_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون ایران قلم"

kanoon@iran-ghalam.de

info@iran-ghalam.de

www.iran-ghalam.de

فیلم و متن گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در شهر پاریس ـ فرانسه ـ قسمت دوم

قرارگاه اشرف در عراق مرکز مغزشویی است

قسمت 5 از 14  فیلم  دیدار و  گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در شهر پاریس ـ فرانسه

23.03.2011

ایران قلم

مهدی خوشحال:

 بچه ها، با بحثی که الان پیش رفت و اینکه بعضی از آدمها میروند و وارد سازمان میشوند، بالآخره یکسری تناقضاتی هست، یکسری مشکلاتی هست، مسائل و محدودیتهائی هست که اکثراً اعتراض و انتقاد دارند. ولی من میخوام بروم به اون طرف. سازمان چه اهرم های قوی و چه نقاط قوتی داره که آدم ها رو مجاب می کنه. بجز اون مسائل سرکوب و زندان که خوب همه دارند، بهرحال توی هر جامعه ای یکسری انتقادات و اعتراضات و یکسری مشکلاتی هست و دولت ها با اون ها برخورد میکنند. ولی توی سازمان بهرحال یک ابزارهائی وجود داره و سازمان نقاط قوتی داره مثلا ما شنیدیم که میگن ما تشکیلاتمان اینچنینی است یا ایدئولوژی مان ناب هست، یا مسلح هستیم، یا رادیکال هستیم، یا پول داریم، یا همین که شما میگید فریب بوده یا دوروئی بوده، یا دو چهره بوده، آیا سازمان نقاط قوتی نداشته؟ مثلا تبلیغات بوده یا اینکه دشمن خودش رو برجسته می کرده و یا سیاه میکرده با این تبلیغات که یک هجمه تبلیغاتی بوده و یا شیوه های شتشوی مغزی نوین یا مکانیزم های فرقه مابانه خیلی هوشمند برعلیه اعضاء بکار می برده. من از شما میخواهم آقای ابراهیمی در این مورد شما تجربه ای دارید و فکر میکنید اهرم های قوی و این ابزارهای محکم مثبت سازمان یا منفی سازمان چه چیزهائی بوده؟

 

جعفر ابراهیمی:

بنظر من سازمان نمی تونه ابزار خیلی قوی و واقعی داشته باشه که بشه روش تکیه بکنه. مثلا بگه من این چیز رو دارم و نیروهای من باقی می مونند. برعکس، شگرد های خاصی داره برای نگه داشتن، قانع کردن و راضی کردن اون نیروئی که باید اونجا بمونه. یعنی این بایدی است. یعنی باید اون بمونه. خوب ابزارهای خاصی داره. مثلا به فرض مثال نمی خواد اطلاعاتش از این قرارگاه وارد قرارگاه دیگه بشه. خوب این اطلاعات چگونه رد و بدل میشه، با گفتگو و دوستی. چون دوست گرفتن توی سازمان بطور مطلق ممنوع است. یعنی برخورد نفر با نفر، باید تشکیلاتی باشد. دوستی در کار نیست. حالا من میخوام بعنوان مثال با آقا سعید یا آقا اسماعیل صحبتی بکنم، اولین مارکی که میخورم اونجا میگه آقا این صحبت شما محفل است. یک معنی هم برای محفل گذاشته، محفل یعنی شعبه سپاه پاسداران. یعنی شما دارید کار سپاه پاسداران را داخل تشکیلات میکنید. وقتی نفر میاد میگه با آمال و آرزوهائی وارد این سازمان شده، حالا اسم خودش رو با انتخاب یا با اجبار، چه با زور چه با فریب، چه خودش خواسته باشه، وقتی که میخواد بمونه، خوب اول از هر چیزی یک نقطه متضادی است با دشمنش، همان نفری که مال خودشه رو دشمن حساب میکنه، اولین کاری که میکنه واولین مارکی که بهش میزنه، میگه کاری که تو داری میکنی سپاه پاسداران داره میکنه. نفر دیگه جرات نمی کنه بره بگه آقا همایون سلام، میگه فلانی دستور تشکیلاتی اینه، یعنی توی همون کادر تشکیلاتی صحبت میکنه خارج نمیشه. ابزار دیگرش برمیگردی همین فاکتت رو یعنی همین موضوع رو میاره. شب هم توی یک نشست جمعی، تعداد زیادی نفر وارد میکنه، حالا با حرفهای رکیک، با فحش، با داد و بیداد، وادارت میکنه که خودت با زبان خودت اعتراف کنی و بگی آقا من اشتباه کردم به اون آقا سلام کردم. یعنی ابزارهائی که داره، شما میگید چه جوری این نفر می مونه اونجا. یعنی نفر نمی خواد بمونه، اگر به نقطه رفتن میرسه، نمی خواد بمونه، ولی وادارت میکنن. اگر برای یکسال هم که باشه، برای یک روز هم باشه، با هر شیوه ای که بلد هستند انجام میدند نمی گذارند نفر بره. یعنی وقتی من میگم با یک امیدی وارد این سازمان شدم، دم از آزادی میزنم، دارم مبارزه میکنم، یعنی الان اسم یک مبارز روی من هست، دارم مبارزه میکنم، طرف بیاد به من بگه مزدور، توی خود تشکیلات نه خارجش. حالا خارجش همین که پایت رو بگذاری، هنوز نرفتی مزدوری! حالا چه جوری میشی، خدا میداند! هم داخل سازمان، هم داخل، شما رو مزدور میکنه. یعنی وادارت میکنه بگی آقا من کارم اشتباه بوده، من می مونم، من مبارزم. بعد راههای دیگه. شما حساب کنید هر روز خدا، 24 ساعته یک جمله رو تکرار کنید. تکرار کنید. فردا خودت شرطی میشی نسبت به این موضوع. دست خودت نیست. شرطی میشی و ما که وارد سالن میشدیم، باید قبل از غذا خوردن، باید ایران رجوی، ایران رجوی رو میگفتیم، شرطی شده بودیم. یعنی دست خود نفر نیست. وقتی که سیمای آزادی برات میگذاره، و اینو صد بار برات میگه، نفر ناخود آگاه از دهنش میاد بیرون. یعنی شرایطی رو بکار می بره. چه از نظر روحی و چه از نظر اجبار. فشار و چه از لحاظ تهدید. یعنی همه اینها رو با شیوه های مختلف، توی روزهای مختلف، توی زمانهای مختلف، روی فرد اعمال میشه، این فرد مجبوره که بمونه!

 

مهدی خوشحال:

 خوب بچه ها اجازه بدید که اون اهرمهای فشار که شما الان بیان کردید و یا اون اهرم های سرکوب رو ما دوباره روش زوم بکنیم. چون بچه ها از اینجا خیلی فاکت و حرف دارند. خوب شما آقای کهرزادی بفرمائید که سازمان، هیچ اهرمهای قدرت و اون چیزی که خودش تبلیغ میکنه، هیچ ابزارهای مشروع یا اون نقاط قوتی اصلاً نداره که نیروهاش رو مجاب کنه به ماندن، مثلا ایدئولوژی یا تشکیلات یا نوع مبارزه یا پول، بنظر شما هیچ کدام از اینها نیروها رو مجاب نمی کنه به ماندن؟

 

همایون کهزادی:

 اینکه جعفر هم الان توضیح داد، سر اهرمهائی که داره، اهرمهاش شناخته شده است. فقط داخل سازمان است. یعنی چیزی که فقط توی سازمان بکار میره الان جعفر هم گفت. سر شیوه هاشون، شیوه های دیگه هم دارن. مثلا میخوان نفررو نگه دارن، اول میاد یکسری کارها روش میکنه، آقا تو اینجوری، تو مسعود بهت خیلی علاقه داره، نمی دونم حالا. مسعود اینو نه دیده و نه شناخته. حالا دو سه روز است که آمده، نمی دونم تو آدم غیرتی هستی، تو اینجور هستی، تو اونجور هستی. آدمها را اینطور توی گوشش میخوانند، طرف هم چیز میشه و میگه خوب اینها اینقدر به من اعتماد دارند، اینقدر روی من حساب میکنند، اینطوری نفر یک کم قوت میگیره و میگه خوب پس من هم برای خودم کاره ای هستم. در صورتی که اصلا چنین چیزی نیست. ولی آنقدر بهش  میگن، مجبور میشه خودش توی چهارچوبی که اونها میگن باشه. حتی بخاطر آن القابی که روش گذاشتن، مجبور میشه خودش رو توی کادری تنظیم بکنه که بدبین نشه پیش آنها. من خودم اونجا دوستهای زیادی داشتم، بخاطر اینکه من نروم و با آنها صحبت بکنم، اول اینکه همه مان را از هم جدا کردند، هر کی توی یک قرارگاه، اینکه همدیگر رو اصلا نبینیم. حتی مثلا عیدها هم میشد بچه ها می دونن شاید، خودتون هم آنموقع باهاش مواجه شدید. قرارگاه ها، قرارگاهها را دعوت میکردند برای روز عید و یا مناسبت های اینطوری که میشد، حالا اینها می آمدند چیکار میکردند، می آمدن از قبل اطلاعات همه رو داشتند، می آمدن می خواندن، مثلا همایون رفیقش توی قرارگاه 10 است، پس ما قرارگاه 10 را دعوت نمی کنیم. می آمدن می چرخیدن که توی اون قرارگاه، رفیقی چیزی نداشته باشی، دوستی نداشته باشی، آشنائی نداشته باشی، اینطوری محدود میکردند که هیچ اطلاعاتی بین شما رد و بدل نشود، یا اینکه بحث عملیات جاری،  در عملیات جاری باید می آمدی و فاکت هات رو میخواندی، میگفتی من اینکار رو کردم، اینطور بود و یا آنطور بود. خوب این خودش یک ابزار سرکوب بود واقعا اونجا. خیلی ها راضی بودن عملیات جاری رو بردارند اونجا بمونن برای خودشون عملیات جاری وسیله ای بود که واقعا با آن ابزار، سرکوب میکردند. کسی دیگر جرات نمی کرد مثلا الان جعفر میگفت، تو با یکی حرف میزنی، باید شبش میرفتی توی اون نشست و میگفتی آره من کارم اشتباه بود، من محفل زدم. محفل، شعبه سپاه پاسدارنه و اشتباه کردم، غلط کردم و کاری میکردند که طرف دیگه دور و بر این چیزها دیگه نره. من و سعید از زمانی که آمدیم با هم بودیم یا دوست های دیگه هم که داشتیم. مثلا من سعید رو یک جائی می دیدم، بخدا جرات نمی کردم، بعضی وقتها بهش سلام کنم، نگاهش هم نمی توانستم بکنم. چرا چون اولا که سه چهار تا بادیگارد برات میگذاشتن، همیشه باهات بود، بپا بودن، نگاهت میکردند که چکار میکنی، چکار نمی کنی، اگر خودت هم شب در نشست نمی گفتی که مثلا با سعید سلام علیک کردم، اون نفراتی که تو رو می پائیدن، اونها می رفتن میگفتن. بعدش خوب میگفتن تو صادق نیستی، چرا نیامدی بگی و طرف مجبوره که بره بخونه. چون تحمیلی دیگه مثلا بگی من امروز این اشتباه رو کردم و با سعید که  یک اسم هم روش گذاشته بودن "قهر و قیچی" که باهاش صحبت کردم. حالا بیا فاکت رو بخون، بعد نقطه آغازت رو و واقعیت رو بخون. اصلا کی توی دنیا آمده به خودش فحش بده که مثلا من چرا اینکار رو کردم. بچه ها می دانند  توی ریل عملیات جاری که جدیدا آمده بود، باید خط کشی میکردیم. خط کشی، حتما باید انجام میشد. چرا وادارت میکرد که این یک موضوع جدی است، ما با این میخواهیم سرنگون کنیم، فاکتت رو می نوشتی، بعد نقطه آغازت رو، بعد واقعیت رو و بعد زیرش هم تجربه و زیرش هم مینوشتی رهنمود عملی. حالا رهنمود عملی چیه، مثلا آقا من دیگه با سعید حرف نزنم و سلام وعلیک هم نکنم.  کجای دنیا تو که داری برای آزادی میجنگی، وقتی تو خودت داری اینجوری میکنی، مسلم است که خارج از این، بدتر میشه و بهتر نمی شه. وقتی خودت به زبان خودت میگی من دارم برای آزادی میجنگم، و تو خودت زندان داری، تو خودت آدم ها رو محدود میکنی، تو خودت عاطفه و همه چیز آدمها رو میگیری، بعد میخواهی برای مردم بجنگی! کجای دنیا اینطور بوده. مثلا امام حسین وقتی خودش رفت برای جنگیدن، اولین نفری بود که خودش شمشیر دستش گرفت رفت جلو. الان مسعود رجوی کجاست؟ کجاست، توی همین جنگی که خیلی ها کشته شدند و خیلی ها درب و داغان شدن، اصلا مسعود رجوی کسی ازش خبر داره کجاست؟ کسی که برای آزادی میجنگه و برای خلقش می جنگه، خوب باید خودش جلودارش باشه دیگه.

