متن سلسله مصاحبه های سعید شاهسوندی
با
حسین مهری
(راديو
صدای ايران ـ آمریکا)
قسمت 143
انتخاب طرح و نام به سلیقه سایت ایران قلم می باشد
چهرهها و
گفتهها،
متن مصاحبهي شمارهي 143
تاریخ گفتوگو: جمعه 07/دي/1386
برابر با 2007/دسامبر/28
محورهای این گفتوگو:
1- پاسخ رجوی به اعتراض سعید، در ماجرای
محاکمهي علی زرکش
2- پاسخ رجوی در باب هزینهي قاب عکسهای خود،
و اشرافیت انقلابی
3- پاسخ رجوی در باب رهبری عقیدتی
4- ماجرای 800 خط تلفن مخفی!! در پاریس
5- دام رجوی و اعلام آمادگی سعید برای رفتن به
بغداد
6- شرکت در عملیات نظامی فروغ جاودان
؛بزرگترین اشتباه زندگی سیاسی سعید
حسين مهري: آقاي شاهسوندي
عضو پيشين مركزيت سازمان مجاهدين خلق خاطرهها
و برداشتهاي خودشان را از همكاري با سازمان
مجاهدين خلق براي شما بيان ميكنند. ايشان در
پاريس پس از آنكه مسالهدار ميشوند نامهي
مفصلي در 70 صفحه در نقد سازمان مجاهدين خلق
براي آقاي رجوي ميفرستند و آقاي رجوي پاسخ
ميدهند، تا چند لحظه ديگر.
حسين مهري: جناب آقاي شاهسوندي درود برشما.
سعیدشاهسوندی: سلام و درود به شما و شنوندگان
عزيز. از فرصت استفاده کرده به خانمها و
آقايان محترم دستاندركار راديو و همينطور به
هممیهنان مسیحی و نیز تمام کسانی كه سال نو
میلادی را جشن ميگيرند، تبريك ميگويم.
اميدوارم سال 2008 برای مردم جهان و نیز مردم
ایران، سالی با جنگ و خونریزی کمتر و سال صلح
و آرامش و شادی باشد.
حسين مهري: اميدواريم،
بهخصوص با اين خبرها و رويدادها بايد بر
اميدمان بيافزاييم. آقاي شاهسوندي، شما در
نامهتان از سازمان مجاهدين خلق و شخص آقاي
رجوي، چندين انتقاد كردهبوديد. آقاي رجوي به
بخشي از آنها پاسخ داد، آيا به موضوع
محاكمهي علي زركش و محكوميت اعدام او هم
پاسخي داد؟ گفت چرا اين بلاها را بر سر زركش
آوردند؟
سعيد شاهسوندي: به معناي
دقيق كلمه، ايشان به چرايي محاكمهي علي زركش،
ميزان محکومیت او و اینکه بعد از محکومیت چه
سرنوشتي پيدا كرد هيچ پاسخي نميدهد. حال
آنکه این موضوع اين يكي از مهمترين و شاید
مهمترين بخش بيانيهي من است.
علی زرکش (بنابه گفتهي
رجوی)كسي است كه پيشنهاد دهنده و حداقل تشویق
کنندهي رجوی به انقلاب ايدئولوژيك است،
اوسالها در اتاق كناري آقاي رجوی بهعنوان
جانشين او در داخل کشور معرفی شده، او
محرمترین محرم اسرار و کسی است که رجوی او را
«شیرآهن کوه مرد» میخواند.
محاکمه چنین فردی، به
فاصله 5 ماه بعد از چنان عنوانی، در شرايطی که
هیچ اتفاق ویژهای نیفتاده، و متهم شدن او
به"خیانت" و بعد هم صدور حکم اعدام در پاریس،
موضوعی نیست که آقای رجوی بتواند وارد آن شود،
جواب قابل قبولی بدهد و بهسادگی ازآن بیرون
آید.
به خصوص که در آن ايام هنوز هيچكس از اين
ماجرا خبري ندارد.
آقای رجوی بر سر ماجرای علی زرکش یک مشکل
بسیار بزرگ دارد. از یک سو نميتواند نسبت به
موضوعی با این اهمیت بيتفاوت مانده و از سوی
دیگر بنا به دلايلی که گفتم نمیتواند پاسخ
درست و قانع کننده بدهد. ایناست که سعی
میکند با سکوت نسبت به اصل موضوع و اشارهای
کوتاه به حی و حاضر بودن علی زرکش، از كنار
مساله رد شود.
ملاحظه کنید!
- در نامه من صحبت از دادگاهی کردن علی زرکش و
صدور حکم اعدام برای وی است.
- صحبت از مخفی نگاهداشتن وضعیت علی زرکش از
اعضاي تشکیلات (تا حد معاونین مرکزیت) تا
یکسال بعد از ماجرا است.
- صحبت از این است که اگر ریگی به کفش نیست
چرا موضوع به این مهمی را از بخش اعظم تشکیلات
مخفی نگاهداشتهاید.
- صحبت از این است که نه یک روز و دو روز بلکه
سالها به نیروهای هوادار و به مردم ایران
دروغ گفتید و اعلام کردید که علی زرکش جانشین
شما در فرماندهی نیروهای داخل کشور است.
- صحبت از این است که تمام مدت، وی در پاریس و
همان اطاق بغل دست شما بود و شما نیز روزانه
با وی نشست و دیدار داشتید ولی هواداران
سازمان و بهاصطلاح بچههای مردم را فریب
میدادید که گویا، وی در داخل کشور در حال
فرماندهی است. و این یعنی فریب مردم و عدم
صداقت با آنها است.
