_________ استفاده از مطالب اين سايت با ذکر منبع بلامانع است _________

" کانون قلم"

در سايه ماه و مرگ

 

کتاب «در سايه ماه و مرگ»، گزيده‌ي شعرهاي لورکا با ترجمه خسرو ناقد منتشر شد. امین فقيري - داستان‌نويس و منتقد ادبي - به‌بهانه‌ي انتشار اين مجموعه در يادداشتي آورده است:

فدریکو گارسیا  لورکا يکي از جذاب‌ترين و رشک‌برانگيزترين شاعران جهان است. طريقه‌ي زندگي و طرز خاص مردنش از او يک اسطوره ساخته است. اما اسطوره‌اي باورناپذير.

هيچکس سعي نکرده است تا او را در آسمان‌ها جاي دهد تا کسي جرأت دست‌اندازي به‌حريم شعر و زندگي او را پيدا نکند. او شاعري مبارز و صميمي و اصيل است. داراي همه‌ي نکته ضعف‌هاي بشري. از مرگ مي‌هراسد و در همزمان ستايشش مي‌کند. در مقابل قدرت جهنمي دست و پايش را گم مي‌کند. حساس و زودرنج است.

آزادي را بيشتر از حزب‌ها و دار و دسته‌هاي گوناگون دوست دارد. در مقابل فشار کمونيست‌هاي اسپانيا که تقريباً پرچمدار مبارزه با حکومت فاشيستي ژنرال فرانکو بودند، ايستادگي کرد. هيچگاه به‌عضويت حزب کمونيست درنيامد. هر چند او ذاتاً چپ بود و گرايش به ‌مردم و دردها و آلام آنها در شعرها و نمايشنامه‌هايش اين مسأله را نشان مي‌دهد.

خسرو ناقد، مترجم کتاب «در سايه ماه و مرگ»، گزيده شعرهاي لورکا، در مقدمه جامع و جالب خود، خواننده را به‌بسياري از ماجراها که پس از مرگ او روي داد آگاه مي‌کند و سرنوشت ترجمه‌ي آثار لورکا به‌زبان آلماني را که توسط «هاينريش بک» انجام شده و سوءاستفاده‌هاي او از نام لورکا را بازمي‌گشايد.

ناقد اعتقاد دارد بهترين کتابي که تاکنون در مورد زندگي، آثار و مرگ لورکا نوشته شده توسط «يان گيبسون» است. او با مصاحبه‌هاي گوناگون با افراد خانواده و هر کس ديگري که به‌نوعي با لورکا رابطه داشته است، زندگينامه‌ي دقيق و زيبايي از او به‌دست داده است.

چهره لورکا در جهان ادبيات و مخصوصاً شعر، چهره‌ي مبارز مظلومي است که ابتدا مرگ او انسان را تحت تأثير قرار مي‌دهد و سپس شعرش. خسرو ناقد هم دقيقاً چنين انديشه‌اي دارد و در آغاز کتاب مي‌نويسد:

"اکنون ديريست که مرگ لورکا افسانه شده است؛ افسانه‌اي که آدمي را بيش آن که افسرده سازد، افسون مي‌کند. و شايد به‌راستي اين افسون افسانه‌ي مرگ لورکاست که ما را به‌دنياي رازگونه‌ي افسانه‌هاي شعر او مي‌کشاند و نه برعکس. من خود نخست با مرگ لورکا با او آشنا شدم و نه با شعر لورکا".

در شعر لورکا سايه‌ي مشئوم وحشت، خفقان، بُرندگي دشنه و تاريکي ترس سايه انداخته است. در لطيف‌ترين شعرهاي او نيز سايه‌ي شوم فاشيسم به‌راحتي آشکار است. در شعر زير سکوت را به‌معناي ترس و خفقان که واژه‌هاي برخاسته از نکبت فاشيسم هستند آورده است:

"سکوت"

بشنو، بشنو، کودکم، سکوت را.

سکوتي که موج مي‌زند،

سکوتي،

که در آن پَر مي‌زنند دره و پژواک،

و به ‌زمين مي‌افکند

همه‌ي پيشاني‌ها را.

يا در شاهکار ديگرش:

"دشنه"

دشنه

فرو رفت در اعماق قلب

چنانکه تيغه‌ي تيز خيش

در زمين لم‌يزرع.

نه

نزن زخمه به‌ من!

نه.

دشنه

آتش مي‌زند چنانکه

پرتو خورشيد

ترسناک دره‌هاي دوردست را.

نه

نزن زخمه به ‌من!

نه.

خسرو ناقد مي‌نويسد:

سايه» و «ماه» و «مرگ» سه مضمون هميشگي در شعرهاي لورکاست که بارها تکرار مي‌شود؛ گويي که او همواره در سايه‌ي ماه و مرگ مي‌زيسته است".

در انتهاي کتاب دو گفت‌وگوي روشنگر از لورکا مي‌خوانيم. اولي با عنوان «فدريکو شعر چيست؟» و دومي با عنوان «گفت‌وگويي با پيامدي مرگبار». اين دو از واپسين گفت‌وگوهايي است که با لورکا انجام شده است.

کار زيباي مترجم اين است که شعرها را مستقيماً از زبان اسپانيايي ترجمه کرده و در اين راه از ياري‌هاي «پاتريسيا تسيمرمان» - کارشناس ارشد رشته‌ي زبان و ادبيات اسپانيايي و آلماني - بهره گرفته است...»

 

 مسئولیت مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد

سایت قلم