قسمت 6 از 14  فیلم  دیدار و  گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در شهر پاریس ـ فرانسه

مهدی خوشحال:

 پس اجازه بدید که این بحث مسعود رجوی رو بگذاریم بعد و الآن یک بحثی داشتیم که شما هم مطرح میکردید، اهرم های سرکوب. این خیلی مهمه. همه شما مقاومت کردید، همه شما سرکوب شدید. برای مردم هم فکر کنم اولین سئوالی که خواهند پرسید، اینکه بالآخره شما رفتید اونجا، دیدید خوب نیست و بدردتان نمی خورد، چرا برنگشتید یا خارج نشدید؟

 

همایون کهزادی:

 ببخشید. من اولش گفتم به شما که من بعد از یک هفته مراجعه کردم و گفتم که نمی خوام اینجا بمانم. خوب جوابشان به من چی بود، گفتن بیخود کردی، مگر کارت دعوت فرستادیم دنبالت. حالا جالب کجا بود، اینکه من از بغداد که رفتم قسمت پذیرش، یک برگه آوردن که نوشته بود، درب های سازمان بروی همه به سختی باز میشه، برای باز شدن که بیائی داخل. چون ما همه کس را قبول نمی کنیم. ولی برای خروج، درها بروی همه باز است. من که این رو خوندم، پیش خودم گفتم، چرا یک هفته صبر کنم، بگذار دو سه روزه بگم، بعد عناوین آنرا خواندم که چی بود، چی بود و زن و زندگی نداریم، بحث طلاق و رابطه دوستی نداریم و از این جور چیزها. من هم زیرش را امضا کردم. بعد یک از هفته رفتم و گفتم که شرایط اینجا برای من سخته و نمی تونم بمانم. گفت بیخود کردی، مگر کارت دعوت برات فرستادیم. گفتم که مگر روی آن برگه ننوشته بود که درهای سازمان بروی همه باز است، برای رفتن پس چی شد الان. گفت که نه، ما مگر براتون کارت دعوت فرستادیم، میخواستی نیائی. خوب وقتی تو توی یک شرایطی باشی، من تک تنها توی یک پادگانی باشم، تک و تنها، چیکار میتونم بکنم. تو هر حرفی میتونی به من بزنی، اما من دست تنها هستم و کاری از دستم ساخته نیست. من تنها چیکار میتونم بکنم، میگم میخوام برم، میگن غلط کردی. میگم بابا نمی خوام اینجا بمونم، میگن کارت دعوت فرستادیم دنبالت؟ این هم خودش یک ابزار، وقتی که تو رو نمی گذارند بیائی بیرون. چیکار میتونی بکنی، نه تلفنی داری نه اینترنتی داری و نه دادگاهی هست. اتفاقا خودشون توی خودشون دادگاه دارن، ولی تو صدات به  بیرون نمی رسه. وقتی اطلاعات از این قرارگاه به اون قرارگاه نمی رسه، چه برسه به بیرون سیاج. اینه که طرف مجبوره تن بده. من اولش هم گفتم، بین بد و بدتر، بد رو انتخاب کردم. گفتم باشه، بالاخره من 10 سال عمرم رو بجای اینکه توی زندانها بمونم، توی اینجا می مونم. اینجا خوب میتونم از اینجا تا سالن بروم، با اینکه سه چهار تا بادیگارد دارم، میتونم حداقل یک ساعت در روز ورزش کنم.  

 

جعفر ابراهیمی:

برای اینکه یک نقطه تکمیلی باشه برای این بحث، ببینید وقتی که توی سازمان وارد میشی، اولین کاری که سازمان میکنه میخواد نفر رو به نقطه ای برسونه که یک ارزش مطلق داشته باشه. یعنی خارج از اون، ذهنش جای دیگری نره. توی نشست های زیادی که ماها می رفتیم، افرادی بودند توی اون نشستها می آمدند توی بحث که مثلا مسعود رجوی می آمد بحث میکرد. نفر دیگه توی اون لحظه، کنترل خودشو از دست می داد. چیزی که ماها توی داخل میدیدیم، یکی می آمد می گفت امام زمان، یکی می آمد میگفت مسعود خدائی، یعنی اینو طوری توی ذهن ما قرارمیداند که ما ذهن هامون توی اون قفل بشه که این شخصی که روبروی شماست یا امام زمانه یا خود خداست. یعنی شما حساب کنید اینو توی ذهن تک تک افراد هک کرده بودند.

 

مهدی خوشحال:

این همان  شستشوی مغزی است!

جعفرابراهیمی:

 نمیاد یک روزه بگه. یواش یواش و توی پروسه. ولی مکررا داره اینو تبلیغ میکنه. طوری که اونجا من یک ارزش مطلق رو توی ذهنم دارم، تمام سرکوب هاش رو هم که میکرد، نقطه مقابل که نفر ارائه میداد به سازمان که آقا این بحث شما اشتباه است، سریعاً مسعود رجوی را می آوردند جلویش. یعنی اگر پروفسور عالم هم بودی، توی اون نقطه محکوم بودی. یعنی این بزرگترین ابزار سرکوبشون بود.

 

مهدی خوشحال:

 درهمین رابطه میخوام ببینم که وقتی یک نفر نمی خواد آنجا بماند، انتقاد و راهپیمائی و اینها هم که نیست، دادگاه هم که نداره، صداش هم به هیچ جا که نمی رسه، حالا با این وضع، با انتقاد و اعتراضی که نفر داره که من نمی خوام اینجا بمانم، میخوام برم، هر جای دنیا این اختیار رو نفر در رابطه با حقوق بشر داره که از هر حزبی، از هر گروهی یا سازمانی جدا بشه. حالا میخواستم ببینم که توی بیرون که میگن سازمان، یک سازمانی است که از اهرم های سرکوب استفاده می بره برعلیه اعضای خودش که دوست من آقای کهرزادی هم اشاره کردند که این در عملیات جاری هم مصداق داره، این یک نوع سادیسم و یک نوع مازوخیزم است. هم خودم رو اذیت کنم و هم دیگران رو، و از این مسیر، این یک نوع بیماری روانی است. میخواستم ببینم که بچه های دیگه که فاکت های دیگه دارن، این سرکوب هائی که شما الان می فرمائید، یکسری سرکوب ها علنی نیست، ولی یکسری از سرکوب ها علنی است مثل زندان، مثل همین عملیات جاری، این سرکوب های علنی که مثلا میگن باید بنویسی که من  جاسوس جمهوری اسلامی هستم، اینهائی که در هیچ جائی و نه حتی در مفاد حقوق بشر آورده نشده است و اگر دوستان فاکت دارند، این اهرم های سرکوب، آنهائی که علنی است برای مردم جالب است و یا مردم اونها رو نشنیدند، این رو اگر بفرمائید ممنون میشم.

 

همایون کهزادی:

سر بحث زندان، بطور واقع زندان دارند. چون من خودم سه بار تجربه اش کردم. ولی اسمش زندان نیست. یعنی تو خودشون میگن از مناسبات جدایت میکنیم، برای چی، میگن ذهنت آسوده بشه. الان ذهنت خسته است. اینجور است و آنجور. اسمش را گذاشته اند جدا شدن از مناسبات که یک مدت تنها باشی. ولی بطور واقعی، یک زندان است. می برندت در یک اطاق، درب را هم قفل و یک نفر هم نگهبان در آنجا است. میاد یک غذائی می اندازه آن تو و میرود. شب هم همینطور. من خودم یک 27 روز، یک یکماه و یک 17 روز در زندان بودم. ولی اونجا نمی گفتن که تو را زندان میکنیم، میگفتن ما اصلا زندان نداریم. ولی بطور واقع زندان بود. یک نفر دم درب ایستاده، درب هم قفل، خوب اسم این چیه؟ اسم باختران با کرمانشاه رو که عوض کرده بودند، میگفتن خوب کرمانشاه کرمانشاه است، چرا می خواهید اسمش را عوض کنید؟ زندان زندان است. زندان شاخ و دم که ندارد، حتما باید میله داشته باشه؟

 

مهدی خوشحال: دوران ما میگفتن مهمانخانه.

همایون کهزادی:

میگفتن برای اینکه تنها باشی و ذهنت خسته است و چیزهای اینطوری.

 

مهدی خوشحال:

 ولی من شنیدم که خود مریم رجوی در اثر افشاگری ها و انتقاداتی که شده بود، مریم رجوی خودش رو مقایسه کرده بود با دولت ها و گفته بود که بله، خوب دولت ها هم زندان دارند و آدمهای خلافکار یا بزهکار رو میبرند تو زندان و اونجا ادب میکنند یا تنبیه میکنند و ما هم بهر حال یک قدرت بزرگ هستیم و از زندان، برای اینگونه مسائل استفاده میکنیم، چون بعضی ها که مجرم هستند یا خلافکار هستند، آنها را زندانی میکنیم. آیا فکر میکنید، زندان مجاهدین برای آدمهای بزهکار بوده یا منتقد و ناراضی؟

 

همایون کهزادی:

 بنظرم اگر شجاعت داشته اینو بگه، خیلی خوب بوده که اسم زندان رو آورده. چون واقعیتش این است، من که پانزده سال آنجا بودم، نمی دونم. فکرکنم هیچ کدام از بچه ها هم که اینجا هستند، اسم زندان رو از دهان خودشان نشنیده اند.

 

سعید ناصری:

 آنها یک اسم شیک تری رویش میگذارند، به اسم خروجی و یا یک پروسه کوتاه که دوستمان همایون که رفته اونجا، یک هفته و یا ده روز و یا یکماه که استراحت ذهنی بکنی، یک اصطلاح شیک به طرف میخورنند. ولی محتوایش را که نگاه میکنی، می بینی که زندان است. درب رو میبندند. یک غذای بخور نمیر هم بهت میدن. نفرهم پشت درب بیست و چهار ساعته ایستاده. زندان بهش میگن. دیگه شما توصیف کنید. آدم میفهمه دیگه چرا اسم شیک رویش میگذاری!

 

جعفرابراهیمی:

 ببخشید، زندان عمومی هم نیست، انفرادی است.

 

مهدی خوشحال:

بنظر من، زندان در این تعریف عمومی که ما شنیدیم که دولت ها دارند هم نیست، حالا دولت ها تبلیغ میکنند که ما زندان را برای آدم های بزهکار و خلافکار داریم. بنظر من نمی تونه زندان باشه، چرا که در زندان زندانی یک حقوقی دارد، یک وکیلی دارد، یک خانواده ای دارد و یک ملاقاتی دارد. زندان های سازمان بنظر من قابل مقایسه با زندان های دیگر نیست، مثلا زندان های اروپا یا امریکا، اصلا قابل مقایسه هست؟

 

جعفر ابراهیمی:

 ببینید الان بدترین جنایتکار را هم که میگیرند، توی یک چهار چوب مشخصی بهش زندان انفرادی میدهند، نمی تونند دوسال یا یکسال و نیم، آخه 24ساعت کجا، دو سال کجا. خوب اگر زندان است، بگذارید در یک جای عمومی، اعلام کنید آقا اینجا زندان است، این حقته، این حقوقته و اینکه یکی هم باید بیاد و نظارت بکنه ببینه که آیا حقوق این آدم رعایت میشه. برای وقتی که  یک سیستمی هست و نکته جالب اینجاست ما وقتی با هر انگیزه ای  وارد این سازمان شدیم، یعنی جزئی از این بدنه هستیم. اگر خانم مریم رجوی اینو اومده اعلام کرده که ما زندان داریم، زندان برای کی؟ خیلی غیر منطقی بنظر میاد، آخه نیروی خودته، کسی هست که توی خودته، نفری که داری تبلیغش رو میکنی که مبارزه داره سختی میکشه، این چه جوری آدم بدی از آب در میاد، چه جوری مجرم شناخته میشه. بنظر من اصلا بحث مجرم نیست، این سیستم هیچ وقت تحمل اینو نداره که یک انتقاد ازش بکنی. در نتیجه وقتی که نفر به نقطه ای میرسه که اگاهیش از یک جائی بالاتر میره، می نشوننش سر جاش، میشه جنایکار، میشه مزدور. آخه برای چی، چرا تا بیست سال مزدور نبوده؟ حالا یکشبه مزدور شده، جنایکار شده، جانی شده، با کدام منطقی جور در میاد. زندانی که در آن هیچ کدام، حتی اصول بین اللملی هم رعایت نمی شه.

 

مهدی خوشحال:

شنیدم توی صحبت شما که یکی از دوستان تعریف میکرد و میگفت، در بحث کیش شخصیت، اگر عضوی تو فرقه، توی قرارگاه اشرف اگر اذعان بکنه که مریم رجوی خدا نیست، این فکر مورد مذمت قرار میگیره، حالا شما میگید یکی منتقد باشه، زندانش میکنند و در خارج از چهارچوب های حقوق بشر و هیچ حقوقی براش قائل نیستند، حتی فکر کردن الان که بحث عملیات جاری بود که میگفتید با درون آدمها هم کار دارند، با انواع و اقسام روش های روانی، برای مهار آدمها.