«...وقتي هم به
دنبال انقلاب ايدئولوژيك پارهاي
ردهها تغيير ميكند (كه قبل از آن هم
ميكرد ولي تو نميدانستي) وقتي منطق
شتابندهي انقلاب يك خلق محروم، با
تمام فراز و نشيبش به طور كاملاً
طبيعي و ديالكتيكي و منطقي با تمام
دستاوردهايش در داخل تشكيلات ما نيز
عمل كرده و ميكند، همچون كشيشهاي
ثابتانگار انگشت تعجب به دهان ميگزي
و ميگويي چرا؟
|
|
در پاسخ به تمامی
سوالهای فوق آقای رجوی ذیل شمارهي7 در
پاسخنامهي خود چنین مینویسد:
«...وقتي هم به دنبال انقلاب ايدئولوژيك
پارهاي ردهها تغيير ميكند (كه قبل از آن هم
ميكرد ولي تو نميدانستي) وقتي منطق
شتابندهي انقلاب يك خلق محروم، با تمام فراز
و نشيبش به طور كاملاً طبيعي و ديالكتيكي و
منطقي با تمام دستاوردهايش در داخل تشكيلات ما
نيز عمل كرده و ميكند، همچون كشيشهاي
ثابتانگار انگشت تعجب به دهان ميگزي و
ميگويي چرا؟... جواب چراي تو در مورد تغيير
ردهها اين است: به دليل عاليترين مصالح
انقلابي و عاليترين و گرانبهاترين مصالح
سرنوشتساز يك خلق محروم كه تا به حال عمدتاً
از قِبَلِ رهبريهاي ناخلف و سازمانهاي ناخلف
سياسي و انواع و اقسام موضعطلبيها شكست
خوردهاست. وگرنه رده و كرسي به مثابه
پيچيدهترين نوع استثمار عمل ميكرد كه
خوشبختانه در فاز دوم انقلاب ايدئولوژيك با آن
مقابله كرديم.»
اين است جواب آقاي رجوي.
من از محکومیت بدون دلیل و مدرک علی زرکش، به
اعدام و مخفی نگاهداشتن موضوع از اعضا و
کادرهای سازمان میپرسم، او در بارهي تغییر
رده میگوید.
در این میان اثبات ولایتفقیه وآغاز فرقه شدن
سازمان مجاهدین به کمک دیالکتیک، هم شنیدنی و
هم دیدنی است.
رجوی ذیل همین ماده، با مقایسهي آشکار خودش
با نوح، مسیح، محمد و علی که نشان روشنی از
"امامت" و "ولایتمطلقهي" اوست و نیز مقایسه
علی زرکش به پسر نوح و حواری مسیح و ابن زیاد
و معاویه اضافه میکند:
«...همانگونه كه عموم مسلمانان ميدانند از
پسر نوح گرفته تا آن حواري خائن مسيح و برخي
از برجستهترين صحابهي پيغمبر، النهايه
ميانتهي از آب درآمدند زيراكه انسان بودند و
مختار، حال آنكه در منطق تو ميتوان از
پيامبر هم پرسيد كه چرا معاويه را تا مرتبهي
كاتب وحي بودن بالا برده و چرا عثمان را به
دامادي برگزيده. و يا چرا حضرت علي «زياد بن
اَبيه» را كه بعداً دست راست معاويه شد به
ولايت فارس گماردهاست. راستش را بخواهی ما
بخاطر بازگذاشتن راه ارتقاء وحفظ حیثیت شخصی
افراد، و هم چنین ملاحظات سیاسی مربوط به
بهرهبرداریهای ارتجاع و امپریالیسم و
ضدانقلاب تا بهحال هرگز چنانکه باید وارد
تشریح این مقولات نشدهایم. یعنی به این
وسیله، قبل از همه، حقی را از خود و نسلمان
سلب کردهایم...»
این امپریالیزم هم در دستگاه کنونی تفکر رجوی
از آن موجودات عجیب و غریب هفتسر است. از
یکسو دوست است و حامی که میخواهد دلش را
بهدست آورده تا او را در کسب قدرت حمایت کند.
و از سوی دیگر در مصارف داخلی و
نامهنگاریهای این چنینی به او حمله میشود.
حالیه نیز از امپریالیستها خواسته میشود تا
او و سازمان متبوعش را از لیست تروریستی خارج
کنند.
«هرگاه هر پیغمبر، امامی و جانشیناش
تا حد "خیانت" خوب توجه کن؛ تاحد
خیانت، تو زرد از آب در آمد ولی آن
پیغمبر و امام طی مدتی طولانی (چندین
سال) سعی کرد آن موضوع را از سایر
صحابه، یاران و نهایتاً از اُمتش
پنهان دارد و هیچگونه توضیح جدی هم
ندهد، بیتردید اشکال جدی بر وی وارد
است تاجاییکه اگر نسبت به وی شک شود
جای تعجب نیست. ضمن اینکه فراموش
نکنیم که ما در عصر کبیر آگاهی
خلقها، در پایان قرن بیستم و آغاز
قرن بیستویکم هستیم و نه در دوران
طفولیت و یا بلوغ جامعهي بشری در
قرون اولیه...»
