی ذیصلاح ترین عناصر در مجموع نقش حساس
رهبری را عهده دار میشوند.....
لذا بر مبنای این اصل، مناسباتی به وجود میآید که دیگر اطاعت تشکیلاتی
اجباری یا کورکورانه نبوده، بلکه از درک عمیق روابط ناشی شده و در جوهر خود
آگاهانه است. بنابراین در چنین سیستمی کادرهای بالا شرط تکامل کادرهای
پایین و کادرهای پایین شرط تکامل کادرهای بالا هستند،
ارگان تصمیم گیرنده، خود نیز در ارتباط تنگاتنگ با دیگر عناصر تشکیلات بوده
به هیچ وجه فعال مایشاء نیست."
و در جای دیگری از همان جزوه نوشتهای:
" داشتن یک مرکزیت بالنسبه صالح همراه با اعمال دمکراسی (که میتواند در
صورت بروز انحراف زنگها را به صدا در آورد) حداقل میتواند احتمال انحراف
را... از بین برده و خاطرها را از این جهت آسوده نماید. "
پایان نقل قولها.
از بهار 56 که این مطالب را نوشتی تا بهار 64 به لحاظ فاصله زمانی هشت سال
بیشتر نیست، اما برای تو فاصله از " زمین" تا " آسمان " است. قبول نداری؟
به این سخنان مهدی (ابریشمچی) که بدون اجازه تو آب هم نمیخورد گوش کن!
او میگوید: " رهبری مطلقاً هیچ تعیینی به سمت پایین را نمیتواند
بپذیرد... یک درجه پایین آمدن و کوتاه آمدن از این فُرمالیزم است."
جمله را تجزیه کنیم:
1- رهبری که مشخص است تو هستی.
2- مطلقاً هم همین طور. مطلقاً یعنی مطلقا. مثل این جمله که " خدا را
مطلقاً نمیتوان دید."
3- تَعَیّیُن " هم یعنی وابسته بودن، منوط بودن.
4- " پایین " بیچاره هم که سالها و قرنهاست تکلیفش مشخص است واحتیاجی به
معرفی ندارد.
5- مطلقاً هیچ تَعَیّیُنی به سمت پایین را نپذیرفتن هم که چیز جدیدی نیست.
مردان بزرگ! همیشه اینگونه بودهاند.
6- الباقی میماند یک انتقاد! کوچک به تو. که آن هم از " ذات " کیفاً
متفاوت و برتر تو ناشی میشود. " نتوانستن " را میگویم.
7- فرمالیزم هم یعنی آسمان و ریسمان را برای هدف مورد نظر بهم نبافتن و لوث
نکردن مضمون و محتوای کلمات.
اما ترکیب جمله:
چرا تعارف کنیم؟ رُک و صریح خدا و حداقل امام زمان شدهای. البته با حفظ
همان انتقاد! کوچکِ " نتوانستن ".
پس حالا که مطلقاً هیچ تعیینی نسبت به پایین را نمیتوانی بپذیری بهتر نیست
به کمک آن بالائیها و با تعیین نسبت به آنها کلک خمینی را کنده هم خود
را، هم ما را و هم مردم ایران را خوشحال کنید؟
مسعود!
برای نوشتن آنچه که اکنون میخوانی حدود نیم ساعت این دست و آن دست کردم.
الان هم راحت و آرام نمینویسم. میدانم خیلی هم ناراحت خواهی شد. شاید بیش
از بقیه مطالب این نوشته.خودم هم بیشتر از تو. اما فکر میکنم اگر ننویسم
فردا خیلیها بیشتر از من ناراحت خواهند شد.
پس گوش کن!
یادت میآید، یکبار برایت تعریف میکردم که تقی شهرام(پاورقی 21) همه
بچهها را به انتقاد از خود وا داشته بود و خودش هیچ انتقاد از خود نکرده
بود.
یک روز مجید (شریف واقفی) این موضوع را با وی به طور جدی مطرح کرد و گفت:
چطور میشود که تو همه را به انتقاد از خود وا داشتهای، اما هرگز هیچ
انتقاد جدی بخودت نداری. برایت گفتهام که شهرام چه گفت و اکنون تکرار
میکنم.
او (تقی شهرام) پس از کمی تأمل و در خود فرورفتن به شیوه همه مردان بزرگ!
گفت: " انتقاد وارد بر من پیچیدگی جهان مادی و سادگی ذهن من است."