بهر حال آقای سپاهی، آیا شما فاکتی دارید راجع به همین عملیات جاری که چگونه میتونن فکر آدم ها رو بخونن و یا مورد سوال و نقد قرار بدهند برای کنترل بیشتر روی اعضاء؟

 

محمود سپاهی:

عملیات جاری اصلا چی هست؟ فلسفه آن و داستان آن چیست؟ سئوال خیلی واضحی است و می فهمم. عملیات جاری اصلا برای چی بود اون تو؟ ببینید هر انسان برای خودش یک شخصیتی دارد. هر انسانی دوست داره که آنطور که دوست داره زندگی کنه. حالا یک کم بالا یک کم پائین. عملیات جاری بنظر من یک ابزاری بود که قبل از هر چیز و قبل از  هر هدفی، شخصیت فرد را خورد میکردند. مثلا من امروز یک اشتباهی کردم در سازمان، کم کار کردم، زیاد حرف زدم، یک خطی رو نخوندم، یک کاری که مخالف آئین نامه و ضوابطی که در اشرف هست، حالا صبح یا شب یا ظهر، هر وقتی که عملیات جاری هست، برای من نشست میگذارند، تحت عنوان عملیات جاری، با یک جمع بیست یا بیست و پنج نفره و یا پنجاه نفره. این نشست رو میگذارند. اولین چیز یا اولین هدفی که دارند قبل از هر چیز، شخصیت من رو خورد میکنند تا من نتونم ادامه بدهم و چیزی رو که میخوام رو بدست بیارم. اگر بخواهیم منطقی فکر کنیم، بحث انتقاد از خود، تئوری سازمان مجاهدین نیست، تئوری رجوی نیست، خیلی راحت بگم، رجوی اینها را دزدیده، از کجا؟ خوب خیلی از حزب های دیگه اینها رو دارند، بحث انتقاد از خود. ولی در هیچ حزبی نمی آیند به شخصی که خود سازمان ادعا داره این شخص سیاسی است، این شخص انقلابی است، شخص مدافع حقوق بشر است، شخص منتخبی است از مردم ایران، میاد بهش میگه مزدور، میاد بهش میگه خطا کردی، معذرت میخوام، میگه غلط کردی، در یک جمع بیست نفره یا سی نفره. خوب این انسانه شخصیت داره، خورد میشه. داستان انسان یعنی چی، این نیست که من بنشینم، یکی بر من تحمیل بکنه. سازمان داره اینکار رو میکنه روزانه در عملیات جاری و نشست های دیگر. شخصیت رو خورد میکنند و یا بحث دیگر مذهبه. جوان ایرانی یا اکثریت مردم ایران مذهبی هستند، مسلمان هستند، نمی شه گفت مذهبی، چون خودم نیستم. تحت عنوان مذهب میاد از داستان امام حسین و عاشورا سواستفاده میکنه. مثلا ما انقلابی در خاک عراق هستیم، نزدیکیهای کربلا هستیم، راه امام حسین را داریم دنبال میکنیم، ادامه راه اون رو داریم میریم. فردی که پدرش مسلمان است، مادرش مسلمان است و اعتقاد دارد شیعه یا سنی است، کسی که اعتقاد داره، میگه خوب من دارم راه آنها را دنبال میکنم. پس این مهمه، پس اگر من خارج بشم از این راه، همانطور که مسعود رجوی میگه، خیانت بخدا و خلق، خوب هر کلمه معنی مشخص خودش را دارد. نمی شه گفت که من میگم دو دو تا پنج تا. نه، دو دو تا میشه چهارتا. چیزی که مسعود رجوی امروز میگه، اینه که من دارم راه امام حسین رو دنبال میکنم و این رو هرروز تکرار میکنه و چون تو هم بهش اعتقاد داری، مجبور هستی خودت رو به آن ملزم بکنی یا چیز دیگه ای که میگه خلق ایران. خوب خلق ایران کیه، منم، شما هستید و ایشان است و ایشان. بله من محمود سپاهی، بلوچ ایرانی هستم، تو اشرف میخوام باشم، توی فرانسه میخوام باشم یا توی آمریکا میخوام باشم. من حق و حقوق مشخص خودم رو دارم. اما توی اشرف، همه اینها نفی میشود. چون به زور مبارزه را انتخاب کردم. چون مبارزه به من تحمیل شده. همه جا هم میگم من شخصی نیستم که بخوام مبارزه بکنم، علیه هیچ کس و هیچ چیزی کاری ندارم. ولی بر من تحمیل شد. 9 سال برای چی موندم، توی گوش من خوندند، 24 ساعته، اینجا تشکیلاته، اینجا مبارزه است، بخصوص برای تو که سنی هستی، بخصوص برای تو که بلوچ هستی، باشه من سنی هستم و بلوچ. من در ایران تحت فشار بودم، از نظام موجود اینجا هم تحت فشار هستم، بدتر از اونجا. چرا سالی که من اهل حق بودم، در سازمان، آقای سعید ناصری بودند،  یک سیستم جداگانه بود، فشار روش بود. به من میگفتن چون خلق بلوچ و ملت بلوچ تحت فشار است، تو باید بیشتر بجنگی، ملزم تر باشی و بیشتر بمونی. خوب اینها ناخواسته تاثیرش را روی من میگذاشت. بعنوان مثال، یک بار گفتم من نمی خوام که توی سازمان بمونم، چه سالی بود، البته یادم نیست. کلی با من برخورد کردند. 14 روز در انفرادی، همون که الان ایشان هم گفتن و بعد میگفتن که تو بلوچی، بلوچ غیرت داره و از این چیزها، معذرت میخوام، انگار قبل از اینکه من وارد بشم بی غیرت بودم. انگار که قبلش بلوچ نبودم. پدر من داره توی اون خاک زندگی میکنه. من نمی تونم بهش بگم بی غیرت، چون نیامده اشرف. من نمی تونم بگم مادرم رو طلاق بده. بحث انقلاب درونی مجاهدین و بعد بگم بلند شو بیا اشرف که بهت بگن باغیرت. مسائلی که میخوان با زور و فشار، میخوان فرو کنن تو مغز انسان. نمونه خوبی آقای ابراهیمی گفتن، کیش شخصیت، مسعود رجوی کیه؟ جز اینکه خودش به خودش میگه، من که نمی گم، خودش میگه من یک شخصیت سیاسی هستم، یک انقلابیم. انقلابی تعریف داره. انقلابی یعنی اینکه سه یا چهارهزار نفر رو توی اشرف نگه داری و زور اعمال کنی که آقا میخواهیم مبارزه کنیم. مبارزه میخواهی بکنی، راه داره، قانون داره، شیوه داره. اینکه تو سه چهار هزار نفر رو در اشرف نگه داری، بزور هی بگی، یک یک یک یک، تریبون بگذار توی اشرف، یا درب اشرف رو باز کن و چراغ ها رو هم خاموش کن و بگو آقا هر کس دوست داره بره، من که گفتم میخوام برم، گفت بفرما. من 14 روز در انفرادی بودم. عادل جنایتکار بالای سرم بود. معذرت میخوام،  بتول رجائی وحشی  بالای سرم بود. لحظه ای که منو عراقی ها، با سگ آمدند و پیدا کردند، این آقا هم توی اون زندان بود، هشت نفر دیگه هم در اون زندانها بودند. خوب از اینها که کسی خبر نداره، دولت عراق میاد و یک بازدید مختصر میکنه. چون مجاهدین دروغ میگویند که ما کسی را زندان نمی کنیم. خوب من بودم و دیدم چهارده روز، اگر می مردم و جسد من رو هم شاید می انداختند داخل سطل زباله، کاری که کردند یاسر اکبر چی شد، جسدش کجاست یا الان جنازه اش کو، اینها اون واقعیتها هستند.

قسمت 8 از 14  فیلم  دیدار و  گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در شهر پاریس ـ فرانسه

یک موضوع مهم و پیچیده ای هم که هست، سر داستان کار در اشرف است. بهتر است بگم بیگاری در اشرف. من زمانی در جائی به نام شهرک آفتابکاران در داخل اشرف، از ساعت 6 صبح کارمون شروع میشد گاها تا 72 ساعت، اینهائی که بودند دیدند به اسم تعهد در کار، به اسم استقلال اشرف. من اینها رو یکبار با آقا سعید نشستیم و حساب کردیم، یک مراسم 22 بهمن بالای یک میلیون دلار، اینها خرج کردند. من خودم دست اندرکار بودم توی این مراسم، اجناس استفاده شده در مراسم، اجناس سفارشی از کره و چین بود، با چهار تا کانکسی که ما درست میکردیم، از ساعت شش صبح تا یازده شب گاها پیوسته تا 72 ساعت، این چقدر درآمد داشت، هدفش چی بود؟ مشغول کردن من، فرسوده کردن من که به هیچ چیزی به جز مسئولم وعملیات جاری و تولید در راستای استقلال اشرف، بی خوابیها، انواع و اقسام مریضی ها که الان هم دچار سردردهای شدید میشم.

 

مهدی خوشحال :

 مسعود رجوی از سست شدن، مریض شدن، فلج شدن و درمانده شدن در راستای تشکیلات استفاده میکرد. الان یک صحبت جالبی که بود اینکه میگفتید مسعود رجوی کیه؟ آیا مسعود رجوی صلاحیت رهبری مجاهدین شدن رو داره؟ آیا این از شیوه های دمکراتیک انتخاب شده، یعنی منتخب مجاهدین است یا اینکه نماینده خدا روی زمین است؟ یا اینکه این نباید مورد بازخواست و نقد قرار بگیره؟ تو جنگها، سیاست ها و اشتباهات، آیا هیچ اشتباهی توی سازمان مجاهدین مرتکب نشده؟ مثلا، من خودم توی یک جنگی شرکت کردم آن جنگ شکست خورد، منظورم فروغ جاویدان است. آن جنگ شکست خورد. توی هر جنگ کلاسیکی که ما میدانیم و توی کتابها هم خوانده ایم، وقتی در جنگی شکست میخورند، فرمانده آن را مورد مواخذه، برکناری، محاکمه صحرائی و حتی اعدام و تیرباران  قرار میگیره. حالا جدا از اینکه مسعود رجوی میگفت، شما شکست خوردید و من پیروز شدم! بنظر شما، مسعود رجوی کی هست؟ چرا آنجا هست، سابقه اش رو تو زمان شاه ما داریم و شنیدیم و دیدیم و گفتیم. خوب این چطور توی اون سازمان بالا قرار میگیره و بقول معروف از خر شیطان هم پائین نمیاد؟ واقعا این نماینده خدا روی زمین و بین خدا و اعضای خودش، یعنی باید این نقطه مقدس باشه و یا مثل هر سازمان و گروهی، باید از پائین انتخابش بکنن؟ چون همانطور که میدانید، خیلی از رهبران کشورها حالا با کودتا آمدن یا با انتخاب آمدن و دیگه نمی خواستند بیان پائین، 20 سال، 30 سال، 40 سال طول کشیده، مردم الان همانجائی که رجوی در انجا بوده و مزدوری میکرده، مردم صدام حسین و مبارک رو و خیلی های دیگر رو اوردن پائین و گفتن که دیگه ما نماینده خدا نمی خواهیم. اما بحث دولت ها انعکاس زیادی دارد و خوب منعکس میشود، اما بحث سازمان ها، خوب منعکس نمی شود و الان سئوال اینه که بحث سازمان ها چی؟

 

جعفر ابراهیمی:

 من قبلا عرض کردم خدمت شما که مسعود رجوی چرا این نقطه ارزش مطلق رو، برای چی برای خودش گذاشته است؟ برای اینکه توی یک نقطه که آدم داره میره جلو، اگر توی یک نقطه اش هم اگر خطا نکنه، اصلا با عقل جور در نمیاد آدم خطا باید بکند، امکان خطا هست برای هر کسی. حالا چرا این هیچ وقت در هیچ یک از سرفصل های سازمان، هیچگاه نگفته من شکست خوردم و یا نگفته من اشتباه کردم یا کارم خطا بود، یک انتقاد ساده از خودش بکنه، این ارزش ازش میاد پائین. یعنی اینکه دیگه اون ارزش مطلق، دیگه نیست. آنموقع یک چیز واقعی میشود، وقتی یک سازمانی بوجود می آید، نیروهاش می آنند بر اساس صلاحیت نفر، می آیند انتخاب میکنند و رای میدهند. حتی شما نگاه کنید به انتخاب مسئول اول سازمان.

 

 مهدی خوشحال:

منظورتان انتصاب است.

 

 جعفر ابراهیمی:

 نه، منظورم همان انتخاب است. چون مسئول اول سازمان که وقتی می آیند و انتخاب میکنند، هر 2 سال عوض میشود. حالا انتخابش چه جوریه. باصطلاح می گویند همه ما داریم رای میدهیم به صلاحیت این شخص. در صورتی که اصلا اینطوری نیست، انتخاب شده و بعد میگن که مثلا مسعود خانم صدیقه رو انتخاب کرده برای مسئول اولی، شما چی میگید؟ همه باید دستشون رو ببرن بالا. اصلا اتوماتیک وار دستها بالا میرود. مسعود گفته، یعنی تمام دیگه. تو حرفی نداری و انتخابی نداری. اصلا بهت همچین اجازه ای نمی دهند. بخاطر چی، بخاطر اینکه بتونه کارش رو که همون ظلمش است را پیش ببرد. اگر این ابزار رو ازش بگیری، دیگه تمام شده است.