|
|
جالب است دانسته شود که من در پاسخ به او
نوشتم:
«هرگاه هر پیغمبر، امامی و جانشیناش تا حد
"خیانت" خوب توجه کن؛ تاحد خیانت، تو زرد از
آب در آمد ولی آن پیغمبر و امام طی مدتی
طولانی (چندین سال) سعی کرد آن موضوع را از
سایر صحابه، یاران و نهایتاً از اُمتش پنهان
دارد و هیچگونه توضیح جدی هم ندهد، بیتردید
اشکال جدی بر وی وارد است تاجاییکه اگر نسبت
به وی شک شود جای تعجب نیست. ضمن اینکه
فراموش نکنیم که ما در عصر کبیر آگاهی خلقها،
در پایان قرن بیستم و آغاز قرن بیستویکم
هستیم و نه در دوران طفولیت و یا بلوغ جامعهي
بشری در قرون اولیه...» نامه دوم به رجوی
رجوی در توجیه حضور علی زرکش در اطاق بغل دست
خود مینویسد:
«...هم ارتجاع و هم امپریالیسم به هزار شیوه
درصدد امحاء ما بوده و هستند که خودت بهتر
میدانی. حالا تو هم در این بحبوحه یقهي ما
را گرفتهای که چرا روز اول گفتهایم به نوار
مرزی رفتهایم و نه بغداد... ونوشتهای چرا در
پاریس نگفتیم علی زرکش به پاریس آمده و
فرماندهی استانهایمان نیز برای برقراری
ارتباطات لازم در پاریس مستقر بودند…»
و در پاسخ به چرايی محاکمهي علی زرکش به این
اکتفا ميكند:
«برادرمان علي زركش هم، حي و حاضر است و
بهجاي مطلب نادرستي كه دربارهي او به هم
بافتهايي ميتواني بيايي و بنشيني و با او از
نزديك صحبت كني.
آنوقت خواهي ديد كه آن مدتي كه در اينجا از
ديد بعضيها مخفي بود بهخاطر اين بود كه
دشمن، دربارهي تغيير موضع او برما پيشدستي
نكند. كما اينكه بعداً ديدي در فرصتي مناسب
اسامي اعضاي اجرايي را اعلام كرديم. بههرحال
راجع به اصل قضيه هم، خود «علي» حي و حاضر است
و هم چهار – پنج روز نوار ويدئو از جلسات دفتر
سياسي و كميته مركزي وقت...»
لازم است دانسته شود تا قبل از بيانيهي من،
علي زركش كماكان تحتالحفظ بود. بعد از آن
نامه، رجوي تلاش كرد تا «علي» را از تاريكي
بهدر آورد. البته خروج علی از شرایط
تحتالحفظ چند هفتهای بیشتر طول نکشید. من در
5 خرداد 1367 در نامهام به وضعیت او پرداختم.
چند هفته بعد، در تاریخ 5مرداد 67، من علي
زركش را در صحنهي عمليات فروغ ميبينم. در
دشت حسن آباد و قبل از تنگهي معروف «چارزبر».
تا یک روز قبل از آخرین روز عملیات، او و من
با هم بوديم. وقتی هم که من مورد اصابت ترکش
خمپاره قرار گرفتم در زیرگذر پلی در نزدیکی
تنگه سر من را بر روی پاهای خود گذاشت و این
آخرین دیدار ما بود. علی بعدا هنگام عقب نشینی
در محاصره قرار گرفت و با کشیدن نارنجک به
زندگی خود خاتمه داد. درست بعد از این لحظه و
کشته شدن است که، "علی خائن" و مستحق اعدام،
همان پسرنوح و حواری خائن مسیح به "شهید
قهرمان" تغییر نام میدهد. تا امپریالیسم و
ارتجاع از تغییر موضع او بر رجوی پیشی
نگیرند!!
جا دارد برای روشن شدن حقیقت ماجرای علی زرکش
از رجوی خواسته شود تا فیلم محاکمهي او، در
اختیار عموم و از جمله خلق قهرمان ایران
گذاشته شود.
دعوت برای صحبت خصوصی با علی نیز همانطور که
پیش از اين گفتم در اين راستا است که من به
بغداد بروم و آنجا مرا تحت تاثير قرار داده و
مانع انتشار بيروني بیانیه شود. دامی كه
متاسفانه من در آن افتادم و اشتباه بزرگی را
مرتکب شدم.
حسين مهري: يعني بزرگترين
اشتباه زندگي!
سعيد شاهسوندي: بله، رفتن
به بغداد و شرکت در عمليات موسوم به فروغ
جاودان در واقع بزرگترين اشتباه زندگي سياسي
من است كه بهخاطرآن بهاي بسيار سنگيني از جسم
و از جان نیز پرداختم.
یک تصحیح: درخلال گفتوگو، سعید کلمه "اَبیه"
در نام "زیادابن اَبیه" رابه اشتباه، با ضم
الف"اُبیه" میخواند. درست آن به فتح الف است.
آقای مهری با توضیح زیر اشتباه را تصحیح
میکنند.
حسين مهري: درمورد این «زياد» گفته ميشد كه
حلال زاده نيست و چون نميدانستند كه پدرش
چهكسي است. ميگفتند "زياد ابن اَبیه" یعنی
زیاد پسر پدرش.
حسین مهری: آقای شاهسوندی، بفرماييد كه در
مقابل اين سوال كه هزينههاي زندگي شخصي و
پيراموني آقاي رجوي سنگين و گزاف است بهخصوص
با اشاره به آن قاب عكسها، ایشان چه گفتند؟
سعيد شاهسوندي: بله،
درنامهي من از جمله، آمدهبود که چندصدهزار
فرانک صرف خرید وسايل پذیرایی شامل میز و
صندلیهای تشریفاتی و سرویسهای غذاخوری چینی
و ارسال آنها به اقامتگاه رجوی در بغداد
شدهاست.
من از جمله به اونوشتم "...هیچ میدانی برای
خرید قاب عکسهای تو و مریم در جریان و بعد از
ماجرای موسوم به انقلاب ایدئولوژیک حداقل بین
40 تا 50 هزارفرانک خرج شد. چه بدانی وچه
ندانی وای بر تو..."
در ادامهي مطلب با محاسبه حقوق آن موقع
کارگران در ایران به وی نوشتم: "حساب بلدی؟
حرف حساب چهطور؟ این مبلغ یعنی حقوق یک ماه
تمام 380نفر کارگر هرکدام با چندین سر عائله و
یا یک روز حقوق 11428 نفر کارگر کورهپزخانه.