حال آیا جمله مهدی و اینکه " تو مطلقاً نمیتوانی هیچگونه تعیینی به سمت
پایین را بپذیری " در همان دستگاه نیست؟
آسمانی و خدائی و ابرمرد شدن که شاخ و دم ندارد.
آیا پایین بیچاره خلق قهرمان را هم شامل میشود؟ چرا نه؟ " انقلاب " که با
سقوط رژیم تمام نمیشود، آن زمان هم ضرورتهایی وجود دارد و باز در آن
صورت....
میدانم از آنچه که نوشتهام و به خصوص مقایسه شدیداً ناراحت هستی. اگر این
طور باشد و بجای افسوس خوردن بر من به فکر خود و مردم ایران که بسیار بسیار
بیشتر از تو و صدها مثل تو و هزاران مثل خودم دوستشان دارم باشی، من اندکی
به هدفم نزدیک شدهام.
شاید طی این سالها هیچ یک از بچههای سازمان (با رژیم و اضداد کاری ندارم)
اینگونه با تو صحبت نکرده باشند.اما با این همه باز هم جا دارد که از تو
سئوال کنم:
مسعود!
اکنون آن زنگها که در سال 56 درباره شان نوشتی برای که به صدا در میآیند؟
و آیا اصلاً زنگی باقیماندهاست؟
در زمینه سیاستهای تبلیغاتی
در زمینه سیاستهای تبلیغاتی سازمان که من بعد از پیروزی انقلاب بهمن در
نشریه و بعد هم بلافاصله در صدای مجاهد از کارگزاران آن بودم و همین طور آن
بخش از این گونه مسائل که به استراتژی کلی سازمان راه میبرد، گفتنی زیاد
است.
ولی فکر میکنم جای بحث تمامی آنها در این نوشته نباشد، بنابراین تنها به
ذکر چند مورد اکتفا میکنم:
خوبست ابتدا مطلبی را که در سال 55 در زندان اوین برایم نقل کردی بیادت
بیاورم، گرچه میدانم اصلاً آدم فراموش کاری نیستی.
تو یک روز در جریان بحثی آموزشی درباره تبلیغات این مثال را برای من زدی که
" هوشی مینه " دستور داده بود هنگام ذکر آمار هواپیماهای ساقط شده آمریکا،
تنها آن تعدادی را آمار دهند که عنداللزوم بتوانند لاشه آنها را نشان
دهند، یعنی آن هواپیماهائی که در سرزمینهای تحت اشغال آمریکا و یا در دریا
میافتند را به آمار خود نیافزایند.
تو سپس گفتی: چنین اصولی گری در امر تبلیغات باعث شده بود که همه و حتی
سربازان و افسران آمریکائی اخبار رادیو ویت کنگ را به عنوان مؤثق ترین
اخبار میدانستند.
حال آیا چنین وضعیتی در مورد صدا و نشریه سازمان وجود دارد؟ انسان باید
خیلی خوش باور و خام خیال و مهمتر از آن چشم و گوش بسته باشد تا بگوید،
آری.
من که به عنوان گفتار نویس و خبرنویس و موارد متعددی به عنوان گزارشگر و
خبرنگار صدای مجاهد شاهد دستکاری آمار و ارقام و افزایش گاه صد در صد
آنها، آن هم از بالا و از طریق دفتر تو بودم.
من که شاهد بودم چگونه؛
- آمار تظاهرات خارج کشور
-آمارتراکتهای باصطلاح میلیونی پخش شده در داخل
-آمار شرکت کنندگان در مراسم رژه
(نام این مراسم بعداً از طریق دفتر تو به " مانور قوای نظامی مجاهد خلق "
تبدیل شد. در حالیکه نه مانور بود و نه افراد شرکت کننده تماماً قوای
نظامی. زیرا بسیاری را با اتوبوس و از بخشهای مختلف در بغداد و کرکوک جمع
کرده بودند)
-آمار و ابعاد یک حرکت اجتماعی در داخل کشور، منجمله تظاهرات امجدیه،
ماجرای استادیوم صد هزار نفری، اجتماع رانندگان وانت بارها در مشهد و
تهران، تظاهرات در همدان؟! و....
اولاً: چند برابر میشد (ایکاش این چنین میبود و این چنین بشود)
ثانیاً: شعارهایش به دروغ و مطابق دلخواه ما تنظیم میشد و گاه برای آنها
شعار وضع میکردیم. (نمونه همدان)
-من که مستمراً با دستورات تشکیلاتی دائر برآوردن نام تو در هر گفتار و خبر
و یا نقل قول از تو مواجه بودم.