 

مهدی خوشحال:

آقای ناصری شما بفرمائید، خیلی جالب است که یک نفر بره اون بالا و ادای چگوارا یا فیدل کاسترو را در بیاره و بگه که من تا زنده هستم، نماینده خدا هستم یا اینکه آیا واقعا این هست یا نیست، آیا اصلا شما ایشان را انتخاب کردید؟

 

سعید ناصری:

راستش چون من خودم آن تو بودم، از روزی که من اومدم توی سازمان و انتقادی کردم، گفته اند که  مسعود رجوی خداست. گفتن اون بالا هست و باید باشه. آنچه که من شخصا فهمیدم، مسعود رجوی شخصی است کاملا فرصت طلب. همه اش دنبال خودش است یک امتیازی کسب کند. ولی واقعا مسعود رجوی یک آدم معمولی است. درسته سیاستمداره و علم و علومی داره، البته من گذشته اش را نمی دونم چی بوده، ولی خوب این یک آدم معمولی است، واقعا من ندیدم این شخص بعنوان رهبر مجاهدین، بیاد و بنشینه و از خودش انتقاد بکنه.

 

مهدی خوشحال:

این که میگوئید فرصت طلب هست، آیا کسی این فرصت طلبی مسعود رجوی رو دیده است و یا تجربه کرده است، از چه فرصتی سواستفاده کرده، حقوق اعضاء رو کجا ضایع کرده و یا با زن ها چه رفتاری داشته و یا برای جیب شخصی خودش و یا مطامع شخصی خودش، بنظر شما دنبال این فرصتها و سوء استفاده ها بوده است؟

 

سعید ناصری:

 والا به این  سئوال از  زوایای مختلف میشه بهش نگاه کرد. مثلا ما که به عنوان اعضای سازمان آن تو بودیم، اون چیزی که مسعود رجوی تصمیم میگرفت، باید همون رو اجرا میکردی. از طرفی زنان رو انتخاب کردند و ازطرفی میگفت، اینها خواهران شورای رهبری هستند. حالا چه طوری اینها رو انتخاب کرده، با چه صلاحیتی آنها را اینجا گذاشته، برای زدن توی سر آقایانی که اونجا توی اشرف هستند.

 

مهدی خوشحال:

 بنظر شما انتصاب بوده.

 

سعید ناصری:

بله در واقع انتصاب بوده. چیزی که درون خودشون بوده. مثلا نفری که بیشتر تشکیلاتی بوده، مثلا صدیقه حسینی را در واقع انتخاب کردند یا مثلا مسئول اول قبلی شون رو در واقع انتخاب کردند؟ یک نشست جمعی فرمایشی میگذارند و تمام اعضاء می آیند اونجا، خود مسعود رجوی هم اون بالاست میگه آیا شما حاضرید به این رای بدید یا نه. نفرات هم مجبورند که رای بدهند. نفرمجبور است دستش را بالا کند.

 

مهدی خوشحال:

 بنظر شما سوءاستفاده، یا این دیکتاتوری، یا اون اتوریته مسعود رجوی در رابطه با تشکلات مردان و زنان، توی همینجا بوده که انتصاب میکرده یا اعضاء را سرکوب میکرده یا شستشوی مغزی میداده، یا آنطوری که خودش میگفت، اینها همه نوامیس من هستند و یا خواهر من هستند و یا دختران من هستند؟ واقعا این شده بوده و یا سوءاستفاده شخصی هم میکرده، یا اعضاء را به صدام حسین تحویل میداده و دلار میگرفته، یا واقعا زنها رو در همین حد ناموس خودش نگاه میکرده، آقای سپاهی بنظر شما آیا اینطور بوده؟

 

محمود سپاهی:

 بنظرمن که نه. ببینید بعنوان مثال، زمانی که من در اشرف بودم، گاها احساس میکردم که با فکر کردن به گذشته، خودم لذت میبرم. یعنی گذشته من چیه. ماکزیم یک پدر و یک مادر و مینیم هم یک دوست دختر هم بوده. واقعیت، دیگه خوب من یک انسانم و یک مرد هستم. مسعود رجوی هم یک انسان و یک مرد است. من هیچ قدرتی در اشرف ندارم. حتی قدرت فکر کردن. اگر فکر کنم باید بنویسم و بدهم مسعود رجوی. تمام قدرت دستش است. نزدیک به  900 تا، هزار زن تحت فرماندهی مسعود رجوی است. با کدام فکر، با کدام تئوری و با چه قانونی من میام میگم که مسعود رجوی میگه اینها همه خواهران من هستند. پس من بهشون میگم یا تو عقل نداری و یا دروغ میگی. صد در صد بهش میگم تو داری دروغ میگی. چرا همه را می آئی به عقد خودت در می آوری، با کدام تز مذهبی؟ آقا جان توی اسلام عربها که میگن خیلی دو آتشه است، میگه تا 4 زن. تا 4 تا زن میتونی عقد کنی. 900 تا زن رو به عقد خودش درآورده، این چیه، واقعا برای من سئواله که این تو بودم. آخه 900 زن به عقد یک نفر. کی اینکار را کرده تا الان؟ باشه آقا جان 400 تاش قابل پسند تو نیست. 450 تای دیگش چی. معذرت میخوام، فهمیمه اروانی فرقش با ملوک چیه؟ چرا فهیمه اروانی رو میکنی مسئول اول، سابقه اش یکسال است، چرا رقیه عباسی را میکنی فرمانده دو لشگر، برای چی مژگان پارسائی را میکنی جانشین خودت در اشرف. خوب داری انتخاب میکنی دونه به دونه، خدا را شکر و من خدا را هزار مرتبه شکر میکنم، زن نبودم که رفتم اشرف!

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

صدای تازیانه

 

13.03.2011

مهدی خوشحال

طی روزهای گذشته انجمن فرهنگی ـ سیاسی ایران قلم، سلسله گفت و گوهایی با افرادی که به تازگی از فرقه مجاهدین جدا شده بودند را برقرار کرد. اگرچه این گفت و گوها طی سمینار و کنفرانس های رسمی در کشورهای فرانسه و آلمان  برپا شد، اما عمق درد و اعترافات افراد جداشده آن چنان تکاندهنده بود که همگان و حتی اعضای سابق این گروه را تحت تاثیر قرار داد.

شاید بتوان رنج نامه و اعترافاتی از این دست را که حکایت از گذشته ای ویران شده و سیاه را بیان می کند، خودآزاری هم نام گذاشت اما همین اعترافات تلخ و تاریک بود که توانست پرده و نقاب از چهره کریه ترین و سیاه ترین مقدساتی بردارد که تا کنون انسان های زیادی را از درون تهی کرده و به کام مرگ و نیستی کشانده بود. این نوع اعترافات، شاید بتوان گفت اعتراض و تخلیه شدن افراد معترض، ولی همین باز کردن زوایای تاریک و ناشناخته گروهی جهنمی بود که خود را مشروع و محق تبلیغ می کردند، توانست راهی نوین را پیش پای مردمانی بگشاید که سالیان درازی چشم به آن فروغ بی سو دوخته بودند.

من طی 20 سال اخیر که از بیرون مسایل مجاهدین خلق را دنبال می کردم، اعترافات و شکفه های اخیر افراد جداشده، با کسانی که حدود 10 و یا 20 سال قبل از این فرقه جدا شدند، فرق داشت. مثلاً زمانی حدود 20 سال قبل که من نیز از این گروه جدا شدم، ضمن این که دروازه های خروج قدری بازتر بود و میزان سرکوب و اختناق بدین حد شدید و شکننده نبود، افرادی که از این سازمان جدا می شدند حدود یک در صد توان و یا شهامت بازنگری و نقد شکست های گذشته را داشتند و این یک در صد هم البته با ترس و سانسور و توهم همراه بود. ولی کسانی که اخیراً و از نزدیک با آنان آشنا شدم، ضمن این که افرادی توانمند در تحلیل وقایع هستند، شهامت و واقع نگری و تحلیل درست از گذشته نیز جزو نقاط قوت افراد جدید و گریخته از سازمان است. قصدم از بازگفتن این تفاوت ها این نیست که راه کوبیده شده توسط اعضای سابق نادیده گرفته شود. شرایط امروز با آن روز سازمان فرق زیادی دارد.

 افراد جدید، به مواردی از سرکوب و اختناق و فشارهای جسمی و روانی اعضای ناراضی اشاره می کردند که برای من نیز جای تعجب داشت. مواردی از جمله عملیات جاری، غسل هفتگی، کنترل رفتاری و فکری اعضاء تا جایی که روشن کردن تلویزیون داخل فرقه نیز ممنوع است. تجمع و ملاقات افراد و خویشاوندان با همدیگر ممنوع است. جداسازی افراد تا آنجا که ورود به پمپ بنزین برای مردان و زنان در یک روز ممنوع است. فکر کردن به مدت 10 دقیقه ممنوع است. بیخوابی و کارکردن تصنعی تا آنجا که جسم فرسوده شود و عقل از کار بیافتد. به ویژه در مورد بیخوابی که می تواند، اعتماد به نفس در افراد را کاهش داده و ریسک باختن را بالا ببرد. همچنین تابوها و ممنوعات دیگر. فشار و سوء استفاده جسمی و جنسی از زنان تا جایی که یکی از افراد با تاثر اعتراف کرد، شانس آوردم که من زن نبودم! و صدها نمونه از فشارهای طاقت فرسا و سرکوب و اختناق و سانسور که بندرت در توان و طاقت انسان امروزی در این کره خاکی، دیده و شنیده شده است. خلاصه کلام، به قول یکی از افراد که بارها تکرار کرد، قرارگاه اشرف به مثابه زندان بزرگی است که در آن زندان، زندانیان هیچ گونه حق و حقوق انسانی ندارند و مثال برده های قرون وسطی زیست می کنند. 

با این وجود و با وجود این که می دانیم پندار، شخصیت و رفتار و سرنوشت انسان را می سازد و گذشته نیز تاثیر در آینده انسان دارد، اکثر افرادی که از نزدیک با آنان آشنا شدم، نسل جوان و با انرژی بودند و جملگی اذعان داشتند که این همه ظلماتی که سالیان سال، عمر و جوانی شان را در آن غوطه ور بودند و بدین سبب جسم و روح شان را صاحب نبودند، مدعی بودند در این دنیای آزاد، نهایت تلاش و کوشش خود را در راستای ارتقاء شخصیت و بازسازی آینده ای درخور را خواهند کرد. چون آنچه دشمن از آنان می خواست و می ساخت، قامتی کوتاه در فکر و جان بود. ولی آنان جملگی تلاش برای قد کشیدن از هر حیث در این جهان آزاد را داشتند. با آرزوی صبر، تندرستی، پایداری و موفقیت هر چه بیشتر در زمینه های شخصی و اجتماعی برای افرادی که به تازگی از فرقه مجاهدین نجات یافتند.

"پایان"

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فیلم و متن گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در شهر پاریس ـ فرانسه ـ قسمت اول

قرارگاه اشرف در عراق مرکز مغزشویی است

11.03.2011

ایران قلم

برای داونلود قسمت 1 از 14 فیلم اینجا را کلیک کنید

برای داونلود قسمت 2 از 14 فیلم اینجا را کلیک کنید

برای داونلود قسمت 3 از 14 فیلم اینجا را کلیک کنید

برای داونلود قسمت 4 از 14 فیلم اینجا را کلیک کنید

قسمت 1 از 14  فیلم  دیدار و  گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در شهر پاریس ـ فرانسه

برای داونلود قسمت 1 از 14 فیلم اینجا را کلیک کنید

مهدی خوشحال:

با درود به بینندگان عزیز من مهدی خوشحال هستم از کشور آلمان آمدم . اینجا پاریس است مهد تمدن آزادی، در جمع تعدادی از بچه های جداشده هستم.  امروز 5 ماه مارس سال 2011 هست من ضمن خیر مقدم و تبریک و شادباش به بچه هائی که توانستند از جهنم رجوی و از فرقه اش جدا شوند و خودشان را نجات دهند و تا به پاریس برسند و در این جمع حضور داشته باشند تبریک میگم . ضمن اینکه واقعا بچه ها سعی فراوان کردند که توانستند به پاریس خودشان را برسانند من ابتدا فرصت می خواهم ایشان را معرفی بکنم بعد  برسیم به مقدمه صحبتها و درد دلهائی که و تجاربی که این دوستان با خودشان از داخل فرقه به بیرون آورده اند برای قضاوت تاریخ،  مردم و کسانیکه هنوز در فرقه اسیر هستند.

آقای جعفر ابراهیمی  ، آقای محمود سپاهی،  آقای  سعید ناصری   و  آقای همایون کهزادی . دوستان به هر حال سئوالاتی هست چه برای مردمی که مناسبات فرقه را نمی شناسند یا به بخشی از آن شکافها و تاریکی ها ی فرقه تاکنون آشنا نشده اند.  اگر دوستان تجارب جدیدی دارند حرفهای نا گفته ای دارند،  ناشنیده هائی دارند ومی توانند با مردم خودشان یا با همرزمان قدیمی شان مطرح بکنند و در راستای کمک به آنها کاری میشه کرد من ممنون می شوم .