گفتم که با آمار و ارقام آشنا هستم. میبینی!
سفرهي خالی وقاب خاتم را... نوار مرزی و این
همه "تشریفات"! پذیرایی از کی و برای چی؟ سقوط
کوتاه مدت و این همه تدارکات؟.... نکند این
همه "اَشکال" برای پرکردن جای خالی "محتوا"های
از دست رفته و یا رنگ باخته است؟»
چگونه من به ماجرای میز و
صندلیهای تشریفاتی و هزینه قاب عکسها
پیبردم؟
قضیه از این قرار است که
هنگام ارسال این کالاها از فرانسه به مقصد
عراق، مبلغی بهعنوان مالیات کالاهای خارج شده
و یا صادراتی توسط گمرک فرانسه بازپرداخت
میشود. برای گرفتن این مبلغ باید فاکتور اصلی
خرید کالا همراه باشد. در آن موقع به علت
آشنایی من به زبان فرانسه و نیز آشنايی به این
امور، این کار به من واگذار شد و من از این
طریق به مبلغ اصلی خرید کالاهای فوق پی بردم.
در بیانیهي جدایی دربارهي اشرافیت انقلابی
در بیابانهای بغداد به تفصیل توضیح دادهام.
به پاسخ رجوی در اینباره توجه کنید:
«...راستي تو كه حساب كردهاي چند ده هزار
فرانك پول قاب عكسهاي من در كل سازمان شده
(نميدانم از كجا و چگونه حساب كردهاي اگر
حسابت درست باشد فيالواقع من هم متاسفم) و تو
كه ميگويي مردم محروم و كارگران
كورهپزخانهها را دوست داري و دوست ميداشتي
اين پول به آنها ميرسيد و از من دراین رابطه
احقاق حق ميطلبي چرا هيچوقت نپرسيدي كه حق و
حقوق مادي و معنوي و سياسي خورده شده توسط
امثال خودت را كه يكصد هزار بار و به مراتب
بيشتر از اينهاست، چرا از گلويتان در
نميآورم؟ فراموش کردهای که سازمان برای شخص
خودت تاکجا و چقدر (از زندان تا امروز) انرژی
ومایه گذاشتهاست....»
ایشان در اینباره میافزاید: «... به هرحال
به نظر من خلق ما اثبات کرده که حاضراست
میلیونها تومان بدهد ولی به امید و اعتمادش
خیانت نشود. کما اینکه من با سرافرازی اعلام
میکنم کاش انتقاداتی که این خلق به سازمان
مجاهدین و منی که در راس آن هستم دارد فقط
این باشد که چند ده، یا چند صدهزار یا چند
میلیون تومان و فرانک را در این سالها اسراف
کردهباشیم.»
و من، امروز همراه با بسیاری از هواداران و
اعضای دیروزین سازمان مجاهدین و بسیاری از
مردم ایران خطاب به آقای رجوی میگویم:
بهراستی ایکاش تمامی انتقادات و ایرادات من
به تو در همان حد اسراف چند ده هزار فرانک
فرانسه باقی میماندو اینگونه آزادی، استقلال
و کرامت انسانی ما در راستای قدرتطلبی و
تمامیتخواهی تو در پیشگاه دشمنان ایران و
مردم ایران به ثمن بخس معامله نمیشد و
اینگونه به رنج و شکنج و امید و آمال نسل ما
(نسل گرفتار دو سنگ آسیای استبداد) جفا و
خیانت نمیشد.
حسين مهري: آقای رجوی، در
برابر طرح موضوع رهبري عقيدتي كه او خودش را
به عبارتي وليفقيه ميخواند چه پاسخي داد
واقعاً ميگفته که من وليفقيه هستم؟
سعيد شاهسوندي: در بیرون و
مناسبات علني كلمهي "وليفقيه" را بهكار
نميبرد، علت هم روشن است، این بیان نزد
هواداران و اعضای سازمان بار منفی دارد. اما
در سطح مركزيت و حتي معاونين مركزيت، رجوی
بارها با عنوان "امام" مورد خطاب قرارگرفت و
هیچ اعتراضی هم نکرد. من خود چندین بار شاهد
این نوع خطاب کردنها بودم. دلیل دیگر همان
زیارتنامه نوشتنها، السلام علیک یا مسعود و
السلام علیک یا مریم و نیز لبیک یا داعیالله
گفتن است. در این زمینه میتوان به
گفتوگوهای پیشین و از جمله نامههای انقلاب
ایدئولوژیک مسعود کشمیری، آخوند جلال گنجهای
و شمار دیگری از افراد سازمان در جریان انقلاب
ایدئولوژیک مراجعه کرد.
اما در سطح مركزيت
و حتي معاونين مركزيت، رجوی بارها با
عنوان "امام" مورد خطاب قرارگرفت و
هیچ اعتراضی هم نکرد. من خود چندین
بار شاهد این نوع خطاب کردنها بودم.
دلیل دیگر همان زیارتنامه نوشتنها،
السلام علیک یا مسعود و السلام علیک
یا مریم و نیز لبیک یا داعیالله گفتن
است.
|
|
برای پرهیز از بار منفي کلمه ولایت مطلقه فقیه،
ایشان چند اصطلاح جدید اختراع كرد: رهبري
عقيدتي، رهبری خاصالخاص. بهخصوص این آخری که
در دکان هیچ عطاری سیاسی، یافت نمیشد و از
تراوشات ذهن ایشان است. اما وقتی در بارهي
محتوای چنین کلماتی توضیح میدهد بوی تند
ولایتفقیه و قدرت مافوق بشری آن به مشام
میرسد.
توجه کنید!