و در همان حال میخواندم که " دیکتاتوری رژیمی است که در آن مردم به جای
فکر کردن نقل قول میکنند و همه هم از یک کتاب "
-من که آن سخنان سال 55 تو را هنوز به خوبی بیاد دارم و معتقد بوده و هستم
که در مورد پخش اخبار علیه دشمن ضد بشری هم باید منتهای وسواس و دقت را
بکار بریم و از قضا این را در راستای انقلابی گری و مبارزه با همان رژیم
میدانم.
آیا میتوانستم در نشستهای روزانه و هفتگی رادیو چشم بر هم گذاشته و
انشاالله بز است بگویم؟
نه! من نمیتوانستم و نکردم. و بر من همان رفت که رفت.
دَک کردن از صدای مجاهد و باصطلاح قلوس زدایی.
ولی آیا تنها قلوس سازمان در حال حاضر من هستم؟
نمیخواهم اسم افراد را بیآوردم. در لحظه مشخص هر کس باید به مسئولیتهایش
عمل کند. اما تو که لیست فرو فتاده شدگان. لیست
H
شدهها. لیست بی ردهها، لیست کسانی که میخواستند از سازمان بروند و با
تمهیداتی فعلاً در روابط ماندهاند. لیست کسانی که به آنها ابلاغ " عضویت
" شد و نپذیرفتند و بالاخره لیست کسانی که از سازمان رفتند را باید داشته
باشی.
اگر فرصت خلوت کردن با خود داشتی به آنها فکر کن. همه آنها مثل من
آدمهای بدی نیستند.
از تبلیغات و صدای مجاهد گفتم، خوبست به اعتبار چند سال کار مستمر در نشریه
مجاهد (از شماره 4 تا آخرین شماره در رژیم خمینی) به نشریه کنونی سازمان هم
که اکنون بیشتر " رجوی نامه " شدهاست اشاره کنم.
از عکسهای رنگی و همین طور سیاه و سفید، تمام قد یا نیم تنه، نیمرخ و یا از
روبروی تو که در مراسم مختلف، با لباسهای مختلف، متناسب با شرایط مختلف، با
" هزینه(*) " و " کار " زیاد چاپ میشوند میگذرم.
و تنها به مصداق مشت نمونه خروار یادآورد میشوم که از 67 عدد عکس چاپ شده
در نشریه شماره 133 سازمان مورخ 26 فروردین 67، 41 عدد عکسهای مختلف تو و
مریم و یا کسانی که در حال ستایش شما هستند میباشد. 39 عدد از مجموع این
41 عدد عکس رنگی هستند. یعنی تمام عکسهای رنگی این شماره. 41 عکس مزبور 10
صفحه کامل از مجموعه 56 صفحهای نشریه را به خود اختصاص دادهاست. باقی
عکسهای نشریه منجمله عکسهای شهدا مجموعاً چهار و نیم صفحه را پوشاندهاند.
تیترهای اصلی و رنگی هم که مشخص است و جای خود دارد:
_ " حضور رهبری عقیدتی مجاهدین بر...." 2 نوبت
_ " سخنرانی رهبری انقلاب نوین ایران برادر مجاهد مسعود رجوی و خواهر مجاهد
مریم رجوی " به عنوان تیتر اصلی و سراسری صفحه اول که در 8 صفحه دیگر نشریه
متوالیاً و عیناً نقل شده.
_ " گردهمائی شکوهمند... با حضور فرماندهی کل ارتش آزادی بخش ملی...."
ای کاش وقت و یا امکان محاسبه و شمارش داشتم تا با آمار و ارقام نشانت
میدادم که درهر شماره نشریه سازمان چند صد و گاه چند هزار بار نام و القاب
و چند ده بار عکسهای گوناگون تو است که تکرار میشود.