 در ابتدا از آقای جعفر ابراهیمی من میخواهم که مختصری در ارتباط با نحوه ورود و خروج چرا یا چگونه یک نفر که بعنوان مبارزه علیه حکومتی رفته درون سازمانی یک سازمان سیاسی بعد چگونه میشه که از آن سازمان جدا بشه و اکثر بچه هائی که آنجوری که من تجربه دارم بیایند در نقطه مقابلش بایستند من از شما خواهش می کنم ضمن معرفی خودتان مختصری هم به نحوه ورود و خروج یا چگونگی ورود و خروج که من می دونم که هر کدام به هر حال تجربه خاص خودتان را دارید مختص خودتان را دارید برای بینندگان ما مطرح بفرمائید .

 

جعفر ابراهیمی:

بله خواهش می کنم قبل از هر چیز من باید  از شما و دوستان عزیزمان تشکر کرده باشم که این امکان را برای ما فراهم کردند ما بتونیم واقعا حقایقی که در دل مان همیشه سنگینی می کرد بتونیم در اختیار عزیزان قرار بدهیم من جعفر ابراهیمی هستم سال 1379 با سازمان آشنا شدم که حدود 2 سال در ترکیه من کارم جذب نیرو و هوادار تمام وقت در اختیار سازمان بود که سال 1381 من اعزام شدم و به عراق پادگان اشرف تا سال 1387 که آنجا بودم با تمام  شرایط سخت و دشواری که اگر فرصت بشه تک تکشان را برای شما و عزیزان توضیح می دهم که سال 87 با یک معجزه ای ما تونستیم از این جهنم واقعا خارج بشویم که الان هم در خدمت شما هستیم.

 

مهدی خوشحال:

بسیار ممنون آقای محمود سپاهی شما می توانید مختصر بفرمائید خود ضمن معرفی خودتان چگونه وارد سازمان شدید و چرا و چگونه خارج شدید تا به اینجا رسیدید .

 

محمود سپاهی :

بله بنده هم تشکر دارم خدمت دوستان که این امکان را برای من فراهم کردید اول از همه چیز من محمود سپاهی هستم .

سال 2000از کشور امارات وارد عراق شدم به هدف و به قصد دیگه ای ولی متاسفانه از آنجائیکه فریب بود من مجبور به ماندگاری به مدت 9 سال در این سازمان شدم سال 2009 هم بودش که با کلی ریسک و خطر توانستم خودم را نجات بدم و در یک پروسه زمانی خودم را به فرانسه برسانم الانم که خوب مثل کسان دیگر که قبل از ما جدا شده اند مثل آدمهای معمولی دنبال زندگی خودم هستم و خیلی هم راضی هستم از اینکه جدا شدم و آرزو دارم کسانیکه مثل من آنجا گیر کرده اند مثل من بودند آنجا وهستند بتوانند زودتر از آنجا نجات پیدا کنند و بیایند به زندگی خودشان بچسبند .

 

مهدی خوشحال :

با تشکر آقای سعید ناصری شما می توانید بفرمائید که چگونه رفتید داخل سازمان و چرا آمدید بیرون و به هر حال در چه تاریخی آمدید و چگونه آمدید بیرون و الان در شهر پاریس تشریف دارید .

 

 

 

سعید ناصری :

بله من از شما تشکر می کنم همچنین از دیگر دوستان که اینجا هستند چنین برنامه ای ترتیب دادند که بالاخره ما گوشه ای از حرفهای مان را قسمتی از حرفهای مان را بتوانیم به بینندگان عزیز این برنامه برسانیم که خلاصه ما چه سختی کشیدیم که به اینجا رسیدیم من سعید ناصری هستم بچه کرمانشاه هستم سال1375 زمانیکه 15 سالم بودش در واقع می خواستم که ایران را ترک کنم به مقصدی که برم یک کشور اروپائی مثل جوانهای دیگه ادامه تحصیل بدم آنجا بعدش من از آنجا بلند شدم از ایران مرز ایران را رد کردم آمدم وارد کشور در واقع عراق شدم که با این فکر و با این ایده که خودم را به یکی از اردوگاههای کشور عراق برسانم آنجا به اسم رمادی معروف که فکر کنم بشناسند آنجا را از آنجا اقدام کنم و به کشور اروپائی بروم ولی متاسفانه من زمانیکه وارد عراق شدم نیروهای امنیتی عراق توانستند مرا بگیرند در واقع بازداشت کنند بعد مرا انتقال بدهند به زندانی هستش به اسم ابو قریب معروف هستش مرا به زندان ابوقریب بردند تقریبا یک ماه تا یک ماه و نیم تقریبا آنجا بودم بعد از یک ماه ونیم چند تا از کادرهای مجاهدین آمدند آنجا در واقع با من صحبت کردند یک خلاصه ای از من پرسیدند از کجا آمدی چکار می خواهی بکنی کجا می خواهی بروی انگیزه ات چی بوده که به این کشور آمدی که من یک مختصر به ایشان گفتم داستان من اینجوری آمدم اینجا عراق که از اینجا اقدام کنم بد.م کشور اروپائی آنها به من گفتند که می تونی بیائی داخل مجاهدین پادگان اشرف بعدش از آنجا ما می توانیم شما را بفرستیم کجا کشور اروپائی برای ادامه تحصیلاتت که من در واقع اینرا جلوی خودم دیدم خیلی خوشحال شدم یعنی مجبور بودم بپذیرم چون دو تا راه کاری هم جلویم گذاشته بودند یا اینکه 7 سال در زندان ابوقریب بمانم 7سال چونکه در واقع قانونی داره دولت عراق دولت سابق عراق هر که مرز را رد می کنه بطور غیر قانونی بایستی 7 سال داخل زندان بماند که یکی دلایل ماندن در زندان این 7 سال بودش بعدش عرض به حضورتان اینکه راه حا دومی که جلوی من گذاشتند اینکه مرا تبادل اسرا کنند بفرستند ایران و دولت عراق از اسرای خودش بگیرد که این هم برای من غیر ممکن بودش من تو پرانتز این نکته را بگم از آنجائیکه من تو ایران بودم اقلیت مذهبی به حساب می آمدم چون من مذهبی که دارم اهل حق هستش حالا حتما که بینندگان عزیز می دونند شاید اشراف داشته باشند به این مذهب ما اقلیت مذهبی.

 

مهدی خوشحال :

من معذرت می خواهم که تو صحبتهای شما وارد اومدم این بحث مذهب را همین جا شما داشته باشید که اقلیت های مذهبی وضعیت شان اصلا اقلیت مذهبی چرا در یک گروه اسلامی یا شیعه و یک سازمان رادیکال رفته یا آنجا با اینها چه برخوردی می کردند اینها نکاتی است که بعدا می توانیم بهش برسیم. آقای ناصری اگر بتوانید نحوه خروج خود را بفرمایید تا آمدن به پاریس؟

قسمت 2 از 14  فیلم  دیدار و  گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در شهر پاریس ـ فرانسه

برای داونلود قسمت 2 از 14 فیلم اینجا را کلیک کنید

سعید ناصری:

گفتم قبل از اینکه وارد اشرف بشوم، کادرهای مجاهدین مرا از آنها تحویل گرفتند، از دولت عراق. بعد وارد اشرف شدیم و دیگر وارد تشکیلات شدم و آموزشهایی که دارد و اینها که بعدا اگر فرصت شد من بطور مختصر میگم و توضیح میدهم به بینندگان عزیز، طی پروسه چهارده و پانزده ساله که من در اشرف بودم، چندین بار از مسئولین، از مسئولینی که داخل اشرف بودند بهشان گفتم که میخواهم بروم بیرون، من تحمل ماندن در این مناسبات و تشکیلات را ندارم. می خواهم بدنبال زندگی معمولی خودم بروم که قبول نکردند. حالا چه برخوردهائی و چه تنظیم رابطه ای  با من داشتند بماند که بعداً خواهم گفت. ولی در نهایت سال 1387 بود که دولت عراق مصاحبه هائی انجام داد با تمام نفراتی که در اشرف بودند که من هم موفق شدم و حالا اینجا هستم. در حقیقت من فرار کردم که از آنجا بیام بیرون و خودم رو تحویل نیروهای امنیتی  عراق دادم. بعدش هم که سفرهائی داشتیم، الان هم که پاریس هستم و در خدمت شما با دیگر دوستان عزیزمان و خیلی هم خوشحال هستم که اینجا هستم، لازم بود که حرفهایم را بزنم.

 

مهدی خوشحال:

 بهرحال موفق باشید از اینکه تا اینجا رسیدید و برای مابقی راه هم من برایتان آرزوی موفقیت میکنم. آقای همایون کهرزادی اگر شما هم بفرمائید چگونه وارد سازمان شدید و چگونه توانستید خارج شوید و به اینجا برسید؟

همایون کهزادی:

با تشکر از شما و دیگر دوستانم که این امکان را در اختیار ما قرار دادند که بتوانیم واقعیت های تلخی که به ما گذشته رو به بینندگان عزیز برسانیم.  من همایون کهرزادی هستم. سال 1375 وارد عراق شدم و قرار بود که من از آنجا بروم به کشور دیگری که با نفری که مرا آشنا کرده بودند قراردادی بسته بودیم که مرا به یک کشور اروپائی برساند که بعدش گفت که تو را میبرم به سازمان، بعد از یک هفته بگو که من نمی خواهم اینجا بمانم، چون آنها با کسانی که جدا میشوند به ایران برنمی گردانند. شما را به یک کشور اروپائی می فرستند. خلاصه من بعد از یک هفته، رفتم و مراجعه کردم و گفتم که من نمی توانم بمانم، که قبول نکردند و گفتند که مگر کارت دعوت فرستادیم براتون، میخواستی نیایی. که دوباره من مجددا مراجعه کردم برای خروجم، ولی موافقت نکردند و گفتند که شرایطش این است که 2 سال باید از مناسبات ما جدا باشی، از مناسبات جدا باشی یعنی اینکه به زبان بی زبانی می گفتند که تو باید 2 سال زندان باشی، ولی اسم زندانشون رو نمی بردند، بعد 8 سال هم بروی زندان ابوغریب، بعدش دولت عراق خودش تصمیم میگیرد که چکار کند. شرایط زندان ابوغریب هم برای همه مشخص است که چه وضعیتی  دارد. که روی هم رفته می شد 10 سال، که من گفتم اگر 10 سال زندان باشم دیگر تمام جوانی ام رفته،  که دیگه مجبور شدم یعنی بین بد و بدتر، من بد را انتخاب کردم. دیگه و گفتم که بهتره اینجا بمانم تا اینکه در زندان ابوغریب باشم که معلوم نیست عاقبتم چه خواهد شد.

خلاصه این بنده ای که الان در خدمت شما هستم، با این وعده ها و کلکی که خوردم، روی هم پانزده سال در سازمان بودم و هر بار که مراجعه میکردم همین مطلب رو بهم میگفتند. خلاصه یک فرجی حاصل شد و اینکه دولت عراق یک سری مصاحبه ها گذاشت که من توانستم از آن مصاحبه ها استفاده کنم  و از سازمان خارج شوم و بعدش هم مدت کوتاهی در عراق بودم، توی بغداد بودم و بعدش هم از عراق خارج شدم  و الان در خدمت شما هستم.

 

مهدی خوشحال:

با تشکر از دوستان. به نظر من یکی از سوالاتی که برای مردم هست که چی شد ما به اینجا رسیدیم. بنظر من مردم اولین سوالی که از ما خواهند کرد این است که چطور نتوانستید بیرون بیائید. اولین سوال این است که چرا شما سازمان مجاهدین را انتخاب کردید. این سوال خوب شاید 30 سال پیش نبود، ولی الان صد در صد هست. اینجوری که من بهرحال در بین مردم بودم و بحث عراق هست و بطریق اولی این سئوال نه فقط برای مردم ایران، بلکه برای مردم جهان. من الان میخواستم از دوستانی که بهرحال اگر دوست دارند جواب بدهند، چون بهرحال همه ما یک جورهائی هم توی سازمان مجاهدین رفتیم، مثلا خود من و بقیه دوستانی که اینجا حضور دارند، بهرحال یک جورهائی مستقیم و غیرمستقیم آلوده به اهداف و نیات حکومت عراق بودیم. من میخواستم که اگر کسی طالب هست، از همین جا شروع بکنیم که چرا سازمان مجاهدین؟ چون برای مردم، مبارزه مشروعیت دارد، مبارزه سوال نیست. من داشتم مبارزه میکردم، ولی چرا سازمان مجاهدین. مگر سازمان مجاهدین چی بود؟ داخل ایران بود؟ جایگاه مردمی داشت؟ یا کار سیاسی میکرد؟ چرا یک سازمان رادیکال مذهبی زیرزمینی که توی ایران هم نبود و بهرحال کلی سئوال و شبهه هم پشت سرش بود، چه خارجیها، چه غربیها و چه مردم ایران، و ایضاً این سازمان همه ما رو با خودش برد توی عراق. عراق هم که بهرحال یک حکومت دیکتاتوری و صدام حسین مفت و مجانی کسی رو دعوت نمی کرد، کسی دیگه الان مفت و مجانی به کسی پول نمی ده، غذا نمی ده. البته گرچه سازمان هنوز هم ادعا داره ما استقلال داشتیم، آزادی داشتیم. من میخواستم اول از شما آقای ابراهیمی بپرسم، اگر بفرمائید و توضیح بدهید چرا سازمان مجاهدین و چرا عراق؟

 

جعفر ابراهیمی:

عرض کنم خدمتتان که سئوال بسیار جالبیه. چون برای هر کسی که می خواهد بالاخره زندگیش رو مشخص بکنه و راهش رو مشخص بکنه، اول از هر چیزی نیاز به شناخت دارد. یعنی شناخت از آن چیزی که می خواهد انتخاب کند. الان که بچه ها داشتند از خودشون می گفتند، از پروسه و نحوه آشنائی شان با سازمان، دقیقاً من را به یاد لحظه ای انداخت که خودم در ترکیه، یعنی با همین روش آدمها را گول میزدم و میفرستادم عراق. علتش هم خیلی ساده است. نگاه کنید هر کسی در این دنیا تشنه یک چیز است، آزادی. وقتی کلمه آزادی را بکار می بری، نفر مقابلت بدون اینکه متوجه باشه که نفرش و مخاطبش کیه که داره باهاش صحبت میکنه، خوب کلمه قشنگی بکار برده، دوست داره که بقیه اش را هم بشنود. یعنی این یک شگرد توی بیرون، یعنی چهره بیرونی سازمان. این توی تمام مقطع ها کار میکنه براشون. خوب کسی که در ایران بوده، شرایط سختی داشته و قابل درک است زندگی سخت تره و قوانینی که در ایران حاکم است، مثل اروپا نیست و قوانین سختیه و آن کسیکه باصطلاح مشکلاتی توی این زمینه داشته، قطعاً برای رفعش هم میخواد که قدم برداره، حالا بهر ترتیب. قبلا وقتی یک نفر از کشورش خارج میشد، بی دلیل خارج نمی شد. مشکلات مادی داشت، مشکلات سیاسی داشت و مشکلات میتونه هر چیزی باشه که علت، اون نفری است که از آنجا خارج شده است. سازمان خیلی خوب به این چیزها اشراف داشت. من که خودم نفری بودم که باید جذب نیرو میکردم، کارم دقیقا همین بود. شناخت روی آدمهائی که حالا این مال زمانی بود که ما بودیم، حالا نمی دونم. قدیم تر، از  چه شگردی استفاده میکردند. ولی خوب توی دوره ما اینطوری بود که باصطلاح می آمدند و ما انتخاب میکردیم، سوژه مان را مثلا  نفری بود که از ایران آمده بود به قصد رفتن به اروپا که بتوانند زندگی راحت تری داشته باشند. خوب توی راه با مشکلاتی مواجه میشدند. عرض کنم خدمت شما، مشکل مادی پیدا میکردند. یعنی ما موظف بودیم این نفر رو شکار کنیم. البته اینقدر هم سرپل سازمان واضح نمی گفت که بیائید این را شکار کنید. الان که من آمده ام بیرون و چشمانم باز شده، اینها را راحت می فهم. خیلی راحت.

قسمت 3 از 14  فیلم  دیدار و  گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در شهر پاریس ـ فرانسه

برای داونلود قسمت 3 از 14 فیلم اینجا را کلیک کنید

مهدی خوشحال:

معذرت میخواهم، این بحث شکار که گفتید؟ بعداً هم صحبت هاتون روادامه بدید، چرا مجاهدین و چرا عراق؟ خوب شما کارتون به قول خودتون شکارچی نیرو بود و باید با نیرو بازی میکردید و یا مثلا باید دروغ می گفتید یا فریبش میدادید، چون اگر حقیقت را می گفتید، نیرو عقب می رفت و فرار میکرد. همانطور که خودتان فرار کردید. این بنظر شما منافات نداره با اهداف سیاسی و انسانی و آن آزادیخواهی که شما اول صحبتهای خودتون هم مطرح کردید و گفتید که ما با اهداف آزادی، سیاست را انتخاب کردیم؟

 

جعفر ابراهیمی:

دقیقاً همانطور که گفتم سازمان مجاهدین دو چهره دارد. یعنی یک چهره در بیرون و یک چهره دیگر در درون. کی نفر شناخت پیدا میکند به آن؟ زمانی که می رود داخل آن. تازه آنموقع می فهمد که کار از کار گذشته است وهیچ کاری از دست نفر بر نمی آید. ولی تا آن زمانی که تو بیرون هستی و وارد نشدی، داری چهره ای را می بینی که واقعی نیست، یعنی نفر فریب این را میخورد. یعنی من میگم آدم میاد به نیت آزادی و میخواهد برود و بجنگد و آزادی را کسب کند. ولی خوب این هم داره شعارش را میدهد. ولی چه جوری، همانطوریکه داشتم الان خدمتتون عرض میکردم سازمان می آمد نفری که واقعا یک مشکل مادی داشت و دچار یک سر در گمی بود، توی شرایطی قرارش میداد و بحث هایی برایش میکرد که میگم من هم خودم جزو آن بودم. خودم مشتاق این صحبت ها بودم. چون بالاخره هر انسان ازادیخواهی دوست داره این جملات رو بشنوه. دوست داره مسائلی که میاد قدم برمیداره، برای کشورم من هم دوست دارم در کنارش باشم. خوب اون شخصی که باصطلاح میاد با این شیوه با سازمان آشنا میشه، اون چهره بیرونیش رو می بینه. وقتی برای من دردناک بود که مثلا نفر توی خیابون مونده، به اسم آزادی، به اسم اینکه میخواهیم برویم مبارز بشویم، می آمدیم اون امکاناتی که حالا سازمان از کجا می آورد که الان مشخصه از کجا می آورد، خروار خروار خرج این آدمها میکرد. طرف رو گول میزدیم، بهش رسیدگی میکردیم، جا بهش میدادیم، مکان بهش میدادیم. بعد شروع میکردیم بحث های سیاسی، بعد هم بهش انگیزه میدادیم.

 

مهدی خوشحال:

معذرت میخوام، همین مسئله خروار خروار. این خیلی مهمه. چون مهمترین مسئله ما میتونه باشه. چون توی خارج کشور، ما هر کاری میخواهیم بکنیم، طرف میگه با کدام پول؟ پول از کجا  آورید؟ اینها خیلی مسئله است. بویژه در مورد سازمان مجاهدین. اگر بزرگترین سئوالی که به مجاهدین یا به هر حال انتقادی که بشه به اینها کرد، اینه که شما دارید مبارزه میکنید، مشروعه. ولی پولش از کجا آمده، کی میده، در راستای کدوم اهداف؟ این خروار خروار که شما فرمودید، برای من جالب بود. این را هم باید ما برای مردم مطرح کنیم. آن چیزی که ما میدونیم، اگر نمی دونیم که هیچ، ولی اگر این خروار خروار برای مردم بوده، برای احقاق حقوق ضایع شده مردم، یا خروار خروار رو  قدرت های دیگه یا کشورهای دیگری به سازمان ترزیق میکردند که برای اهداف و نیات خودشون؟

 

جعفر ابراهیمی:

دقیقاً بحث مالی سازمان بحثی است که واقعا نیاز به بحث داره. نیاز به گفتگو داره. چون چیزهائی که بیشتر مردم فریب میخورند، اینه که میگه من یک سازمان مستقل هستم. گفتم چهره بیرونیش اینطوریه، دارن مردم بهم کمک میکنند. داریم گدائی میکنیم از ملت خودمون و خرجش میکنیم. در حالی که اگر خیلی ساده، آماری از خرج و دخل سازمان به دست بیاریم، می بینیم که اصلا امکان پذیر نیست. بقول معروف حتی اگر بعنوان مثال بگم اگر شما بخواهید یک تانک آنموقع را بیائید بخرید، با این پولها عمراً نمی شه خرید. پس قطعا یک چیزی پشتش هست که الان من که آمدم بیرون، پشت پرده های معماست. ملاقات آقای رجوی و صدام رو که واقعا خیلی دردناکه و خیلی دردناک  که آدم از آزادی دم بزنه و اول کسی باشی که خودت آدم بفروشی، ملت ات رو بفروشی. برای چی، برای پول؟ بعد هم بگی من این پول رو مستقل دارم در می آورم. خیلی برای ما دردناکه صحبت از این حقایق. ولی خوب داشتم میگفتم ما این افراد رو با این انگیزه، با این انگیزه پاک، چون نفر که میاد شناختی که پیدا میکنه چیزیه که داره می بینه و چیزی که داره می شنود. با این انگیزه پاک، ما می فرستادیم عراق. حالا هر نوع آدمی توش بود. حالا با هر شخصیتی و رفتاری، ولی وقتی می رود داخل  سازمان، اولین برگه ای که جلویش میگذارند، توی همون برگه برای کسی که اومده کاملا مشخص بشه که اصلا چی شد، یکدفعه نحوه صحبت و نحوه رفتار، همه چی عوض شد. انگار که این سازمان اون سازمان نیست، انگار وارد یک جای دیگه شده.

 

مهدی خوشحال:

 با تشکر از شما و اینکه شما در جذب نیرو بودید، ما دوباره برمیگردیم به همین مسئله، چون من ابتدا می خواستم که بچه ها اگر بتونند یک سئوال ابتدائی هست که همه مردم هم این  سئوال رو دارند در ذهنشان، حالا اگر مطرح نمی کنند، ولی این سئوال رو دارند. بویژه از آنهائی که رفته اند و برگشته اند، این مسئله ای که چرا سازمان مجاهدین را ما انتخاب کردیم. مثلا من خودم چون در هر مقطعی سازمان یک مشروعیتی داشته و یک مشروعیتی را از دست داده است و سازمان امروز با سازمان 30 یا 40 سال پیش طبعا متفاوته. یک روز هم مافیا یک سازمان عام المنفعه و انسانی و اجتمائی بوده، ولی خوب در مسیر، دگردیسی حاصل میشه و تغئیراتی حاصل میشه. بهرحال مجاهدین هم اذعان دارند. من میخواستم از این نقطه شروع کنیم که چرا ما مجاهدین را انتخاب کردیم و چطور شد که بهرحال تن دادیم و توی عراق موندیم باهاش و با آن همکاری کردیم. مسئله عراق هم برای خیلی  از مردم سئواله و سوال بزرگتر اینه که چرا عراق؟

 

همایون کهزادی:

 الآن جعفر یک سری از مسائل را خوب گفت و اینکه خیلی ها بودند که وارد سازمان شدند اصلا سیاسی نبودند. یعنی به قصد مبارزه نرفتند. خیلی ها اینطوری بودند. مثلا از هر 100 نفر 50 نفر اینطوری بودند. ولی آنطرف قضیه اینکه چرا سازمان؟ خوب تبلیغاتی که داشت و یا دروغ هائی که میگفت و یا همین که جعفر می گفت، شکار انسانها. کاری که میکردند، یکسری را میکشاند به سمت خودش. چرا عراق را انتخاب کرده بود سازمان، بخاطر اینکه زمانی که رجوی آمد و با صدام حسین قراردادش روبست و اینکه تو بیا با ما و مارا کمک کن و امکانات در اختیار ما بگذار و بعد که ما ایران را سرنگون کردیم، با هم میشویم. یک کشور مستقل و دوست و همسایه و آن هم که خوب اگه من هم جای اون بودم، قبول میکردم. خوب ایران کشوری است که نفت خیزه، با بهترین امکانات، بهترین زمین و بلحاظ جغرافیائی فکر کنم از همه سرتر است و او هم قبول کرد که بیاد و پشت رجوی رو بگیره و بهش کمک کنه و بهش خاک بده و امکانات بده و ازش حمایت کنه، که سازمان رفت آنجا و خودش رو جا انداخت و ماند و آدمهائی هم که می رفتند اونجا و خوب کسی دیگه ای نبود که تو کشورهای همسایه که بخواد مبارز باشه. حالا مثلا یکسری بودند مثلا کردها و اینها که خوب اونها بلحاظ امکانات یک کم ضعیف بودند و یک کم بلحاظ مالی فقیر بودند. کسی به سمتشون نمی رفت، می رفتند ولی خیلی کم. ولی سازمان با تبلیغاتی که میکرد و با دروغ هائی که میگفت، همه رو میکشاند به سمت خودش. کسانی که جوار خاک و مرز بودند رو به سمت خودش میکشاند. البته یک نکته، چون سازمان میگفت سرنگون میکنم، سرنگون میکنم. حالا خودش ته دلش میدانست که نمی تونه سرنگون کنه. ولی اینکه یکی مثل من که هیچ شناخت و آگاهی ندارم از سازمان، خوب باور میکنم  که میتونه سرنگون کنه. تبلیغاتی که راه می انداخت و تانک و توپی که راه می انداخت و گرد و خاکی که میکرد. ولی بطور واقع مثلا خود من اگر خبر داشتم از درون سازمان، هیچ وقت نمی رفتم اونجا. چون خیلی ها بودند که اصلا اطلاع نداشتند از درون سازمان. الان جعفر میگفت که سازمان دو رو داره، یک رو اینطور و یک رو یک طور دیگه. واقعیت داره و اینکه سازمان بطور واقع صاف و صادق نبود. همین الانش هم که خوب همه میدونند از بچه یکساله هم که بپرسی آیا سازمان میتونه سرنگون کنه، میگه نه، و این واضح است. ولی همین الانش هم مسعود رجوی نمیاد از خودش یک انتقاد بکنه و بگه آقا من اشتباه کردم. آن راهی که رفتید، میخواستیم بکنیم ولی الان نمی تونیم بکنیم. حداقل اون آدمهائی رو که اونجا اسیر کردی، ول کن. همین الانش هم میگه آره سرنگون میکنم واینجور حرفها!