آقاي رجوي مینویسد: «... در طول تاريخ احزاب
سياسي ايران هيچگاه رهبري جمعي و دموكراسي
حقيقي در هيچ کجا به اندازهي مجاهدين وجود
نداشته و انقلاب ايدئولوژيك و رهبري عقيدتي
نيز در راس رهبري دستهجمعي نقش حافظ و
تضمينكنندهي آن را ايفاکردهاست.»
در نوشتهي بالا اگر بخش اولِ تعارف و به خود
دستهگل دادن را كنار بگذاريم، میماند
"نقش حافظ و تضمينكننده"، و این يعني همان
"ولایت". ولایتی که بنا به ذات خود، همیشه هم
مطلقه، نامحدود و غیر پاسخگوست.
و این درست نقطهي مقابل دموکراسی به مثابه
مسئولیتی "وکالت"ی، محدود و پاسخگو است.
آقای رجوی البته در مواردی شکسته نفسی نیز
میکند.
توجه کنید! ایشان دربارهي کیش شخصیت مشمئز
کننده وشعارهای مربوطه نظیر، "ایران رجوی،
رجوی ایران" و زیارتنامه نویسیها و لبیک
گفتنها مینویسد:
«... هیئت اجرايی مجاهدین بر خلاف تصور تو
مجری صرف نبوده. ...و هیچکدام از آنها را من
نه به خواست خود نصب و نه به خواست خود عزل
نمودهام (همیشه به اتفاق آراء بودهاست).
(هیئت اجرايی) در اینباره نقطه نظرهای مشخصی
دارد که گاه بالاتفاق مخالفت مرا نیز نادیده
میگیرد. از جمله در مورد برخی شعارها و اسم
بردنها که مخالفت کردهام، معتقد است که در
بحبوبهي ضدیت ارتجاع و امپریالیسم و اضداد
رنگارنگ، از قضا هرچه تیزتر کردن و صریحتر
عنوان کردن مسئلهي رهبری درست است، ولو
اینکه جِزّ اضداد را هم در بیاورد و روشنفکر
نمایان را نیز رَم بدهد...»
«...مجاهدین در
میان همهي تمسخرها و قهقهها مراحل
طفولیت و بلوغ را پشت سر گذاشته و با
مرزبندی و حصارهای محکم اکنون...تنها
نقطهي امید همان خلق محروماند و کاش
تو ميتوانستي در شرايط حاضر نسخهي
بهتري بپيچي كه من باكمال ميل به
دنبالت ميآمدم... راستي فكر نميكني
اين بالايي، كه به قول تو همه چيز را
تاريخي و تاريخساز تبليغ ميكند تا
به حال ميبايست مثل "انديشهي قرن"
(پرزيدنت «شبدرقلي» را ميگويم)
[مقصودآقاي بنيصدر همان متحد سابق،
پرزیدنت سابق شورا و پدر زن سابق است
که چون حسابش را جدا کرده به این صفت
نامیده میشود] دراین معجون تضادها
یکصد بار قافیه را میباخت؟»
|
|
بعد هم میافزاید:
«...مجاهدین در میان همهي تمسخرها و قهقهها
مراحل طفولیت و بلوغ را پشت سر گذاشته و با
مرزبندی و حصارهای محکم اکنون...تنها نقطهي
امید همان خلق محروماند و کاش تو ميتوانستي
در شرايط حاضر نسخهي بهتري بپيچي كه من
باكمال ميل به دنبالت ميآمدم... راستي فكر
نميكني اين بالايي، كه به قول تو همه چيز را
تاريخي و تاريخساز تبليغ ميكند تا به حال
ميبايست مثل "انديشهي قرن" (پرزيدنت
«شبدرقلي» را ميگويم) [مقصودآقاي بنيصدر
همان متحد سابق، پرزیدنت سابق شورا و پدر زن
سابق است که چون حسابش را جدا کرده به این صفت
نامیده میشود] دراین معجون تضادها یکصد بار
قافیه را میباخت؟»
آقای رجوی این اظهارات را در سال 1367 یعنی
سال سرخوشی و پیروزیهای گذرا بیان میکند. جا
دارد حالیه در مورد باختن تمامی قافیهها و
تلاش رسوای آویختن به دامان امپریالیست در
میان معجون تضادها نظر ایشان پرسیده و دانسته
شود.
حسين مهري: آقاي شاهسوندي
آيا اين درست است كه يكبار آقاي رجوي گفته
بودند كه ما در پاريس 800 خط تلفن داريم؟
سعيد شاهسوندي: بله درست
است و يكي از نكات جالب نامهي ايشان است.
ايشان اين مطلب را بهعنوان یکی از شاهكارهای
خودش مطرح میکند.
رجوی در پاسخ به آن بخش از نوشتهي من که بر
درست کاری و درست گويی در امر تبلیغات و صداقت
با مردم، و پرهیز از دروغگويی وبزرگنمايی
تاکید میکنم،مینویسد:
«...ظاهراً به نظر تو در برابر دشمن نيز فرمول
«النجاه فيالصدق» گرهگشا است، غافل از
اينكه رژيم خميني به استناد دلايلي بسيار
ضعيفتر از اينكه تو گفتهاي دايماً درصدد
بههم ريختن كاسه و كوزهمان در پاريس بود و
همدستانش در فرانسه نیز نیازی به توضیح
دربارهشان نیست. سر و صداي تبليغاتي وسيع در
مورد خانهي گُنس [Goness منطقهاي است در
حومهي شمالی پاريس] و 300 خط تلفن مربوطه را
بهیاد نداری؟ زمانی بود که در پاریس بیش از
800 خط تلفن داشتیم که خیلیها نمیدانستند و
این خطوط را به لطايفالحیل بهدست
آوردهبودیم. امیدوارم از اینکه به این وسیله
تعدادی از خواهران و برادرانمان راحفظ نموده و
مثل شما برای امروز سالم نگهداشتیم متاسف
نباشی...»