اما اگر این امکان را ندارم باز هم به مصداق مشت نمونه خروار خوبست مطلبی
را که در صفحه 2 همان نشریه شماره 133 به چاپ رسیده عیناً ضمیمه کنم:
سطر2و3: رهبری انقلاب مردم ایران
سطر3: فرماندهی کل ارتش آزادی بخش ملی
سطر4: برادر مجاهد مسعود رجوی و خواهر مجاهد مریم رجوی
سطر 9 و 10: برادر مجاهد مسعود رجوی و خواهر مجاهد مریم رجوی
سطر 11: هم زمان با ورود رهبری انقلاب نوین ایران
سطر 13 و 14: با شور و اشتیاق وصف ناپذیری احساسات عمیق نسبت به مسعود و
مریم
سطر15: مرگ برخمینی- درود بررجوی
سطر 16: ایران رجوی - رجوی ایران
سطر 18 و 19: ابراز احساسات پر شور رزم آوران با اصرار و تأکیدات مکرر
مسعود و مریم آرام گرفت.
(اگر راست میگویید اصرار و تأکیدات مکرر لازم نیست، یکی از همان
بخشنامههای ناقابل چند سطری آن هم فقط برای یکبار و نه مکرر صادر
فرمائید.)
سطر 19: رهبر انقلاب نوین ایران
سطر 20: فرمانده کل ارتش آزادی بخش ملی
سطر 21: بردار مجاهد مسعود رجوی
سطر 25 و 26: رزمندگان بار دیگر با ابراز احساسات و با شعار " مسعود، مریم
عیدتان مبارک ".
سطر 27: به رهبری انقلاب نوین ایران تبریک گفتند
سطر 29: سپس خواهر مجاهد مریم رجوی
سطر 34: رزمندگان تحویل سال نو را به مسعود و مریم تبریک گفتند
سطر 36: به در خواست خواهر مجاهد مریم رجوی
سطر 43: رهبری انقلاب نوین ایران
سطر 44: برادر مجاهد مسعود رجوی و خواهر مجاهد مریم رجوی
میبینی چه خبر است؟! حتما میبینی!
همان طور که از آن بخشنامهها جهت ذکر نامت هم خبر داری.
فقط نمیدانم چرا موقع ابراز احساسات رزمندگان و غیر رزمندگان که "حق"
آنهاست تو چرا این قدر از یکسو متواضع! و خود کم بین! و از سوی دیگر غیر
دمکرات شده "میخواهی"! مانع ابراز احساسات شان شوی؟
براستی که خسته نباشی دارد.
بله، این آيینه تمام نمای امروز سازمان مجاهدین خلق ایران است.
سازمانی که رزمندگانش گلولههای خود را "بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران"
در قلب و مغز دشمنان خدا و خلق مینشاندند و با "نام خدا و نام خلق" بر
چوبه تیرباران و طناب دار بوسه میزدند و اطلاعیههایش هم "بنام خدا و بنام
خلق قهرمان ایران" شروع میشد و برای حفظ شعار و آرمش هم چه خونهای پاک که
فدیه داد.
اما امروز نامهای مسعود است و مریم، مریم است و مسعود که هم جای خدا و هم
جای خلق قهرمان ایران را " اشغال " کردهاند. با توجیهاتش اصلاً کاری
ندارم، تمام را سطر به سطر حفظم و پیش از این هزار بار برای خودم و دیگران
تکرار کردهام.
اما واقعیت همین است که میبینم، چشمهای من و صدها و هزاران چشم دیگر که
نه ضد انقلاب غالبند و نه ضد انقلاب مغلوب، نه میانه بازند و نه استحاله
گرا و نه متحدین عینی رژیم خمینی، که دردمندند و گزیده از این روشها خطا
نمیبینند.
کدام روشهاست که تکرار میشود؟ و ای کاش حداقل تکرار "واقعی" بود.خیر!
بگذار این را هم صریحاً گفته باشم که کل ماجرا تقلید است.
اما تقلیدی نه آن گونه که کپی برابر اصل، کپی از یک سو یک صدم، یک هزارم،
یکصد هزارم کوچکتر از موارد مشابه واقعی است یعنی مینیاتوریزه است.
و از سوی دیگر ادعاهایی یک صد برابر و گاه یک هزار برابر بزرگتر و دهان پر
کن تر از موارد مشابه دارد.
مواردی که حداقل " کاری " کرده بودند، جایی را گرفته بودند. انقلابی بزرگ
را به تصرف در آورده بودند و در جهان واقع، نه به صورت شعر و شعار،
بیشماران و میلیونی بودند و تازه با همه اینها پنچاه سال بعد کسی بر گورشان
هم فاتحهای نمیخواند.
