اسناد
مکاتبات مسعود رجوی و من (بخش چهارم)
31.05.2008
سعید شاهسوندی
منبع:
www.shahsawandi.com
پیش از این
بخشهايي از بیانیه جدايي سعید خطاب به رجوی ذیل همین عنوان آمد. اکنون به
ادامه آن توجه نماييد.
این نامه در تاریخ 5 خرداد 1367 و قبل از عملیات موسوم به فروغ جاویدان
خطاب به رجوی نوشته شدهاست.
خلاصه موضوعات این قسمت:
1- اعلام جدايی سعید از سازمان و بلافاصله "خائن" نامیده شدن وی
2- نمونهای از دموکراسی تشکیلاتی.
3- پروندهسازی و ترور شخصیتی معترضین و منتقدین
4- "اخلاقشکافی" بهمنظور خرد کردن شخصیت فرد، منفعل و تغییر پذیر کردن وی
5- "اخلاقشکافی" بهمنظور جلوگیری از طرح سوال در ذهن افراد نسبت به
سازمان و رجوی و خودسانسوری
6- "اخلاقشکافی" بهمنظور گریز از پاسخ به سوالات اساسی
ادامه نامه
سعید شاهسوندی به مسعود رجوی
اعلام جدایی از سازمان و " خائن " نامیده شدن
حسین مهدوی: سزای خیانت و پشت کردن به سازمان در سازمانهای انقلابی،
اعدام است ولی ما اعدام نمیکنیم
به جلسه "
اوور " بپردازیم، که حسین مهدوی و همکاران، دادستان و در عین حال قاضی آن
بوده اند و من هم متهم اصلی.
دادستان شروع به صحبت کرده و میگوید: " عدهای بریده و قلوس بودند که
"سنخیتی " با روابط سازمان نداشتند، (تنها مورد درست حرفهایش). آنها اصرار
داشتند که در سازمان بمانند اما با مطرح شدن رادیکالیسم در سازمان ما آنها
را کنار گذاشتیم.
البته ما از عدهای از شما میخواهیم که ایدئولوژیکمان در خانه بنشینید.
اما لازم است توضیح دهم که وضع شما با آن افراد کاملاً فرق میکند . شما
جزء خانواده مجاهدین هستید اما آنها.... ما میخواهیم با آنها صحبت کنیم و
به راه حل مرضیالطرفین برسیم.... "
_ بریده و راه حل مَرضیُ الطرفین؟
در این هنگام خواهری که مدتی با وی هم خانه بودیم و خود نیز شخصاً شاهد
"روش"های کنونی بوده بلند شده و با اعتراض میگوید: " چرا صریح صحبت
نمیکنید؟ چرا به افراد مارک میزنید؟ آیا مقصود از بریدهها سعید و...
هستند؟ چرا اسم آنها را نمیآورید؟ چرا متناقض صحبت میکنید. از یک طرف
میگویید بریده و از طرف دیگر میگویید اصرار داشتند با سازمان بمانند.
بریده که با سازمان نمیماند. چرا نمیگویید حرفهای آنها چه بودهاست؟
بدین ترتیب سناریوی از پیش طرح ریزی شده دائر بر لجن مال کردن بدون ذکر
صریح نام که پیش از آن هم در جلسه دیگری به کار گرفته شده بود با موضع گیری
این خواهر شکست خورد.
لازماست همین جا به گفتوگوی چند روز پیش با همین حسین مهدوی اشاره کنم،
پنچ روز پیش از آن شنبه " اوور " یعنی در تاریخ 6/2/67 موقع ترک پایگاه
شُکری با توجه به موارد پیشین به حسین مهدوی گفتم:
" تا آنجا که به شما مربوط میشود مختارید هر نوع لقب و صفتی را که خواستید
نثار من کنید، اما از شما یک خواهش دارم و این که موقع ذکر آن القاب و
صفتها لطف کرده اسم من را ببرید و از چند پهلو صحبت کردن به طوری که هم
حرف را زده باشید، هم مشخصات فرد را داده باشيد و هم در عین حال ظاهراً اسم
را نگفته باشید خودداری کنید."