خانهي گونِس که من نیز به دلايلی در جزيیات
آن قرار داشتم پایگاه بسیار بزرگی بود که
سازمان میخواست از آن به عنوان ستاد فرماندهی
عملیات در داخل ایران استفاده کند. در تهیهي
این امکان با مقامات فرانسوی هماهنگی و
بهاصطلاح کسب اجازه نشدهبود. این درست در
ايامي بود كه دولت فرانسه درصدد بهبود روابط
با حکومت ایران بود. بنابراین از طرف همان
مقامات موضوع به روزنامهها و مطبوعات
کشیدهشد و سازمان در عمل، مجبور به تعطیل
کردن پایگاه و امکانات آن شد.
رجوي مینویسد؛ «خيليها نميدانستند». او
مشخص نمیکند که این "خیلی ها" چهكساني هستند
ولی مایل است تصورشود، مقصود او مقامات دولت
فرانسه هستند.
اما هر انسانی با اندک دانش فنی و حتی عمومی
بهخوبی ميداند که حکومتهای عقبمانده نیز
با یک کنترل ساده ميتواند تعداد خطوط تلفن
مربوط به یک فرد، یک موسسه و یک سازمان (آنهم
سازمانی خارجی)حتي اگر با نامهاي گوناگون
گرفته شدهباشد را شناسايي و رديابي كنند.
ضمن آنکه در اين زمينه، دولت فرانسه از نظر
امكانات كم نداشت.
آقاي رجوي داشتن 800 خط تلفن را زرنگي
خودش (لطايف الحیل) و بهاصطلاح رو
دست زدن به دولت و مقامات فرانسوی
میداند، اما واقعيت چیز دیگری است.
|
|
آقاي رجوي داشتن 800 خط تلفن را زرنگي خودش (لطايف
الحیل) و بهاصطلاح رو دست زدن به دولت و
مقامات فرانسوی میداند، اما واقعيت چیز دیگری
است.
واقعيت اين است كه در ابتدا و در بحبوحهي جنگ
ایران و عراق منافع سرمایهداری فرانسه تماماٌ
در طرف عراق بود. شرکتهای بزرگ نفتی، تجاری و
بهویژه نظامی فرانسه قراردادهای بسیار بزرگ
با دولت صدام حسین داشتند. فرانسه زمانی
هواپیماهای بسیار پیشرفته "سوپراتاندارد" را
که فقط در ارتش فرانسه خدمت میکردند، با
تعویض رنگ به حکومت صدام "اجاره" داد تا
پایانههای نفتی خارک توسط آنها بمباران شود.
در زیر چتر چنان منافع هنگفتی بود که حضور و
فعالیت مجاهدین در فرانسه تحمل میشد، از
تامین امکانات گوناگون برای آنها دریغ نمیشد
و نسبت به بسیاری از اقدامات آنها تساهل و
پردهپوشی میشد. فیالمثل درظل توجهات چنان
منافعی بود که دوگردان ژاندارم فرانسوی با
تمام تجهیزات 24 ساعته از محل اقامت رجوی
حفاظت و مراقبت میکردند و هزینهي کلان آن را
دولت فرانسه پرداخت میکرد.
آری! این همان "لطايفالحیلی" است که آقای
رجوی از نام بردن آن خودداری میکند.
"لطايفالحیلی" که از در اختیار گذاشتن 800 خط
تلفن و بسیاری امکانات دیگر دریغ ندارد.
خلاصه آنکه، امكانات سازمان مجاهدين (اعمم از
سیاسی، دیپلماتیک، تدارکاتی و...) تابعي از
متغير منافع سرمایهداری فرانسه در طرف عراقیِ
جنگ بود. تضاد منافع جمهوری اسلامی با فرانسه
در لبنان که پایگاه سنتی فرانسه بود و نیز
چندین فقره ترور و بمبگذاری در شهرهای فرانسه
چهرهي دیگری از این تضاد منافع بود.
اما زمانی رسید که منافع سرمایهداری فرانسه و
متعاقب آن سیاست خاورمیانهای آن کشور بهجای
حمایت یک جانبه از عراق متمایل به ایجاد تعادل
و نوعی بالانس در میان طرفین جنگ شد.
در این موقع است که "لطايفالحیل" و بهاصطلاح
دیپلماسی انقلابی آقای رجوی دیگر چارهساز
نیست. دیگر نه تنها 800 و یا 300 خط تلفن در
اختیار نمیگذارند، سهل است، شبانه افراد را
دستگیر و به کشور آفریقایی گابن تبعید
میکنند. زمانی هم میرسد که عذر آقای رجوی را
خواسته و ایشان را که دیگر کارت با ارزشی در
معامله نیست مجبور به پرواز تاریخساز به
بغداد وحومه مینمایند.
خاطرتان هست که چند سال پیش در همين فرانسه
مريم خانم رياست جمهوري!! شورای مقاومت را
چگونه دست بسته و با لباس خانگی از اورسوواز
به بازداشتگاه بردند؟ وقتي كه منافع حكومتها
ايجاب كند از اين بدتر هم خواهند كرد.
اينجاست که به آموزهي بزرگ دکترمصدق باز
برميگرديم که نيروي اصلي و پشتيبان هر فرد،
گروه، حزب وسازمان سياسي جز مردم و
اعتمادآنها نميتواند باشد.
بازي با تضاد منافع حكومتها و قدرتهاي
منطقهاي و بينالمللي و زیستن در شکاف این
اختلافها، ممكن است كوتاه مدت مزايا و
بهاصطلاح جواب داشتهباشد. ممکن است بتوان در
لابهلاي شكافها تحركاتي انجام داد و
امتیازاتی کسب کرد. اما گروهی که فاقد پایگاه
شایسته در میان مردم خود باشد، سرنوشتی بهتر
از سرنوشت آقای رجوی و سازمان متبوعش نخواهد
داشت.
ناگفته روشن است
که افراد سازمان مجاهدین و حتی خود
رجوی سالها در تلاش و مبارزه بوده و
بهخصوص در امور سیاسی و تشکیلاتی
بسیار زیرکانه و منسجم عمل میکنند.
اماتمامی تواناییها و زیرکیهای
تاکتیکی در قبال "انحراف از اصول" و
"ناتوانی استراتژیکی" ناشی از آن، به
طرفهالعینی رنگ میبازد و محو
میشود.
سرنوشت کنونی سازمان بعد از سقوط
صدامحسین محصول چنین انحراف و محصول
نسخهی پیچیده شده، توسط آقای رجوی
است.
|
|
ناگفته روشن است که افراد سازمان مجاهدین و
حتی خود رجوی سالها در تلاش و مبارزه بوده و
بهخصوص در امور سیاسی و تشکیلاتی بسیار
زیرکانه و منسجم عمل میکنند. اماتمامی
تواناییها و زیرکیهای تاکتیکی در قبال
"انحراف از اصول" و "ناتوانی استراتژیکی" ناشی
از آن، به طرفهالعینی رنگ میبازد و محو
میشود.
سرنوشت کنونی سازمان بعد از سقوط صدامحسین
محصول چنین انحراف و محصول نسخهی پیچیده شده،
توسط آقای رجوی است.
حسين مهري: آقاي شاهسوندي
شما مسالهدار شدهبوديد. نامهي مفصلي به
آقاي رجوي نوشتيد، ايشان هم جواب دادند، ديگر
براي چه به بغداد رفتيد. در نامهي ايشان چه
جاذبهاي بود كه دوباره شما را به بغداد برد
كه حالا بعد از سالها بگوييد بزرگترين
اشتباه زندگيام بود؟
سعيد شاهسوندي: بايد
اعتراف كنم که هنگام دریافت پاسخ ایشان از درک
هدف اصلیِ پاسخنامه عاجز ماندم، چرا؟
طی بيست سال با سازمان بودن علايق و عاطفههاي
من شكل گرفتهاست. درست است که به لحاظ نظري
متوجه بسیاری از خطاها و انحرافات رجوی
شدهبودم، به روشنی سرانجام بسیاری از
انحرافات را میدیده و برای او نیز نوشتم اما
دلبستگیهای عاطفي به سازمانی كه تمام عمر عشق،
علاقه، جان و مال و در یک کلام هستی خویش را
در اختیارش گذاشته بودم و مهمتر از همه
اندیشه و آرمانی که سالها برای تحققش مبارزه
کردهبودم امروز به فردا قطع شدني نبود. آقاي
رجوي اينها را خيلي خوب ميدانست بههرحال او
رهبري سازمانی را به عهدهداشت كه من كادري از
كادرهاي او بودم. تلاش آقاي رجوي اين است كه
من را به بغداد بكشاند، با دعوتهاي گوناگون.
بيا قدمت مبارك. بيا سري به ما بزن. بيا در
نبرد شركت كن. بهتر از حاشيهنشيني است و...
انتهاي نامهي ايشان را يكبار ديگر ميخوانم:
«...حالا اگر خواستي جواب ريز و شرح مطالبت را
بگيري و در مورد تكتك حرفهايت جواب جامع
داشتهباشي سري به ما بزن و مجدداً به هر نحو
كه مطلوب خودت است با سازمان ايجاد رابطه كن
والسلام علی من اتبع الهدي.»
و باز در آخرين سطر نامهاش:
همچنين اگر سعيد در فهم مطالب پیام حاضر
ابهام يا سوالي داشت ترتيبي بدهيد و قراري جور
كنيد تا خودم تلفني با او صحبت كنم.»
ببينيد اين را در مورد كسي ميگويد كه مدعی
است از سازمان اخراج شده.
من در اين دام افتادم كه اگر دعوت او براي
رفتن به بغداد را بيپاسخ بگذارم، و برای رفتن
اعلام آمادگي نكنم، يك نوع فرار از مبارزه، يك
نوع فرار از صحنه تلقی خواهد شد. و تايید حرف
او خواهد بود که از مبارزه بریده، خسته و خانه
نشین شدهام.
بنابراین علیرغم مشكلات معيشتي که در آن ايام
داشتم، به گونهای كه گاه شبها را در ماشين
بعضي افراد با يك پتو به صبح میرساندم. و
بعدها نیز شب تا صبح نگهبان یک هتل شدهبودم،
به ایشان نوشتم که میآیم.
من در دومین نامه گرچه بسياری از مطالب
نوشتهی رجوی را نقد كردم، دام اصلي را
نديده، اعلام كردم كه حاضرم بيايم و ديدار
كنم. حال آنكه احتياج نبود. وقتي انتقادات را
نوشته، باید آن را علنی میکردم.
اعلام آمادگي من براي رفتن بغداد و گفتوگو
مصادف شد با پذیرش قطعنامه 598 توسط آیتالله
خمینی است.
خلاصه كنم: من از سازمان مجاهدين جدا شدم.
انتقادات اساسي و بنيادين را طي نامه و
بيانيهي جدايي گفتم و روابطم كاملاً قطع است.
تشكيلاتي، سياسي و اعتقادي. اما دلبستگيهاي
عاطفی 20 سال كار شبانهروزي با انبوهی از
خاطرات تلخ و شیرین یاران زنده و شهید، امروز
به فردا از بين رفتنی نیست. شرایط نابهسامان
و استبداد حاکم بر کشور نیز عامل تشدید
کنندهي دیگری است.
من از سازمان
مجاهدين جدا شدم. انتقادات اساسي و
بنيادين را طي نامه و بيانيهي جدايي
گفتم و روابطم كاملاً قطع است.
تشكيلاتي، سياسي و اعتقادي. اما
دلبستگيهاي عاطفی 20 سال كار
شبانهروزي با انبوهی از خاطرات تلخ و
شیرین یاران زنده و شهید، امروز به
فردا از بين رفتنی نیست. شرایط
نابهسامان و استبداد حاکم بر کشور
نیز عامل تشدید کنندهي دیگری است.
|
|
من در مرحلهي گذار هستم. اگرحادثهي پذيرش
قطعنامه پيش نمیآمد و یا چندماه دیرتر اتفاق
میافتاد شايد من مرتكب اين اشتباه نميشدم.
فاصلهي تحول درونی من و تحولات بیرون بسیار
كوتاه بود. يك هفتهي بعد از نامهي دوم (به
تاریخ 23 تیرماه)، در حالي كه از روابط درونی
سازمان کاملا بیرون آمدهبودم، در ميان بهت و
حيرت همهگان بهخصوص سازمان مجاهدين، رادیو
تهران اعلام کرد که آیتالله خمینی بهعنوان
فرماندهي کل قوا اعلام کرد که ایران
قطعنامهي 598 را میپذیرد (27تیرماه).
آقاي خميني به كمك رهنمودهاي آقاي رفسنجاني كه
آن موقع جانشين فرماندهي كل قوا در صحنههاي
جنگ بود متوجه وخامت اوضاع ایران در شرايط
جهاني آن روز شد و طی اطلاعیهی معروفي كه به
نوشيدن جام زهر تعبير شد، آمادهي ترک مخاصمه
شد.
من بعد از شنیدن این خبر، نامهي بسيار
كوتاهي به آقاي رجوي نوشته و آمادگی خود را
برای نجات سازمان از بنبستی که در آن گرفتار
آمده اعلام کردم (30تیر1367). با اینهمه در
آن نامه تاکید کردم که اگر زنده ماندم حق
پیگیری سوالات، اشکالات و اصرار بر پاسخدادن
به آنها را برای خود محفوظ میدارم. رجوی نیز
از طریق سیدالمحدثین پیام داد: «بيا قدمت
مبارك».
به این ترتیب رفتن من به بغداد براي گفتوگو
با آقاي رجوي بر سر مسايل انتقادي، مصادف شد
با ماجراي قطعنامه، يعني دو مساله بر روي هم
افتاد و اين شد كه من در عمليات شركت كردم.
آخرين نامهي من نوشتهي كوتاه چندسطري است
خطاب به آقاي رجوي به تاریخ 30 تيرماه 67. عین
نوشته را میآورم تا فضای ذهنی حاکم بر آن
ایام را نشان دهم:
به این ترتیب
رفتن من به بغداد براي گفتوگو با
آقاي رجوي بر سر مسايل انتقادي، مصادف
شد با ماجراي قطعنامه، يعني دو مساله
بر روي هم افتاد و اين شد كه من در
عمليات شركت كردم.
|
|
مسعود سلام
شرايط ويژه است. انتخابهای متعدد در پیش روی
نیست. فکر میکنم فرصت چندانی هم برای
تصمیمگیری نداشتهباشی. به "چرا"های آن هم
درحال حاضر کار ندارم (چراهای بهجا) و نباید
داشت.
شرايط سخت است. طبق معمول همیشه، در چنین
شرایطی من را با سازمان و با خود بدان.
اگر برنامهای برای داخل رفتن در آینده نزدیک
داشته باشید که فکر میکنم در شرایط کنونی
درستترین کار ممکن است؛ من با تمام
توانايیهایم "هستم". هرکجا که مصلحت انقلاب
مردم ایران در برابر رژیم ضدبشری و جنایتکار
خمینی ایجاب کند، بهویژه در صفوف نبرد که فکر
میکنم در چهلسالگی هنوز هم برآن مشتاق و
توانا هستم.
درشرايط استثنايی و ویژهي کنونی کمک به
سازمان و مقاومت برای سرنگونی دشمن ضدبشری و
خروج از تنگنا و گذر از سرپیچ خطرناک کنونی را
وظیفهي خود و هر انقلابی و مبارز دردمند و
خواهان آزادی و عدالت اجتماعی میدانم.
بعد از گذار از این سرپیچ و خروج مقاومت از
تنگنايی که دشمن بر آن است، بر ما تحمیل کند،
اگر زنده ماندم فرصت برای سوالات و اصرار بر
پاسخدادن به آنها هست.
قربانت سعید شاهسوندی
30 تیر 67
يكي دو روز بعد من در بغداد هستم و عازم
عمليات موسوم به فروغ جاويدان. عملیاتی كه به
نظر من قربانگاه بزرگ افراد سازمان بود و
موضوع صحبتهاي بعدي ما است.
من رفتن به عراق و نیز شرکت در آن اقدام نظامی
را بزرگترين اشتباه استراتژيك در زندگي سياسي
خود ارزيابي میکنم.
حسين مهري: آقاي شاهسوندي عزيز بسيار بسيار از
شما سپاسگذارم. تا هفتهي آينده، كه برويم به
ميدان جنگ.
|
|
|
منبع:
www.shahsawandi.com
مطالبی دیگر
در ارتباط با سعید شاهسوندی:
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو
صدای ایران قسمت 142
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران قسمت
141
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران
قسمت 140
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران قسمت 139
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت 138
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت 3 و 4
ــ
مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت2
ــ
مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران ـ
قسمت 1
ــ فرزندان شکست ...
ــ
مصاحبه سعید شاهسوندی با نشریه چشم انداز ـ بخش اول
ــ
متن کامل نامه رجوی به مهندس مهدی بازرگان
ــ تبریک سایت ایران قلم به مناسبت افتتاح
سایت
آقای سعید شاهسوندی
سایت ایران قلم از انتشار
مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است
مسئولیت
مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد
|