بدین ترتیب در حالی که به قول معروف هنوز قاچ زین حکومت و حاکمیت را
(علیرغم تلاشهای بسیار) نگرفته و هنوز حریف را ضربه نکردهام، دستهای خود
را به علامت پیروزی بلند کرده، دعاوی صد برابر هم داریم.
به این میگویند کپی بد، ناقص و دست و پا شکسته و دِفورمه شده یا
کاریکاتور.
تلفیق چنین مینیاتوریزم و کاریکاتوریسمی است که وضعیت کمدی - تراژیک
کنونی را میسازد.
آخر سفره خالی و قاب خاتم؟!
سفره خالی و این همه تعارف؟!
در پایان این قسمت از آنجا که ممکن است علت این گونه "نگارش آسمانی" و یا
"ابرقدرتی" مسئله کمبود آموزش و یا بی اطلاعی از فرهنگ و ادبیات زمینیهای
کوچک و ناقابل باشد مناسب دیدم مطلب مزبور را به سبک زمینیها نوشته و قابل
فهم کنم.
این هم نگارش زمینی:
" یک شنبه 30 اسفند مراسم تحویل سال نو، با حضور مریم و مسعود رجوی در یکی
از قرارگاههای ارتش آزادی بخش ملی ایران برگزار شد، طی این مراسم که 2
ساعت به طول انجامید مسعود و مریم ضمن تبریک سال نو سخنانی ایراد کردند."
میبینی! به همین سادگی و به همین ارزانی.
***************
ادامه نامه سعید شاهسوندی خطاب با رجوی با عنوان:
پرواز به عراق محصول یک شکست
و سرآغاز شکستی دیگر... در بخش ششم خواهد آمد.
___________________________________________________________
پاورقی19- توضیح یکایک این
موارد از استراتژی کاملاً شکست خورده سازمان در این مجلد از خاطرات میسر
نیست، در پنجمین دفتر از این مجموعه به نام " چهار اشتباه استراتژیک و مهلک
مسعود رجوی " این موضوعات به تفصیل بیان شدهاست.
پاورقی20- حسن مهرابی، از کادرهای تئوریک و قدیمی سازمان، مسئول بخش آموزش
در ابتدای انقلاب، مدتی مسئول رادیو مجاهد در کردستان، عضو سابق دفتر سیاسی
و جدا شده کنونی از سازمان.
پاورقی 21_ پرچمدار جریان مارکسیست _ استالینیست درون سازمان مجاهدین و
مسئول اصلی و تصمیم گیرنده کشتارهای درون سازمانی در سال 1354.
(*)- مکرر گفته میشود که سازمان با مشکل مالی و کمبود نیروی انسانی مواجه
است، اما به نظر میرسد نه برای این گونه کارهای " ایدئولوژیک " بلکه بیشتر
برای نان و آب زمینیهای حقیر و خانه نشین شده
مطالبی دیگر
در ارتباط با سعید شاهسوندی:
ــ مصاحبه آقای سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ
قسمت 162( صدا )
ــ
اسناد
مکاتبات مسعود رجوی و من (بخش چهارم)
ــ
مصاحبه سعید شاهسوندی با
رادیو صدای ایران ـ
قسمت
146 ( متن )
ــ مصاحبههاي
آقای سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ
161
ــ
"اسناد
مکاتبات مسعود رجوی ومن"(3)
ــ
مصاحبههاي سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ
160
ــ باري
سنگينتر از توان شانهها ـ گفتگوی سعید شاهسوندی با لطف الله میثمی
ــ
محورهای گفتگوی آقای سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ
159
ــ
مقدمهاي بر انتشار جلد اول كتاب خاطرات
«اسناد مکاتبات مسعود رجوی و من»
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران قسمت
145
ــ
گفتگوی
سعید شاهسوندی با مسعود بهنود،
نیم رخ ـ دیگر کشتن بس است
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران قسمت 144
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران قسمت 143
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو
صدای ایران قسمت 142
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران قسمت
141
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران
قسمت 140
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران
قسمت 139
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت 138
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت 3 و 4
ــ
مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت2
ــ
مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران ـ
قسمت 1
ــ فرزندان شکست ...
ــ
مصاحبه سعید شاهسوندی با نشریه چشم انداز ـ
بخش اول
ــ
متن کامل نامه رجوی به مهندس مهدی بازرگان
ــ تبریک سایت ایران قلم به مناسبت افتتاح
سایت
آقای سعید شاهسوندی
سایت ایران قلم از انتشار
مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است
مسئولیت
مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد
|