اضافه کردم: " فکر میکنم این حداقل انتظار از جانب من و حداقل اصولی گری
از جانب شماست که بخواهم اسم من را موقع انتساب القاب ذکر کنید."
او گفت: " ما البته هر چیز را که به خاطر منافع مردم و انقلاب درست بدانیم
انجام میدهیم، اما در مورد تو خواهیم گفت که "منبعد با ما نیستی."
گفتم: " در این مورد پیش از این هم از جانب من اختیار کامل داشتید، اگر من
در گذشته این موضوع را به کمتر کسی گفتم برای این بود که فکر میکردم و
میکنم به نفع سازمان نباشد و من بنا به پرنسیپها و اصولی که به آنها
وفادارم از اعلام این مسئله خودداری میکردم."
تکرار کردم: " اکنون اعلام میکنم که از جانب من برای اعلان این موضوع که
دیگر عضو سازمان نیستم اختیار کامل دارید، منتهی موقع انتساب القاب نام
بردن را فراموش نکنید."
حسین مهدوی پیشنهاد مسکن و کمک مالی داد، تشکر کرده و گفتم: " میدانی که
اکنون مدتی است برای مسائل شخصی خودم منجمله بلیط مترو و قطار هم از سازمان
پول نمیگیرم و بیشتر از کمکهای شهرداریها استفاده میکنم. این را به
عنوان اولین کمک مالی من به سازمان تلقی کنید."
گفتم: " رابطه من با سازمان بر مبنای مسائل مالی و صفنی نظیر نخود و لوبیا
و یا روابط حقوق بشری تعریف و تنظیم نشده بود. اکنون هم که قرار است سیاست
خانه نشین کردن در مورد من اجرا شود، علیرغم این که هیچ گونه امکان
آمادهای ندارم اما ترجیح میدهم خودم، زنم وبچهام در متروهای پاریس و یا
هر جای دیگر بخوابیم اما از امکانات شما که بهای سیاسی طلب میکنید استفاده
نکنم (منصوره قبلاً در این زمینه موافقت کرده بود) بنابراین دو اتاقی را که
در خانه عطاپور داشتیم تخلیه میکنیم و از همین امشب آنها در اختیار سازمان
هستند."
جالب است که در همین موقع یکی از افراد شورایی پایگاه شکری وارد اتاق شد که
حداقل گفتههای من را شنید.
به حسین مهدوی گفتم: " از وسائل محل کارم تنها تعدادی کتاب و نوار، همراه
با یک رادیو و ضبط صوت کوچک که جزء وسائل شخصیام بوده میبرم، به علاوه
کفش و لباس."
اضافه کردم: " البته این وسائل هم فی الواقع متعلق به من نیستند، بنابراین
اگر بخواهید با کمال میل آنها را میگذارم. بعد هم موقع رفتن، حسن نایب آقا
را صدا زده و به وی گفتم من دارم وسائلم را میبرم، دو سه عدد کارتن کوچک
است در آنها را نبستهام، اگر بخواهی میتوانی چک کنی."
او بهجای آن که جواب دهد خجالت کشید.... تا بعدها در این باره چه گفته
شود. (پاورقی 16)
موضوع را با حداکثر اختصار نوشتم، از ذکر مانورهای گاه مضحک و البته بچه
گانهای که عضو هیئت اجرایی تو طی چندین هفته برای جارو کردن زیر پای من از
پایگاه شکری انجام داد میگذرم.
و تنها به این نکته اشاره میکنم که طی کمتر از دو هفته پیشنهاد رفتن به
آلمان و کار با بچههای سازمان در آنجا، پیشنهاد رفتن به " اوور " و مستقر
شدن در آنجا و حتی تعیین بنگال و محل استقرار، با واسطه پیشنهاد رفتن به
آمریکا و بعد هم پیشنهاد رفتن به منطقه (او هم مثل شما و سایرین، بغداد و
سایر شهرهای عراق را منطقه مینامد) یکی پس از دیگری به من ارائه شد.