قسمت 4 از 14  فیلم  دیدار و  گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در شهر پاریس ـ فرانسه ( یوتیوب )

برای داونلود قسمت 4 از 14 فیلم اینجا را کلیک کنید

مهدی خوشحال:

 بچه ها بنظرم بحث این شخصیت رهبران سازما ن بویژه خود مسعود رجوی، واقعا جای تامل داره که اون هم باید بهش پرداخته بشه و کسانی که شناخت بیشتری دارند بتوانند برای مردم مطرح کنند. بنظرم آنچیزی که جعفر الان مطرح کرد، چرا انتخاب سازمان، جعفر مطرح کرد بحث جذب نیرو را صد در صد خود اون فرد انتخاب نکرده بود، یعنی یک جائی فریب بوده، یک جائی دروغ بوده یا دوگانگی بوده و یا دو روئی سازمان بوده است.

 

همایون کهزادی:

شما میگوئید، الان جعفر خودش لحظه ای که وارد شده، این درد رو کشیده. چون بطور واقعی خودش هم شکار شده و شکارش کردند. یکی دیگه این رو شکار کرده. ولی جعفر مگر از درون سازمان خبر داشت، خبرنداشت، اگر میدونست که توی سازمان اینجوره، هیچ وقت نمی آمد به من بگه اینجا اینطوره یا انطوره بیا آنجا. الان داشت میگفت که ما شکار میکردیم. اینطور و انطور. یاد این می افتم که میگفت خودش که رفته بود توی سازمان، الان پیش خودم گفتم حالش چه طوری بوده، یعنی جعفر در آن لحظه چه حالتی داشته، توی لحظه ای که خودش وارد شده، بالاخره جعفر به محض اینکه وارد سازمان شده، یعنی اینهمه رو اینجوری فریب دادن. همه رو اینطور بدبخت کردند. کما اینکه خودش هم همینجوری بدبخت شده. یکی دیگه بدبختش کرده.

 

مهدی خوشحال:

 بنظرم کسی ما رو مورد سئوال قرار نمی ده که مثلا شما غیرت نداشتید، بله شما کمبود داشتید. ولی الان یک جائی مطرح کرد که سازمان می آمد روی اقشار خاصی انرژی می گذاشت. یعنی زوم میکرد روی کسانی که بحثی بود که طرف زود فریب میخوره، یا خانواده اش فقیر است و یا دنبال اهدافی داره میره، به اروپا. این شکار رو بنظر شما سعید، میتونی همین جذب نیرو رو یعنی همه اش خودتون طالب بودید که بروید توی سازمان وعراق، یا یک جائی سازمان شما رو فریب داد؟

 

سعید ناصری:

بله دوستان دیگرمان هم اشاره کردند، هم آقای ابراهیمی اشاره کرد وهم آقای کهزدای . من که خودم آمدم 15 سالم بود. وقتی وارد عراق شدم سیاست که حالیم نبود وهمچین سوادی هم نداشتم. پانزده، خوب همه میدونند تو جامعه  خلاصه من که زندان افتادم اینها از اونجائی که مجاهدین نیاز به نفر داشتند، یک سازمان سکت و بسته ای که نیاز به نفر داره و میخواد نفراتش رو هر چه بیشتر نشون بده وهم نفر رو جذب خودش بکنه، حالا با شیوه های مختلفی که خودش داره، با شگردهای مختلفی که خودش داره، من نمونه و فاکت خودم رو میگم. نمونه ای که برای خود من اتفاق افتاد و آنجا مجبور بودم این رو انتخاب کنم و بروم داخل سازمان، داخل اشرف و پانزده سال آنجا باشم. حالا نمونه من چه شکلی بوده، من در زندان ابوغریب بودم اینها آمدند. دو نفر از کادرهای مجاهدین، یکی به نام اسدلله و یکی هم به اسم فرید، صداش میزدند. حالا اسم حقیقی شان چی هست نمی دونم والا بماند، با من آمدند صحبت کردند. بعد از اینکه من یک شناختی پیدا کردم، یکسری از فیلم های مربوط به رژه سازمان، در واقع رژه تانکها که از قبل داشتن نشان من دادند و گفتند که سازمان ما یک سازمان آزادیخواه است. سازمانی که با نظام ایران می جنگد. سر جنگ با آنها دارد. خلاصه اینکه برای آزادی می جنگد. چهره ای که نشان دادند، من که شناختی نداشتم به سازمان مجاهدین چهره ای که اونجا از سازمان مجاهدین ارائه دادند، من هم که شناختی نداشتم، می گفتم به به عجب سازمان خوبیه، بهتره برای تجربه هم که شده برم ببینم که داستانش چه جوریه. خلاصه با من بحث کردند. یک روز، دو روز سه روز و بعد چند جلسه.

من هم از سر کنجکاوی هم که شده رفتم اونجا و یک پایم گیر افتاد  و اون داستانها که شنیدید بماند، ولی این سازمان جهت تجربه برای دوستانمان است و برای بینندگان عزیز که تجربه تلخ منو تکرار نکنند. واقعا تکرار نکنند. اینکه نفراتی هستند می آنند چهره سازمان رو ارائه میدهند، واقعی نیست. واقعا سازمان دو تا چهره داره. از بیرون که نگاهش میکنی، آره سازمان خیلی خوبیه، سازمان آزادیخواهه، برای مردم میجنگه، با مردم همون مردمی هستند که الان آمدند جلوی درب قرارگاه اشرف برای دیدن فرزندانشون. اینها رو ببینند، این چه سازمانی است. اگر برای آزادی مردم داره میجنگه، نه آقاجون این توی این سازمان نیست. من تجربه اش  کردم. با پوست و گوشت و استخوانم. آنهم برای پانزده سال در چنین سازمانی بودم. این خلاصه داستان من بود.

ادامه دارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خبر اعلام رهایی و استقرار آخرین دسته از جداشدگان از فرقه رجوی در  شهر پاریس

 از نتایج  حضور خانواده های قربانیان در مقابل قلعه اشرف

10.03.2011

علی جهانی

در خبرها آمده بود که تعدادی از فعالین حقوق بشر و جدا شدگان قدیمی از فرقه رجوی با آخرین دسته از نفراتی که بتازگی موفق به فرار از حصار جهنمی رجوی شده اند در پاریس دیدار و گفتگو کرده اند. اینجانب با کمال خوشحالی از صمیم قلب صمیمانه ترین و خالصانه ترین تبریکات خودم را در وهله اول به خانواده های قهرمان قربانیان فرقه رجوی تقدیم می کنم که با حضور مستمر ومقاوم وقهرمانانه خودشان در کنار درب اسارتگاه فرقه باعث دلگرمی و جرات پیدا کردن فرزندان قربانی در اسارتگاه رجوی شده اند تا بتوانند براحتی تصمیم گیری نموده و موفق به فرار شوند و ثانیا به آقایان جعفر ابراهیمی و محمود سپاهی و سعید ناصری وهمایون کهزادی تبریک عرض می کنم و بسیار خوشحالم که شما را در دنیای آزاد می بینم واینکه علی رغم چند برابر شدن موانع و سرکوب و خفقانی که سران فرقه در اسارتگاه ایجاد کرده اند و شما همانطور که خودتان اشاره کرده اید با تاثیر پذیری عاطفی از حضور قهرمانانه و خستگی ناپذیر خانواده های قربانیان موفق به فرار از غار جهنمی فرقه شده اید و هم اکنون در دنیای آزاد هستید و می توانید زندگی آزادی داشته باشید.

در اینجا مشخص می شود که دلیل اصلی وحشت سران فرقه از حضور دلیرانه خانواده های قربانیان چیست وچرا مسعود رجوی در سوراخ موش ومریم رجوی رئیس جمهور ترشیده در قلعه اور سور واز پاریس داد و فغان سر می دهند و پی در پی پیام و دستور العمل سرکوب وتهدید و ارعاب می فرستند.  از همه جالب تر وخنده دارتر و مضحک تر اینست که رجوی می گوید که چرا خانواده ها از بلندگو برای رساندن پیام و صدای خودشان به فرزندان خود که در این اسارتگاه گرفتار هستند استفاده می کنند؟ چرا تعداد بلندگوها زیاد هست  و بعد با کمال بی شرمی برای مقابله با حضور چشمگیر و گسترده وتاثیر گذار خانواده های شریف و محترم نفرات قربانی را وادار به سنگ پرانی ومصاحبه های اجباری علیه خانواده ها می کند.

اما خوشبختانه علی رغم همه این فشارها وسرکوب ها وسانسور و خفقان در داخل مناسبات وتهدید وارعاب وفشارآوردن وتهمت وافترا زدن به خانواده ها که همه اینها ناشی از اوج استیصال ودرماندگی سران فرقه هست نه تنها نتوانسته اند ذره ای خللی در اراده سترگ و خستگی ناپذیر خانواده های قهرمان قربانیان که اکنون بیش از یکسال هست که جلوی درب قلعه در تحصن بسر می برند  ایجاد نکرده و این خانواده های شریف  وسالمند همه مشکلات را اعم از گرما ی طاقت فرسا و سرمای استخوان سوز   بیابان مقابل در اسارتگاه را تحمل کرده اند تا به حق مسلم و حقوق اولیه انسانی خود که همانا چند ساعتی دیدار با عزیزان در بند خودشان که عموما بیش از بیست سال هست که همدیگر را ندیده اند  دست یابند.

اکنون با کمال خوشبختی ما شاهد تاثیرات عاطفی حضور مقاوم خانواده های قربانیان هستیم که چطور باعث فرار اسرا از اسارتگاه می شود و جای بسی امیدواری هست هر روز شاهد تاثیر پذیری و فرار تعداد بیشتری از این حصار جهنمی باشیم ودر اینجا لازم می بینم که این نکته را به مسعود خان ومریم خانوم متذکر شوم که دیگر دوران خشونت و سرکوب و تهدید و ارعاب بسر رسیده و این  پیامها و دستور العمل های تهدید آمیز تان نه تنها جواب ندارد بلکه بر عکس  باعث مقاومت هرچه بیشتر خانواده ها برای تحقق خواسته های بر حقشان می شود و همینطور تاثیرات عاطفی این ایستادگی ها و مقاومت دلیرانه خانواده های محترم باعث فرار هرچه بیشتر افراد از تشکیلات مخوف و تار عنکبوتی خواهد شد واین نفرات با رهائی  یافتن از آن حصار جهنمی و پا گذاشتن به دنیای آزاد با افشاگری چهره کریه و دجالیت شما  موجبات پاشیده شدن تشکیلات تار عنکبوتی تان را فراهم می سازند وشما را هیچ گریزی از محاکمه وپاسخگوئی در مقابل جنایاتی که در حق مردم ایران وبویژه خانواده های قربانیان ومردم شریف عراق وناراضیان در داخل مناسبات استالینی مرتکب شده اید نیست و بزودی محقق خواهد شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیدار و گفت و گو با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه رجوی در شهر پاریس ـ فرانسه

قرارگاه اشرف در عراق مرکز مغزشویی است

07.03.2011

 

 روز گذشته تعدادی از فعالین حقوق بشر و اعضای سابق فرقه مجاهدین با آخرین دسته نجات یافتگان از فرقه در شهر پاریس، ملاقات و گفت و گو کردند.

در این برنامه آقای مهدی خوشحال آزادی رهایافتگان از اسارتگاه اشرف را تبریک گفت و ضمن خوشامدگویی به آقایان جعفر ابراهیمی، محمود سپاهی، سعید ناصری و همایون کهزادی، آرزو کرد که سایر اسیران قرارگاه اشرف نیز به زودی طعم آزادی و رهایی را احساس کنند.

در این برنامه چند ساعته اعضای رها شده به برخی از موارد نقض حقوق بشر و سرکوب و زندان و انواع و اقسام فشارهای فیزیکی و روانی که رهبران سازمان بر اعضای ناراضی اعمال می کنند، پرداختند.

ضمناً افراد گریخته از دام مجاهدین، به روشنگری در مورد روشهای فریب برای جذب نیرو در این فرقه  پرداخته و به انواع و اقسام روشهای کنترل ذهنی و رفتاری اعضاء توسط رهبری اشاره کردند. همچنین آنها مواردی از انبوه سوء استفاده های شخصی رهبری مجاهدین شخص مسعود رجوی، از اعضاء و بویژه از زنان مجاهد را بیان کردند.

همچنین در پایان این دیدار و گفتگوی صمیمانه آقایان همایون کهزادی، سعید  ناصری ، جعفر ابراهیمی و محمود سپاهی، پس از ساعاتی گفت و گو با حضار و در مقابل دوربین برای اعضای باقیمانده در قرارگاه اشرف، پیامهایی مبنی بر رهایی و آزادی آنان ارسال داشتند و همچنین راهکارهای کمک به اسرای باقیمانده را مورد بررسی قرار دادند. آنها تاکید کردند که تاثیرات روانی و عاطفی حضور خانواده های قربانیان، اراده آنها را برای جدایی از فرقه مجاهدین صیقل می زند.