من در پاسخ مستمراً میگفتم: "میدانید و احتیاج به توضیح ندارد که برای من
اینجا و آنجا بودن اصلاً مطرح نیست. اما سؤال این است که یک سال و نیم پیش
با کلک و تمهیداتی آنچنانی من را به پاریس فرستادید با این عنوان که" به
کار تو در آنجا بیشتر احتیاج دارند " که دروغ بود. حالا برای هر جابجایی
جدید (هر کجا که باشد فرق نمیکند) از آنجا که من عضو چشم و گوش بسته شما
نیستم، میخواهم که وضعیت برخورد طی این یک سال و نیم روشن شود.
ضمن این که من انتقاداتی جدی و بنیادی بر سازمان دارم، بنابراین سازمان
باید به خاطر بی صداقتی و دروغ گویی خود ابتدائاً به من توضیح دهد.
نمایندگان تو گفتند: "سازمان دربرابر فرد همیشه بر حق است و به کسی هم پاسخ
نمیدهد. اگر پاسخ میخواهی بیا برو منطقه" هیچ توضیح دیگری هم ندادند
اما پاسخ آخر الامر رسید: "خانهنشین کردن."
در واقع از اول هم دعوا بر سر لحاف ملا بود. شما حتی حضور نیمبند و ناشناس
فردی چون من را که برایتان کار هم میکردم، اما مطیع صد در صد، تبلیغاتچی
صد در صد، مجیز گویی صد در صد و..... نبوده و آنچه را که درست نمیدانستم
گاه و بیگاه به این و آن میگفتم و آنچنان برایتان کف نزده و هورا
نمیکشیدم نمیتوانستید و نتوانستید تحمل کنید.
من که پیش از این هم گفته بودم عضو شما نیستم و بنابراین حتی در چارچوب
ضوابط تشکیلاتی خودتان هم مجاز به ذکر و اعلان نظراتم بودم، حقی که من از
تمامی آن بدین خاطر که مبادا بر سازمان ضربهای وارد شود استفاده نکردم.
راستی
سازمان و جماعتی که قبل از حاکمیت نتواند من و افرادی مثل من را تحمل کند
در فردای حاکمیت چگونه میخواهد و میتواند " مخالفین " خود را تحمل کند؟
_ مگر "
دموکراسی " از جمله با درجه تحمل عقاید و نظرات دیگران تعریف نمیشود؟ _
این جملهای که خود تو در برنامه دولت موقت و شورای ملی مقاومت نوشتهای
چقدر جدی است:
" پذیرش حق انتقاد در کلیه سطوح و مسئولیتهای کشوری و لشکری و غیره."
بله هیچ قانونی را بد نمینویسند. تعبیر و " اجرای " آن مسئله میآفریند.
به جلسه " اوور " بپردازیم:
علیرغم چنان سابقه و گفتوگویی و بر مبنای چنان تعهدی ! ! است که عضو هیئت
اجرایی تو باز همان " روش " همیشگی را به کار میبرد و گفتههایش را فراموش
میکند و به انتساب صفتهایی که شایسته ترین فرد برای آنها خودش میباشد،
میپردازد.
گفتم، خواهری که مدتی با وی هم خانه بودیم سناریوی از پیش تعیین شده را به
هم میریزد، بعد از آن رشته کارها به طور جدی از دست میرود. حسین مهدوی
دیگر تعارفات آبکی را کنار گذاشته و در پاسخ آن خواهر میگوید:
" بله، دقیقاً همانها منظورم بودند، تو نمیدانی که ما چقدر از آنها فاکت،
نامه و گزارش داریم. میخواهی گزارشهایشان را رو کنم... بعد هم مشاوران
دست چپ و دست راست هر کدام به فرافکنی پرداختند، باقی قضیه معلوم است.
دادگاه انقلاب و یا به فرهنگ کنونی سازمان " جلسه انقلاب ایدئولوژیک " متهم
البته غیابی و در میان اعتراض علنی دو نفر و در مواردی سه نفر ادامه پیدا
میکند، رشته کار کاملاً از دست رفته است و این القاب است که نثار میشود:
_ اینها مثل کسانی بودند که نان سازمان را میخوردند و به ناموس سازمان هم
تجاوز میکردند.
_ کسانی که به سازمانهای انقلابی پشت میکنند خائن اند و سزای خائن اعدام
است اما ما اعدام نمیکنیم (اصولی گری همراه با سعه صدر انقلابی از نوع
جدیدش را هم دیدیم)
خواهر مزبور در آن جلسه حرفهایی میزند از جمله از روابط غیر دموکراتیک
درون سازمان، از جمله از روابط و مناسبات طبقاتی و تبعیضاتی که اکنون دیگر
شیخ سعدی و خواجه حافظ شهر ما شاهد آن نیستند و بالاخره از ماجرای علی زرکش
که بعد از دو سال و نیم هنوز درباره آن سکوت میشود.
عضو هیئت اجرایی و دستیاران مربوطه به جوابگویی هیچ کدام از آن سؤالات
نپرداختند، آیا واقعاً جوابی وجود دارد؟
حسین مهدوی به خصوص هنگام طرح ماجرای زرکش به جوش و خروش آمده عتاب آمیز به
آن خواهر میگوید: " جای این حرفها اینجا نیست." جای این حرفها کجاست؟
به عنوان یک نمونه جالب از " روش "هایی که هم اکنون جاری است، بد نیست
بگویم که آخرین رده سازمانی اعلام شده به این خواهر تا قبل از آن سخنان "
عضویت " بود. همان ردهای که گفته میشود حصول به آن مستلزم مهمترین " جهش
" است و بقیه فواصل نسبت به آن" کَمّی" است.
اما همین که این خواهر انتقاداتش را میگوید بلافاصله توسط مشاور دست چپ
رده اش مورد تردید قرار میگیرد، این فرد میگوید: " سارا با این حرفهایی
که زد عضو که سهل است نمیدانم آیا میشود به وی هوادار هم گفت یا نه."
_ خواهر دیگری متوجه شده و میگوید: " این صحبت نمونه زندهای از شیوههای
شماست. سارا تا انتقاد کرد رده اش را گرفتید، وضع و حال بقیه هم معلوم است.
مشاور دست راست که متوجه گاف قضیه شده به مشاور دست چپ انتقاد میکند و سعی
میکند قضیه را ماست مالی کند، اما کاسه شکسته و ماست ریختهاست.
فرد اخیر موقع شروع صحبت میگوید: " صحبتهای سارا را نشنیده میگیرم (به
عنوان یک امتیاز به وی جهت اصلاح و ابراز ندامت) اما واقعیت این بود که
پنجاه، شصت نفری که در آن جلسه حضور داشتند هم حرفهای سارا را شنیده و هم
عکس العمل حضرات را دیده بودند، از این رو چه در موقع صحبتهای سارا و چه
بعد از جلسه با مراجعه، دیده بوسی و یا تلفن زدن حرفهای او را تأیید کرده
و به وی "خسته نباشی " گفتند.
از دیگر طنزهای دردناک این که پیش از بهم ریختن روضه، حسین مهدوی گفته بود
در سازمان رادیکالیسم مطرح شده و انتقادات را باید صریح گفت. اما وقتی این
افراد انتقاداتشان را میگویند بر سر و روی آنها ریخته و آخر الامر هم خلع
درجه شده و به افتخار " خانه نشینی " نائل میشوند. باز هم بگوييد رشد صد
برابر.
میپرسم:
- کدام " روش "هاست که تکرار میشود؟
بگذریم؛در آن جلسه که گویی جلسه بروز ماهیت ما بود، حسین مهدوی حرفها زد،
وی از جمله گفت:
- ما خیلی بی غیرت بودیم که اینها را تحمل کردیم
- اینها بریده اند، از جبهه بریده اند از کار سیاسی بریده اند و آمده اند
خارج کشور
- این آدمی که این همه تحملش کردیم چند تا از خواهران و دو تا از برادران
درباره تنظیم رابطه اش گزارش نوشته اند (به این میگویند اخلاق شکافی
غیابی)
- همین که وضعیت آنها را اعلام کردیم از گوشه و کنار سازمان برایشان گزارش
آمد.
- سازمان برای حفظ آبروی اینها مسائلشان را نمیگوید. وگرنه ما از اینها
انبوهی گزارش، فاکت و پرونده داریم. (معنی و مفهوم راه حل مرضی الطرفین هم
معلوم شد)
- سازمان ارگانیسم زندهاست، سلولهای تازه و نو سلولهای کهنه و مرده را
دفع میکنند، امیدواریم که اینها سرنوشت شان با رژیم خمینی گره نخورد.
بدین ترتیب در فاصله پنج روز جدایی من از سازمان (از سه شنبه تا شنبه) یک
دفعه خائن، بریده، بد سابقه، پرونده دار و.... میشوم.
جدول این نوع صفتهای ارزان باز است و جای نقاط خالی را از جانب من وکالت
دارید هر چه میخواهید بگذارید.
بلافاصله در آن جلسه و نیز بعداً پرونده سازی و " اخلاق شکافی " هم که بنا
به اعتراف حسین مهدوی از قبل شروع شده بود شدت میگیرد. به طوری که در سطح
وسیعی از افرادی که من را میشناختند میخواهند که علیه من گزارش بنویسند.
با اجازه اولیه چه کسی، شاید تو بهتر بدانی.
تَعّدُد مراجعات به افراد و بی در و پیکری قضیه به حدی است که چندین مورد
از دستشان در رفته و به گوش من هم رسیده. مبارک باشد.
من البته
با هر گونه " شکافتن " و " مو شکافی " به خصوص وقتی که به آن بالاییها و
امور اساسی مربوط میشود مخالف نبوده و نیستم. اصلاً یکی از دلایل عمده
قلوس (وصله ناجور) بودن من همین گونه فضولیها و مو شکافیهای زیادی
بودهاست.
اخلاق شکافی
هم در جای مناسب خود شاید بد نباشد.
اما وقتی
که این شیوه در رأس و سرلوحه و باصطلاح در دستور کار قرار گرفت، مقدمتاً
باید پرسید و جستجو کرد که در این میان چه چیزهای ضرور و مبرم، کدام مسائل
و موضوعات بنیادی و کدام روشها و..... ناشکافته و مو شکافی ناشده فراموش
شدهاست.
این را کسی
میگوید و ادعا میکند که در گذشتهای نه چندان دور تا اعماق ذهن و ضمیر و
زوایای فراموش شدهای را که خود و حتی خدا هم فراموش کرده بود تحت تأثیر
ماجرای موسوم به انقلاب ایدئولوژیک برای شما بازگویی و بیان کرده و
آمادهاست تا عنداللزوم در پیشگاه مردم ایران یعنی همانها که هیچگاه برای
انسان "پرونده " نمیسازند برای چندمین بار و با صدای بلند اعلام کند.
اما داستان چیز دیگری است.
دوست و
برادری قدیمی که خیلی دوستش دارم و اکنون تنها برایش افسوس میخورم.(پاورقی
17) اخیراً ضمن دیداری به من گفت:
" ما نسل قدیمی و سابقه دار سازمان به نسبت افرادی که تازه وارد روابط شده
اند باید تضادهای زیادتری را حل کنیم. آخرین آنها تضاد احساس مسئولیت و
احساس رسالت داشتن است. به ما چه مربوط است، سازمان را مسعود ساخته و خود
او آن را به اینجا رسانده،
سازمان مال
اوست و بعد از این هم هدایتش میکند و...."
به وی گفتم:
" اگر از انسان احساس مسئولیت و احساس رسالت داشتن را برداری چه میماند؟
مگر نه این است که انسان را موجودی " آگاه و آزاد " تعریف میکردیم؟ مگر
آگاهی را جهت اِعمال اراده آزاد انسانی نمیخواستیم؟ اگر احساس مسئولیت را
از انسان بگیریم آیا جز با " گلههای انسان " روبرو میشویم؟ مگر باید
گوسفند بود؟ "
و او با توجیهات خاص خود متأسفانه گفت: " آری."
او که خود از فرو فتاده شدگان است این گونه جهالت مصلحتی خود را توجیه
میکرد. اما من میگویم نه ! صد بار نه ! هزار بار نه ! من میاندیشم. من
فکر میکنم. من سؤال میکنم. من خطا میکنم. من نه میگویم، پس هستم.
من ربوت انسانی نیستم، من کارمند حتی از نوع ایدئولوژیک آن نیستم.
- خودت نوشتهای: « ویژگی انسان در آزادی و کسب " امکان " برای عملکردهای
مختلف است.»
آیا مطلب بالا شامل مرور زمان شدهاست؟
آیا باز هم
مانند گذشته باید مسائل بنیادی سیاسی، نظامی، ایدئولوژیک و استراتژیک را تا
حد مسائل مبتذل و یا خصلتی تنزل داد و به جای پاسخ به آنها اخلاق شکافی را
به سبک کار تبدیل کرد؟
سبک کاری که
بالاجبار و خواه ناخواه در بهترین حالت به اخلاق گرایی و فرمالیزم خرده
بورژوایی و در موارد متعدد به لومپنیسم تشکیلاتی راه میبرد. آنچنان که
محمد علی جابرزاده انصاری عضو هیئت اجرایی سازمان، مسئول ستاد تبلیغات
(مرکب از رادیو، نشریه و تلویزیون) و مهمتر از هم یار غار تو و عضو " شورای
رهبری آینده سازمان " بتواند به برادری بگوید: " مسئول باید از.. زن آدم هم
خبر داشته باشد." و یا به برادر دیگری بگوید: " دوران.. کشی به پایان
رسیدهاست." و از این دست کلمات قصار. (پاورقی18)
حقیقتاً اگر قرار باشد اخلاق شکافی شود نباید قبل از همه از جابرزاده و
امثال او شروع شود؟ بگذریم که این موضوعی است که تو هم از آن با خبری و ضمن
انتقاد بسیار ملایم به جابرزاده، به آن برادر گفتی جابرزاده در انقلاب
ایدئولوژیک بهترین موضع را داشته.
حقیقتاً برای دستگاه، سازمان و حکومتی که بتواند چنان اندیشهای را نه به
لحاظ اخلاق شناسی فرد گرایانه که به لحاظ اجتماعی یعنی متد و سبک حکومت در
حال و آینده مطرح و مهمتر آن که آن را نشان " سرفرازی " قاطعیت، رادیکالیسم
و " وحدت ایدئولوژیک " افراد با خود بداند چه نامی شایسته است؟..... جای
این نقاط را خودت باید پر کنی.
* * * * *
اشارهای هم به اخلاق شکافی خودم کرده و این قسمت را به پایان برم.
برای این منظور خوبست داستانی نقل کنم:
میگویند بعد از انقلاب بهمن و روی کار آمدن رژیم خمینی و تأسیس دوائر
مبارزه با منکرات، یک روز یکی از این کمیتهها، یکی از بازیگران معروف
فیلمهای فارسی را به کمیته احضار میکند.
نامبرده که در فیلمها صحنههای مشروب خواری، چاقوکشی و اعمال منکراتی
داشته پیش خود حساب میکند حالا که حکومت اسلامی شده من را به احتمال زیاد
به خاطر آن کارها احضار کرده اند، بنابراین اگر از من پرسیدند این چه
نقشهایی بوده که بازی کردهام، میگویم اگر آن نقشها را بازی کرده، مشروب
خورده و اعمال منکراتی مرتکب شدهام، در عوض نقش امیر کبیر را هم در سریال
سلطان صاحبقران بازی کردهام.
هنر پیشه بیچاره با این ذهنیت به کمیته انقلاب اسلامی دائره مبارزه با
منکرات که آخوندی رييس آن بوده میرود، سلام کرده و مینشیند.
آخوند مزبور تا هنر پیشه بیچاره را میبیند او را مخاطب قرار داده و با
لحنی عصبانی میپرسد:
مَردَک، خجالت نکشیدی نقش امیر کبیر را بازی کردی؟
هنر پیشه فَلَک زده که " دستگاه " را طور دیگری میپنداشته، ضمناً جواب
دیگری هم نداشته بی اختیار میگوید: " حاج آقا اگر نقش امیر کبیر را بازی
کردهام به جایش مشروب خواری، چاقو کشی و اعمال منکراتی هم داشتهام.
داستان این است !
در این میان
شاید گناه بزرگ و اصلی من این بوده که هیجده، نوزده سال از سالهای عمر را
نه در صحنه فیلمهای فارسی که خوشبختانه در زندان و شکنجه گاه و در
میدانهای نبرد و مبارزه علیه رژیمهای شاه و خمینی گذراندهام.
راستی هم نکند در دستگاه ارزش گذاری کنونی سازمان، آنچه که من طی این سالها
با افتخار انجام دادهام " جرم " محسوب میشود و مثلاً استانداری حسین
مهدوی در رژیم خمینی به گفته خودش " سابقه و تجربه مفید " جهت تماس و
برخورد با افراد شورایی و شرکت در جلسات شورا ! !
به هر حال تا آنجا که به من مربوط میشود و از دستم بر میاید و اگر این
کار گرهی از مشکلات و بن بستهای کنونی میگشا ید حاضرم برای هر جرم مرتکب
شده و مرتکب نشده، همچنین برای هر سال، هر ماه، هر روز و هر ساعتی هم که در
مبارزه شرکت کردهام بر تخت شلاق بخوابم و تعزیر شوم.
البته در آن هنگام این شعر خواجه شهرمان را زیر لب خواهم داشت که:
حالی درون پرده بسی " قصه" میرود
تا آن زمان که پرده بر افتد چهها کنند
در پایان این اخلاق شکافی خصلتی و شیوههایی که در ماجرای باصطلاح انقلاب
ایدئولوژیک به کار گرفته شد، مایلم قسمتهایی از کتابی را که خود تو
نوشتهای ولی به علت تفاوتهای امروز و دیروز دوست ندارم نامش را بیاورم به
عنوان خاطرات مشترک آن سالها برایت نقل کنم:
" خرد کردن
شخصیت و اعتماد به نفس افراد به منظور هر چه بیشتر منفعل کردن و تغییر پذیر
کردن آنها، حملات شدید و موهن، بر سر نقائص خصلتی (داشته و ناداشته) به
افراد، آن هم تحت مارکها و برچسبهای دهن پر کن از موضع تشکیلاتی، قدرت
مقاومت و برخورد فعال با مسائل از جمله مسائل ایدئولوژی را از هر کس سلب
میکرد و نهایتاً او را به صورت آلت بلا ارادهای در چنگال پرچمداران و
سردمداران جریان اپورتونیستی میگذارد....
ناگفته نماند که در مواردی فرد مبتدی ناآگاه، واقعاً دارای آن چنان خصلتی
که مسئول اپورتونیست مدعی بود نبود و یا لااقل به آن شدتی که مورد حمله
قرار میگرفت، مجرم نبود.
ولی از آنجا که " جمع " این مطلب را میگفت او خواه ناخواه در رابطه با
پذیرش صادقانه از مسئول و سازمان که در اتوریته آن جای چون و چرا نبود به
خودش شک میکرد.
گاهی هم
افرادی برای حفظ مواضعشان ناصادقانه انتقاد خصلتی را قبول میکردند....
نتایج این گونه انتقاد پذیری به انحطاط شخص منجر میشد."
پایان نقل
قول از کتاب مزبور.*
ادامه نامه سعید خطاب به
رجوی درقسمت بعدی (5) خواهد آمد.
پاورقی 16
_ مراجعه کنید به فصل عکس العملهای سازمان، در همین کتاب.
پاورقی 17. مهدی خدایی صفت از اعضای قدیمی سازمان که در آن موقع از رده
دفتر سیاسی به رده
K
(کاندید عضو) تنزل کرده بود، وی هنوز هم در روابط سازمان و شورای کذایی آن
است، اما مانند بسیاری از افراد قدیمی سازمان تا مغز استخوان مسئله دار
است.
پاورقی 18. جابرزاده اصل این کلمات را طی برخوردی از جمله به اسماعیل وفا
یغمایی شاعر سازمان که آن موقع رده مرکزیت داشت بیان کرد، من در متنی که به
رجوی نوشتم نقطه چین گذاشتهام. جابرزاده البته از این کلمات قصار
ایدئولوژیک بسیار داشته و دارد. او فردی است بسیار ناتوان (اعم از اجرایی و
تئوریک) که سعی کرده و میکند ناتوانی خود را در پس وفاداری فالانژ گونه و
حزب اللهی به رجوی جبران کند.
فحاشی ایدئولوژیک در حد سوپر لمپنی و سرکوب افراد سازمان از خصیصههای بارز
وی است. او حتی نسبت به کودکان سازمان نیز بی عاطفه گی بسیار ویژهای داشت.
*-کتاب
مزبور"تحلیل آموزشی بیانیه اپورتونیستهای چپ نما" از سلسله آموزش هایی در
باره سازمان شماره (2) است.
این کتاب توسط مسعود رجوی در باره روش های محمد تقی شهرام پرچمدار تغییر
ایدیولوژی سازمان و نقد روش های او نوشته شده است. تقی شهرام همان کسی است
که مجید شریف واقفی، مرتضی صمدیه لباف ومن را به عنوان خائنین شماره 1، 2و
3 نامگذاری کرد.
دربیانیه ی منتشره توسط تقی شهرام ضمن خائن نامیدن ما از وحید افراخته
ستایش شده ومدعی مقاومت او و خیانت من و صمدیه در زندان شد. البته در
انتشار های بعدی این قسمت را حذف کردند. وحید افراخته نمونه بارز افرادی
بود که فرصت طلبانه و جهت حفظ موقعیت تشکیلاتی تغییر ایدیولوژی داد و بعد
از دستگیری نیز همکاری اوبا ساواک باعث بزرگترین دستگیری در طول تاریخ
سازمان بعد از ضربه شهریور شد. متاسفانه آقای رجوی روش تحقیر و خرد کردن
شخصیت و فردیت افراد را این بار تحت لوای انقلاب ایدیولوژیک وسر سپاری به
خود ادامه می دهد. وبازهم سزای معترضین مارک "خائن" و خیانت است.
مطالبی دیگر
در ارتباط با سعید شاهسوندی:
ــ
مصاحبه سعید شاهسوندی با
رادیو صدای ایران ـ
قسمت
146
ــ مصاحبههاي
آقای سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ
161
ــ
"اسناد
مکاتبات مسعود رجوی ومن"(3)
ــ
مصاحبههاي سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ 160
ــ باري
سنگينتر از توان شانهها ـ گفتگوی سعید شاهسوندی با لطف الله میثمی
ــ
محورهای گفتگوی آقای سعید شاهسوندی با آقای حسین مهری ـ 159
ــ
مقدمهاي بر انتشار جلد اول كتاب خاطرات
«اسناد مکاتبات مسعود رجوی و من»
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران قسمت 145
ــ
گفتگوی
سعید شاهسوندی با مسعود بهنود،
نیم رخ ـ دیگر کشتن بس است
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران قسمت 144
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران قسمت 143
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو
صدای ایران قسمت 142
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران قسمت
141
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران
قسمت 140
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیوصدای ایران قسمت 139
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت 138
ــ مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت 3 و 4
ــ
مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران
قسمت2
ــ
مصاحبه های سعید شاهسوندی با رادیو صدای ایران ـ
قسمت 1
ــ فرزندان شکست ...
ــ
مصاحبه سعید شاهسوندی با نشریه چشم انداز ـ بخش اول
ــ
متن کامل نامه رجوی به مهندس مهدی بازرگان
ــ تبریک سایت ایران قلم به مناسبت افتتاح
سایت
آقای سعید شاهسوندی
سایت ایران قلم از انتشار
مطالب و مقالاتی که در آن کلمات توهین آمیز استفاده شده، معذور است
مسئولیت
مطالب درج شده بر عهده نویسندگان آن می باشد
|