 آقای مهدی خوشحال نیز با توجه به سخنان آخرین دسته از جداشدگان مستقر در پاریس تاکید کرد، بنابراین وحشت فرقه رجوی از حضور خانواده ها در مقابل قلعه اشرف، بی دلیل نیست. وی اشاره کرد که بی حکمت نیست که مسعود رجوی از قبر و همچنین مریم رجوی از قلعه اوورسورواز در فرانسه،  داد و فغان سر می دهند و پیام و دستورالعمل سرکوب و تهدید صادر می کنند. مضحک اینکه رجوی می گوید چرا خانواده های قربانیان برای رساندن پیام به فرزندانشان، از بلندگو استفاده می کنند یا این که چرا تعداد این بلندگوها در اطراف حصار اشرف زیاد شده است.

در این دیدار و گفت و گوی صمیمانه آقایان محمد رزاقی، نادر نادری، حامد صرافپور، میلاد آریایی و محمد حسین سبحانی نیز حضور داشتند.

لازم به یادآوری است که متن و فیلم این دیدار و گفت و گو در روزهای آینده به تدریج منتشر خواهد شد.

 

 

 

 

مطالب دیگر:

ــ دومین پیام صوتی میلاد آریایی ـ  حرف های خودمانی با قربانیان در اشرف و دوست از دست رفته  مهدی فتحی ( میلاد آریایی )

ــ فدا و صداقت ( مهدی خوشحال )

ــ من و « بانکا » های ایرانی ( جواد فیروزمند )

ــ فرار جسورانه جلیل عبدی بارنجی از حصارهای فرقه رجوی ( انجمن نجات )

ــ این فرقه خطرناک شمارا به یاد کدام گروه می اندازد؟ ( کانون وبلاگ نویسان )

ــ کانون ایران قلم عملیات خونین تروریست های اعزامی در چابهار را محکوم می کند ( ایران قلم )

ــ نامه سرگشاده خانم بتول ملکی به آقای نوری المالکی نخست وزیر محترم عراق ( بتول ملکی )

ــ ششمین پیام صوتی خانم بتول سلطانی خطاب به خانواده های قربانیان و خانم افسانه طاهریان ( بتول سلطانی )

ــ نامه سرگشاده مسعود خدابنده  به لیدی اشتون ( ایران اینترلینک )

ــ پنجمین پیام صوتی خانم بتول سلطانی خطاب به ناهید بلوچستانی، الهام و شهرام کیامنش ( بتول سلطانی )

ــ بازی با برگ سوخته مجاهدین ( میلاد آریایی )

ــ مصاحبه  با خانم سلطانی عضو سابق شورای رهبری مجاهدین، قسمت  سیزدهم بررسی قربانی  شدن احمد رازانی توسط  فرقه مجاهدین ( بتول سلطانی )

ــ راز مقاومت ( مهدی خوشحال )

ــ قتل زنده یاد احمد رازانی و  کابوس فروپاشی فرقه رجوی ( روح الله تاجبخش )

ــ  دیدار و گفتگوی خانم بتول سلطانی و دکتر فیروزه بنی صدر در پاریس ( ایران قلم )

ــ  در حاشیه دیدار و مصاحبه محمد حسین سبحانی با دکترابوالحسن بنی صدر ( میلاد آریایی )

ــ صدام حسین را از کجا پیدا کنم؟  ( مهدی خوشحال )

ــ اعتراف رجوی در ارتباط با آقای بنی صدر ( فرزاد فرزین فر )

ــ چگونه طارق عزیز مسعود رجوی را خرید؟ ( مزدا پارسی )

ــ پیام آقای هادی شمس حائری به فرزندانش در اشرف ( هادی شمس حائری )

ــ در حاشیه دیدار و مصاحبه با دکترابوالحسن بنی صدر ( میلاد آریایی )

ــ پیام صوتی آقای مهدی خوشحال به خانواده های قربانیان اسیر در قلعه اشرف ( مهدی خوشحال )

ــ مصاحبه محمد حسین سبحانی با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر ( ایران قلم )

ــ خاطرات الهه قوام پور ، آهای مردم ! پسرم را ندیدید؟ قسمت دوم  ( الهه قوام پور )

ــ پیام علی جهانی به خانواده های زجرکشیده و  محمد علیرضا علیپور یکی از اسیران قلعه اشرف ( علی جهانی )

ــ خاطرات  مهرداد ساغرچی یکی از قربانیان سازمان مجاهدین خلق ـ قسمت  سوم ( مهرداد ساغر چی )

ــ پیام میلاد آریایی برای خانواده های دردمند و علی باقرزاده یکی از قربانیان اسیر در قلعه اشرف ( میلاد آریایی )

ــ خاطرات الهه قوام پور ، آهای مردم ! پسرم را ندیدید؟ قسمت اول  ( الهه قوام پور )

ــ مصاحبه محمد حسین سبحانی با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر ( ایران قلم )

ــ پنجمین پیام صوتی خانم بتول سلطانی خطاب به ناهید بلوچستانی، الهام و شهرام کیامنش ( بتول سلطانی )

ــ داستان سی زن ( مهدی خوشحال )

ــ نامه خانم بتول ملکی  به خانم هیلاری کلینتون وزیر محترم امور خارجه آمریکا ( بتول ملکی )

ــ نامه ای به خواهرم بتول سلطانی ( الهه قوام پور )

ــ مصاحبه محمد حسین سبحانی با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر ( ایران قلم )

ــ مصاحبه بنیاد خانواده سحر با آقای علیرضا عینکیان ( بنیاد سحر )

ــ  نامه آقای میلاد آریایی به آقای اد ملکرت نماینده سازمان ملل متحد در بغداد ( میلاد آریایی )

ــ نامه سرگشاده کانون ایران قلم به نماینده سازمان ملل متحد در بغداد ( ایران قلم )

ــ چهل تن دیگر به جمع خانواده های متحصن مقابل قلعه اشرف در عراق پیوستند ( بنیاد سحر )

ــ اعلام جدایی آقای روح الله تاجبخش از فرقه مجاهدین در همبستگی با خانواده های دردمند اسیران قلعه اشرف ( روح الله تاجبخش )

ــ  کتاب " پیکر زخمی " منتشر شد ( بتول ملکی )

ــ علیرضا عینکیان از فرقه مجاهدین فرار کرد، گریزی دیگر از پادگان فرقه ای اشرف ( بنیاد سحر )

ــ  نامه ای از زبان یک تیرباران شده سال 1350 به مسعود رجوی ( میلاد آریایی )

ــ آمدم،حلقه به در کوفتم و برگشتم ( آریا ایران )

ــ مجاهدین ، نافی آزادی آدمی ( آرش رضایی )

ــ نامه بنیاد خانواده سحر به دبیر کل ملل متحد ( بنیاد سحر )

ــ شعری برای زن دلاور ایرانی خانم بتول سلطانی عزیز ( فرزاد فرزین فر )

ــ ترجمه کتاب فرقه ها درمیان ما منتشر شد ( ابراهیم خدابنده )

ــ پیام خانم بتول سلطانی به قربانیان اسیر در قلعه اشرف در مورد تجاوز های جنسی ، ایدئولوژیک مسعود رجوی ( ایران قلم )

ــ شکست اخلاقی آمریکا و اتحادیه اروپا در قبال تروریسم ( فرزاد فرزین فر )

ــ مجاهدین ، نافی آزادی آدمی - قسمت اول ( آرش رضایی )

ــ سوز و گداز  فرقه مجاهدین از روشنگری های فعالین حقوق بشر ( بتول سلطانی )

ــ خروج آمریکاییان از عراق و نگرانی رو به افزایش مجاهدین ( میلاد آریایی )

ــ خاطرات  مهرداد ساغرچی یکی از قربانیان سازمان مجاهدین خلق ـ قسمت دوم ( مهرداد ساغرچی )

ــ ذهن بیمار رجوی وانقلاب ایدئولوژی مجاهدین( علیرضا میرعسگری )

ــ کانون ایران قلم نسبت به تهدیدات تروریستی فرقه مجاهدین علیه خانم بتول سلطانی هشدار می دهد ( ایران قلم )

ــ غبار روبی از رای دادگاه کلمبیا در مورد سازمان مجاهدین ( بهار ایرانی )

ــ مجاهدین خلق از کجا تا به کجا؟ ( حامد صرافپور )

لینک به گزارش بیست و سوم سمینار پاریس ـ فیلم و متن مصاحبه با آقای مصطفی محمدی از کانادا  و رضا صادقی از فرانسه

لینک به گزارش بیست و دوم سمینار پاریس ـ فیلم و متن سخنرانی خانم نلی توماسینی فعال حقوق بشر از هلند

لینک به گزارش بیست و یکم سمینار پاریس ـ مصاحبه آقای بهزاد علیشاهی با آقای ایوب کردرستمی و خانم فریده براتی در حاشیه سمینار پاریس

لینک به گزارش بیستم سمینار پاریس ـ متن و فیلم مصاحبه با خانم حوریه محمدی  و آقایان بهادر خرمی و سعید حضرتی

لینک به گزارش نوزدهم سمینار پاریس ـ متن کامل سخنرانی خانم سلطانی عضو سابق شورای رهبری مجاهدین  در مورد فساد جنسی مسعود رجوی  + بخشی از فیلم های سمینار برای داونلود

لینک به گزارش هجدهم سمینار پاریس ـ سخنرانی خانم بتول سلطانی  + تماس خانم عبداللهی مادر یکی از قربانیان از مقابل  قلعه اشرف با سمینار پاریس  

لینک به گزارش هفدهم سمینار پاریس ـ نامه کمیته برگزارکننده سمینار پاریس به دکتر نوری المالکی نخست وزیر عراق

لینک به گزارش شانزدهم سمینار پاریس ـ فیلم و متن مصاحبه آقای میلاد آریایی با خانم سعیده جابانی

لینک به گزارش پانزدهم سمینار پاریس ـ متن و فیلم سخنان آقای آنتوان گسلر نویسنده و پژوهشگر سوئیسی  در سمینار پاریس

لینک به گزارش چهاردهم سمینار پاریس ـ حضور هیئتی از شرکت کنندگان سمینار پاریس در دفتر سازمان دیدبان حقوق بشر در پاریس

لینک به گزارش سیزدهم سمینار پاریس ـ متن و فیلم سخنان آقایان مسعود جابانی و شمس حائری در سمینار پاریس

لینک به گزارش دوازدهم سمینار پاریس ـ نامه کمیته برگزار کننده سمینار پاریس به وزیر دادگستری فرانسه + اسامی 182 حمایت کننده

لینک به گزارش یازدهم سمینار پاریس ـ سری دوم از عکس های سمینار پاریس

لینک به گزارش دهم سمینار پاریس ـ نامه شرکت کنندگان در سمینار پاریس به سفیر آمریکا در فرانسه + اسامی 182 حمایت کننده

لینک به قسمت نهم سمینار پاریس ـ سری اول از عکس های سمینار پاریس

لینک به قسمت هشتم سمینار پاریس ـ فیلم  کوتاهی از  برگزاری گردهمایی پاریس در حمایت از خانواده های قربانیان قلعه رجوی در عراق

لینک به گزارش هفتم سمینار پاریس ـ ملاقات هیئتی از شرکت کنندگان در سمینار پاریس با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر

لینک به گزارش ششم سمینار پاریس ـ نامه شرکت کنندگان در سمینار بزرگ پاریس به دبیر کل سازمان صلیب سرخ جهانی با اسامی 182 حمایت کننده

لینک به گزارش پنجم سمینار پاریس ـ هیئتی از شرکت کنندگان سمینار پاریس با نهادهای بین المللی دیدار خواهد کرد

لینک به گزارش چهارم سمینار پاریس ـ آکسیون اعتراضی در حمایت از قربانیان فرقه مجاهدین در شهر پاریس

لینک به گزارش سوم سمینار پاریس ـ قطعنامه شرکت کنندگان در حمایت از خانواده های قربانیان قلعه رجوی ، کمپ اشرف ـ عراق

لینک به گزارش دوم سمینار پاریس ـ فعالان حقوق بشر خارجی و ایرانی رهبری فرقه مجاهدین را متهم می کنند

لینک به گزارش اول سمینار پاریس ـ حمایت از خانواده های قربانیان قلعه رجوی ( کمپ اشرف ـ عراق

 

________________

قرائت قطعنامه سمینار پاریس  توسط آقای محمد حسین سبحانی

قسمت اول

http://www.youtube.com/watch?v=eErhoG7fmDQ

قسمت دوم

http://www.youtube.com/watch?v=6x5zTeg_t2Q

قسمت سوم

http://www.youtube.com/watch?v=6RWEnw8QbB4

_______________________________________________________________________

سخنرانی آقای مسعود خدابنده

http://www.youtube.com/watch?v=xqBmEt5yWQo

 

_____________________________________________________________________-

سخنرانی آقای مصطفی محمدی در سمینار پاریس

قسمت اول

http://www.youtube.com/watch?v=uB2rD5zSOlc

 

قسمت دوم

http://www.youtube.com/watch?v=B7VrWkWjfww

_____________________________________________________________________

 

سخنرانی خانم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری مجاهدین  در مورد فساد جنسی مسعود رجوی

 

برای مشاهده فیلم در یوتیوب بر روی دو آدرس زیر کلیک کنید ـ قسمت اول

 

http://www.youtube.com/watch?v=_zcWmc9uLGU

 

http://www.youtube.com/watch?v=XGTl4Y_lCd8

 

 سایت ایران قلم از انتشار مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است

مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد